بهمن مقصودلو
نشر حکمت کلمه
hekmat.kalameh@gmail.com
بررسی: شاهرخ احکامی
کتاب جالب و خواندنی دیگری از دوست پر کار ما دکتر بهمن مقصودلو، فیلمساز، کارگردان، منتقد و نویسنده منتشر شده است. مقصودلو درباره این کتاب مینویسد: این کتاب حاصل سالها عشق و کرنش به ژان رنوار است، یکی از معدود کارگردانهای مورد علاقهام. کتاب «رئالیسم شاعرانه ژان رنوار» به زندگی و فیلمهای رنوار و در غایت به سبک، نگرش و جهاننگری او میپردازد و این که چرا اورسن ولز، دیگر فیلمساز برجسته تاریخ سینما، ژان رنوار را بزرگ همه کارگردانها نامیده است.
آندره بازن، منتقد و تئوریسین فرانسوی او را پدر موج نوی فرانسه خوانده و فرانسوا تروفو، فیلمساز موج نوی فرانسه هم او را بزرگترین فیلمساز جهان دانسته است.
فیلمهای رنوار درباره انسان است، نه حوادث و زندگی شرایط حاکم بر آنها و غالباً موضوعی اجتماعی دارند و به نوعی تضاد بین طبیعت و جامعه را نشان میدهد… اگرچه من تمام فیلمهای مهم و بارز رنوار را تشریح کردهام، فقط فیلم «توهم بزرگ»، یکی از شاهکارهای او را زیر ذرهبین بردهام….
ژان رنوار که یکی از محبوبترین فیلمسازهای سینمای فرانسه است، در ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۴ در پاریس متولد شد. او دومین پسر از سه پسر اوگوست رنوار (۱۹۱۹-۱۸۴۱) نقاش امپرسیونیست فرانسوی است….
رنوار میگوید: «من به سینما به طور طبیعی راه یافتم. ابتدا به کار سفالگری و سرامیکسازی مشغول بودم، چون نقاشی هیچ وقت مرا وسوسه نکرد. در بین تمام هنرها، سرامیکسازی به سینما نزدیکترین است. می خندید؟ پس گوش کنید. سرامیکساز، گلدانی را طراحی میکند؛ آن را میسازد؛ لعاب میدهد و سپس آن را در کوره می گذارد تا پخته شود. پس از چند ساعت آن را از کوره درمیآورد. محصول چیزی است متفاوت با آنچه او انتظار دارد. درست مانند سینما. من انگیزهای نداشتم که سعی کنم با ساختن گلدان هنرمند بشوم. ازاین رو، سرامیکسازی را به دلیل سادهای ترک کردم. پی بردم که یا باید هنرمندی باشم آنچنان متظاهر که کارهای منفردی خلق کنم و آنها را به نام آثار هنری بفروشم که مطلقاً به این کار راغب نبودم یا باید به صنعت آن وارد شوم که هیچ چیز از آن نمیدانستم. میبایستی سالانه به ساختن و عرضه یک میلیون فنجان چای کمک میکردم… نمیتوانستم. من سینما را انتخاب کردم… پس از تهیه و به نمایش گذاشتن «نانا» و «مادام بواری» که از فیلمهای ناموفق رنوار بود، رنوار گفته است: «مادام بواری درک غریبی بود. پروژهای بود که سعی کردم پس زمینه حقیقیاش را با بیشترین سبک بازیگری که ممکن باشد ترکیب کنم.»
رنوار پس از مادام بواری مسیر دیگری در پیش گرفت… دوره طلاییای که نیمه دوم دهه سی را در بر گرفت. از فیلم «تونی» آغاز و به «قاعده بازی» ختم شد…
در این دوره رنوار با خلق آثار فوقالعادهای قادر شد نام خود را در معبد کارگردانان برجسته تاریخ سینما جاودانه کند….
رابطه جنسی یکی از عوامل تحرک و هیجان در اغلب فیلمهای رنوار است ولی برخلاف فیلمهای اشرافی گذشتهاش، در «تونی» عملکرد رابطه جنسی متفاوت است و آن عاملی است برای کسب قدرت یا انحراف از آن….
رنوار با ساختن تونی خود را از تمرکز بر فرد جدا میکند و این آغاز دوره جدیدی در کار سینمای اوست. بسیاری از منتقدان، تونی را سرآغاز تولد سینمای نئورئالیستی ایتالیا میدانند. به این دلیل که تأثیرش بر فیلمسازان پس از جنگ ایتالیا فوقالعاده بوده است. رنوار معتقد است: «ساختن تونی، چیزهای بسیاری به من آموخت. این فیلم به من شهامت لازم را داد تا چیزهای جدیدی را امتحان کنم و به جهتهای مختلفی حرکت کنم…. هنگام ساختن تونی متوجه شدم که دیگر با جهانی که آدمهای آن باهم رابطه نداشته باشند، ارضا نمیشوم.»
وجود یک کارگر محلی سیاهپوست در «تونی» که رنگ پوستش در فیلم کاملاً بیتأثیر است، «تونی» را در زمره معدود فیلمهای اوایل دهه سی قرار میدهد که کارگردانش سیاهپوستان را نیز در ردیف دیگران دیده است و کمترین اثری از تبعیض نژادی در آن مشاهده نمیشود. عجیب نیست که رنوار در این باره میگوید: «در پاریس، آنها تونی را یک فیلم خارجی تلقی میکنند.»…
رنوار میگوید: ««جنایت آقای لانژ» مرا در جبهه فیلمسازان چپگرا قرار داد. چون داستان فیلم به یک تعاونی کارگری مربوط میشد. در سال ۱۹۳۵ حزب کمونیست از من خواست یک فیلم تبلیغاتی بسازم و من استقبال کردم. چون معتقدم هر انسان شریفی تقابل با نازی را به خود مدیون است. من فیلمسازم و این یگانه راهی بود که میتوانستم در این مبارزه سهمی داشته باشم.»…
ژان رنوار به فیلم مستند عقیده نداشت و آن را جعلیترین نوع سینما میدانست و معتقد بود بهترین روش برای رسیدن به قلب موضوعی، دوباره خلق کردن آن است و از این رو به فیلم «همسران احمق» اریک فون اشتروهایم متوسل شد و نوشت: «اشتروهایم خیلی چیزها به من آموخت. شاید مهمترین آن این است که حقیقت موقعی دارای ارزش است که تغییر شکل بدهد. به عبارتی دیگر وجود هنرمند زمانی تثبیت میشود که جهان کوچک خود را خلق کند.»…
به طور مسلم اوضاع بیثبات سیاسی ـ اجتماعی فرانسه، فساد مالی و عوامل دولتی رکود اقتصادی و فشار بیش از حد به طبقه متوسط و کارگر و از همه مهمتر خطر حاکم شدن فاشیسم، رنوار را از یک هنرمند معترض نیمه اول دهه سی به یک هنرمند کاملاً سیاسی در نیمه دوم تبدیل میکند… فیلم جناب آقای لانژ درباره اتحاد کارگران یک کارخانه است که میخواهند با قیام علیه رئیس فاسد خود آن را به نفع سندیکای خود سودآور سازند… اگرچه فیلم ماهیت سیاسی دارد، اما کیفیت هنری و انسانی فیلم آن را تبدیل به یک یکی از فیلمهای باارزش و ماندگار کرده است… در سال ۱۹۳۶، رنوار مینویسد: «فیلمسازان، پسران بورژوازی هستند. آنها ضعفهای طبقهی رو به زوال خود را به این حرفه میآورند… سینمای فرانسه باید بدون هیچگونه تأملی به مردم فرانسه باز گردد.»….
واقعاً باید بدانیم چرا رنوار به هواخواهی و حمایت از حزب کمونیست برخاست. باید به گفته خود توجه کنیم: «در آن روزها کمونیستها بیشتر از همه علیه هیتلر فعالیت و تقلا میکردند. من هم فکر کردم باید اندکی به آنها کمک کنم.»…
فیلمهای رنوار در عین این که سرگرم کنندهاند، روشنفکرانه، قاطعانه، جذاب و دارای لایههای مختلفی است با بافتهای پیچیده و چشمگیر…
بسیاری از مورخان، منتقدان و کارشناسان سینما «توهم بزرگ» را یکی از بهترین فیلمهای کلاسیک قبل از جنگ جهانی دوم میدانند که سینمای فرانسه به دنیا هدیه کرد… توهم بزرگ تمثیل نمادین کاملی است از تمام چیزهایی است که ژان رنوار در قلبش عزیز میدارد. رنوار در این فیلم با استفاده از الگوهای آرمانی نشان میدهد که انسانها را بیشتر طبقه اجتماعی از یکدیگر جدا و متمایز کرده تا ملیتی که در آن ریشه دارند…
برای آن که نظر روشنفکران را درباره رنوار پس از ساختن فیلم توهم بزرگ بدانیم، نامهای را که برتولت برشت در ۱۷ مارس ۱۹۳۷ از دانمارک به او نوشت میخوانیم: «رنوار عزیز ما میخواهیم انجمن کوچکی (دیدرو) درست کنیم که قطعاً تو باید در آن باشی. اما برای آنکه به ما ملحق شوی واهمه نداشته باش. تو هیچگونه تعهدی نداری و جنجالی هم نخواهد بود… از آنجا که ما فقط افراد خلاق را میپذیریم مدتی طول خواهد کشید، اما کمکم مفهوم یک انجمن جدید اجتماعی و ضد متافیزیک هنر شکل خواهد گرفت.»… رنوار هیچ وقت این نامه را دریافت نکرد، چون برشت آن را به دوستش والتر بنیامین داده بود که پست کند، اما او فراموش کرده بود…..
توهم بزرگ، نمونه کاملی است از آنچه رنوار در قلبش عزیزمیداشت. رنوار میخواست در طیف چپ باقی بماند و گرایش چپگرایانه خود را با همدلی و تمایلی که آشکارا هم آن را ابراز کرده بود در فیلم نشان دهد…توهم بزگ مملو از نشانههای پنهانی است از ایدئولوژی تا شخصیتشناسی که رنوار با مهارت کمنظیری آنها را با ترکیب فرم، حرکتهای دوربین، زاویههای مختلف دوربین، انتخاب اشیای گوناگون، حرکت بازیگران و ارتباط آنها با یکدیگر به تصویر میکشد….
و در پایان، در نوشته «آرتو» به عنوان دلیل منطقی برای آنچه به نظر میرسد جانبداری از ویرانگری آنارشیستی باشد میخوانیم:
«ما در دورهای زندگی میکنیم که احتمالاً در تاریخ جهان یگانه باشد. اگر جهان را از درون یک غربال عبور دهیم، میبینید که ارزشهای قدیمی آن فرو میریزد. زندگی پوسیدهی ما از بیخ و بن در حال انحلال است و در سطح اخلاقی یا اجتماعی این موضوع با رها کردن سهمگین اشتها، رهاسازی غرایز بدون صدای خرد شدن زندگیهای سوختهای که زودهنگام در معرض شعلهسوزان قرار گرفته، بیان میشود.»
ضمن ابراز قدردانی از کارهای پر ارزش دکتر بهمن مقصودلو در ارائه و شناساندن هنرمندان و بزرگان فیلم و تئاتر ایران توفیق بیشتر ایشان را خواهانیم .