جنبش سبز در پنجمین سالگشت خود

سخنی با خوانندگان – شاهرخ احكامی – «میراث ایران»، شماره ۷۴، تابستان ۱۳۹۳

اوایل ماه خرداد و روزهای بستن شماره تابستانی «میراث ایران»، همیشه مرا به یاد تابستان 1388 و جنبش سبز می‌اندازد. جنبشی، كه مردم تصور می‌كردند با پیروزی آن، آزادی انتخاب راه و شیوه سیاسی، آزادی انتخاب دین و ا یمان، آزادی انتخاب پوشش به هر نحوی كه با مبانی اخلاقی‌شان وفق دهد، آزادی تفكر و ابراز عقاید و افكار سیاسی و اجتماعی، آزادی نوشتن آنچه كه به فكر و تصورشان راه می‌یابد، برابری اقتصادی و برخورداری از حقوق برابر شهروندی  و … را برایشان به ارمغان خواهد آورد. آن طور كه همه می‌دانیم، متاسفانه چنین نشد و بجای آن شاهد كودتایی بودیم كه كشتن و ضرب و شتم عده‌ای پیر و جوان و زن و مرد و دختر و پسر، و همچنین دستگیری و زندانی كردن بسیاری از جوانان و روزنامه‌نگاران، نویسندگان، متفكرین و نیز رهبران این جنبش را به همراه داشت. آنچه باعث این یادآوری شد، فیلم ویدیویی است از فرمانده سپاه پاسداران كه اخیراً بر روی اینترنت نصب شده است. در این ویدئو، جناب فرمانده با سخنانی «نغز، از تصمیم سپاه و بسیج برای جلوگیری از پیروزی اصلاح‌طلبان (جنبش سبز) در انتخابات سال 88 پرده برمی‌دارد. سخنان وی تأییدی است بر انجام كودتایی ماهرانه با تقلبی آشكار در شمارش آرا انتخابات سال 88 به وسیله تحمیل فضای بشدت خشن نظامی در شهرها و سركوب بی‌رحمانه مخالفان و معترضین. كودتایی كه امید بسیاری را به ناامیدی كشاند و با اعدام‌های شتاب‌زده فردی و دسته‌جمعی و تشكیل دادگاه‌های نمایشی، فضایی از ناامنی و بی‌اعتمادی در جامعه را دامن زد.

با این واقعه، در حكومت چهارساله آخر احمدی‌نژاد به اتكای نظامیان، و حتی دولت فعلی، ایرانی كه زمانی از نظر تعداد اعدام‌ها در جهان بعد از آمریكا و چین افتخار ایستادن در سكوی سوم را داشت، به مقام اول [!!] صعود كرد. جنبش اعتراضی مردم ایران پس از خرداد فراموش‌ناشدنی سال 1388، با استفاده از دستاوردهای تكنولوژی _ توییتر، ایمیل، اس.ام.اس و دیگر وسایل ارتباطی مجازی _ مردم دنیا را به تحیر و شگفتی واداشته است و به همین دلیل اخبار و گزارش‌های مربوط به این جنبش  تا مدت‌ها در رسانه‌های جهانی انعكاسی گسترده داشت، گرچه به دلیل عدم حمایت بین‌المللی و فضای سركوب شدید صدای مردم بی‌گناه به جایی نرسید.

در تمام سال‌های بعد از انقلاب سال 57، همواره یك موضوع از خاطرم دور نشده است و آن سخنرانی آقای كارتر در تهران، و اقیانوس آرامش و صلح و صفا خواندن ایران درست چند ماه پیش از آغاز حضور اعتراضی مردم در خیابان‌های شهرهای بزرگ ایران كه به وقوع پیوستن انقلاب، مانند صاعقه‌ای تند و ویرانگر انجامید و تمام تار و پود نظام اجتماعی ایران از هم گسست… این حادثه چند سال پیش با سخنرانی آقای باراك اوباما در قاهره پایتخت مصر تكرار شد. او حركت‌های اعتراضی در برخی از كشورهای عربی را «بهارعربی» نامید. اما چه بهاری كه توفان عظیم و ویرانگرش شیرازه حكومت‌های لیبی، مصر و سودان را درهم نوردید و سوریه را به جنگ فرسایشی چند ساله گرفتار ساخت. خرابی‌ها و كشت و كشتارهای متعاقب آن را چگونه می‌توان تغبیر و تفسیر كرد؟ آیا این نشانه آن نیست كه خاورمیانه خوابیده بر بستر معادن و منابع بسیار غنی طبیعی باید همیشه در التهاب و ناآرامی باشد؟ نكته دیگر اینكه، در دنیایی كه هرروز بیشتر و بیشتر به خاطر وجود اینترنت، فیس‌بوك و توییتر و وسایل گوناگون ارتباطی، در ظرف چند ثانیه می‌توان در هر گوشه و كنار دنیا، دوستی را یافت و خبرها را شنید، بزرگان و سردمداران حاكم ایران در روزهای اخیر مردم را با مسایل مسخره‌ای مشغول كرده و همچنان به بهانه‌های گوناگون بر زندگی همه مردم و به ویژه جوانان فشارهای فراوانی وارد می‌نمایند، و در حالی است كه از یك سو، گرانی افسارگسیخته كمر طبقه كارگر و دیگر گروه‌های پایینی جامعه و حتی طبقه متوسط را شكسته است و فقر، بیكاری، بیماری، بی‌دوایی، اعتیاد و فحشا با ارقامی تصاعدی رو به ازدیاد است و جامعه را رو به سقوط اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی كشانده و از سوی دیگر فشارهای اقتصادی و تهدیدهای گوناگون یك‌پارچگی و استقلال كشور را به خطر انداخته، دست‌اندركاران حكومت سر فردستادن مردم به بهشت و كلیدداری بهشت و جهنم با یكدیگر درآویخته‌اند….

امام جمعه تهران می‌گوید: «رسالت حكومت دینی این است كه جاده را برای بهشتی شدن مردم هموار كند. مأموریتش … هموار كردن جاده برای بهشت دنیای مردم است، و بر همین ملاك می‌گوییم حكومت وظیفه دارد جاده را برای بهشتی شدن مردم هموار كند.» ایشان می‌فرمایند: «این كه مردم را آزاد بگذاریم هر كاری خواستند بكنند در عرصه اخلاقی، اقتصاد و فرهنگ آزاد باشند امر به معروف و نهی از منكر نداشته باشیم، به صراحت می‌گویم این معنی مورد تأیید هیچ كس نیست و معنای نادرستی است…»

در گفته‌های این عالم روحانی، با نهایت تعجب و البته به طنز می‌توان استنباط كرد كه بهشت جاده دارد و وظیفه دولت است كه این جاده‌سازی و صاف‌كاری را انجام دهد! تا به حال تصور من این بود كه وظیفه یك دولت مردمی صرف وقت و سرمایه برای ساختن جاده‌های اتوموبیل‌رو، ایجاد تسهیلات مسافربری، ساختن راه‌آهن (گو اینكه گویا در زمان آقای احمدی‌نژاد راه‌آهن تهران ــ شیراز افتتاح و بعد تعطیل شد چون در خطوط‌آهن و ریل‌گذاری‌ها آن طور كه باید نكات  ایمنی  پیش‌بینی نشده بود…) و … است. طنز تلخی است در حالی كه یكی از وظایف اصلی دولت جاده‌سازی، برپایی خطوط هوایی، تهیه هواپیماهای بی‌خطر و جدید و حفظ جان مردم است، كشورهایی چون دوبی، قطر، تركیه و امارات بیشتر مسافران ایرانی را به داخل و خارج از كشور می‌برند، و هنوز دولت به خاطر دشمنی و لجبازی و عناد با دنیای آزاد قادر به تضمین خطوط هوایی سالم و مطمئن برای مردمش نیست،… آقایان صبحت از جاده بهشت و هموار كردن راه آن برای مردم می‌كنند! من همیشه فكر می‌كردم دولت وظیفه تأمین امنیت و آزادی، بهداشت و دارو و مسكن و كار، تأمین و تضمین امكانات تحصیل از سطح ابتدایی تا متوسطه و عالی برای همه فرزندان ایران و… دارد، حالا باید بنشینیم و شاهد جنگ آقایان بر سر صاف كردن راه بهشت باشیم. دولت باید مملكت‌داری خود را كند و رهبران دینی نظیر امام جمعه تهران هم در مدارس دینی و مساجد مریدان و پیروانشان را به راه راست هدایت كنند و آنها را از فساد، دزدی، تجاوز، جنایت و خیانت بازدارند.

صحبت امام جمعه تهران در پاسخ به آقای رئیس‌جمهور، كه خود ملبس به لباس روحانیت است، بود كه پیش‌تر گفته بود: «اینقدر در زندگی مردم مداخله نكنید ولو به خاطر دلسوزی. بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب كنند. نمی‌توان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد.» آقای علم‌الهدی هم در نماز جمعه مشهد در هم‌سویی با همتای تهرانی خود و در مخالفت صریح با سخنان رئیس‌جمهور گفت: «شلاق كه سهل است با همه قدرت جلوی كسانی كه مانع بهشت رفتن مردم شوند خواهیم ایستاد.» جالب است، انگار این آقایان دروازه‌بان بهشت هستند و از بهشتی بودن خود بسیار خاطرجمع و مطمئن‌اند و حالا می‌خواهند با راه و روش ویژه خود، 75 میلیون جمعیت ایران، از نوزاد تا پیرمرد و پیرزن را با خود به بهشت ببرند و در صورت چموش‌بازی و كج‌راهه رفتن، آنها را به زور و با چوب و چماق هم كه شده، مانند گله گوسفندی، به بهشت برین برسانند. شاید این حضرات آگاهی و توانایی خاصی دارند كه می‌دانند چگونه  انسان‌ها را می‌شود مانند گله دام گاه با چرب‌زبانی و گاه با زور و چماق به راه راست كشاند و بالاخره روانه بهشت‌شان كرد و حوریان بهشتی را به استقبال‌شان فرستاد! این آقایان گله‌داری را با مملكت‌داری و اداره یك جامعه انسانی اشتباه گرفته‌اند.

سخنان شرم‌آور این آقایان مرا به یاد كودكی‌ام انداخت. در آن زمان چون بیماری تب مالت، حصبه و بسیاری امراض دیگر شایع بود و هنوز شیر پاستوریزه هم در بازار نبود، پدرم برای تأمین شیر و لبنیات خانواده گاوی به منزل آورده و فردی را مأمور نظافت و نگاهداری آن كرده بود. سالی یكی دوبار هم دامپزشك گاو را معاینه می‌كرد. تنها مشكل نگاهداری این گاو در ایام تابستان بود كه بایستی گاو را، به اصطلاح ما قوچانی‌ها، به گواره برد. برای بردن گاو به گواره پدرم چوپانی استخدام می‌كرد. او باید هر روز ساعت 5 صبح بیدار می‌شم و گاو را گواره می‌برد و ساعت 5 بعدازظهر از چوپان یا گواره تحویل گرفته و به طویله‌‌اش باز می‌گرداند. مشكل كار، از طویله بیرون آوردن گاو و غروب‌ها برگرداندن آن از گواره به خانه، در یكی دو هفته‌های اول تابستان بود. چون صبح‌ها گاو به هیچ عنوان حاضر به ترك منزل نبود و غروب هم نمی‌خواست دل از گوار و علف تازه بكند و به خانه برگردد. به همین دلیل چوپان با عصبانیت و صدای بلند با ضربه شلاقی كه در دستش بود گاو بیچاره را مرعوب به اجرای فرمانش وادار می‌كرد.

بعضی روزها من كه كودك 10-12 ساله‌ای بیش نبودم، شاهد این برخورد خشن و غم‌انگیز با گاو بودم. گاهی هم كه چوپان شلاق را بی‌رحمانه بر پشت و پهلوی گاو فرود می‌آورد، چشمان پراشك و نگاه غضب‌آلود و معصوم حیوان بیچاره، ترس و وحشتی در دلم می‌انداخت كه نمی‌دانستم چه كمكی می‌توانم بكنم. اما چوپان همچنان با خشونت بیشتر حیوان زبان بسته را وادار به حرف‌شنوی می‌كرد. این كش مكش چوپان و گاو یكی دو هفته ادامه داشت تا بالاخره درس اوستا [!!] مؤثر افتد و حیوان مطیع شود. حیوان مظلوم گاه آرام بی‌آنكه به جایی و كسی اعتنایی نماید، سرش را پایین می‌انداخت و به راهش ادامه می‌داد تا به مقصد برسد. در این مواقع چوپان هم آرام به دنبال گاو قدم برمی‌داشت و به تماشای كودكانی كه در مسیر بازی می‌كردند، می‌پرداخت.

امیدوارم از این داستان من خدای ناكرده، چنین برداشت نشود كه من به خود جرأت و جسارتِ مقایسه مردم و انسان‌های خوب را با حیوانات داده‌ام، اما متأسفانه گفته‌های نامعقول این حضرات كه خود را رهبران دینی و مأمور خدا تلقی می‌كنند و مردم را موجوداتی بی‌عقل و ادراك نظیر دام فرض می‌كنند، مرا به این قصه كودكانه كشاند. كسی نیست به این آقایان بگوید فكر نان كن كه خربزه آب است. شما اگر خیلی مردید و بلدید، دنیای این مردم را با نان و مسكن و بهداشت و آموزش و … شیرین سازید و بقیه امور را به كاردان خود بسپارید و بگذارید خدا و بنده خدا، خودشان مسایل فی‌مابین را حل كنند. مگر نه  اینكه بهشت و جهنم برای همین است!؟ وای بر ما كه چه كسانی مدعی راهنمایی و هدایت‌مان هستند!…. مسلماً در قرن بیست و یكم، و در جهان تسلط علم و تكنولوژی بر حیات انسان‌ها  در دهكده جهانی، چنین گفتار و اعمالی مورد پذیرش نیست. حق و پاداش مردم نجیب ایران بیش از این‌هاست و امیدوارم زندگی بهتر و آرامش و صلح و خوبی بیشتری نصیب این مردم گردد.