معرفی کتاب میراث ایران، شماره ۷۸-تابستان ۱۳۹۴ شاهرخ احکامی

 شماره ۷۸-تابستان ۱۳۹۴ – شاهرخ احکامی

Regards Francais sur le Coup d’Etat de 1921 en Perse
Journaux Personnels de Georges Ducrocq et Helene Hoppenot
Edites et Presentes par Yann Richard
Brill Publicats, Leiden, Boston

این کتاب جلد ۱۳ «مطالعات درباره ایران» است و همانطور که در کتاب قید شده است، انتشارات «بریل» هرگونه پیشنهاد و نظری را که در رشته‌های علوم اجتماعی، انسانی شامل تاریخ، جامعه شناسی، علوم سیاسی، مطالعات مذهبی، باستان‌شناسی و اقتصاد باشد، می‌پذیرد. سری کتاب‌های «مطالعات درباره ایران» «ایران‌شناسی» شامل مجموعه کتاب‌ها، مقالات و ترجمه‌های گوناگونی است تا از این راه شناخت بهتری درباره ایران (گذشته، حال و آینده) داشته باشیم.
پروفسور یان ریشارد استاد بازنشسته دانشگاه سوربن پاریس می‌باشد و کتاب‌ها و مقالات زیادی درباره مذهب و تاریخ سیاسی ایران نوین به چاپ رسانده است. از جمله می‌توان «ایران از سال ۱۸۰۰ تا زمان حال (۲۰۰۹)» و «خاطرات سی.جی. ادموند، شرق و غرب زاگرس» را نام برد.
پروفسور ریشارد درباره این کتاب می‌نویسد: تعداد معدودی مدرک و مأخذ اصلی که بتواند چگونگی وقوع کودتای ۱۹۲۱ سیدضیا و رضاخان را به مورخان نشان دهد، وجود دارد. خاطرات و نوشته‌های دو دیپلمات فرانسوی جرج دوکروک (آتاشه یا وابسته نظامی) و هلن هوپنو (همسر سرکنسول فرانسوی)، اطلاعات دست اولی درباره نظر عمومی مردم، درباره فعالیت‌های دولت انگلیس، و زندگی روزانه قبل، در زمان و بعد از فوریه ۱۹۲۱ را به ما نشان می‌دهد. در نوشته‌هایشان تصویر جالبی از مردان سیاسی ایران و بازیکنان اصلی اروپایی در این ماجرا نظیر استراوسلوسکی، دیکسون، نورمان و بسیاری اشخاص دیگر را نمایان می‌کنند. در این کتاب چگونگی گول خوردن کلنل استراوسلوسکی که می‌خواست بریگاد قزاق‌های ایران را، که افسران روسی داشت، به یک ارتش واحدی تبدیل کند بیان می‌کند که بالاخره او را از ایران اخراج کردند. با وجود نظر منفی‌ی که در قسمت‌های ابتدایی این خاطرات درباره ایران و مردم ایران می‌خوانیم (از روی خاطرات روزانه معلوم است که در نوشته‌هایشان هیچ تجدیدنظری نکرده‌اند)، بتدریج ملاحظه می‌کنیم که هر دو نویسنده، دوکروک و هوپنو، دوستان زیادی در خانواده‌های سرشناس ایرانی پیدا می‌کنند. به طور مثال خانواده عبدالحسین فرمانفرما و خان‌های بختیاری واین دوستی‌ها و آشنایی‌ها به عشق به ایران و دوست داشتن وعلاقه به هنر و فرهنگ ایرانی، موسیقی ایرانی، نقاشی، شعر وادبیات و مناظر زیبای ایران تبدیل می‌شود و دوری از ایران اشک به دیدگان آنان می‌آورد.
در پایان کتاب پروفسور ریشارد می‌تویسد: تبدیل وتعویض تقویم ایران مدرن، پریدن از این شاخ به آن شاخ، سال قمری، و سال شمسی اسلامی، شمسی – قمری مغولی، شمسی هجری، سال مسیحی و حتی سال «سلطنتی (شاهنشاهی)» باعث گمراه کردن و قطع رابطه هوشیاری تاریخی می‌شود…
خاندان پهلوی (۱۹۷۹-۱۹۲۵)، ایران و جامعه ایرانی را به طور قابل ملاحظه‌ای تغییر داد. اما چگونه در کودتای ۱۹۲۱ رضاخان به قدرت رسید، گفته‌ها ونظرات متفاوتی وجود دارد که نمی‌توان آن را یک واقعه تاریخی ساده به حساب آورد. هنوز هم داستان‌ها و نوشته‌های متفاوتی در این باره نقل قول و چاپ می‌شود.
داستان تاریخی رسمی‌ی که تا قبل از ۱۹۷۹ (انقلاب) به چاپ رسیده می‌گوید: رضاخان (بعداً رضاشاه) یک قهرمان ملی بود که طرح و نقشه کودتا را ریخت و انگلیسی‌ها و سیدضیا را که عامل و دست نشانده انگلیسی‌ها بود برای مدت کوتاهی به بازی گرفت. نوشته‌ها و گفته‌های بعد از انقلاب نقش عمده افسران انگلیسی به خصوص ژنرال آیرون ساید را به عنوان عامل و گرداننده کودتا دانسته که به منظور حفاظت چاه‌های نفت و مرزهای بین ایران و هندوستان و جلوگیری از شلوغی و درهم ریختن و آشوب، انجام داده است. در نوشته‌های سیدضیا هیچگونه ذکری از دخالت و نقش دولت انگلیس نشده است و یک نقش کوچکی در کودتا به رضاخان می‌دهد. دیپلمات‌های انگلیسی هیچگونه دخالتی در این امر نداشتند، فقط برای آن که به خودشان امتیازی بدهند سعی کردند نقش و رل ایرانی را کوچک و رل خودشان را بزرگ جلوه دهند. خاطرات روزانه ژنرال آیرون ساید که دیگر در دسترس محققان نیست،رل سیدضیا را کاملاً نادیده می‌بیند و رضاخان را به عنوان یک بازیچه‌ای در دست خودش جلوه می‌دهد. کتاب دیگری که خاطرات دست اول به عنوان شاهد ماجرا، کتاب ادموند، شرق وغرب زاگرس، یک گزارش متعادلی مبنی برنقش سیدضیا و رضاخان به عنوان رهبران کودتا می‌دهد.
در این کتاب خاطرات دو فرانسوی، کاپیتان دوکروک باسمپاتی و احساس بسیار مثبتی نسبت به سیاستمداران ایرانی که در مقابل فشار انگلیسی‌ها مفاومت می‌کردند، ناراحتی کلنل دوکروک احتمال حمله بلشویک‌ها به ایران و دخالت انگلیسی‌ها و رشوه دادن وخریدن رجال و تحریک افکار عمومی علیه منافع فرانسه بخوبی در نوشته‌هایش قید شده است.

ایرانی ماندن و جهانی شدن
پژوهش و نگارش جلیل دوستخواه
دکتر جلیل دوستخواه، چهره‌ای بسیار آشنا و شناخته شده در محافل دانشگاهی، ایران‌شناسی و نشریات و نوشته‌های مربوط به زبان و ادب پارسی در داخل و خارج از ایران است که همچنین سال‌هاست که «میراث ایران» گاه گاه از نوشته‌های ارزنده ایشان بهره می‌برد و مصاحبه جالبی هم از ایشان در شماره ۷۳ مجله، بهار ۱۳۹۳ به چاپ رسید. این مطلب در کتاب «ایرانی ماندن و جهانی شدن»، در صفحه ۱۴۱ به چاپ رسیده است و به اشتباه شماره ۷۳ مجله (شماره ۳۷) نوشته شده است.
کتاب ایرانی ماندن و جهانی شدن، دفتری فراگیر ده گفتمان از بررسی‌ها، پژوهش‌ها و نقدهای ایران شناختی، همراه با دو پیوست می‌باشد.
آقای دوستخواه در پیشگفتار می‌نویسد: «… اما برای پایدار ماندن و برخورداری از شایستگی و توان زندگی‌ی افتخارآمیز در جهان کنونی و آینده، رجزخوانی و حماسه‌سرایی‌ی توخالی و بالیدن به بزرگی‌ای نیاکان، کارساز نیست و چنین کنشی در بازار مکاره‌ی امروز، خریداری ندارد. خویش‌کاری‌ی امروز ما این است که از یک سو، گنجینه‌ی کهن بنیادمان را به درستی و چنان که بوده است با همه‌ی قوت‌ها و ضعف‌ها و زیبایی‌ها و زشتی‌های آن و نه بدان گونه که ما می‌پنداریم و می‌خواهیم که بوده باشد، بشناسیم و به دیگران بشناسانیم و از سوی دیگر، فرهنگ خود را با نگاه داشتن گوهرهای بنیادین آن، روزآمد و جهانی کنیم وبا مردمان بیرون از خانه خود، در داد و ستدی پویا و سازنده، قرار گیریم… همواره به ایرانی بودن و ماندن بر پایه‌ی دلبستگی و پای‌بندی‌ی هر کس به فرهنگ ایرانی و ارزش‌های آن بیندیشیم و نه به هیچ قرار و مدار و قاعده و قانون اداری و رسمی. ایرانی بودن، ارزش والایی است که با مهر و امضای روی برگ‌های شناسایی‌ی رسمی، پیوندی ساختاری ندارد. به گفته‌ی حافظ:
«لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست»
مثالی بزنم: احسان طبری، یکی از رهبران حزب توده‌ی ایران در اواخر دهه‌ی بیست از برابر پیگرد حکومت شاه گریخت و هم‌دوش با شماری دیگر از هم‌مرامانش به شوروی پناه برد و سال‌ها در آن جا ماند… او و رفیقانش را دولت شوروی به آلمان شرقی فرستاد. طبری، پس از بازگشتش به ایران، در پی رویدادهای سال ۱۳۵۷، در یک مهمانی‌ی دوستانه، با یاد کرد از آن تبعید در تبعید، گفته بود که مأموران شوروی در هنگام سوار شدن به هواپیما برای سفر به آلمان شرقی، گذرنامه‌هایی تشریفاتی/مصلحتی را به دست او و هم‌سفرانش داده بودند که در آن‌ها، در برابر «ملیت» نوشته شده بود: «بی‌وطن»(؟!). طبری در هنگام باز گفتن آن خاطره‌ی تلخ، از دردناکی‌ی برخورد با آن عنوان کرده بود…. طبری با همه ناگزیزی و «افتاده بودن درطاس لغزنده» و به رغم پای‌بندی به دیدگاه‌های مرامی‌ی چپ و اعتقادش به «انترناسییونالیسم»، اطلاق صفت «بی‌وطن» به خود، از سوی پناه‌دهندگان هم‌مرامش را برنتافته و با تلخ کامی‌ی تمام از آن یاد کرده است. از سوی دیگر، ما احسان طبری‌ی ادیب و ناقد ادبی را می‌شناسیم که در این بخش از کارنامه خود پیوندی تمام عیار و ناگسستنی با ارزش‌های والای فرهنگ ایرانی دارد….
در «روی‌کرد ایرانیان امروز به یادمان‌های فرهنگی کهن» می‌خوانیم: «… ایران را آگاهانه و با دل و جان دوست بداریم، اما نپرستیم و چشم و گوش بسته،شیفته و سودایی آن نباشیم. گذشته و به ویژه گذشته‌ی باستانی‌ی میهن‌مان را نیک مطلق نپنداریم و آرمان‌شهر نینگاریم.
ــ راستای حرکت‌مان را نه از اکنون به گذشته، بلکه از گذشته به امروز و فردا بدانیم و هرگز آینده را به گذشته نفروشیم….
دوستخواه در پاسخ به سؤالی درباره دیانت شاعران ایرانی می‌گوید: … بیشتر شاعران ما تا پیش از صفویه، سنی بودند و از آن دوره به بعد اکثریت آنان شیعی شدند به ویژه در مرکز و جنوب ایران مثل اصفهان و فارس و… در پیش از این دوران فردوسی از استثناهاست. او آشکارا می‌گوید که شیعی است. هرچند کسانی کوشیده‌اند که با دست‌کاری وافزایش و کاهش در شاهنامه او را سنی بشناسانند. ولی امروز با رهنمودهای متن شناختی، آشکار شده است که بیت‌های نشانگر سنی بودن شاعر، افزوده الحاقی است و ازو نیست. این بیت‌ها در دست نوشت فلورانس که در ۶۱۴هـ.ق (دویست سال پس از مرگ فردوسی) نگاشته شده، نیامده است و از سخن خود شاعر: …
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیرجای
گرت زین بد آید، گناه من است
چنین ست و این دین و راه من است
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم…»
آشکارا چنین برمی‌آید که چهار بیت ویژه سنی وانمودن شاعر (همان پانوشت)، سروده او نیست و افزوده ناشیانه بر سخن راستین وی است.
در پاسخ سؤال آقای عرفان قانعی‌فرد، که سنی بودن سعدی را تأیید می‌کند، درباره حافظ می‌نویسد:… اما حافظ مقوله‌اش فرق دارد.مسلمان است در خانواده و جامعه مسلمان و حافظ قرآن هم هست.با این حال، می‌گوید:
«زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با نکات قرآنی»
حافظ همواره درگیر… افشاگری‌ها و روشن‌گری‌هایی بود و البته با ایهام که خود، نشانه زیرکی و رندی و نیز ناگزیری اوست:
این خرقه که من دارم، در رهن شراب اولی
وین دفتر بی‌معنی، غرق می‌ناب اولی
کمال حافظ در این است که اظهار تعلق و وابستگی به هیچ کس و هیچ جا ندارد وخود با آگاهی از اهمیت چنین نگرشی می‌گوید:
«سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک‌الله از این فتنه‌ها که در سر ماست»
با این حال، یک حافظ آزاده و روشنگر داریم و یک تاریخ پر از تباهکاری و تیرگی و دروغ و فریب.
در پرسش و پاسخ دکتر شاهرخ احکامی، سردبیر فصلنامه‌ی «میراث ایران»، در جواب این سؤال که «سبک نوشتاری شما وتلاش برای انصراف از کاربرد لغات غیرفارسی، قابل تقدیر است، ولی گاهی درک آنها به خاطر نامانوس بودن لغاتی که زیاد متداول نیست برای ناآشنایان به سبک شما مشکل است، می‌گوید: زبان فارسی امروز در چالش با زبان سنتی عربی مآب از یک سو و زبان نوظهور غرب‌زده و درآمیخته با انبوهی از وام واژه‌ها از زبان‌های باختری، روزگار دشواری رامی گذراند و برای نگاهبانی از ساختار بنیادین آن و رنگ نباختنش در برابر زبان‌های دیگر، خویشکاری هر یک از ما ایرانیان است که با دل‌سوزی بسیار، از نا به هنجاری‌های زیان‌بار در آن بپرهیزیم و پیش‌گیری کنیم و نگذاریم این مرده ریگ ارجمند هزاره‌ها و سده‌های پیشین آسیب ببیند…. به کوتاهی بگویم و بگذرم که من در کار زبان، با هردو گرایش زیاده‌روانه‌ی کهن باوری‌ی ایستا و نوگردانی‌ی بی‌بندوبار، ناهمداستانم و سره‌نویسی و جایگزین کردن واژه‌های شناخته و جاافتاده با واژه‌های برگرفته از پستوهای دیر و دور مانده ی زبان را ناروا می‌دانم….
درباره شناخت و ریشه بعضی از لغات، دوستخواه معتقد است:… بیشتر مردم امروز «دسترسی» را به جای «دسترس» به کار می‌برند… بسیاری از واژه‌های عربی‌نما در زبان فارسی، در واقع عربی نیستند و عرب‌ها آن‌ها را به معنایی که خود می‌دانند درنمی‌یابند؟ این واژه‌ها را ساختگی (جعلی) می‌نامند و بیشترشان ساخته ترکان عثمانی است. از آن زمره‌اند: ابتدایی (عرب می‌گوید: بَدائی)، انقلاب (عرب می‌گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدینه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره (مفاوضه)، ملت (شعب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری واژه‌های دیگر.
برخی از نام‌های زنان دراین کشورها نیز فارسی است:
Roxane (رخشان به معنی درخشنده) و در فارسی به همین معنی برای نام زنان «روشنک» وجود دارد. Jasmine (یاسمن).
Lila، واژه فارسی «لیلاک»‌به معنی یاس بنفش رنگ است.
Ava، به معنی صدا یا آب است مانند آوا گاردنر….
عادتی ناروا در کاربرد «ن» نفی به جای «م» نهی:‌ایرانیان امروز در آغاز کار واژه‌های نهی کننده، «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار می‌برند که از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست ست.
…. به جای آن که مثلاً بگویند: مکن ! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد «م» نهی به نادرستی می‌گویند: نکن یا نگو…
مثلاً باید گفت: مترس! میازار، مده، مبادا (نه نترس، نیازار، نده، نبادا…)
تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) «ن» نفی به کار رود. مانند : من گفته‌ی او را باور نمی‌کنم. چند روزی است که رامین را ندیده‌ام. او در این باره چیزی نگفت….
در «کوچ‌ها و مهاجرت‌های ایرانیان در چهارده سده‌ی اخیر و تا پیش از دوران جنبش مشروطه‌خواهی، در چهارده سده‌ی اخیر تاریخ ایران جدا از کوچانیدن‌های اجباری‌ی درون بومی‌ی شماری از تیره و تبارها به فرمان شاهان مانند کوچ دادن بخشی از مردم کردستان، آذربایجان و ارمنستان (که در آن زمان بخشی از ایران و زیرمجموعه‌ی پادشاهی‌ی صفویان بود) و جز آنان به جاهایی در خراسان، اصفهان و دیگر ناحیه‌ها به فرمان شاه عباس یکم صفوی،از چهار کوچ یا غربت گزینی‌ی عمده بیرون از ایران زمین، آگاهی داریم: الف: کوچ گروهی از ایرانیان زرتشتی در آغاز کشورگشایی‌ی عرب‌های نومسلمان و تازش آنان به ایران،؛
ب: کوچ شماری از شاعران و اهل ادب ایران در عصر صفویان به هندوستان؛
پ: کوچ گروه‌هایی ازایرانیان به کشورهایی از هندوستان و مصر و عثمانی (ترکیه کنونی) گرفته تا سرزمین‌های اروپایی در پیش و پس از جنبش و خیزش مشروطه‌خواهی؛
ت: کوچ/مهاجرت/پناه‌آوری‌ی بزرگ ایرانیان به سرزمین‌های دیگر (بیشتر باختری) در چندین دهه اخیر….
از ایرانیان که در آمریکا در شناخت و زنده نگهداشتن فرهنگ ایران تلاش کرده‌اند از کسانی نظیر استاد احسان یارشاطر، منوچهر یکتایی، شاعر و نگارگر (نقاش)، دکتر محمدجعفر محجوب، دکتر جلال متینی، دکتر احمد کریمی حکاک، تورج دریایی، اردشیر محصص، مجید نفیسی، آذر نفیسی، دکتر محمود عنایت، دکتر ناصر طهماسبی، اسماعیل نوری علا، ایرچ پارسی‌نژاد، بیژن اسدی‌پور، مجید روشنگر، دکتر احمد اشرف، دکتر شاهرخ احکامی، دکتر صدرالدین الهی، دکتر تقی مدرسی، دکتر کاوه فرخ، دکتر داریوش جهانیان و بسیاری دیگر استادان و نویسندگان ایرانی یاد کرده است.
آقای دوستخواه این کتاب را با یادداشت زیر به سردبیر «میراث ایران» پیشکش کرده است: به همه ایرانیانی که در تلخکامی‌ی دوری از میهن نیزشکوه قلم را پاس داشتند و آن را از دست فرو نگذاشتند».

عصر جمعه‌ی پیاده‌رو
حسن مهدوی منش
مؤسسه انتشاراتی بوتیمار، مشهد، صندوق پستی ۱۵۵۳-۹۱۳۷۵
«عصر جمعه پیاده رو» شامل ۶۸ شعر آقای حسن مهدوی منش می‌باشد. آقای مهدوی منش پس از درج فهرست اشعار در صفحه مقدمه می‌نویسد: رجوع شود به صفحه‌ی یکصدوسیزده __لطفن [!]. و در صفحه ۱۱۳، شعر شماره ۶۴ است که می‌گوید:
لزومی ندارد، همه کس چیزی بگویند، به عنوان شعر
لزومی ندارد، همه کس، شاعرباشند
من شاعر نیستم.
آقای حسن مهدوی منش این مجموعه اشعار را به پدر و مادر خود و همسر مهربانش («شیوای گلم») تقدیم کرده‌اند.

در شعر ۶۳ می‌نویسد:
شیوا اگر نبود پاره می‌کردم دنیا را، که شمایید.
کاش هدایت بودم، ای کاش حتا بوعلای معرّی .
علقه اگر نباشد، چه آرزویی ست گنداب بویناکی را
وپاره می‌کردم دنیا را

در شعر ۱۳ می‌گوید:
راه را که بسته‌اید    عشق را کشته‌اید
چیز دیگری به کف نماندمان    بجز نام‌مان، نام بی‌شناسنامه‌مان!

و شعر ۶۷:
تو چیستی    که غارت مغولان، در مقابلت قد خم کرد
چه نیرویی در بازوان مردان نادرت، نهفته داری
که اشرف بی‌شرف افغان، بی‌خیال کشورگشایی شد.
ایران من، نونهالان سبز قامتت
جامه به خون خضاب نمودند
یوغ پیرسال شاهی را شکستند
و سردارقادسیه‌ی بی عقل را، به دخمه‌ی پرت تکریت پرتاب کردند
و این همه را، آینه‌ی عبرتی ساختند برای پا از گلیم درازتران
وطنم، سرفراز باشی، که مایه سربلندی‌یَم هستی.