سالی دیگر، آوازه زن، اسید وامنیت

سخنی با خوانندگان – شاهرخ احکامی – میراث ایران، شماره ۷۶، زمستان ۱۳۹۳

فرا رسیدن سال نو مسیحی را به تمام خوانندگان گرامی «میراث ایران» در داخل و خارج از مرزهای ایران، به میزبانان ایرانیان در سراسر دنیا، و همچنین به فرزندان و نوادگان‌مان، که در سال‌های غربت و هجرت بیرون از ایران عزیز به دنیا آمده و با محیط و فرهنگ محل تولد خود پیوند یافته‌اند، از طرف خود و کارمندان «میراث ایران» صمیمانه تبریک می‌گویم و برای همگان در سراسر جهان آرزوی صلح، آرامش و سلامتی دارم.

سالی که گذشت برای ما ایرانیان برون مرزی، علاوه بر خوب و بد گردش روزمره زندگی شخصی‌مان، به خاطر وابستگی عاطفی و انسانی‌ی که به زادگاه خود داریم، همراه با هیجانات ناشی از اتفاقات خوب و بد در سرزمین اجدادی مان بود. اتفاقات خوبی که برایمان شادی و افتخار آورد و حوادث تأسف‌باری که روزها و شب‌های هولناک و غم‌انگیزی را به دنبال داشت.

روزی که خبر دریافت مدال نوبل ریاضی توسط خانم مریم میرزاخانی در رسانه‌های سراسر دنیا منتشر شد. خانم میرزاخانی ریاضیدان برجسته ایرانی مقیم آمریکا، نه تنها اولین زن ایرانی، بلکه اولین زن جهان است که چنین جایزه بزرگی را نصیب خویش کرد. این خبر چنان هیجان‌انگیز و پراهمیت بود که ما با شتابی بیش از حد تصور، بلافاصله با تغییراتی در برنامه خود، گزارش مربوط به ایشان را زینت‌بخش شماره پاییزی «میراث ایران» کردیم.
هنوز گرم این خبر مهم بودیم که پیشنهاد رئیس‌جمهور آمریکا برای کاندیداتوری خانم آزیتا راجی، جهت احراز مقام سفارت آمریکا در سوئد در سرخط خبرگزاری‌ها قرار گرفت. خانم راجی در صورت تأیید مجلس سنای آمریکا، اولین زن سفیر آمریکا در سوئد خواهد بود. سومین خبر هیجان‌انگیز، مربوط به خانم دکتر پردیس ثابتی بود که سرپرستی گروه تحقیق و تجسس درباره بیماری ابولا را عهده‌دار شده است. بیماری عفونی ابولا در ماه‌های اخیر باعث مرگ هزاران نفر در آفریقا گشته است.

در یک نشست با دوستان خانواده، سرمست از این همه خبر خوب از موفقیت جوانان ایرانی‌، که در این دوره از مهاجرت و دور از ایران، در همه رشته‌های علمی، اجتماعی و هنری به سطوح بالایی در مقیاس جهانی دست یافته‌اند، با هیجان حرف می‌زدم و با آب و تاب اهمیت موفقیت این سه زن برجسته ایرانی را برای دوستان و جوانان حاضر توضیح می‌دادم که ناگهان یکی از جوانان، با هیجان و عصبانیتی دور از انتظار، حرف مرا قطع کرد و گفت: این همه پز ایرانی‌ها را ندهید و درباره آنها غلو نکنید، کمی هم از بلاهایی که در ایران سر زنان می آید و سبب شرمندگی ما نزد همسران غیرایرانی و فرزندان‌مان می‌شود، بگو.

برخورد تند و غیرمنتظره این جوان مرا چنان متأثر کرد که آن صدای بلند ناشی از هیجان و خوشحالی من آنقدر آهسته شد که انگار به نجوا پرسیدم، منظورش از این در میان حرف دویدن و قطع کردن صحبت من چه بود؟

دختر جوان که گویی صدای آهسته مرا نشنیده بود، با صدایی بلندتر که همه را متوجه خود کرد، گفت، آیا وقتی می‌شنویم چه بلاهایی به سر زنان پیر و جوان داخل کشور می‌آورند، احساس شرم و سرافکندگی نمی‌کنیم؟

هیچ انتظار نداشتم یک دختر جوان ،که با هیچ ایرانی‌ی بجز پدر و مادرش ارتباط ندارد و در آمریکا به دنیا آمده و یک دو سفر چند روزه درکودکی به ایران داشته، اینگونه از مسایل داخل ایران با خبر باشد و آنها را دنبال کند. تا آن لحظه فکر می‌کردم که فقط هم‌سن و سالان من مسایل ایران را دنبال می‌کنند. زهی خیال باطل!

در اینجا می‌خواستم چیزی بگویم ولی خانم جوان نگذاشت و ادامه داد، چگونه در قرن بیستم و یکم، در کشوری که قریب ۶۰درصد دانشجویان دانشگاه‌های ایران دختران و زنان هستند، در زمانی که دختران و زنان ایرانی خارج از ایران با وجود همه مشکلات و تبعیضات، این گونه می‌درخشند و پا به پای مردان در رشته‌های گوناگون بهترین مراتب را کسب می‌کنند، حقوق زنان ایران بین ۱۸۰ کشور جهان، در پایین‌ترین سطح ممکن قرار دارد؟
خانم جوان باردیگر بی‌اعتنا به تمایل من به حرف زدن، گفت: این بار نوبت من است و می‌خواهم شما به حرف‌های من گوش کنید و به سؤالاتم پاسخ دهید.
حالا دیگر، بقیه حاضران هم وارد معرکه شده بودند و با پشتیبانی از او مرا به سکوت می‌خواندند. او گفت، شما به من بگویید چگونه ممکن است دختران و زنان شجاع ایرانی، در کوچه و خیابان، محل کار ، اماکن عمومی و تفریحی و ورزشی امنیت ندارند، تا آنجا که دوسه مرد براحتی در نهایت خونسردی و ددمنشی به صورت آنها اسید بپاشند و تمام هستی زنی را تا پایان عمر با درد و رنج همراه نمایند؟ دختران بی‌گناهی که هدف این حمله سبعانه قرار گرفته‌اند، دچار چنان جراحتی شده‌اند که غیرقابل ترمیم است. این جراحات نه تنها زیبایی ظاهری دختران قربانی را از بین برده، بلکه روح و روان‌ آنها کم از چهره‌شان آسیب ندیده. ناآرامی و نگرانی ناشی از عدم اعتماد به نفس، زندگی این جوانان را به تباهی دردناکی خواهد کشاند. نکته تعجب‌برانگیز این که، در کشوری که نیروهای انتظامی آن هرکس را که برخلاف خواسته و قانون‌های تحمیل شده آنان رفتار کند،در کوتاه‌ترین زمان پیدا کرده و روانه زندان‌ می‌کنند، تا امروز قادر به پیدا کردن و بازداشت عاملین این جنایات نشده‌اند. تأسف‌برانگیز است که بنا بر گزارش ها تعداد قربانیان این شیوه غیرانسانی و خشن به این سه زن بی گناه در اصفهان محدود نمی‌شود و گویا ظرف یک سال گذشته بیش از سیصد نفر زن و مرد قربانی چنین جنایت بی‌شرمانه بوده‌اند.

دختر جوان دیگر توان کنترل احساس اندوه خود را نداشت، و اشک‌ریزان با صدایی لرزان، گفت: آیا اگر این سه زن بی‌گناه در خارج از ایران بزرگ شده بودند، نمی‌توانستند مانند یکی از این سه زن موفق ایرانی در سطح جهانی باشند؟ ولی حالا به جرم داشتن پوششی خلاف نظر عده‌ای متحجر، این طور مورد هتک حرمت قرار گرفته و باید عمر خود را با عذاب و شکنجه جسمی و روحی‌ بسر ببرند. آخر کجای دنیا چنین رسم و آیین حیوانی و بی‌رحمانه‌ای بر زنان تحمیل می‌شود؟ در مقابل حرف‌های این دختر جوان، ساکت مانده بودم و غم و غصه و احساس شرم مرا چنان بی‌تاب کرده بود که آرزو داشتم در آن لحظات خداوند مرا از این دنیا برمی داشت…

صدای پراحساس دختر جوان، اشک‌ همه حاضرین را سرازیر کرده بود و انگار همه در عزایی جمعی نشسته‌ایم. کم کم فکر کردم وقت آن رسیده که فضای حاکم بر جمع عوض شود. به دختر جوان گفتم ، من از ته قلب به داشتن چنین جوانانی افتخار می‌کنم. برای من وابستگی امثال شما، که تقریباً در ایران نبوده‌اید ،به سرزمین اجدادی‌تان است بسیار جالب است و این که از درد و رنج زنان معصوم ایرانی، این گونه ناراحت می‌شوید. توانایی و شایستگی زنان ایرانی چه در داخل و چه در خارج از کشور غیرقابل انکار است و هیچ فشار و سرکوبی در قریب به ۳۸ سال گذشته، نتوانسته آنها را از مبارزه برای به دست آوردن حقوق‌شان باز دارد…

دختر جوان لبخند زد و در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت، لطفاً مرا ببخشید که حرف‌های شما را قطع کردم و چنین جسور و بی‌پروا حرف زدم.

بوسه‌ای به صورت زیبایش زدم و گفتم، عزیزم ‌حرف‌های تو، به من قوت قلب داد و باعث رضایت و آسودگی خاطرم شد. با چیزهایی که تو گفتی،من فهمیدم که فقط ما، نسل اول مهاجران نیستیم که نیمی از افکار روزانه‌مان متوجه ایران و ایرانی است و با همه گرفتاری‌ها، با استفاده از اینترنت و سایر وسایل ارتباطی هر لحظه در پی اطلاع از مسایلی هستیم که در اقصی نقاط ایران رخ می دهد. با حرف‌های تو، دانستم که نسل بسیار جوان ایرانی‌ در مهاجرت هم، به زادگاه پدران و مادران خود، به گونه‌ای متفاوت از ما عشق می‌ورزد و فهمیدم که شما چه آرام در دنیای خود شاهد سوختن و ساختن پدران و مادران‌تان در دوری از ایران بوده و چه ایام پر از تشویشی را گذرانده اید.

دختر جوان در جواب من، اما رو به پدرش با صدایی آرام و هیجانی خاص گفت، آری، دوران گروگان گیری، که سالروز آن چند هفته پیش بود، ایام کودکی ما را سخت ملتهب کرد و باعث آزار ما شد. البته ما هیجوقت چیزی به شما نمی‌گفتیم. پدران و مادران به ما آموخته بودند که چگونه با آزار زبانی و ابراز کینه‌ و نفرت همسالان خود کنار بیاییم و نگذاریم که به حرمت نفس‌مان لطمه‌ای وارد شود …

چیزی مانند جرقه‌ از ذهنم عبور کرد. پرسیدم آیا شما این مشکلات خود در مدرسه را با پدر و مادر‌تان در میان می‌گذاشتید؟
دختر جوان با آوای نوازش‌گونه‌ای به من گفت، امیدوارم اجازه بدهید شما را پدر صدا کنم. درست حدس زدید. ما هیچگاه در این باره با پدر و مادر خودصحبت نمی‌کردیم برای اینکه نمی خواستیم درد آنها را بیشتر کنیم و سعی می‌کردیم خودمان بر سختی‌ها و احساس بدی که از گروگان گیری داشتیم، با قدرت و اعتماد به نفس، غلبه کنیم. هیچگاه فکر نمی‌کردم، مهمانی آن روز که می‌توانست به خاطر موفقیت‌های زنان ایرانی با شادی و احساس غرور همراه شود، به اینجا بیانجامد و دردهای چندین ساله فرزندان مان را بر ما آشکار کند و بفهمیم که در این ۳۷ سال، نه تنها مردم درون مرز با فشار و ناملایمات مبارزه کرده‌اند، بلکه بیشتر مهاجرین ایرانی هم از زن و مرد و پیر و جوان، از درد و رنج مصون نبوده‌اند، هرچند که نمی‌توان میزان فشار و ناملایمات و محرومیت‌ها و مشکلات مردم خوب داخل ایران را با زندگی مهاجران ایرانی و اعضای خانواده‌شان، حتی آنهایی که در شرایط بدی زندگی کرده‌باشند، مقایسه کرد و در کفه‌های یک ترازو گذاشت. از این که در آستانه سال نو، در ایام جشن و شادمانی مردم، ناگزیر ،در این صفحات از مسایل تلخی سخن گفتم پوزش می‌خواهم. اما به یاد داشته باشیم که هم زمان با کریسمس، شب یلدا و تولد میترا، جشن همیشه ماندنی ما ایرانیان است. گفته می‌شود که کریسمس و حتی شب ژانویه برداشتی از یلدا و تولد میترا است. شب یلدا بر همه ایرانیان مبارک باد و دوباره برای خوانندگان وفادار خود، و تمام مردم خوب ایران و جهان در سال نوی مسیحی، آرزوی صلح و آرامش، سلامت و سعادت می‌کنم .
به امید روزهای بهتر و شادتر