سمفونی زندگی, زندگی نامه یک زن ایرانی آمریکایی در دوران جنگ، عشق و عاشقی، انقلاب و رهایی و آزادی

دکتر سیمین رجالی

کتاب جالب و خواندنی است از زندگی پر فراز و نشیب خانم دکتر سیمین رجالی (خدیری)، که آن را نظیر سمفونی به چهار بخش تقسیم کرده است. از زمانی که عضو خانواده اشرافی در ایران بود تا ایامی که در آمریکا در تکاپوی زندگی پر ماجرایش روزگار گذرانده است. این دوران شامل تحولات تاریخی اجتماعی ایران، حقوق زنان، بهداشت روح و روان، و مسایل شخصی و مبارزه با بیماری سرطان است. این کتاب چگونگی مبارزه و غلبه نویسنده بر مشکلات گوناگونش را با کمک علم و دانش نشان می‌دهد. نشان می‌دهد که چگونه یک زن می‌تواند تمام رویه‌های زندگی‌اش، مسایل خانوادگی، حرفه‌ای، بالا و پایین‌های روحی و کمک و دستگیری از دیگران را هدایت کند. مهمترین بخش زندگی خانم رجالی، تحصیلات عالی او می‌باشد. او در سال ۱۹۶۱ دکترای روانشناسی را از دانشگاه‌هایدلبرگ آلمان گرفت. دوره فوق‌‌ دکترایش را در دانشگاه لندن گذراند و اولین استاد زن در دانشگاه ملی ایران بود. در سال‌های ۶۷/۱۹۶۶ با بورس فولبرایت در آمریکا بسر برد. در حدود ۱۵۰ مرکز کمک به خانواده را در ایران با داشتن عنوان دبیرکلی انجمن زنان ایران دایر کرد. در سال ۱۹۷۳ دکتر رجالی کالج شمیران را تأسیس کرد که در آن تعلیمات کودکان را در سنین پایین، مشاوره خانواده و کمک‌های خانوادگی را تدریس می‌کردند.

پس از انقلاب سال ۱۹۷۹ دکتر رجالی و خانواده‌اش در آمریکا اقامت گزیدند. در ایالت ویرجینیا در قسمت بیماری‌های هوشی و روانی به عنوان مدیر بخش تحقیق و مشاوره کار می‌کرد و مقالات و کتاب‌های متعددی در سه زبان به چاپ رسانده است. در مقدمه کتاب می‌خوانیم: مثل سایر کشورها، بخصوص ایالات متحده آمریکا در دوران صلح و آرامش، ایران مکانی بسیار خوب برای زندگی است. من خاطرات ارزنده‌ای از زندگی‌ام و فرهنگ دو کشور آمریکا و ایران را برای خودم حفظ کرده‌ام.

… شبی مادرم، من و برادرم را صدا زد و برایمان وصیت‌نامه پدرمان را خواند. پدرم در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود که اگر سیمین می‌خواهد، بایستی به تحصیلاتش ادامه دهد و در این امر مادرم و برادرم کمک کنند. قسمت مهم وصیت‌نامه درباره میزان مساوی وراثت بین من و برادرم بود. چون در اسلام، سهم دختر نصف سهم پسر است. برادرم از این امر بسیار عصبانی شد…. من خودم را موظف می‌دانستم که بایستی به حرف پدر گوش دهم و تحصیلات خودم را تکمیل کنم….

عزیزه به من توصیه کرد چون دختری مجرد هستم وقتی با جوانی (پسری) (مثل حمید) بیرون می‌روی به سبک آلمانی‌ها «going Dutch» برو. یعنی هر کس سهم خودش را می‌پردازد و با این عمل، هیچ پسری انتظاری از دختر نخواهد داشت….. انقلاب سفید وضع زنان را بهبودی قابل توجهی بخشید، ولی آگاهی بیشتری برای مردان و زنان لازم بود و آموختن آن که بین زن و مرد و قابلیت‌شان از نظر فیزیولوژیکی تفاوتی نیست. ما می‌بایستی آموزش دهیم که ظاهر متفاوت مرد و زن نبایستی مانعی برای پیشرفت زنان باشد…. در دانشگاه ملی، از دانشکده معماری، اعتراضات و اعتصاب به سایر دانشکده‌ها هم رسید و در دسامبر ۱۹۶۵، رئیس دانشگاه (دکتر شیخ‌الاسلام) پیغام گرفت که بایستی استعفا دهد و حق ورود به دانشگاه را ندارد. دانشگاهی که آن را از خشت اول پایه گذاشته بود. من از این تصمیم خیلی ناراحت بودم و فکر کردم که تصمیمی ناحق و نارواست. بعضی از استادان هم شاکی بودند. اما من به منزل او رفتم و ابراز تأسف کردم و از خدمات خستگی‌ناپذیر او تشکر کردم. ساواک به دکتر شیخ‌الاسلام گفته بود که حق ورود به دانشگاه و تدریس را ندارد. من فکر کردم این طرز برخورد، برای کسی که پایه‌گذار دانشگاه بود سزاوار نیست. دکتر شیخ الاسلام دانشگاه ملی را مقدم به خانواده دوست می‌داشت….

با عشق و علاقه‌ای برای خدمت به وطنم از آمریکا به ایران بازگشتم. در تهران می‌خواستم با متدی جدید بی‌سوادی را ریشه‌کن کنم. دلم برای خانواده‌ام تنگ شده بود. سعید (همسر)، گیتا و نگهدار بچه‌ام در فرودگاه مهرآباد منتظرم بودند. اول سعید را در آغوش گرفتم و بعد با آغوشی باز می‌خواستم گیتا را بلند کنم. پاسخ و عکس‌العمل او تنبیه من بود. گیتا به من خیره شد و از من پرسید من کی هستم؟ جواب دادم «مامی». به بغل من پرید و نمی‌خواست رهایم کند…. آن روز با خودم تعهد کردم که وقت بیشتری با او بگذرانم و هیچوقت تنهایش نگذارم.

… یادگیری برای تساوی حقوق زن و مرد فقط از راه دروس مدرسه و دانشگاه نیست. ما بایستی از رسانه‌ها و سایر سیستم‌های اطلاعاتی هم کمک بگیریم. امید داشتم با کمک شاه بتوانیم در این امر پیشرفت کنیم…. یکی از علل انقلاب تحریم و خفقان حقوق و عقاید مردم، به خصوص در شهرستان‌ها و ایالات دورافتاده بود…. بسیاری از ایرانیان که موقتاً به آمریکا آمده بودند و قصد بازگشت داشتند، اجباراً مجبور به اقامت در آمریکا بودند و برخوردهای بدی داشتند. سنگ به خانه‌هایشان می‌انداختند، شیشه‌هایشان را می‌شکستند، با اتوموبیل روی چمن خانه‌هایشان می‌رفتند، در محله‌هایی که ایرانی‌ها زندگی می‌کردند، مرتب اقدامات ضد ایرانی می‌شد. این گروه ایرانی آمریکایی رانده از ایران و مانده در آمریکا شده بودند (ناخواسته در ایران و ناخوش‌آمد در آمریکا).

این تبعیض، به این شدت در آلمان، انگلستان، فرانسه و سایر کشورهای اروپایی نبود…. گروگان‌گیری زندگی‌شان، هویت و شخصیت‌شان را تحت تأثیر گذاشته بود. حتی وقتی سؤال می‌کردند «از کجای می‌آیی؟» یاد گرفته بودند که بگویند «پرشیا» نام قدیم ایران یا «مصر» یا جوابی ندهند. دو یا سه سال قبل از انقلاب همه از اینکه بگویند «ایرانی» هستند، افتخار می‌کردند. حالا دچار تغییر و تحول بزرگ توأم با ترس و واهمه شده بودیم. بعضی‌ها حتی اسم‌شان را عوض کردند. معذالک خانواده ما تصمیم گرفت که خودمان باشیم. وقتی انقلاب شد اکثریت زنان دوباره چادرپوش شدند و به استقبال خمینی رفتند با اینکه او، مخالف تساوی حقوق زنان بود. شاید زنان فکر می‌کردند که بالاخره حقوق‌شان را پس خواهند گرفت. متأسفانه بعد از انقلاب بیشتر حقوقی را که به وسیله شاهنشاه به آن داده شده بود یا خودشان به دست آورده بودند، از دست دادند….  در سال ۱۹۷۳ (سپتامبر) کالج غیرانتفاعی خصوصی شمیران را پایه گذاشتم که تحت نظر هیأت امنا… اداره می‌شد… سال اول ۴۰۰ نفر دانشجو (نخبه) را پذیرفتیم….

مردم فقیرتر، مذهبی‌تر بودند و تحت نفوذ رهبران مذهبی‌ی چون خمینی بودند که مخالف انقلاب سفید و حزب رستاخیز و تغییر سالنامه خورشیدی هجری (شمسی) به سالنامه پیش از اسلام با تاریخ هخامنشی (کوروش بزرگ) بودند. مخالفان مدعی بودند که انقلاب سفید هیچ گونه شاهدی برای پیشرفت و ترقی ندارد چون شکاف عمیقی بین فقیر و غنی بود و طبقه متوسط هم هیچگونه بهره‌ای از برنامه اصلاحاتی شاه نمی‌برد.

… پس از گروگان‌گیری، اتفاقات ناگوار زیادی بر سر ایرانی‌ـ آمریکایی‌ها افتاد. حمله به خانه‌هایشان، خانواده‌هایشان، و مشکلات روزمره و تضادهای فرهنگی… بعضی از این اتفاقات حتی با داشتن اسم سختی مثل اسم ما، با این نحوه، هویت اصلی خودمان را نگهداریم… از سال ۲۰۰۰ به بعد بیشتر توجهم را معطوف سلامتم کرده‌ام. خوشبختانه به خاطر پیشرفت در امور پزشکی و مراقبت خانواده، دوستان و همکاران، از بیماری مهلک نجات یافته‌ام و مشغول نوشتن و کار کردن هستم…. با حفظ حقوق انسانی برای مردم عادی و وعده و تعهد آمریکا «آزادی فردی و حقوقی برای همه» هیچ نیازی به خشونت، جنگ‌های بی‌پایان با ترور نیست و مردم و کشورهای جهان می‌توانند با همدیگر همزیستی در صلح و صفا داشته باشند. توفیق و سلامت و ماندگاری خانم دکتر سیمین رجالی را در ادامه کارهای خوب فرهنگی‌شان خواستاریم.

جستجو، تصمیم گیری و عوامل مؤثر بر آن / انسان فردا، توانایی‌های لازم برای مقابله با تحولات قرن بیست و یکم

دکتر فرهنگ مصور رحمانی
جلد دوم کتاب آموزنده و پر محتوای «جستجو» شامل: پیشگفتار، مقدمه، فصل اول: آینده نگران، فصل دوم: آینده‌گری علمی که شامل الف: جمعیت، ب: اقتصاد جهانی، ج: توازن قدرت در جهان آینده، د: تکنولوژی، هـ:تغییرات محیط زیست، فصل سوم: آینده نگری دینی و در بخش دوم کتاب نیز: فصل اول: حصوصیات انسان فردا و فصل دوم رهبر می‌باشد.
برایان تریس می‌گوید: بهترین راه پیش‌بینی آینده، ساختن آن است و نیچه می‌گوید: آینده از آن کسانی است که به استقبالش می‌روند…. تفاوت اصلی بین جلد اول و دوم «جستجو» در آن است که در جلد اول خصوصیات انسان‌هایی مورد نظر بود که یا در گذشته می‌زیستند و یا در حال و اکثراً تحت تأثیر ارزش‌های دو زمان ذکر شده بود و بر همان منوال نیز تصمیم می‌گرفتند و می‌گیرند. در جلد دوم توجه به آینده است و انسان‌های فردا و اینکه به تحولات عظیمی که در راه است آنها با چه شرایطی روبرو خواهند بود وچه خصوصیات و توانایی‌هایی باید داشته باشند تا بتوانند با درک صحیح شرایط پیش رو، تصمیم‌های سازنده‌ای بگیرند….

در قرن نوزدهم، هنگامی که وسایل حمل و نقل عمدتاً منحصر به کالسکه، قطار و کشتی بود، از ژول ورن سؤال می‌کنند که به نظر او مردم در نیمه اول قرن بیستم با چه وسیله‌ای مسافرت خواهند کرد او در پاسخ می‌گوید، اطاق کوچکی را مجسم کنید که با مبلمان زمان ملکه ویکتوریا تزیین شده و آن را به انتهای بالون بزرگی آویزان کرده باشد. مسافران در آن اطاق نشسته و بالون مسافت بین نیوریورک تا سانفرانسیسکو را طی چند هفته طی خواهد کرد. تازه ژول ورن یکی از نادر آینده‌نگرانی بود با مخیله‌ای استثنایی…. درظرف پنجاه سال گذشته تعداد زیادی از اندیشمندان سعی کرده‌اند با استفاده از مدل‌ها و تئوری‌های موجود، آینده را پیش‌بینی کنند و تا حدی موفق بوده‌اند. اولین تافلر (شوک آینده، موج سوم، تغییر قدرت، جنگ و ضد جنگ)، فرانسیس فوکویاما (پایان تاریخ و آخرین انسان و آینده فرانسانی ما)، مارشال مک لوهان (شناخت وسایل ارتباط جمعی و دهکده جهانی) ساموئل هانتینگتن (برخورد تمدن‌ها، موج سوم، ماکی هستیم و مهاجرت)، کارل ساگان (تماس، بلیون و بلیون)، جورج فریدمن (صد سال دیگر، جنگ محرمانه آمریکا)، جرالد اونیل (توده سیاه، لبه تکنولوژی)، پیتر شوارتز (آینده چین، رونق طولانی) و راس داسون (شبکه زنده، رابطه با مشتیرن با ساسا علمی).
… هانتینگتون مخصوصاً درباره اسلام هشدار داده و می‌گوید: «بعضی در غرب که پرزیدنت کلینتون هم جزیی از آن‌هاست،، مدعی‌اند که غرب مشکلی با اسلام ندارد و مشکل اصلی، تندروهای اسلامی‌اند و سپس اضافه می‌کند اما چهارده قرن تاریخ چیز دیگری می‌گوید: «رابطه اسلام و هر دو شاخه مسیحیت اکثراً طوفانی بوده است به طوری که اختلافات قرن بیستم بین لیبرال دمکراسی و مارکسیست لنینیست ها در مقابل روابط دیرینه دشمنانه بین ادیان پیش گفته بسیار جزیی به نظر می‌آید. او در جای دیگر می‌گوید: « از زمان اولین حمله به اسپانیا تا دومین حمله عثمانی به وین و محاصره آن، اروپا در معرض تهدید مداوم اسلام بوده و اسلام تنها تمدنی است که بقای اروپا را مورد تردید قرار داده و این عمل تا به حال دوبار اتفاق افتاده است. از دید هانیتنگتون بی‌توجهی به تأثیر بیداری اسلامی بر سیاست نیمه شرقی کره زمین در قرن بیستم همانند بی‌توجهی به تأثیر اصلاح‌طلبی پروتستان‌ها بر سیاست ار وپا در اواخر قرن شانزدهم می‌باشد. ولی این بیداری از یک جهت اساسی با اصلاح‌طلبی پروتستان‌ها تفاوت دارد و آن اینکه تأثیر اصلاحات، محدود به اروپای شمالی می‌گردید، البته موفقیت‌های کمی را در اسپانیا، ایتالیا و شرق اروپا و به طور کلی سرزمین‌هابسبورگ به دست آورد، اما برعکس سمبل‌ها، اعتقادات اصول و تشکیلات اسلامی مورد حمایت و پشتیبانی بیش از یک میلیارد مسلمان در نقاط مختلف جهان بوده و تأثیرش جهانی است.

او مدعی است که تمدن های کنفوسیوسی و اسلامی در حال ارتباط و همکاری باهم در برابر تمدن غرب هستند. موضوعات همکاری و ارتباط بین این دو باهم، سلاح‌های هسته‌ای، شیمیایی و بیولوژیکی، موشک‌های بالستیک و ابزار پیشرفته پرتاب آنها، قابلیت‌های رهبری و اطلاعاتی و دیگر امکانات الکترونیکی در این زمینه است و غرب می‌کوشد در قالب «کنترل تسلیحات» با آن مقابله کند. در مورد افزایش پیروان ادیان می‌گوید: «در درازمدت محمد پیروز خواهد شد چرا که تعداد پیروان مسیحیت صرفاً ز طریق پذیرش آن توسط افراد جدید افزایش خواهد یافت در حالی که تعداد پیروان اسلام هم از طرق فوق و هم از طریق ازدیاد تولید مثل افزایش خواهد یافت. … تافلر در کتاب دیگرش به نام «تغییر قدرت».. اضافه می‌کند: «امروزه این گفتار وینستون چرچیل که به او الهام شده بود: «امپراتوری‌های آینده، امپراتوری‌های مغزها خواهد بود» واقعیت یافته است… افلر در کتاب تغییر قدرت، منابع قدرت را زور، ثروت و دانش می‌داند.»…

فوکویاما معتقد است که جهان سوم هنوز در تاریخ فرو رفته و آن را تحقیر می‌کند و می‌گوید که جهان سوم در تحول ایدئولوژیکی جهان نقشی ندارد، از نظر او تعارض شمال و جنوب (بجای شرق و غرب)، بیداری جهان اسلام، رشد ملی‌گرایی، شکست سیاست‌های توسعه، گسترش تروریسم، بحران سیستم پولی بین‌المللی، بی‌ثباتی بازارهای جهانی، قدرتمند شدن متزاید هند و برزیل، همگی فرعی بوده و تناقض بنیادین با لیبرالیسم ندارند. بلکه میراث مشترک ایدئولوژیک بشریت، اهمیت دارد. این میراث مشترک همان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی است….
هانتینگتون جهان را به هفت تمدن اصلی تقسیم و تأکید زیادی روی برخورد بین جها ن اسلام و غرب دارد: تمدن غربی، کنفوسیوس، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو و امریکای لاتین. اما این تأکید شاید چندان صحیح نباشد چرا که بین مسلمانان تفاوت‌های بسیاری هست که مانع از یک پارچه شدن آنها می‌شود. به عبارت دیگر چیزی به نام اسلام یک پارچه وجود ندارد. آنچه در خاورمیانه در حال رخ دادن است و اختلافات شیعه و سنی دلیل خوبی بر این مدعا است.

در آینده نگری دینی، آمده است: …. از دید ادیان الهی، نگاه به آینده و برنامه‌ریزی برای آن همواره بر اساس دستورات و راهنمایی‌های دینی بوده که هدف‌شان آماده کردن مؤمن برای زندگی سعادتمند در جهان دیگر است….

پطروشفسکی درباره خواست خدا (تقدیر) می‌نویسد: «پس از سال اول هجرت در جامعه اسلامی مدینه عقیده راسخی پیدا شده بود که در سوره‌های مدینه قرآن مبتنی بوده، دایر بر اینکه زندگی و اعمال هر فرد آدمی را خداوند از پیش معین کرده. او در جای دیگر اضافه می‌کند: «اصل تقدیر عملاً سلاح عقیدتی مناسبی برای جهاد بوده به جنگاوران مسلمانی تلقین می‌شده که در پیکار می‌تواند با هر خطری روبرو شود و اگر تقدیر بر آن قرار نگرفته باشد که درآن روز هلاک شود، زنده خواهد ماند. تقدیر: طرفداران اصل تقدیر مطلق به نام «جبریه» شناخته شده و معتقد هستند که چون خداوند هر فرد آدمی را با سیرت و نیروها و استعدادها و افعال و اعمال آینده وی یک جا و دربست آفریده، پس اراده آدمی به هیچ وجه از او نیست. گروهی دیگر از جبریون استدلال کرده و هنوز هم می‌کنند که چون خداوند به همه چیز، چه در گذشته، چه حال و چه در آینده اتفاق افتاده و یا قرار است اتفاق بیفتد آگاه می‌باشد، بنابراین از سرنوشت هر آدمی نیز مطلع است و لذا فرد نمی‌تواند برخلاف آنچه که خدا می‌داند عملی انجام دهد. لذا اختیاری در کار نیست و هر گونه تلاشی در این باره از ابتدا محکوم به شکست است. جبریون برای اثبات نظرات خود به آیات زیر استناد می‌کنند: سوره بقره آیه ۲۵۳، سوره آل عمران آیه ۱۴۵، سوره انعام آیه ۱۰۷، سوره انعام آیه ۱۳۷، سوره انعام آیات ۱۴۸ و ۱۴۹، سوره اعراف آیه ۱۸۶، سوره توبه آیات ۵۱ و ۵۲، سوره یونس آیات ۹۹ و ۱۰۰، سوره احزاب آیات ۳۷ و ۳۸ و آیات دیگری مربوطه به جبر…» تأثیر افکار جبری در ادبیات، در طول زمان بسیاری از شعرا و متفکرین ایرانی در رابطه با جبر اظهارنظر نموده‌اند و این نظریه‌ها گاه به عنوان حقیقتی غیرقابل بحث راهنمای توده مردم بوده است و به پیروی از آن نیز زندگی خود را تنظیم کرده‌اند. جبریان تأکید می‌کنند که انسان در قبال اعمالی که انجام می‌دهد مختار نیست، بلکه ناگزیر به انجام اعمالی است که از قبل برای او مقدر شده بود…
آنچه دلم خواست نه آن شد
آن چه خدا خواست عمل شد