سخنی با خوانندگان – شاهرخ احکامی – میراث ایران، شماره ۸۱، بهار ۱۳۹۵
فرا رسیدن نوروز و بهار، آغاز فصل رویش و سرسبزی و شادابی را از طرف کارکنان «میراث ایران» در آغاز بیست و یکمین سال تولد «میراث ایران» به همه عزیزان، خوانندگان و هموطنان برون و درون مرز صمیمانه شادباش میگویم و امیدوارم دیگر دغدغه و هراسی که سالها به خاطر احتمال بروز جنگ و ویرانی بر فراز آسمان این سرزمین پر برکت ومحبوب سایه انداخته بود، برای همیشه از میان رفته باشد و بالاخره ایرانیها بتوانند پس از قریب به سی و هشت سال با دورنمای روشنی از آینده در آرامش و صلح و صفا با یکدیگر، همسایگان و سایر مردم جهان همزیستی نمایند. بیست و یک سال از عمر مجله «میراث ایران» میگذرد و در این سالهای پر از فراز و نشیب، با همه مشکلات فراوان مالی و سنگاندازی یاران نیمهراهی که آرزوی توقف این تلاش فرهنگی را داشتند، وهنوز هم دارند، توانستهایم بدون وقفه آن را به عاشقان و دوستداران سرزمین ایران تقدیم کنیم.
در این بیست و یک سال که شاهد رنجها وسختیهای بسیاری در زندگی هموطنان خود در درون و بیرون مرزهای ایران بودهایم، به هیچوجه نتوانستهایم که از کنار این سختیها و دشواریها بیاعتنا و خونسرد بگذریم. در طول سالهای بعد از انقلاب، شاهد چه قتلها و اعدامها و سر به نیست کردنها که نبودهایم. در این بیست و یک سال چه بسیار نخبگانی که به جای استفاده از دانش و تجربه آنها برای ساختن ایرانی پرافتخار، به چوبه دار و میدان تیرباران سپرده نشدهاند. و چه بسیاری که با هزار سختی و دشواری از راه بیابان و کوه و رودخانه، و گاه پنهان در پوست حیوانات، برای نجات جان خود و فرزندانشان، و با پرداخت اندک سرمایه و اندوخته خود به قاچاقچیان انسان به کشورهای گوناگون پناهنده نشدهاند.
وقتی که امروز عکس و تصاویر دلخراش پناهجویان سوریهای را در رسانهها میبینیم، بسیاری از ما فراموش کردهایم که در همین دو سه دهه گذشته، چه به خاطر خشونتهای ناشی از انقلاب و چه به خاطر جنگ خانمانسوز ایران و عراق، بسیاری از عزیزان ما با چه تنگدستی و ملالی، خود را به کشورهای دیگر رساندهاند. و چه بسا کسانی که هنوز هم با نهایت شگفتی و تعجب در اردوگاههای پناهندگان در ترکیه، استرالیا و حتی پاکستان و غیره زندگی میکنند. اگر با دقت ماجرای پناهندگان سوری را دنبال کنیم با نهایت شگفتی درخواهیم یافت در میان آنها هنوز ایرانیانی هستند که برای رسیدن به زندگی بهتر در پی به دست آوردن پناهندگی از کشورهایی نظیر آلمان و سوئد خود را به آب و آتش زدهاند. این نکته از دو نظر قابل تأمل است. اول اینکه در شرایط کنونی ایران چه عاملی باعث تشویق جوانان به ترک کشور خود میشود و نکته دوم اینکه چرا این دلایل دیگر برای کشورهای اروپایی از جمله آلمان برای اعطای پناهندگی به آنها قابل قبول نیست؟
در بیست و یک سالی که از عمر «میراث ایران» میگذرد، شاهد اتفاقات اعجابانگیری هم بودهایم که گاهی قابل باور نیست. مثلاً اینکه چگونه ایران از تهدید قلدرمنشانه جنگ و ویرانی این کشور توسط قدرتهای بزرگ تابه امروز جان سالم بدر برده است. هنوز به یاد دارم که در زمان ریاست جمهوری آقای کارتر،در جلسهی جمعآوری کمک مالی برای کارزار انتخاباتی آقای جرج بوش پدر ، یکی از حاضران از بوش پرسید اگر رئیس جمهور آمریکا شود، با ایران چه معاملهای خواهد کرد. آقای بوش بیدرنگ پاسخ داد که ایران را به یک زمین ویرانه پارکینگ تبدیل خواهد کرد. این سخنان بیپروا و خشن چنان لرزهای بر اندام من انداخت که، هنوز که هنوز است،احساس آن لحظه و آن روز را فراموش نکردهام. حتی دقیقه، لحظه و مکان آن گفتگو با جزئیات کامل، به عنوان یک تصویر تلخ و ترسناک در خاطرم نقش بسته است. آن خاطره از این جهت ترسناک وخطرناک بود که با خودم فکر میکردم، چگونه میتوان به این راحتی و خونسردی از نابودی سرزمین و مردمی با تاریخی چندهزا ر ساله و فرهنگی بسیار غنی و یگانه در جهان، مردمانی مهربان و صلحدوست، صحبت کرد و وعده داد که روزی آن را به تلی از خاکستر تبدیل کند.
بیست و یک سال از عمر «میراث ایران» میگذرد و به بیست و یک سال هم از عمر من سپری شده است. بدین ترتیب گاه تفکیک خاطرات شخصی از خاطرات «میراث ایران» برایم دشوار است. الان، خاطرات روزهایی برایم زنده میشود که با هیجان شاهد تولد «جنبش سبز» بودیم. به یاد میآوردم که مردم با چه امید بزرگی تصور میکردند، که میتوانند به حقوق حقه خود برای آزادی، برابری، داشتن حق انتخاب و حق بیان وعقاید و افکار دست یابند، و جهانیان با تعجب و شگفتی جوانان ایرانی را تحسین میکردند که چگونه شجاعانه و آگاه با استفاده از فنآوریهای نوین در عرصه تکنولوژی، میکوشند حرکت خود را سازمان بدهند و صدای آزادیخواهی خود را به گوش جهانیان برسانند . این حرکت در حد و اندازهای بود که جهانیان را به تعجب واداشته بود.و به آنها نشان میداد که تصویری که از ایران و ایرانی دارند، تصویری خیالی و دور از حقیقت است. اما متأسفانه در طول چند روز تمام آن امیدها با خیانت به آرای مردم و تحمیل احمدینژاد به عنوان رئیس جمهور رو به خاموشی رفت و در ادامه با ریختن خون تعدادی از جوانان، دستگیری و زندانی کردن بسیاری از فعالین جنبش سبز، رنگی از اندوه و سرخوردگی جامعه ایرانیان را، در همه جا فرا گرفت.
از این بیست و یک سالی که از عمر «میراث ایران» میگذرد، متأسفانه هشت سال شاهد در قدرت بودن افراد نالایقی چون احمدینژاد و باند همدستش بودیم که گرچه در مدیریت و اداره کشور بیمایه و بی عرضه بودند اما در غارت و تصاحب صدها میلیارد دلار از درآمد نفتی ایران، زبردستی بالایی از خود نشان دادند! ثروت عظیمی که بنا به گفتهای اگر کل درآمد نفت از ابتدای استخراج آن در ایران از حدود صد سال پیش تا شروع ریاست جمهوری احمدینژاد را محاسبه کنیم، در برابر درآمد ناشی از فروش نفت در دوران هشت ساله حکومت هشت ساله وی، رقم کوچکی خواهد بود.
متأسفانه در این هشت سال، علاوه بر غارت و چپاول درآمدهای کلان نفتی، به خاطر هیاهوهای هوچیگرانه وی، آبرو و حیثیت ایران و ایرانی در سطح بینالمللی بسیار لطمه خورد. به همین دلیل شاید ایران هنوز هم بدنامترین کشور دنیا از نظر بخشی از افکار عمومی جهان باشد که تحت تأثیر تبلیغات مغرضانه دشمنان ایران هستند. تبلیغاتی که گفتهها و اظهارات احمدی نژاد، خوراک آنها را فراهم میکرد.
در بیست و یک سال از عمر «میراث ایران»، همواره شاهد دشمنیهای آگاهانه و آشکار اعراب با ایران و ایرانیها بودهایم. و لی متأسفانه، با همه این اوصاف، هنوز هم مقداری از سرمایه ایران صرف اعرابی میشود که خلیج فارس را خلیج عربی میدانند و به خاطر ضعف عمل و مدیریت حاکمیت ایران، میزان قابل توجهی از نفت و گاز حاشیه خلیج فارس، توسط شیخنشینهای عربی در منطقه دزدیده میشود، و روز به روز به برکت ضعف دولت ایران، با صرف این ثروت عظیم، بر قدرت شیخ نشینها افزوده شده، شهرهایشان آبادتر و کیسههایشان پر پولتر شده است. آنها با خرید موزههایی چون لوور و ایجاد شعبه آن در شیخ نشین خود، بسیاری از اعتبارات تاریخی ایران را که همیشه به آن افتخار میکردهایم، با نهایت قباحت و بیشرمی به نام خود ثبت تمودهاند. در این میان، کشورهایی چون فرانسه و انگلیس و حتی آمریکا با نهایت خونسردی، در حالی که به ریش ایرانیها و اعراب میخندند، با دریافت پولهای کلان – پترودلارها- مشتریان ثروتمند خود را راضی نگاه میدارند.
در بیست و یک سالی که از عمر «میراث ایران» میگذرد. هر روز شاهد آن بودهایم که زنان و مردان ایرانی با وجود تحمل سختیها و دشواریهای بسیار اقتصادی و اجتماعی، امید و تلاش خود را برای رهایی از خفقان و مشکلات عدیده مادی از دست ندادهاند. امروز ، گرچه مردم در مقایسه با سالهای پیشتر، به طور نسبی آزادتر و راحتتر هستند، ولی هنوز شاهد افزایش هر روزه تعداد مبتلایان به اعتیاد و فحشا، از طرفی، ادامه دستگیری صداهای مخالف، افزایش تعداد آوارگان و بیخانمانها هستیم. با پیروزی آقای روحانی، در انتخابات ریاست جمهوری دو سال پیش، انتظار میرفت که از تعداد احکام اعدام کاسته شود، ولی فقط در سال گذشته حدود ۷۰۰نفر به دار آویخته شدهاند و اگر نسبت این عدد را به جمعیت ایران بسنجیم، شاید با نهایت تأسف، در این مورد ایران مقام اول را در جهان داشته باشد. تعداد این اعدامها و بینتیجه بودن آن در روند وقوع جرم و به ویژه قاچاق مواد مخدر، بحدی است که حتی آقای محمدجواد لاریجانی، رئیس به اصطلاح کمیسیون حقوق بشر ایران، اخیراً در کنفرانسی در محافل بینالمللی اعلام کرد که اعدام قاچاقچیان در ایران تأثیری در میزان و تعداد قاچاقچیان مواد مخدر نکرده است. واقعاً نمیدانم با وجود این اعتراف شرمآور، و با نفوذی که لاریجانیها در ارکان حکومت ایران دارند، چگونه است که فکری برای آن نمیشود. نکتهای که موقع نگارش این خطوط توجهم را جلب کرد اینکه انگار برادران لاریجانی بر همه وجوه سرنوشت مردم ایران دست دارند؛ یکی رئیس قوه قضاییه است، یکی دیگر رئیس مجلس شورای اسلامی و یک برادر از مسؤولان دانشگاه و برادری هم، اگر اشتباه نکنم، در کانادا مسؤول اداره اموال همه خاندان لاریجانی در خارج از ایران است و البته خود ایشان هم، که تصور میکنم روزی سنگسار را امری قانونی و ضروری اعلام کرده بود، مسؤول کمیسیون حقوق بشر ایران است.
جالب این است که در دوران رژیم پادشاهی گذشته، یکی ازشکایتهای مردم، آن بود که ایران توسط هزار فامیل اداره میشود و این امر یکی از عوامل نارضایتی مردم بود. خوب به یاد دارم که تازه از فرانسه برگشته بودم و دوران سربازیام را تمام کرده و دنبال کار و درآمد بودم. در آن زمان دو تا از داییهای من، که امروز در قید حیات نیستند، اولین قوچانیهایی بودند که وارد دانشگاه تهران شدند و یکیشان از مدیران ارشد بانک صادرات بود. من قبلاً چند تن از دوستانم را برای استخدام به داییام معرفی کرده بودم و با کمک ایشان، دوستان من براحتی استخدام شدند. بنابراین، خودم هم با اطمینان خاطر نزد دایی جان رفتم و درخواست استخدام در بهداری بانک صادرات را، که حقوق بسیار بالایی میداد، کردم. دایی بنده با خونسردی و آرامی گفت که از استخدام من در بانک معذور است، چون من خواهرزاده او هستم و صلاح نیست که قوم و خویش خود را در آنجا استخدام کند… من با نهایت تعجب، گفتم ولی دایی جان،این مملکت دست هزار فامیل است و آنها هرچه میخواهند میکنند، ولی حالا شما نمیخواهید به استخدام من کمک کنید؟ دایی جان در حالی که سیگاری گوشه لبانش میگذاشت، پاسخ داد، بله، حق با توست، ولی همین امر باعث نارضایتی و خشم مردم است. من چگونه میتوانم به کار و روشی که خودم از منتقدان آن هستم، دست بزنم. با دلتنگی و ناامیدی بانک را ترک کردم و خوشبختانه زمان زیادی طول نکشید تا توانستم در بیمارستانی دیگر کار پیدا کنم. جایی که مسیر زندگیام را تغییر داد. عجبا که در آن زمان هزار فامیل و حکومتشان یکی از نارضایتیهای مردم بود، و حالا نه تنها هزار فامیل، بلکه حکومت قبیلهای و عشیرهای چند خانواده شناخته شده بر کشور مورد توجه قرار نمیگیرد.خانوادههایی که مانندحلقههای زنجیر همه وابستگان خود را، از برادر و خواهر گرفته تا عروس و داماد و نوه و نتیجه را بر کرسیهای قدرت در تمام دستگاههای قضایی، قانونگزاری، مدیریتی، اقتصادی و اجتماعی نشاندهاند و در عمل اختیاردار همه حیات زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم ایران هستند.
در طول بیست و یک سال عمر «میراث ایران» یکی از برجستهترین مناقشات جهانی با ایران بر سر مسایل هستهای بود. در طول سالهایی که مذاکرات هستهای بین ایران و کشورهای ابرقدرت جهان ادامه داشت، بارها ایران با تهدیدهای بسیاری جدی از جمله حمله نظامی روبرو شد. پیچیدگی و دشواری این مذاکرات به حدی بود که سالها آرامش و قرار را از همه مردم ایران و بسیاری دیگر در منطقه و جهان ربوده بود. ولی متأسفانه، بعد از تمام جار و جنجالها، و به توافق رسیدن جامعه جهانی با ایران بر سر مسایل هستهای، در حالی که انتظار میرفت برخی فشارها از دوش ایرانیان برداشته شود، ناگهان قانونی از تصویب کنگره آمریکا گذشت و به امضای رئیس جمهور آن رسید که نوعی محدود کردن و اعمال تبعیض بر ایرانیان دو ملیتی، از جمله ایرانیان آمریکایی، به حساب میآید. تصویب این قانون حکایت از نوعی کینه ورزی و بهانهجویی نسبت به ایرانیان در سراسر جهان است و در واقع خواست کسانی است که نفع خود را در روشن نگه داشتن تنور اختلاف با ایران میدانند. این قانون آشکارا، بخشی از حقوق بینالمللی ایرانیان و ایرانی تبارها در سراسر دنیا را نسبت به سایر مردم جهان زیری پا می گذارد. در این باره و سایر مشکلات گریبانگیر ایران و ایرانیها، در این بیست و یک سال، بسیار گفته و نوشتهایم، ولی در آستانه سالی نو و بهاری دیگر، خواستار استقرار صلح و آرامش، آزادی و رفاه اجتماعی و اقتصادی بر زندگی مردم ایران هستیم. بار دیگر سالی خوب و روزگاری خوش و فرخنده برای همه شما عزیزان آرزو میکنم.