سخنی با خوانندگان – شاهرخ احکامی – میراث ایران، شماره ۷۷، بهار ۱۳۹۴
نوروز، خجسته فرصتی است برای تجدید مبادله لبخندها، به آغوش کشیدنها و آرزوی خوشی و سلامتی برای یکدیگر کردن. فرا رسیدن نوروز، همراه و همگام با بیداری طبیعت و شکوفایی درختان و روییدن سبزهها و جلوهفروشی زیباییهای خارقالعاده هستی، برای بیستمین بار همراه است با زادروز حیات «میراث ایران». بیست سال پیش در چنین ایامی، با هدف ترویج و حراستِ تمدن و فرهنگ ایران و تجلیل زیباییها و نیکوییهای این سرزمین پر برکت و آشنایی با شهروندان نامور این آب و خاک؛ و همچنین برای معرفی گنجینه عظیم علم و ادب و هنر ایران به جهانیان و نسلهای جوانتر ایرانیان در خارج از کشور، «میراث ایران» پا به عرصه حیات گذاشت. برای نسلهای جوانتر ایرانی در برون مرزها، که هر گز ایران را ندیده بودند، مجراهای معتبر و قابل اعتمادی برای آشنایی با ایران وجود نداشت. آشنایی آنها از ایران یا به داستانها و خاطراتی معطوف بود که از پدران و مادران خود شنیده بودند و یا گاهاً از خواندن و مشاهده گزارشهایی که بیشتر با اهداف سیاسی به شکل مغرضانه و تحریکآمیزی علیه ایران و ایرانی در رسانههای عمومی کشورهای غربی تهیه و به نمایش گذاشته میشد. متأسفانه هیج یک از دو منبع فوق آنچه را باید از ایران و ایرانی دانست با دیدی واقعبینانه و مسؤولانه ارائه نمیدادند. به ویژه گزارش رسانههای غرب اغلب بشدت منفی و حتی چندشآور بوده و افسردگی و دلزدگی روحی و اجتماعی را میان ایرانیان، بخصوص نسلهای جوانتر دامن میزد. ناامیدی و یأس و سرخوردگی از خاستگاه اصلی نیاکان خود در میان ایرانیان مهاجر رو به رشد بود و حوادث و اخبار هولناک در سی و چند سال اخیر از داخل کشور هم این مشکلات را تشدید میکرد. این مشکلات که اکنون نزدیک به عمر یک نسل از آن گذشته، بسیاری رااز این که ریشه ایرانی دارند دچار شرم و خجلت میکرد بحدی که برخی حتی سعی در پنهان کردن ریشه ایرانی خود بودند. در آن بحبوحه و فشار و دلتنگی بود که جای خالی یک رسانه مسؤول و متعهد برای ارائه تصویری سالم و درخورِ ایران احساس میشد و این نگرانی و دلواپسیهای جمعی از ایرانیان مرارا به انتشار مجلهای دوزبانه مصمم ساخت تا بتواند بتدریج به فرزندان، همسایگان،دوستان و میزبانان خود چهره واقعی ایران و ایرانی را نشان دهد و بکوشد افکار عمومی رابا تفاوت واقعیات با تبلیغات مغرضانه علیه ایران آشنا سازد.
به یاد دارم زمانی که فرزندان ما مدرسهای بودند،همزمان با حوادث گروگانگیری در سفارت آمریکا در ایران بود. هر شب شبکه تلویزیونی «اِی.بی.سی» در معروفترین برنامه آخرشب خود، تعداد روزهای گروگان گیری را به شکل تحریکآمیزی میشمرد. در همان ایام یکی از دوستان داستان غمانگیزی برایم تعریف کرد. او میگفت که در مدرسه فرزندش، روز بینالمللی غذا بوده و هر کودکی غذای بومی سرزمین اجدادیاش را برای نهار آورده بود. فرزند او هم یکی از غذاهای بسیار لذیذ ایرانی را، که مادرش تهیه کرده بود، به مدرسه میبرد و با احتیاط و نگرانی زیاد در گوشهای از میز که پر از غذاهای گوناگون بود، در جایی که نوشته شده بود «غذای ایرانی»، میگذارد. از آنجا که این کودک بیگناه بارها در مدرسه مورد تمسخر و آزار و اذیت قرار گرفته بود، با ترسی آشکار در گوشهای منتظر عکسالعمل دانشآموزان نسبت به غذای ایرانی خود میایستد. کمکم که شاگردان برای صرف غذا به دور میز میآیند و از هر غذایی کمی برداشته و با اشتها مشغول خوردن میشوند. همین موقع توجه دو سه پسر و دختر به کلمه ایران و غذای ایرانی جلب شده و یکی از آنها با صدایی بلند میگوید: «آیران»، و با تمسخر به بچههای دیگر هشدار میدهد که از غذای سمی «آیرانی» بترسید و به آن دست نزنید! ناگهان پسر هیکلمندی جلو آمده و ظرف غذا را برداشته و یک سر در ظرف آشغال میریزد و کاغذی را که نام ایران رویش نوشته شده بود، پاره کرده و درسطل انداخته،بلندبلند میگوید که من غذا و نام «آیران» را به زبالهدانی انداختم، حالا وقت آن است که خود «آیرانی»ها را هم روانه زبالهدانی کنم!
کودک بیگناه که ترس و وحشت سراپایش را گرفته بود، گریه کنان به اتاق مدیر مدرسه میرود. خوشبختانه مدیرمدرسه، بانویی فرهیخته و دانا و دنیادیده بوده و با دلسوزی تمام کودک بیگناه ایرانی را تسلی میدهد و به او میگوید، فرزندم اگر در ایران گروگانگیری شده، آن اشتباهات و ناآرامیها هیچ ربطی به تو و پدر و مادرت که سالها پیش ایران را ترک کردهاند ندارد. از نظر من تو یک آمریکایی هستی با ریشه ایرانی. تو همانقدر در این مملکت حق حیات و ابراز عقیده داری که سایرهمکلاسیهایت. از اینکه ریشه ایرانی داری به خود ببال، چون من ایران را میشناسم و میدانم که این کشور دارای تاریخ و تمدن و فرهنگی یکتا و پرافتخار است و این روزهای پرتلاطم و پرحادثه بالاخره به پایان خواهد رسید و تو و امثال تو در این مملکت که «سرزمین فرصتها» است با نشان دادن لیاقت و برازندگی خودت خواهی درخشید.
دوستم میگفت، آن مدیر مدرسه چنان در فرزند من تأثیرگذاشته بود که آن روز، وقتی فرزندم به خانه آمد، اتکاء به نفس خارقالعادهای در او دیدم. او تغییر فاحشی کرده بود و او دیگر آن دانشآموز ترسیده از مدرسه و همکلاسانش نبود و هر روز با اعتماد به نفس و اتکا به خویش به مدرسه میرفت و رفته رفته دوستان زیادی پیدا کرد. فرزندم گاهی دوستانش را به خانه دعوت میکرد و از مادرش میخواست برای آنها غذاهای گوناگون و خوشمزه ایرانی تهیه کند تا به آنهایی که در روز غذاهای بینالمللی جرأت نگاه کردن و چشیدن غذای ایرانی را نداشتند، غذای خوب ایرانی را بشناساند. او با اعتماد به نفس و غرور، موقع صرف غذا به دوستانش توضیح میداد که غذاهای ایرانی جزء شش تا از بهترین غذاهای دنیا هستند. آری «میراث ایران» در چنان فضایی که ایران و ایرانیها به صورتی بشدت بد و نادرست و دور از واقع و متأثر از اختلافات دولت ایران با دولتهای غربی در دنیای برون مرزی معرفی میشد، به دنیا آمد و با همه مشکلات مالی و گرفتاریهای گوناگون، توانست در شناساندن ایرانی و ایرانیها به فرزندان و نسل دوم و سوم ایرانی در برون مرز، میزبانان و همسایگان و دوستان غیرایرانی نقش بسزایی ایفا کند و در معرفی فرهنگ ایران، آداب و رسوم و تمدن ایرانی، مهماننوازی و معرفت ایرانی، آن طور که باید و شاید کوشا باشد.
به یاد دارم زمانی را که فیلم مشمئزکننده «بدون دخترم هرگز» به بازار آمد. این فیلم که در آن تصویری از یک همسر شکنجهگر و یک مرد جهان سومی به شکل اغراقآمیزی به نمایش گذاشته میشد، ظاهراً داستان یک زن آمریکایی بود که دختر خود را بدون رضایت همسر ایرانیاش دزدیده و از ایران خارج میکند. گرچه بسیاری از منتقدان سینمایی معتبر در نشریات آمریکایی و اروپایی به بیارزشی این فیلم اصرار داشتند، اما عدهای نیز کوشیدند از آن به عنوان وسیلهای برای جوسازی علیه ایران و ایرانی بهرهبرداری نمایند. مثلاً یکی از سینماهای پاریس در شانزهلیزه فیلم مزبور را به نمایش گذاشته و روزانه تعداد دفعات نمایش فیلم را به شکل نمایشی در سایت خود اعلام میکرد تا آن که یکی از نشریات معتبر پاریس به کنایه از پاریسیها خواست تا هر کس که این فیلم را ندیده به دیدارش بشتابد، چون که چشمان ما از دیدن این اعداد ناهنجار خسته شده است. آری، در آن زمان نوشتم که آمریکا در دو جبهه ایران را شکست داد یکی در جنگ خلیج فارس (جنگ ایران و عراق و بعد از آن حمله صدام حسین به کویت) و دیگری در میدان تبلیغات با عرضه فیلم «بدون دخترم هرگز» .
«میراث ایران» در این بیست ساله همواره سعی کرده است که با بیان حقایق، چه خوب و چه بد، واقعیتها را به خوانندگانش ارائه دهد و قضاوت را به قوه درک، هشیاری و دانایی آنها واگذارد. یکی از خوشحالیهای «میراث ایران» و مسؤولان دستاندرکار آن این است که ایرانیها در این سی و چند سال مهاجرت و آوارگی با سرعتی شگفتانگیز و حیرتآور توانستهاند جایگاه شایستهای در عرصههای علمی، فرهنگی، اقتصادی، ورزشی و حتی سیاسی در کشورهای میزبان خود احراز نمایند و فرزندان آنان هم در هماهنگی با محیط زندگیشان توانستهاند بر درد غربت و بیگانگی و انزوا چیره گشته و موفقیتهای چشمگیری را نصیب خود نمایند. نوروز، پیامآور خوبیها و شادیهاست. بایستی از ایرانیــ آمریکاییهایی که از نظر مالی و موقعیت اجتماعی در سطوح قابل توجهی قرار گرفتهاند، خواست تا کم کم به فکر برپایی مراکز ویژه ایرانیان برای کارهای هنری، ورزشی، کتابخانه، خانههای سالمندان و بازنشستگان باشند. متأسفانه نسبت به اقوام مهاجر دیگر در آمریکا و یا سایر نقاط برون مرز، ایرانیها از این جهت بسیار کمکار بودهاند. امیدوارم روزی این کمبودها برطرف شود. از طرف «میراث ایران» و کارکنان پرکار و وفادار آن، برایتان نوروزی شاد و زیبا آرزو میکنم و یادنامهام را با شعری از زندهیاد فریدون مشیری به پایان میبرم.
سرگذشت گل غم
تا در این دهر دیده کردم باز،
گل غم، در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خندهای وا شد
هر چه بر من زمانه میافزود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشتهی عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانیام پژمرد،
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد!
یا دلم را چو روزگار شکست
گفتم او را چو من شکستی هست
میکنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد، چه بینم، آه
گل غم مست جلوهی خویش است
هر نفس تازهروتر از پیش است!
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گزار او همین غم بود
او گلی را به سینهی من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت!۱۳۹۴