خشونت در ابعاد مختلف، از کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا تا حاکمان ایران

سخنی با خوانندگان – شاهرخ احکامی – میراث ایران، شماره ۸۲، تابستان ۱۳۹۵

در اندیشه انتخاب مطلبی بودم که بتوانم آن را در« سخنی با خوانندگان» عزیز و وفادار «میراث ایران» در میان بگذارم چرا که، در هفته‌های اخیر مسایل زیادی پیش آمده که می‌شود به آنها توجه کرد. شروع می‌کنم با عاقبت توافق ایران و پنج وبه اضافه یک. این توافق که برجام نام گرفت، امیدهای فراوانی را در میان مردم ایران در داخل و خارج از کشور دامن زد که شاید بهبودی در وضع اقتصادی و اجتماعی کشور پدید آید. ولی متأسفانه هنوز چیزی نصیب مردم نشده و بهانه‌تراشی‌ها و خلف وعده‌های طرف‌های غربی باعث نگرانی‌ها بسیاری شده است. مهم‌ترین نکته این که، نه تنها اثری ازآزاد شدن ۱۵۰ میلیارد دلار پول‌های بلوکه شده ایران در بانک‌های آمریکایی و اروپایی نیست، علاوه بر آن، دادگاه های آمریکا به راحتی از کیسه خلیفه بخشیده و دو میلیارد دلار را بابت کشتار نظامی‌های آمریکا در لبنان و بیش از ده-یازده میلیارد دلار به حکم قاضی نیویورک به بازماندگان جنایت ۱۱ سپتامبر به جرم تروریستی از کیسه ایرانیان خارج خواهد شد.و این در حالی است که ایران هیچ نقشی در هیچ یک از حوادث نامبرده نداشته است.

در کنار تصمیمات این چنینی دادگاه‌های آمریکا، کاندیدهای ریاست جمهوری آمریکا هم، هیچ نوید خوبی برای آینده روابط با ایران نمی‌دهند و همچنان در حال دامن زدن به اضطراب و نگرانی هستند. آنها ادعا می‌کنند که ایران ممکن است برای آمریکا و جهانیان خطراتی داشته باشد. در فیلم تازه‌ی کمدین توانای ایرانی آمریکایی، مازیار (ماز) جبرانی، که خوشبختانه به خاطر هنرمندی و قابلیت‌اش در زمینه کمدی شهرت جهانی یافته است، به نام «جیمی وستوود، قهرمان آمریکایی»، گوشه‌های تأسف‌آوری از موقعیت حساس و خطرناک ایران و ایرانیان را به نمایش کشیده شده است. او در این فیلم به زبان طنز با تیزبینی و ابتکار نشان می‌دهد که چگونه سیاست‌مداران و قدرتمندان جهان غرب به دنبال کوچک‌ترین بهانه‌ای می‌گردند تا از آن پیراهن عثمانی علیه ایران درست کرده ونقشه حمله نظامی به این کشور را توجیه کنند. رهبران غرب می‌کوشند از ایران وایرانی هیولایی ترسناک بسازند که تصویر سیاه و پلید آن را به آسانی نشود تا زمانی طولانی از اذهان عمومی پاک کرد.

آنچه مایه تأسف است این‌که، بدبختانه دشمنی و عداوت سرکردگان و حاکمان ایران و قدرتمندان غربی تنها یک قربانی دارد و آن هم مردم بی‌گناه و بی‌پناه ایران است و بس. بارها و بارها در این صفحات ملتمسانه از ایرانی‌هایی که با قدرت‌ها و دولت‌مندان غربی و آمریکایی آشنایی و همبستگی دارند، خواسته‌ام که به آنها و به رسانه‌های‌آشوب به پاکن‌شان بفهمانند که حساب دولت‌ها را از مردم بی‌گناه جدا کنند و هرگونه کینه و عداوتی را فقط با حاکمان ایران حل و فصل نمایند. غرب کره شمالی، کوبا و روسیه را هم دشمن خود می‌داند، اما رسانه‌ها رهبران این کشورها، کیم جونگ اون، فیدل کاسترو و یا دلادیمیر پوتین را هدف تبلیغات خصمانه خود قرار می‌دهند و نه همه مردم این کشورها را. ما در رسانه‌های آمریکا نمی‌بینیم که با آدرس شکل و شمایل مردم کره شمالی، کوبا و یا روسیه، از آنها چهره‌های کریه و پلید و ترس‌آور در افکار عمومی بسازند. ولی این سیاست در مورد اکثریت ساکنان کشورهای خاورمیانه و بخصوص ایران در رسانه‌های غربی و از جمله آمریکا به کار گرفته نمی‌شود. در نتیجه مردم از همه جا بی خبر بیشتر کشورهای غربی، از ایران وایرانی تصویر دشمن خطرناکی را در ذهن خود دارند. بدین ترتیب اکثریت مردم ایران که با دیکتاتوری مذهبی کشورشان هم موافقتی ندارند، همواره در اثر تبلیغات ناروا و مغرضانه رسانه‌های غربی، با وصله مسلمان بودن یا برچسب تروریستی تحت فشار مضاعفی هستند.

حالا این‌ها برای مردم رنج دیده ایران کافی نیست که حاکمان هم به اشکال مختلف به این فشارها اضافه می‌کنند. مثلاً داستان این گشت نامحسوس برای کنترل حجاب خانم‌ها و…. مضحک است در این شرایط سخت که کشور به لحاظ مسایل گوناگون دربحران به سر می‌برد، بیایند با صرف هزینه بسیار بالا، به این منظور نیروی جدیدی را به استخدام نیروهای انتظامی درآورند. یعنی استخدام مشتی بزن‌بهادر بیکاره برای هدایت زنان ایران به راه راست!!! زنانی که در طول تمام سال‌های بعد از انقلاب با جسارت و شجاعت در همه عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای کسب حقوق حقه خود مبارزه کرده‌اند و الحق هم دستاوردهای قابل توجهی داشته‌اند. حالا قرار است این مأمورینِ معذورِ ناشناس در صورت مشاهده «خلافی» به زعم خود همان بلایی را بر سر زنان بیاورند که بر سر وکیل شجاع و دلیر خانم نرگس محمدی آورده‌اند. دستگاه قضایی ایران بارها کوشیده با اعمال شکنجه و آزار و زندان‌های طولانی خانم محمدی را وادار به عقب‌نشینی و تقاضای عفو نماید، اما همیشه نتیجه یکی بوده، ایستادگی و مقاومت! گناه خانم محمدی این است که با شهامت و بی پروا می‌گوید: «طرح حجاب و عفاف خشونت علیه زن» است و چون از چند محکوم سُنی به عنوان وکیل مدافع دفاع کرده، به او تهمت هم‌دستی با داعش را هم زده‌اند و سه حکم مجزای زندان برای او صادر شده که مجموعاً شانزده سال می‌شود. حاکمان خودکامه ایران بی‌اعتنا به همه فشارهای بین‌المللی بر ایران، خود نیز هر روز خوراک تازه‌ای برای بلندگوهای ضد ایرانی رسانه‌های غربی آماده می‌کنند. محکومیت جدید خانم محمدی باعث اعتراض سازمان ملل و بسیاری از سازمان‌های وابسته به حقوق بشر شده است.

هنوز این خبر تأسف‌آور از ذهنم چندان دور نشده بود که هیاهوی تازه دیگری به راه افتاد و آن دیدارفائزه رفسنجانی، دختر آقای هاشمی رفسنجانی از بانیان و سرکردگان انقلاب، با بانویی بهایی به نام فریبا کمال‌آبادی از اعضای مدیریت جامعه بهاییان ایران، درشیراز بود. گویا خانم فائزه رفسنجانی و خانم کمال‌آبادی در زندان اوین هم‌بند و هم زندان بوده‌اند و وقتی که این خانم زندانی برای چند روزی به مرخصی آمده بود، فائزه رفسنجانی تصمیم می‌گیرد از هم‌بند سابق خود در زندان دیدار کند. این دیدار با خشم و عصبیتی شدید از طرف رقبا و دشمنان آقای رفسنجانی مواجه شد.این در حالی است که گمان می‌رفت آقای رفسنجانی که درانتخابات مجلس خبرگان در ماه‌های اخیر بالاترین آرا را به دست آورد، قصد تصاحب صندلی ریاست این مجلس را داشته باشد. صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه گفت: «کسانی که منتسب به روحانیت و مسؤولان نظام هستند باید بیش از دیگران از هنجارشکنی پرهیز و از چنین کارهایی شرم کنند و بدانند که اگر این هنجارشکنی‌ها منجر به عناوین مجرمانه شود به شدت و بدون ملاحظه نسبت‌ها با آنان برخورد می کنیم.» به قول یکی از نویسندگان در یکی از رسانه‌ها، جالب است وقتی که احمدی‌نژاد نوار صحبت‌های برادر آقای لاریجانی را درباره اخذ امتیازاتی از سعید مرتضوی گذاشت آقای آملی لاریجانی در آن باره سکوت کرد…. دیدار فائزه با فریبا، مرا به یاد داستانی از دوران مدرسه‌ام انداخت که شاید تأثیر زیادی در شکل گرفتن رفتار من با انسان‌ها، سوای عقاید مذهبی و سیاسی آنان داشت.

چند روز پیش درحالی که سرگرم معاینه بیمارانم در مطب بودم، تلفن زنگ زد و کسی با صدایی گرم و پر هیجان خودش را معرفی کرد و از من پرسید که آیا او را بجا می آورم یا نه. در حالی که با دقت به صدا گوش می‌کردم، ناگهان حس کردم که آن صدا بسیار آشناست. با تردید گفتم که این صدای گرم بسیار شبیه صدای یکی از دبیران من در کلاس‌های هشتم، نهم دبیرستان در قوچان است. او تأیید کرد و من با خوشحالی از اینکه توانسته بودم پس از قریب به شصت سال صدای او را بجا بیاورم، با شوق و ذوق به گفتگو پرداختم. از هر دری باهم صحبت کردیم و با اینکه بیمارانم در انتظار بودند، از ترس آنکه دیگر این فرصت تکرار نشود، مکالمه را قطع نمی‌کردم.

گفتم، یادتان می آید که در آن محیط کوچک قوچان که حتی یک کتاب‌فروشی نبود، شما کتاب‌های دیل کارنگی را برای من از تهران می‌آوردید و من با خواندن آنها، در آن سنین نوجوانی، طرز صحبت کردن و آداب معاشرت یاد می‌گرفتم. از کمک‌های او برای فعالیت‌های فوق برنامه و تشکیل جلسات سخنرانی یاد کردم. او هم گفت که در آن زمان او مشوق من برای انتشار روزنامه دیواری بوده که احساس می‌کند «میراث ایران» ادامه طبیعی آن تلاش و علاقه است در ابعادی وزین‌تر و زیبا‌تر. بعد من داستانی را به یادش آوردم که بی‌ارتباط به داستان خانم فائزه و فریبا نیست.  داستان از این قرار بود که من یک دوست همکلاسی داشتم که بهایی بود و رابطه بسیار خوبی بین ما برقرار بود، ضمن آن که رقابت درسی هم داشتیم. از آنجا که همسایه هم بودیم، بیشتر مواقع باهم درس می‌خواندیم. یک روز وقتی نتایج امتحان درس دینی را همین معلمی که الان پای تلفن  با او صحبت می‌کردم اعلام کرد، دیدم با اینکه ما هر دو یک سان جواب داده‌ایم، ولی ایشان به دوست من نمره‌ای بیش از من داده است. منی که مدعی شاگرد اولی بودم، به معلم اعتراض کردم که به من نمره‌ای کمتر از دوستم داده است.پاسخ او بسیار جالب و آموزنده بود که تا امروز در خاطر من مانده است. همین آقای معلم گفت، تو مسلمانی وخواندن علوم دینی اسلام برایت هم وظیفه است و هم لازم، ولی او بهایی است و اجباری به یادگیری اصول دین اسلام ندارد. بنابراین نمره‌ای که دادم از روی انصاف و درک موقعیت شما دو دوست بود.

گفتگوی‌مان طولانی شد. و دراین هنگام ایشان با توجه به اینکه به محل کار من زنگ زده است، با پوزش از مزاحمت خداحافظی کرد. دقایقی بعد از آن تلفن، یک باره توجهم به این نکته جلب شد که چگونه شصت سال پیش درمحیط کوچکی مثل قوچان که تا کلاس ده-یازده بیشتر امکان تحصیل نبود، خواندن علوم دینی مسلمانان در مدرسه برای غیرمسلمانان از جمله بهاییان اجباری نبود. و چگونه در آن محیط بهایی همسایه مسلمان و مسلمان همسایه

مسیحی و مسیحی همسایه زرتشی و زرتشتی همسایه یهودی بود و کودکان آنها همه باهم به مدرسه می‌رفتند و باهم بازی می‌کردند و حتی به خانه هم مهمانی می‌رفتند و در رستوران و مغازه هنگام خرید و غذا خوردن کسی کاری به این نداشت که صاحب محل چه دین و آیینی دارد. در آن زمان برای ما فرق نمی‌کرد که هرکس از نظر سیاسی چگونه فکر می‌کند. دوستان همه جوری از چپی، جبهه ملی، سلطنت‌طلب و … داشتیم و با همدیگر بحث سیاسی می‌کردیم و بعد از آن بحث و جدل‌های کودکانه، با هم می‌گفتیم و می‌خندیدیم، تا آن که ناگهان دولتی سر کار آمد که بگیر و ببندها را شروع کرد. و متأسفانه عده‌ای از هم‌سالان و دوستان من هم به زندان افتادند و تعدادی هم بی‌گناه و معصوم جان شیرین خود را فدای عقایدشان کردند.

شصت سال از آن زمان گذشته. هنوز هم آن طرز تربیت و آموزش در اداره و ادامه حیات «میراث ایران» اثر خود را دارد. در این حرکت فرهنگی که بیش از بیست سال است فعالیت می‌کنم، یارانی با عقاید چپ، لیبرال، دمکرات، مصدقی، سلطنت‌طلب، جمهوری‌خواه، مسلمان، یهودی، بهایی و مسیحی، صادقانه و صمیمانه برای تداوم حیات «میراث ایران» با من همکاری می‌کنند. برایم مایه تعحب و تأسف است که چگونه شصت سال پیش درآن محیط به اصطلاح عقب‌افتاده، مردمانش، آموزگارانش، بزرگان قومش و همه و همه با هر گونه عقیده و ایمان مذهبی و سیاسی دوستانه کنار هم زندگی می‌کردند، ولی حالا در قرن بیست و یکم مردم حق انتخاب دوست و همدم از معتقدین به دین و مرامی دیگر را ندارند. به قول نویسنده، چگونه فائزه رفسنجانی‌ی مسلمان و خانم فریبای کمال‌آبادی‌ی بهایی (که امیدوارم عکس‌های منتشر شده از آنها باعث گرفتاری‌های بیشترشان نگردد) را می‌شود بدون هیچ اشکال و ایراد شرعی و غیرشرعی در یک سلول زندانی کرد و زندگی مشترک در یک بند زندان را به آنها تحمیل کرد، ولی بیرون از زندان، حق احوالپرسی از یکدیگررا از آنها سلب کرد؟! چطور می‌شود انسانی را از دیدار دوست یا اشنایی به هر دلیل محروم کرد؟

در پایان نکته قابل توجه دیگر اینکه افرادی مثل من که با این طرز فکر و اعمال خشونت‌ و بگیر و ببندهای عده‌ای به بهانه مذهب یا اظهارنظربشدت مخالف هستند و آن را خلاف حق آزادی بیان و مذهب و عقیده سیاسی می‌دانند، چطوروقتی صحبت‌های بشدت نژادپرستانه و افراطی و خشن آقای ترامپ را می‌شنویم می‌توانیم سکوت کنیم؟ آقای ترامپ گفته در صورت پیروزی به عنوان رئیس جمهور آمریکا، جلوی ورود مسلمان‌ها به آمریکا را خواهد گرفت. آیا شباهتی بین این طرز تفکر بسیار ناعادلانه و نامعقول آقای دونالد ترامپ با حاکمان ایران دیده نمی‌شود؟

با وجود نگرانی زیاد، بازهم امیدوارم روزی صفا و یکرنگی، و صلح و آزادی برهمه جهان سایه گسترد و ایران عزیز ما هم با حفظ یکپارچگی، سرزمینی آزاد و آباد باشد و دیگر روزی نباشد که حسرت شصت سال پیش را بخوریم….