ضرب و شتم صدای زنان شجاع ایران را ساکت نخواهد کرد

شاهرخ احکامی

ـــ میراث ایران، شماره ۱۰۶، پاییز ۱۴۰۱ ـــ

در فکر نوشتن یادداشت سردبیری این شماره بودم که در یکی از پست‌های واتس‌آپ ناگهان این داستانی توجه‌ام را جلب کرد. نکات مطرح شده در این پست که دوستی بسیار آگاه و فرهیخته آن را به اشتراک گذاشته بود، مرا وادار کرد تا با آن که پیش‌تر به فکر مسایل دیگری برای نوشتن بودم، به این یکی بپردازم و دریغم آمد آن را برای خوانندگان خود نقل نکنم.

داستان از این‌قرار بود: روزی سفره‌ای گسترانیده و کله پاچه‌ای بیاوردند. سلطان فرمود: در این کله‌پاچه اندرزها نهفته است. سپس لقمه نانی برداشت و یک راست مغز کله‌پاچه را تناول نمود. سپس گفت: اگر می‌خواهید حکومتی جاودان داشته باشید، سعی کنید جامعه را از مغز تهی کنید! سپس زبان کله‌پاچه را نوش جان کرده و فرمود: اگر می‌خواهید بر مردم حکمرانی کنید، زبان جامعه را کوتاه و آنها را ساکت کنید. سپس چشم‌ها و بناگوش کله پاچه را همچون قبل برکشید و فرمود: برای اینکه ملتی را کنترل کنید بر چشم‌ها و گوش‌ها مسلط شوید و اجازه ندهید مردم زیاد ببینند و زیاد بشنوند.

وزیر اعظم عرض کرد: پادشاها، قربانت بروم حکمت‌هایت بسیار حکیمانه بودند، اما جواب شکم ما را چه می‌دهید؟ ذات ملوکانه در حالی که دست خود را بر سبیل‌های چرب خویش می‌کشیدند با ابروان خود اشاره‌ای به پاچه انداختند و فرمودند: شما پاچه را بخورید و پاچه‌خواری را در جامعه رواج دهید تا حکومت‌مان مستدام بماند….

فکر می‌کنم هر قسمت این داستان با وضعیت و موقعیت مردم ستمدیده ایران و حاکمان بی‌دانش و چپاولگر و بی‌رحم آنان بسیار قابل تطبیق باشد. این روزها دستگاه حاکمه توسط مجریان دستگاه‌های تبلیغاتی خود، که همانا واعظین منابر و مساجد هستند و اغلب مشتی ملای بی‌سواد و بی‌مایه از کم‌سوادی و سادگی و بی‌ریایی مردم سوءاستفاده کرده و با اراجیفی که ساخته و پرد اخته خودشان است، مزخرفات و داستان‌های بی‌ربط و بی‌اساس را به عنوان حدیث‌های دینی به خورد مردم بیچاره می‌دهند و هر کدام در عین حال با استفا ده از بودجه‌های کلانی که در اختیارشان است، زندگی مرفه و بی‌غم و دردی برای خود فراهم کرده‌اند و چشم و گوش کسانی را که هنوز اعتقاد و ایمانی به دین و مذهب دارند با اراجیف پر می‌کنند.

در این روزها که در پای منبر مردم را علیه «بدحجابان» تحریک می‌کنند و در کوچه و بازار دختران و زنان شجاع را که سال‌ها برای آزادی و برابری و حق انتخاب لباس و پوشاک خود مبارزه کرده‌اند با چوب و چماق تهدید می‌کنند، تعدادی از آنها را که شجاعانه در مقابل این بی‌حیایان می‌ایستند، به زندان و زنجیر می‌کشند  و وقاحت و بی‌شرمی و خشونت و بی‌رحمی را به حدی رسانده‌اند که بی‌گناهانی نظیر مهسا امینی را مقابل چشمان عزیزانش به زور وارد ماشین‌های امر به معروف و نهی از منکر  می‌کنند و مأموران به خود اجازه می‌دهند تا از همان لحظه اول زنان و دختران جوان را مورد حمله خشن فیزیکی و توهین‌های رکیک لفظی قرار دهند. رفتاری که تجاوز آشکار به حریم انسانی و حقوقی زنان ایران است. این رفتار غیرقانونی در برخی موارد مانند مورد به‌شدت تکان‌دهنده مهسا امینی، به گرفتن جان نازنینی منجر می‌شود که امید خانواده و شهر و دیار خود هستند. ننگ و نفرت بر چنین معتقدان به دین و مذهب که با رفتار جنایتکارانه‌شان هر دین‌داری را هم به سوی بی‌دینی و بی‌ایمانی هُل می‌دهند.  مرگ دردناک مهسا (ژینا) امینی این روزها چنان مردم ستمدیده ایران را تحت تأثیرقرار داده که  در شهرها و استان‌های ایران به خیابان‌ها ریخته‌اند و در مقابل نیروهای انتظامی که با گاز اشک‌آور و  باتوم و اسلحه تلاش می‌کنند تا مردم را آرام کنند و به خانه‌های خود بفرستند،بی‌باکانه مقاومت می‌کنند و دیگر حتی از اینکه جان خود را دست دهند هراسی ندارند. مردم خواهان آزادی و برابری زن و مرد و تنبیه مسؤولان جنایت‌هایی هستند به قیمت خون بهترین فرزندان این کشور مانند مهسا امینی‌ها تمام شده است.

لازم است تا فراموش نکنیم که هنوز چند زن شجاع در بند و در زندان گرفتارند. از جمله زن جوان شجاعی که در قطار مترو در برابر یک زن محجبه که خود را در مقام آمرین به معروف و نهی از منکر می‌دید، ایستادگی کرد، هنوز که هنوز است در زندان است و چه بسیار زنان و دختراین و جوانانی که به دنبال کشته شدن مهسا امینی جان خود را از دست داده و یا به زندان افتاده‌اند.

آنها تصور می‌کنند با کشتن، دستگیری و زندانی کردن چنین زنان شجاعی، به دیگران درس عبرت می‌دهند تا دیگر جرأت نکنند در برابر اوامر حکومت مقاومت نمایند…

این‌ها در حالی اتفاق می‌افتد که هر روز رسوایی‌های مختلف حکومتیان و وابستگان‌شان به رسانه‌ها راه می‌یابد و سر و صدا می‌کند. اکنون چند روزی است که ماجرای پسر معاون رئیس‌جمهور خانم خزعلی نقل محافل است. خانم خزعلی که تا کنون در صاحب پست‌های مختلف دولتی و حکومتی بوده است و آیت‌اللـه‌زاده هم هست، ظاهراً از فعالان محدود کردن اینترنت نیز هستند. البته تا اینجای ماجرا شاید چندان چیز عجیبی در کار نباشد، اما مضحکه اصلی وقتی آشکار می‌شود که خبر می‌رسد پسر ایشان با استفاده از رانت‌های حکومتی هم‌اکنون مدتی است که ساکن کانادا و صاحب شرکتی است که یکی از فعالیت‌های آن فروش فیلترشکن به مصرف‌کنندگان  در ایران است. یعنی به زبان ساده مادر می‌گوید اینترنت را محدود کنید و بعد پسر وارد صحنه می‌شود و وسیله دور زدن محدودیت را به خلق‌اللـه می‌فروشد!

البته پسر خانم خزعلی و نوه آیت‌الله خزعلی نظریه‌پرداز جمعیت حجتیه، در چنین زیرکی‌های اقتصادی و حیف و میل اموال عمومی و سوءاستفاده از رانت‌های دولتی تنها نیست. فرزندان اکثر صاحبان مشاغل وزارت و وکالت و پست‌های بالا دولتی و حکومتی در حال تحصیل و تفریح در کشورهای اروپایی، کانادا و آمریکا هستند از زندگی‌های سوپر لوکسی برخوردارند و هر چند وقت یک بار گزارش های مستندی نیز از از عیاشی‌ها و خوش‌گذرانی‌هایشان به دست مردم می‌رسد.

فرزندان لاریجانی‌ها، خانم ابتکار گروگان‌گیر معروف، برادرزاده آقای حداد عادل و نوادگان خمینی و … هر کدام در گوشه‌ای از کانادا و آمریکا و اروپا به ریش این مردم دردکشیده در داخل کشور می خندند. اخیراً ویدیویی از پسر لاریجانی دست به دست می‌شد که وی را در حال نوشیدن «تکیلا» با دوستان دختر و پسر خود در قایق شخصی‌اش نشان می‌داد. این تنها نمونه‌ای از این دست ریاکاری‌ها و چپاولگری‌های دست‌اندرکاران جمهوری اسلامی است.

نکته دیگر در گفته جناب سلطان توصیه ایشان هنگام خوردن چشم و گوش ‌کله‌پاچه است که به معنای کور و کر کردن مردم و کنترل چشم و گوش آنهاست و جلوگیری از آگاهی مردم از رفتار واقعی حاکمان، ادامه حکومت خود را تسهیل و هموار نمایند. و عین این را در رفتار جمهوری اسلامی می‌شود دید. در حالی که گفته می‌شود دولت در ایجاد مدارس در دهات و شهرهای دورافتاده و فراهم کردن امکانات آموزشی و توسعه علم و دانش میان کودکان و نوجوانان کوتاهی کرده است، اما در نهایت وقاحت و بی‌شرمی درباره دختران بازمانده از تحصیل می‌گویند اگر مدرسه نیست که دخترها درس بخوانند همان بهتر که به خانه شوهر بروند. یعنی این دختربچه‌ها در سنین پایین به کارخانه تولید بچه تبدیل شوند. دایماً شنیده می‌شود که تعداد نوعروسان خردسال در مناطق دورافتاده به خاطر فقر و نبودن تسهیلات رو به افزایش است . حدود نزدیک به دو میلیون زن بی‌سواد در ایران هستند و وسیله تحصیل برای تعداد بسیاری از کودکان و دختران جوان به دلیل مشکلات اقتصادی و نبود امکانات آموزشی فراهم نیست. این در حالی است که دولت با وقاحت تمام بهترین مدارس و بیمارستان‌های مجهز را در عراق و برای حزب‌اللـه لبنان دایر می‌کند و برای ساختن گنبد و بارگاه امامان و امامزاده‌ها در عراق از جان و مال دریغ ندارد و به ادعای یکی از آخوندها یکی از بزرگ‌ترین کتابخانه‌ها و خوابگاه‌ها را در عراق ساخته است که عراقی‌ها برای ساختن آن بناها تنها شن و آب داده‌اند. آن وقت گفته می‌شود که در داخل ایران بچه‌ها برای درس خواندن و رفتن به مدرسه باید هر روز ۲۰ کیلومتر راه بروند و بسیاری از دخترها قادر به ادامه تحصیل نبوده و ناگهان به خانه شوهر فرستاده شده‌اند و در سنین پایین صاحب چند بچه می‌شوند.

خوردن مغز به معنای ناتوان کردن مغز افراد برای درست فکر کردن و در عمل به سکوت کشاندن مردم و با بستن چشم و گوش آنها، به قول معروف «دور شو، کور شو» را به اجرا گذاشتن. یعنی با دور ایستادن و کر بودن و نشنیدن و ندیدن، بسیاری از خرابی‌ها و ویرانی‌ها و ناهنجاری‌ها و ناملایمات زندگی مردم اهمیت خود را از دست می‌دهند و وجود آنها امری طبیعی و عادی تلقی خواهد شد.

پادشاه در جواب وزیر اعظم، به آنان توصیه خوردن پاچه را می‌کند: یعنی در نهایت بی‌شرمی و بی‌حیایی توصیه به پاچه‌خواری، ریاکاری، چاپلوسی و مکر در میان اطرافیان حاکم اعظم!

الحق که تا کنون این معما که چگونه رهبر و رؤسای قوم که با لباس دینی بایستی به اصطلاح نمونه و سرمشق اصالت، دیانت، امانت و درستی و بی‌نیازی از مال و مکنت و ثروت باشند، چنین آشکارا و در نهایت خونسردی بر روی دزدی‌های کلان سرپوش می‌گذارند و حتی توصیه می‌کنند تا زیاد صدایش را هم درنیاورند، چرا که به مصلحت نظام نیست، برای من لاینحل مانده بود. آخر چطور می‌شود دزدی و فرار آدمی نظیر خاوری را با ۳میلیارد دلار لاپوشانی کرد؟ کسی که حالا پسرش یکی از سرمایه‌دارهای بزرگ و موفق در عرصه جهانگردی معرفی می‌شود! حالا خبر دزدی بالغ بر ۳۰میلیارد دلار در شرکت پولاد سر زبان‌هاست. ده برابر دزدی خاوری! چطور چنین چیزهایی ممکن است؟

اگر همه دزدی‌هایی را که از ابتدای بنیان‌گذاری جمهوری اسلامی تا به حال انجام شده را جمع کنیم، سر به صدهامیلیارد دلار می‌زند. هنوز کسی نیست بپرسد که چقدر از  ۷۰۰میلیارد دلار فروش نفت در دوره احمدی‌نژاد خرج آبادانی و توسعه کشور شد و چقدر به حساب های شخصی در بانک‌های خارجی منتقل شد و چقدر در بانک‌های خارجی ماند که شامل تحریم‌های آمریکا و کشورهای اروپایی شده است؟ آیا نمی‌دانند که علت اینکه مردم ایران روز به روز با فقر و ناتوانی مالی بیشتری دست به گریبان‌اند، چیست؟ اگر به مقدار دزدی‌هایی که توسط چند خانواده نام آشنای همه مردم ایران توجه کنیم و در نظر داشته باشیم که کسری بودجه سالانه ایران با رویکرد مقاومتی در مقابل تحریم‌ها حدود ۹/۱۶ میلیارد دلار است، خواهیم دید که تنها یک قلم دزدی در مجتمع فولاد بیش از بودجه یک سال مملکت است. یک جمع و تفریق ساده نشان می‌دهد که دارایی‌های اختلاس شده توسط عوامل حکومتی و همدستان آنها بسیار بیشتر از تحریم‌ها به مردم ایران لطمه زده است. با این همه پول به غارت رفته حتی بدون احتیاج به فروش نفت یا هر تجارت دیگر به‌راحتی می‌شود  کسری بودجه کشور را برای ۵-۶ سال تأمین کرد و مردم از گرسنگی و فقر و بی‌خانمانی نجات داد. اما افسوس و صد افسوس که امکان تحقق چنین فکری به عمل در چنین حکومتی وجود ندارد.

پاچه‌خواران و ریاکاران و مکاران چنان درحال غارت و چپاول هستند که هیچ اعتنا و توجهی به حال هم‌وطنان خود ندارند و همچنان هم برای ادامه بیشتر حکومت غارتگرانه خود مردم را با زیر فشار حجاب اجباری قرار دادن، محدود کردن اینترنت و قطع وسایل ارتباط جمعی سرگرم می‌کنند. مردم را در کوچه و خیابان ها و متروها و اماکن عمومی به جرم بدحجابی زیر ضربات چوب و چماق می‌کشند و مهسا امینی‌ها را با مشت و لگد می‌کشند. و از طرف دیگر به بهانه اربعین و زیارت کربلا زنان و مردان را به‌هم چسبانده مانند گوسفندان در کامیون‌ها می‌چپانند که آدم حتی از دیدن عکس این مردم که بدین گونه تحقیر و بی‌حرمت می‌شوند، احساس شرم می‌کند.

یادم می‌آید وقتی که نوجوان ۱۲-۱۳ ساله‌ای بودم، یکی از دوستانم از تهران برگشته بود. او برایم دربازگشت به قوچان تعریف کرد روزی در تهران هوس می‌کند که سوار اتوبوس بشود. اتوبوس چنان شلوغ و از مسافر پر بود که مردم از همه طرف به هم چسبیده بودند (البته او این صحنه را با کلمات دیگری تشریح کرد که بسیار دور از ادب و شایسته «میراث ایران» نیست). دوستم از دیدن این صحنه بسیار خشمگین و در عین حال حیرت کرده بود. حالا تصور کنید که رژیم ملایان با حیا که این‌قدر مواظب ندیدن تار موی زنان هستند و از آرایش و پوشش سر خانم‌ها مراقبت می‌کنند، چگونه می‌پذیرد که صدها زن و مرد را به زور در یک کامیون‌ سر باز این‌گونه بهم بچسبند؟ و در حال رفتن به زیارت اماکن متبرکه مرتکب برخی گناهانی شوند که به زبان آوردنش هم برای من شرم‌آور است…. شاید امیدوارند که تقاضای عفو و بخشش‌شان از امامزاده هنگام زیارت و رسیدن دست‌شان به ضریح پذیرفته خواهد شد!!

فشارها و بی‌تدبیری حاکمان آنقدر زیاد است که آمار مهاجرت و فرار مغزها رو به افزایش است و در ظرف سال گذشته تعداد پزشکان و استادان، پرستاران و سایر گروه‌های تحصیلکردهی که کشور را به قصد مهاجرت ترک کرده‌اند حیرت‌آور بوده است. در حالی که کشور با آن همه منابع طبیعی، آن همه استعدادهای بی‌نظیرمی‌تواند کشوری نمونه و آزاد باشد تا مردم شریف و زحمتکش ایران بتوانند با انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب پوشش، انتخاب دین و آیین خود و داشتن آزادی بیان نیاز به ترک میهن خود نداشته باشند. نه مثل امروز که کوچ کردن بشود آرزوی اکثر ایرانی‌ها با هزاران خواب و خیال برای زندگی بهتر در یک کشور بیگانه! و مضحک‌تر اینکه رسیدگی به وضعیت دزدان میلیاردی در هر صنعت و تجارت و مقامی به آدمی مثل قالیباف شهردار سابق و رئیس مجلس کنونی و احتمالاً رئیس‌جمهور آینده سپرده شود که خود یکی از بزرگ‌ترین دزدان واختلاس‌گران کشور است؟!

تا کی مسؤولان ایران که در حال حاضر به صورت عشیره‌ای و طایفه‌ای مثلاً در حال چرخاندن امور کشور هستند می‌خواهند با این روش‌های شرم‌آور کشور را به هلاکت و ویرانی سوق دهند؟ و چه روزی کار به کاردان و گروهی که دلسوز ایران و ایرانی باشد و خواهان کار صادقانه و مبارزه با رانت‌خواری و دزدی هر نوع فساد باشد، سپرده خواهد شد؟

به امیدآن روز، به امید روزهایی که شاهد شکوفایی کشورمان باشیم کشوری که در آن مردم آزادنه دین و مذهب، لباس و راه فعالیت و کار خود را انتخاب می‌کنند. روزی که دین از کشورداری جدا شده باشد.