مَجال: تحلیلی از یک شعر

بهرام گرامی۱ ـــ

ده‌ها سال است شعری در مجموعۀ آثار احمد شاملو وجود دارد۲، ولی تا کنون کسی آن را به‌عنوان شعری برای فرح پهلوی، به‌‌مناسبت دوازدهمین سالروز میلاد فرزند او رضا پهلوی۳، مورد توجّه قرار نداده است. تبریک و شادباش سالروز میلاد این فرزند به‌ این مادر، از سوی هر کس و به‌ هر شیوه و بیان، امری غیرعادی نیست. بسیارانِ دیگر کارها کرده‌اند که ما خبر نداریم یا خبر داریم و به‌ روی نمی‌آوریم یا وقتی خبر آن را می‌شنویم بی‌گفتگو از کنارش می‌گذریم. امّا این کار توسّط شاملو که در عرصۀ ادبیّات معاصر ایران، شاید به‌دلیل اِعراض (اِعتراض نخوانید) از حکومت و مخالف‌خوانی با آن، از تأثیرگذارترین کسان در نسل جوان کشور ما بوده، عادی تلقی نمی‌شود.

اینکه در رسانه‌ها برای تخریب یک هنرمند، او را به‌ دفتر فرح پهلوی، که می‌گویند به‌ هواداری از هنر و هنرمند اشتهاری داشته، منتسب می‌کنند، به‌جای تخفیف نام هنرمند بیشتر سبب تبلیغ و تحبیب طرف دیگر می‌شود. جوان امروزی حق دارد از خود بپرسد که چگونه او از هنرمندانی چون آیدین آغداشلو، بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو و عباس کیارستمی حمایت می‌کرده، رئیس دفتر مخصوص او دکتر سیّد حسین نصر یک عالِم اسلامی بوده و محمود دولت‌آبادی و شاملو و بسیاری دیگر برای کانونی وابسته به‌ او کار می‌کرده‌اند. در نوشتاری زیر عنوان «شاملو و حُسن تفاهم دوسویه» این مطلب را بیشتر خواهیم شکافت.۴

دفتر ابراهیم در آتش دفتر شهادت‌نامۀ جوانان آرمان‌خواه و جان‌برکف است که شاملو را چراغ راه می‌دانستند و از پِی او می‌رفتند. شاملو توالی اشعارش را در نشر مجموعه‌ها خودش تعیین می‌کرد. او این شعر میلاد ولیعهد (وقت) را بلافاصله قبل از شعری زیر عنوان «میلادِ آن‌که عاشقانه بر خاک مُرد/ قتل احمد زِیبَرُم در پس‌کوچه‌های نازی‌آباد» آورده است. احمد زِیبَرُم، 28 ساله، در 28 مرداد ۱۳۵۱، هفتاد روز قبل از سُرایش شعر میلاد رضا پهلوی، در رویارویی مسلّحانه در نازی‌آباد، خود به‌ زندگیَش خاتمه داد تا او را زنده نگیرند. شاملو در رَثای احمد زِیبَرُم می‌گوید:

            نگاه کن              چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد

            آن که مرگش        «میلادِ» پُر هیاهوی هزار «شهزاده» بود.

            نگاه کن!

چیدمان این دو مُهرۀ شعر، میلاد رضا پهلوی و مرگ احمد زِیبَرُم، در عرصۀ دفتر ابراهیم در آتش کسی را به‌ صرافت دورنگی مُهره‌ها در این بازی نمی‌اندازد.

شعر زیر با عنوان مَجال از احمد شاملوست که به‌نظر می‌رسد خطاب به‌ فرح پهلوی سروده شده و تاریخ آن نُهم آبان 1351، برابر با دوازدهمین سالروز میلاد رضا پهلوی است۵. برگزیدن عنوان مَجال – به‌معنای اِمکان و فرصت محدود برای جولان و ابراز وجود – بی‌تناسب با موقعیت مخاطب شعر نیست که در مقام شهبانو در برنامه‌های اجتماعی، فرهنگی و هنری کشور حضور فعّال داشت و به‌عنوان مادر ولیعهد (وقت)، در صورت بروز واقعه‌ای برای شاه، مقام رسمی نایب‌السّلطنه را تا رسیدن ولیعهد به‌ سنّ قانونی برعهده می‌گرفت. این شعر سرشار از تلمیح و استعاره است و شرح مفاهیم آن با بیانی غیراستعاری در [زیر] آمده است:

جوجه‌ای در آشیانه [فرزندی در حال رشد برای پروازی بلند و عقاب‌گونه]

گلی در جزیره      [گُلی روییده در این خاک]

ستاره‌ای در کهکشان.                     [تابنده و رفیع وَ شاخص ز دیگران.]

با پیشانی بلندت به‌ جِرمی اندیشیدی [با بخت بلندی که داشتی در فکر جنینی بودی]

که در پوسته می‌رُست                    [که در زهدان تو رشد می‌کرد]

تا باغچه را                                  [تا این سرزمین را]

به نغمه                           [با سرود شادی]

سرشار کند                                  [پُر کند]

همچنان‌که عصارۀ خاک                  [که سُلالۀ شاهان]

از دهلیز ساقه می‌‎گذشت      [از بطن برمی‌آمد]

تا چشم‌انداز تابستانه را                   [تا آینده را]

به رنگی دیگر                  [به ظاهر و شکلی دیگر]

بیاراید                            [بسازد]

بر جزیره‌ای که می‌گذرد                 [آنچه بر این سرزمین می‌گذرد]

با گردش تپندۀ روزان و شبان           [در این روزگار پُرفراز و فرود]

از برابر خورشیدی                        [با وجود (آریا) مِهری]

که در خود                                  [که نور می‌دهد]

می‌سوزد.                                    [و می‌سوزد.]

تو «میلاد» را                  [تو با «میلاد» این مسیح، فرزند خدایگان]

دیگر بار                         [بار دیگر]

در نظام قوانینَش دوره می‌کنی،         [نظم کنونی را تداوم می‌بخشی،]

و موریانۀ تاریک              [در حالی‌که گذشت زمان در نهان]

تپش‌های زمانه‌اَت را                      [روزهای انتظارت را]

می‌شمارد.                                   [می‌شمارد.]

نهم آبان ۱۳۵۱

شاملو سه ماه بعد از انقلاب دربارۀ آن سال‌ها می‌گوید: «کوشش ما فقط مصروف این می‌شد که شرافت خود را حفظ کنیم… کوشیدیم هویت خود را از دست ندهیم… و برای گِرده‌ای نان و لقمه‌ای گوشت به‌ شرافت ملّی و فرهنگی که کارگران آن بودیم خیانت نکنیم.»۶

دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی می‌گوید: «حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید تجزیه و تحلیل کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسّنات او تبدیل به‌ نقاط ضعف شود، ولی به‌هرحال از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی احمد شاملو چگونه تشکیل شده است، هرگز این‌گونه عمر خود را صَرف شعر، آن هم شعرِ این‌طوری – که در روزنامه‌ها می‌بینیم – نخواهند کرد… آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد، اگر به‌ صد جزء تقسیم شود، پنجاه شصت درصدش ربطی به‌ شعر ندارد. این شهرت و اعتبار نتیجۀ پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامه‌ها است.»۷

ــــــــــــــــــــ

۱. ویراستار مشاور در دانشنامۀ ایرانیکا.

۲. مجموعۀ آثار احمد شاملو، ابراهیم در آتش، مَجال، تهران، مؤسسۀ انتشارات نگاه، چاپ هفتم، 1385، صفحۀ 748-749.

۳. تاریخ زیر شعر، نهم آبان 1351، دوازدهمین سالروز رضا پهلوی است.

۴. دفتر اشعار شاملو از 1360 تا 1369 مدایح بی‌صِله نام دارد، امّا مدایح قبلی او بی‌صِله نبوده است.

۵. مجموعۀ آثار احمد شاملو، صفحۀ 748-749.

۶. هفته‌نامۀ تهران مصور، گفتگو با شاملو، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۸.

 ۷. بخشی از نامۀ دکتر شفیعی کدکنی به یک دوست در آگوست 1999، یک سال قبل از درگذشت شاملو. همچنین در: با چراغ و آینه، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۹۰.