کندوکاوی درباره رویدادهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

پژوهشی از ک. هومان

ــــ بررسی: شاهرخ احکامی

از انتشارات رسانه گروهی پارس

Pars Mass Media. P.O.Box 455,

Westwood, MA, 02090

این سومین کتاب ازآقای کیکاوس (ک) هومان است که اخیراً «میراث ایران» آنها را بررسی کرده است.

در مقدمه ناشر می‌خوانیم: رویدادهای مرداد ۱۳۳۲، بخشی از تاریخ معاصر ماست که اکنون پس از گذشت چند دهه هنوز بین ملت دیواری از تفرقه ایجاد می‌کند و دو گروه مجزا از هم را در صحنه سیاسی ایران پدید آورده است.مصدقی و شاهی. مصدقی‌ها بر این باورند که اگر شاه اجازه می‌داد تا مصدق برنامه‌های خود را عملی کند، ایران بهشت برین شده بود و حکومت ملاها بر سر کار نمی‌آمد. شاهی‌ها می‌گویند، شاه هر خواسته‌ای مصدق داشت برآورده کرد، اما مصدق سرانجام با زیاده‌طلبی‌ها و نادیده گرفتن قانون اساسی مقدمات سقوط خود را فراهم کرد.

… درشب ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ حکم برکناری دکتر مصدق از مقام نخست‌وزیری توسط فرمانده گارد شاهنشاهی به نام سرهنگ نصیری با مراجعه به منزل ایشان که ضمناً مقر نخست‌وزیری نیز بود، تسلیم یکی از گاردهای محافظ خانه دکتر مصدق شد و تقاضای دریافت رسید حکم را کرد. دکتر مصدق دریافت حکم را با شرحی که بر روی پاکت نوشت تأیید می‌کند و این نوشته به آورنده حکم تسلیم می‌شود. اما بلافاصله دستور بازداشت نصیری را به گارد محافظ خانه‌اش از طریق ستاد ارتش می‌دهد و نصیری بازداشت می‌شود… دکتر مصدق روز بعد در جلسه‌ای با وزیران کابینه … حضور سرهنگ نصیری فرمانده گارد به خانه‌اش در نیمه‌های شبِ قبل و ترک شاه از ایران را وقوع یک کودتا بر علیه نخست‌وزیر قانونی قلمداد می‌کند…

دکتر مصدق در دادگاه گفت:…روز شنبه ۲۴ مرداد بعد از ظهر شخصی مرا پای تلفن خواست و گفت امشب کودتا می‌شود و دو تانک را هم از سعدآباد به خیابان حشمت‌الدوله آورده‌اند.اسامی اشخاص و جریان را به ریاست ستاد گفتم. ایشان جلوی خانه من قوای دفاعیه به اندازه کافی گذاردند. معلوم شد گارد شاهنشاهی کودتا را شروع کرده است… شخص اطلاع دهنده بنا به نوشته دکتر کیانوری در کتاب خاطراتش کسی به جز  او نبوده که از طریق همسرش مریم فیروز ، که دختردایی دکتر مصدق بود، از طریق همسر دکتر مصدق و ارتباط تلفنی با وی تماس می‌گیرد…..

دکتر مصدق در خاطراتش می‌نویسد: پس از مراجعت از لاهه… درخواست تصدی وزارت جنگ را شخصاً در روز ۲۶ تیرماه ۱۳۳۱ به عرض ملوکانه رسانیدم، فرمودند خوب است اول من چمدان خود را ببندم بروم، بعد شما این کار را تقبل کنید…

با نپذیرفتن شاه، دکتر مصدق همان شب استعفای خود را با ذکر علت می‌فرستد…  پس از رویداد ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱… شاه با همه اکراه به تفویض اختیار قانونی خود به دکتر مصدق ناگزیر به انجام آن به کسی می‌شود که کمترین دانشی به امور نظامی نداشت…

حسین مکی می‌گوید: «دکتر مصدق می‌خواست شاه را برکنار کند. و مطمئناً چنین بود. از اوایل مرداد ۱۳۳۱ اکبر میرزای صارم‌الدوله را فرستادند به اروپا تا با بچه‌های محمدحسن میرزا ولیعهد احمد شاه ملاقات کند. دکتر صحت طبیب مخصوص محمدحسن میرزا بود گفت، بچه‌های محمدحسن میرزا قبول نکردند.» دکتر متینی … دکتر سنجابی در مصاحبه‌ای با طرح تاریخ شفاهی، از گفتگویی پیش از برگزاری رفراندم که با مصدق انجام داده بود می‌گوید که او را از برگزاری رفراندوم برحذر داشته و متذکر شده بود که در صورت انحلال مجلس این امکان وجود دارد که شاه دست به کودتا بزند. اما مصدق می‌گوید: «… اما امکان کودتا، قدرت حکومت در دست ماست و خودمان از آن جلوگیری می‌کنیم.شاه فرمان عزل را نمی‌تواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمی‌کنیم.»… دکتر  جهانشاهلو معاون پیشه‌وری، رهبر فرقه دمکرات آذربایجان… در کتاب عبرت‌آموزش می‌نویسد: «دکتر مصدق مردی میهن‌پرور و در مسایل بنیایی در بیشتر موارد سخت پافشار و یک دهنده بود. اما با این همه مانند دیگر مردان نقاط ناتوانی نیز داشت او سخت زیر تأثیر کسانی که آنان را دوست و هم‌رزم خود می‌پنداشت قرار می‌گرفت تا جایی که همان اصولی را که بسیار بدان‌ها پایبند بود زیر پا می‌گذاشت…».

دکتر مصدق می‌نویسد: «وقتی نخست‌وزیر شدم به اطلاع عموم رسانیدم هر قدر از من و دولت من انتقاد کنند مورد تعقیب قرار نخواهند گرفت.»…

حسین مکی می‌نویسد: «شاه به من گفت با حذف دومیلیون بودجه دربار من امسال ناچار شده‌ام در نوروز به جای یک پهلوی که هر سال به کارکنان دربار عیدی می‌دادم، نیم پهلوی بدهم، آن هم از راه فروش کادوهایی که برای عروسی به من داده‌اند. وقتی برگشتم نزد مصدق به او گفتم: آقای مصدق این شخص تا حالا مثل موم در دست شما بوده و هرچه گفته‌اید انجام داده حالا چرا بودجه دربار را زدید؟کاری نکنید برود با خارجی‌ها ساش کند و با یک کودتا شما را سرنگون کند. گفت: آن کسی که بتواند کودتا کند من با لگد او را بیرون می‌کنم….».

دکتر مصدق درباره برقراری حکومت نظامی در مدت وزارتش می‌نویسد: «من یک رئیس دولت قانونی بودم و با تحریکاتی که دشمنان کشور و عمال آنان می‌نمودند، هرگز نمی‌توانستم بدون اجرای قانون نظامی در شهر تهران، که مرکز فساد است مملکت را اداره کنم.»…

دلیل شرکت اعضای حزب توده در رفراندوم از این جهت بود که علاوه بر انحلال مجلس از طریق برگزاری رفراندوم در تشکیل مجلس مؤسسان نیز  برای تغییراتی در قانون اساسی اقدام کند…

دکتر مصدق می‌نویسد: «… دولت را استیضاح نمودند و دولت از دو کار می‌بایست یکی را انتخاب کند: ۱. برا ی عرض جواب به مجلس حاضر شود و اکثریتی که برای این کار تهیه شده بود دولت را ساقط کند که این کار برخلاف مصالح مملکت بود و هدف از بین می‌رفت؛ ۲. دولت به مجلس نرود…نظر به اینکه چنین عملی با رویه قانونی من مخالف بود، بقا و سقوط دولت خود را تابع رأی ملت (رفراندوم) یعنی صاحبان حقیقی مملکت کردم.»

دکتر بقایی و علی زهری نمایندگان مخالف دکتر مصدق که در مجلس متحصن شده بودند، در نامه سرگشاده‌ی مورخ ۱۰ مرداد ۱۳۳۲ خود خطاب به نخست‌وزیر نوشتند: به شرط این که نخست وزیر از تصمیم خطرناک انحلال مجلس دست بردارد، حاضر هستیم به فوریت از نمایندگی مجلس استعفا کرده و از مجلس مستقیماً خود را تسلیم زندان شما نماییم…

دکتر صدیقی وزیر کشور وقت گفت: گریه کردم و به او گفتم هر چه شما بگویید ما اجرا می‌کنیم اما رفراندوم کار درستی نیست….

دکتر کیانوری می‌نویسد: «نقل از روزنامه کیهان مورخ ۱۰ اسفند ۱۳۳۱ چنین می‌گوید: بعداً اعلیحضرت همایونی اظهار تمایل به مسافرت کردند. من حضور شاه شرفیاب شدم. قرار شد صبح روز پنج شنبه حرکت کنند. بعد پیغام دادند که روز شنبه حرکت کنند. قرار صبح زود بود، بعد به ساعت ۱۰ مبدل شد برای انجام مسافرت ۱۰هزار دلار پول آماده کردم، نُه هزار دلار حواله بانک‌های خارجی و هزار دلار پول نقد. این پول را به آقای علاء دادم، دستور صادر کردم پاسپورت‌های مسافرت را بیاورند پیش خودم. من با دست خودم عکس‌ها را به پاسپورت چسباندم و مهر کردم به دربار فرستادم. دستور داده بود که نیروهای انتظامی مسیر ایشان را تقویت کنند که نگذارند کسی در منزل شاه یا منزل من جمع شود…»

مصدق در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «… ولی می‌خواهم این را عرض کنم که عده‌ای وطن‌پرست را که با سیاست استعمار مخالف بودند به عضویت حزب توده متهم کردند و از بین بردند و یا در پاسخ به شاه درباره‌ی حملات ناگهانی توده‌ای‌ها نوشت: در این کاخ بیش از حد لزوم محافظین مسلح بود و حزب توده حتی یک تفنگ هم نداشت. پناهندگی شاهنشاه در کلاردشت ازترس یک عده کمونیست بی‌اسلحه و تانک حاکی از کمال تهور و شهامت بود…»

درباره قتل محمد مسعود، گروه خسرو روزبه «سازمان افسران آزادیخواه» یک گروه ترور مرکب از خودش، ابوالحسن عباسی، حسام لنکرانی، بانو صفیه حاتمی (خواهر سرهنگ هدایت‌اللـه حاتمی) و چند نفر دیگر تصمیم می‌گیرد، افرادی را ترور کند و تقسیر را به گردن دربار بیندازد و ابتدا محمد مسعود را انتخاب می‌کنند.» گفتنی است این که قتل محمد مسعود که در سال ۱۳۲۶ صورت گرفته بود زمانی بود که بیش از شش سال از پادشاهی محمدرضا شاه نمی‌گذشت و او در این سال جوانی بود که هیچ نخست‌وزیری به جز رعایت ظاهری اعتنای چندانی به او نداشت و او نیز کاره‌ای در سیاست کشور نبود… اما چون هدف حزب کمونیست توده حذف رژیم مشروطه پادشاهی و در دست گرفتن دولت بود، برای سست کردن بنیان پادشاهی در ایران بر علیه او، تبلیغات و شایعات گسترده و اتهامات واهی بایستی وارد کرد….