شاهرخ احکامی
ـــ میراث ایران، شماره ۱۰۷، زمستان ۱۴۰۱ ـــ
فرا رسیدن سال نوی میلادی و پایان سالی پر از درد و غم، فقر، درماندگی و دربهدری را چه در ایران و چه در سایر نقاط دنیا، به ایرانیان ستمکشیده و سایر انسانهای خوب و نجیب شادباش می گویم و امیدوارم سال جدید، پایان مشکلات مالی و سلامت، امنیت و فشار و ستم و آغاز خبرهای نو و پر از امید و شادی باشد.
سال گذشته با اینکه هر روزش از نظر مصائب مالی، تنگدستی، گرانی، سلب آزادی و فشارهای هرچه بیشتر حاکمان بیلیاقت و زورگو بود، اما ناگهان نفیر خروش مردم اوضاع را بهشدت بهم ریخت. کوه آتشفشان خشم مردم که ۴۳ سال زیر خفقان و قلدری حاکمیت گاه به گاه، از جمله در دهههای ۶۰ و ۸۰ شمسی، فورانی کوتاه میکرد، ناگهان چنان شعلهور شد که نزدیک به چهار ماه است همچنان ادامه دارد. آتش خشم مردم در صد و ده روز گذشته، با کشتن بیرحمانه دختر نازنین جوانی آغاز شد که با هزار امید و آرزو با پدر و مادر دلبندش به تهران آمده بود، تا چند روزی در پایتخت کشورش چیزهایی را که در شهر کوچک خود ندیده بود ببیند و با کولهباری از خاطرات خوش به شهرش سقز باز گردد. اما به واسطه یک قانون قرون وسطایی به نام حجاب اجباری، به دست قدارهبند بیرحم مأمور اجرای این قانون همه آرزوها و جوانیاش یکجا به خاک سپرده شد.
اما نام او، که به زیبایی صورت ماهش بود، مهسا (یا ژینا) امینی موجب طغیانی چون طغیان کوه آتشفشان نه تنها در ایران بلکه جهان شد. جنبشی عظیم در سراسر ایران به راه افتاد. فوران آتش خشم جوانان غیور ایران با شعار زن، زندگی، آزادی شهر به شهر کشور را درنوردید. ایرانیان ستم دیده ترک، لر، کرد، بلوچ و فارس، سنی و شیعه یک دل و یک زبان با شعار زن، زندگی، آزادی برای خونخواهی مهسا امینی به پا خاستند. اما دردا و دریغا که در جنبش خونخواهی این زن جوان، تا امروز بیش از پانصد کودک و نوجوان و جوان و پیر از زن و مرد، یکی پس از دیگری یا به ضرب گلوله، یا زخم دشنه و چاقو، یا زیر مشت و لگد، یا چوبه اعدام، یا تحت تأثیر داروهایی که در زندان به آنها خورانده شده و پس از آزادی از زندانها جان شیرین خود را از دست دادند.
اما این جنبش این بار تنها به جوانان غیور در داخل ایران محدود نشد، بلکه بسیاری از ایرانیان خارج از کشور که سالیان درازی تنها در خلوت خود و جلسات خصوصی و گروههای معدود از مشکلات داخل ایران صحبت میکردند، این بار با تظاهراتی بزرگ و سازمانیافته، برای دادخواهی حقوق مردم نجیب داخل ایران و رساندن صدای آنها به جهانیان به خیابانها آمدند. در نتیجه این فشارهای بینالمللی ایران از عضویت از کمیته آزادی و دفاع حقوق زنان سازمان ملل اخراج شد. دولت و حکومتی که ۴۳ سال با زور و فشار همه گونه محدودیت و محرومیت را بر زنان تحمیل کرده بود، رسماً عضویت کمیته حفظ حقوق زنان در سازمان ملل را در اختیار داشت.
ضعف حاکمان زورگو و بیمنطق موقعی آشکار شد که به جای پاسخ دادن به خواستههای جوانان و مردم ایران تصمیم گرفتند حلقههای فشار و زورگویی را تنگتر کنند. آنها فکر کردند با اعدام چند نوجوان یا به گلوله بستن آنها و مرگ مشکوک بعضی دیگر، میتوانند معترضان را مرعوب و به تسلیم و عقبنشینی وادار نمایند. غافل از آن که، تا امروز هرچه فشار و زورگویی را بیشتر کردهاند، صدای اعتراض و فریاد مردم بلندتر و قویتر شده است و شعار زن، زندگی، آزادی، به یک شعار جهانی تبدیل شده است و در بسیاری از استادیومها و گردهمآییهای بزرگ در جهان با صدایی رسا و قدرتمند طنینانداز میشود. آهنگ «برای تو»، سرودی که نه رنگ میشناسد و نه نژاد و نه جنسیت و نه مذهب و فقط طالب آزادی است، در سرتاسر جهان، (حتی در آرژانتین) به زبانهای مختلف خوانده میشود. دیگر برچسب نادرست و ناعادلانه «تروریست» بر نام ایران و ایرانی، جایش را به نوعی همدلی با مظلومیت و قهرمانی زنان و مردان داده است. حالا همهجا با غرور میشود خود را ایرانی نامید و افتخار کرد و تازه مردم ناآگاه آمریکایی و اروپایی حساب مردم آزادیخواه ایران را از حاکمان جبارش جدا کردهاند و زن ایرانی را سمبل شجاعت و شهامت و آزادگی میدانند.
دوران جوانیام در پاریس به یاد آمد. ژنرال دوگل قهرمان آزادی فرانسه از دست قشون هیتلری، و رئیسجمهور محبوب فرانسه بود. دوگل، به قول یکی از همکاران فرانسویام، با آنکه مخالف او بود، هر بار که آدم با او برخورد داشت، چنان تحت تأثیر جذبه و عظمت انسانی و مردانگی او قرار میگرفت که چارهای جز ادای احترام نداشت. تازه برای بار دوم برای دوره ۷ ساله ریاست جمهوری انتخاب شده بود که برای سفری به یوگسلاوی رفت. جوانان، دانشجویان و بسیاری از فرانسویان هر روز تظاهراتی علیه بعضی از برنامههای او به راه انداخته بودند. دوگل در بازگشت درخواست رفراندوم کرد و ماندنش را به تصمیم مردم و فرانسویانی که به تازگی انتخابش کرده بودند واگذار کرد. نتیجه رفراندوم علیه برنامههای دوگل بود. وی بلافاصله از مقام ریاست جمهوری استعفا داد و به شهر و زادگاهش رفت و در همانجا درگذشت و به خاک سپرده شد. نتیجه اینکه امروز مردم از او به خوبی یاد میکنند، چرا که برای فرانسویان میراث بزرگی از آزادمردی، آزاداندیشی و وطنپرستی به یادگار گذاشت.
اما متأسفانه در ایران ما، حاکمان بیلیاقت و بیمایه نه تنها شهامت پذیرفتن اشتباه، قصور، نادانی و بیعرضگی خود را ندارند، بلکه همچنان برای اداره امور مملکت کسانی را انتصاب میکنند که حضورشان بر صندلی چنان مقامی مایه شرم و حجالت است. یکی رئیس جمهور ۶ کلاس خواندهاش است که حتی درس آخوندی و ملایی را بیشتر از سه سال نخوانده، اما از ۲۰ سالگی در مقام قاضی و دادستان و رئیس دیوانعالی کشور مأمور فرستادن جوانان و سرمایههای آینده کشور به جوخههای اعدام بوده است. مدیران بانکیاش فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق ساخته و پرداخته آقای کنی است. وزیر خارجهاش هم از همان گروه درسخواندههای مکتب امام صادق است و بقیه هم پاسدارانی نظیر جناب قالیباف و زاکانی هستند که اولی رئیس مجلس کشور و دیگری در حالی که ادعا میشود متخصص پزشکی هستهای است، حالا شهردار شهری با عظمت تهران یعنی شهردار پایتخت کشور است. مسئول مدیریت بحران مالی، پاسدار رضایی است که هنوز اسرار جنگ ۸ ساله ایران و عراق را به مردم ایران نگفته است، کسی که مرگ و معلولیت حدود یک میلیون جوان مبارز و مدافع خاک وطن و خرابیها و ویرانیهای ناشی از آن محصول بیلیاقتی و یا خیانت اوست و حالا با عنوان دکتر رضایی و ادعای معدل ۹۹/۱۹ خود را اقتصاددان میداند و با همدستی عده دیگری بیعرضهتر از خودش بلایی به سر اقتصاد و ارز ایران آوردهاند که ایران با آن همه منابع و سرمایههای طبیعی روز به روز ورشکستهتر و ویرانتر میشود.
ارقام نجومی دزدیها و احتکارها در ایران و خروج بیش از ۱۰میلیارد دلار هر ساله از کشور دلایل اصلی فقر و مصیبت میلیونها ایرانی است و چنانچه از اخبار برمیآید حاکمان و ملایان نه تنها خودشان و خانوادهشان در این چپاول دست دارند بلکه سفره این دزدیها برای جمعی از زیردستانشان هم باز است. و همه اینها از مصونیت قانونی برخوردارند. اما مشتی آفتابهدزد و جوانان فلکزدهای که از فرط فقر و تنگدستی دست به دزدی میزنند به اشد مجازات میرسند. یا جوانان سرخوردهای که برای سیر کردن شکم گرسنه پدر و مادر و یا زن و فرزند خود به استفاده یا خرید و فروش مواد مخدری متوسل میشوند که خود حاکمان واردکننده اصلی آنها هستند، تحت عنوان مبارزه با مواد مخدر، مجبور به تحمل مجازاتهای سنگین گاه حتی اعدام میشوند.
امروز شرایط کشور به حدی بحرانی است که به نظر میآید اساساً اداره مملکت از ید قدرتشان خارج شده است با این حال فکر میکنند که هنوز می توانند با استفاده از روش معمول سرکوب و زورگویی به حکومت خود ادامه دهند، غافل از اینکه جنبشی که با شهادت مهسا امینی شروع شد به آسانی تمام نخواهد شد…
اکنون، به دلیل بیسیاستی و بیلیاقتی حاکمان، ایران دارای بدترین روابط بینالمللی است و اوضاع اقتصادی به دلیل ندانمکاریها و سیاستهای مخرب اقتصادی و فشار تحریمهای خانمانسوز هر روز بدتر و بدتر میشود. دولتهای غربی هر روز فشارهای سنگینتر و کمرشکنتری به ایران وارد میکنند. از این رو این نگرانی وجود دارد که مبادا حکومت به خاطر حفظ خود و ساکت کردن دولتهای تاجرمسلک غربی، با دادن باج سبیلهای بزرگ اوضاع را به نفع خود آرام سازد. دولتهای غربی هم گویی هنوز از دخالت در امور کشورهایی چون افغانستان، عراق، لیبی، مصر و سوریه عبرت نگرفتهاند و نفهمیدهاند که دیگر نمیتوانند برای مردم ایران که در حال انقلاب و مبارزهای سخت هستند، از خارج دولت و یا رهبری تعیین کند و روانه ایران سازند. انقلاب امروز جوانان ایرانی چنان یک صدا و سنجیده است که شاید هم حاکمان و ملایان ایران و هم دولتهای غربی را گیج و مات و مبهوت کرده است. آنها ماندهاند که چگونه چنین جنبش عظیمی بدون یک فرمانده و رهبر مشخص و معین در داخل کشور در حال حرکت و پیشرفت است. شاید این انقلاب و فداکاری و جان باختن جوانان و مردم ایران به این زودیها نتیجه ندهد، ولی بالاخره آتشفشانی طغیان کرده است، به این زودی خاموششدنی نیست. مردم برای گرفتن انتقام خونهای ریخته شده بیگناهانی نظیر مهسا، و آنانی که چشم و دیگر اعضای بدن خود را در اثر شلیکهای نیروهای سرکوب از دست دادهاند آرام نخواهند گرفت، برگزاری چهلمها هر روز ادامه دارد و نمیگذارد که ترس از سرکوب خشن حکومت مردم را خانهنشین کند…
۴۳ سال پیش هم سن و سالهای ما به اصطلاح انقلاب کردند تا ایرانی آزاد و خوب بسازند و با جهانیان روابط انسانی و دوستانه و منصفانه داشته باشند. آزادی بیان، آزادی انتخاب مذهب، آزادی انتخاب پوشش، هدف و آرزوی آنها بود و آنچه را که داشتند بیشتر از آن میخواستند، غافل از آنکه ملایانی فریبکار با شعارهای آزادی و برق مجانی با تمام توان در برابر آزادی زندگی مردم سد خواهند کشید. کسی که گفته بود وقتی به ایران رفت به قم خواهد رفت و کاری به حکومت ندارد، همراه یاران خود، با سرعت زمام همه امور را به دست گرفتند و با تدوین قانون اساسیای که هیچوقت اجرا نشد، فقط و فقط حضور سلطانی قدر قدرت به نام ولی فقیه را به قانون تبدیل کردند.
انقلابی که با دنیایی از امید و آرزو به انجام رسیده بود، به سرازیری و انحراف کشیده شد و دزدی و چپاول، بستن کارخانجات، بیکار کردن کارگران از زشتترین دستاوردهای آن شد. هدر رفتن منابع مالی و انسانی ایران در جنگ ۸ ساله ایران و عراق، سپس ورود به جنگهای داخلی سوریه و یمن و عراق و جنگیدن به خاطر اعرابی که هیچ علاقه و ارداتی به حاکمان و مردم ایران ندارند و اگر فردا کمکهای مالی و نظامی ایران قطع شود، اولین کشورهایی خواهند بود که علیه ایران قیام خواهند کرد، از عوامل اصلی وضعیت مصیبتبار امروز ایران است. اگر این دزدیها و خرجهای اضافی در خارج از ایران نبود، تحریمها و فشارهای بیرحمانه غربیها هم نمیتوانست ایران را از نظر اقتصادی به این ورشکستی و درماندگی برساند…. درد بسیار است.
بهگفته فردوسی بزرگ:
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان بِه که نیکی بود یادگار
به امید آن روز. به امید به ثمر رسیدن انقلاب زنان و مردان شجاع ایران، به امید ایرانی یکپارچه و آباد، و رفاه و آسایش، و آزادی و برابری برای همه ایرانیان…..