متأسفانه امسال مراسم نوروزی آب و رنگ همیشگی را نخواهد داشت

شاهرخ احکامی

ـــ میراث ایران، شماره ۱۰۸، بهار ۱۴۰۲ ـــ

با شروع بهار ۱۴۰۲، «میراث ایران» وارد بیست‌و‌هشتمین سال انتشار خود می‌شود و همیشه تولد این فعالیت فرهنگی، مصادف است با نوروز و آغاز سالی نو. نوروز باستانی را از طرف همکاران صدیق و وفادار «میراث ایران» و خودم به تمام دوستان و عزیزانی که در ظرف ۲۷ سال گذشته حامی و پشتیبان این فعالیت فرهنگی بوده‌اند و تمام ایرانیان درون و برون مرز و اقوام و ملیت‌هایی که این آیین پسندیده و زیبا را جشن می‌گیرند، تبریک می‌گویم و برای همه این عزیزان سلامت و سعادت، صلح و آرامش آرزو می‌کنم و امیدوارم آرزوهای‌شان برای آزادی و برابری و حقوق انسانی خود تحقق یابد.

برایم باورکردنی نیست که چگونه میراث‌ایران در طول ۲۷ سال توانسته است تا با همه مشکلات مالی و دردسرهای گوناگون به حیات خود ادامه دهد. این موفقیت به همت و فداکاری مالی و معنوی یک خانواده و تعداد انگشت‌شماری علاقمندان به سرزمین ایران و میراث فرهنگی، تاریخی و هنری و ادبی آن و گذشت و همکاری صادقانه و خارق‌العاده عده‌ای همکار وفادار به دست آمده است. «میراث ایران» در طول این ۲۷ سال توانسته است در نسل دوم و سوم ایرانی‌ـ‌آمریکایی و یا دیگر ایرانی‌ها در سرتاسر دنیا تأثیر بسزایی داشته باشد و نقش مؤثری در آشنا کردن آنها با فرهنگ و میراث تاریخی ایرانی ایفا نماید.

سال گذشته سال تحول و شگفتی‌های بسیاری در جهان و ایران بود. در سطح جهانی، شاهد یک سال جنگ روسیه و اوکراین بودیم که در نتیجه آن آواره شدن مردمانی بود که پیش‌تر زندگی مرفه و آرامی داشتند. بسیاری از آنها امروز در گوشه و کنار اروپا و آمریکا پناهنده هستند. در عین حال، سیل آوارگان بی‌پناه خاورمیانه‌ای برای رساندن خود به اروپا و آمریکا همچنان جریان دارد و در میان آنان تعداد زیادی ایرانی، و همین‌طور شهروندان کشورهای مختلف آفریقایی‌ و آمریکای لاتین دیده می‌شوند. اما رفتار غیرانسانی کشورهای مثلاً جهان اول با این انسان‌های درمانده، صحنه‌های غم‌انگیز و تأسف‌آوری را به وجود آورده است.

در خلال این حوادث جهانی، فشار و تنگدستی، ظلم و ستم و اِعمال قانون‌های غیرانسانی به‌نام شرع و مذهب توسط دکانداران دین در ایران بر روی زنان مبارز و شجاع ایران، باعث شعله‌ور شدن جنبشی در ایران شد که در شماره زمستانی خاطرنشان کردیم. جرقه این جنبش با مرگ نازنین بی‌گناهی چون مهسا امینی زده شد و به دنبال آن، خشم و خروش سرتاسری جوانان، زنان و مردان در حد اعجاب‌انگیزی بالا گرفت. در این جنبش، دنیا از بی‌گناهی و معصومی ایرانیان زیر فشار و سرکوبی حاکمان آگاهی یافت و ایرانیان که تا دیروز در دستگاه‌های تبلیغاتی به‌شدت غرض‌آلود و مسموم غرب به عنوان تروریست و آشوبگر معرفی می‌شدند، ناگهان به واسطه زنان غیورش، سمبل آزادی‌خواهی و مبارزه در راه به دست آوردن آزادی و برابری معرفی شدند.

متأسفانه حاکمان فاسد و زورگوی، به‌جای آنکه از التهاب و فشارهای غیرانسانی بر زنان و دختران حق‌جو بکاهند، به فشار و سرکوب ادامه دادند و به زندانی کردن تعدادی از دختران و پسران در خیابان‌ها، محاکمه‌های شتاب زده تعدادی از آنها، و همچنین اجرای احکام اعدام ناجوانمردانه چند جوان دست زد. این اقدامات تنها برای خواباندن التهاب و خیزش جوانان بود، هرچند تا به حال این زورگویی‌ها به جایی نرسیده است، جز آنکه مردم را بیشتر و مصرانه‌تر به خواست تغییر رژیم تشویق کرده است. بخش بزرگی از مردم خواهان بیرون راندن حاکمان کنونی به خاطر بی‌لیاقتی و بی‌کفایتی در یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا را از نظر منابع انسانی و معادن و منابع طبیعی هستند. در نتیجه این بی‌کفایتی‌ها ایران به یکی از محتاج‌ترین، درمانده‌ترین و فقیرترین کشورها تبدیل شده است. کشوری که ثروت و سرمایه‌اش به جای آنکه صرف رفاه مردم خود در داخل کشور شود، برای کمک به دیگر کشورها مانند لبنان، سوریه و ونزوئلا هزینه می‌شود.

جنگ و ستیز بی‌نتیجه، و قلدری‌های پوشالی در مقابل ابرقدرت بی‌رحم و انصاف آمریکا و اروپای غربی و تحریم‌های بی‌رحمانه آنها علیه بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران، هر روز مردم را هرچه بیشتر برای تهیه حداقل‌های زندگی‌شان تحت فشار قرار داده و سفره‌های خانواده‌ها را کوچک ترساخته است. در هفته‌های اخیر، برای کمبود منابع مالی و ورشکستگی مالی بانک‌ها و جبران کمبود مالی برای بودجه سالانه‌شان، که آن هم زاییده بی‌کفایتی و دزدی بیت‌المال و دادن اعتبارات بی‌حد و حساب به نزدیکان و خویشان و یاران خودشان است، با ذوب کردن تقریباً ۷۰ تن طلا و تبدیل به سکه، و افزایش سرسام‌آور قیمت ارز تا رساندن دلار به ۶۰‌هزار تومان، کیسه‌های خالی مردم درمانده را خالی‌تر کردند.

در شش ماهی که مردم، زنان شجاع و جوانان در تلاش برای به دست آوردن آزادی و برابری و جدایی دین از سیاست و اداره مملکت بودند، دولت ناجوانمردانه به هرگونه حیله و نیرنگی دست زد…با فشار روی حجاب، دستگیری و زندانی کردن، کشتن و اعدام جوانان به خاطر به اصطلاح کج‌روی آنها، بالا بردن روزافزون قیمت دلار و سکه، و در نتیجه گرانی و به گرسنگی کشاندن بخش بزرگی از جامعه. در چنین روزهایی بود که زلزله خوی اتفاق افتاد، وقتی مردم شرافتمند و غیرتمند ایران فهمیدند دولت قصد کمک و یاری به این مردم آسیب‌دیده را ندارد، برای رساندن کمک به زلزله‌زدگان دست به کار شدند. ولی با شگفتی با مأمورین دولتی روبرو شدند که به آنها گفته می‌شد اگر روی ماشین‌های‌تان از عنوان «فرستاده رهبری» استفاده نکنید، حق تحویل کمک‌ها به مردم را ندارید. در حالی که نوجوانان و مردم زلزله زده در خیابان‌ها به خاطر خرابی خانه‌های خود آواره بودند، هیچکدام از مساجد متعدد خوی به عنوان خانه خدا، در خود را به روی این بی‌پناهان باز نکرد. در حالی که بعد از زلزله خانمانسوز ترکیه و سوریه، در حالی که سیل کمک‌های جهان به ترکیه جریان داشت، ایران هرچه می‌توانست در کمک‌رسانی به مردم سوریه انجام داد. کامیون‌های مملو از مواد غذایی و پوشاک که با هواپیما از ایران ارسال شده بودند به مناطق زلزله‌زده به راه افتادند. حتی عده‌ای از خادمین حرم امام‌رضا برای زلزله‌زدگان سوریه غذای گرم و چلوکباب آماده کردند. اما مردم درمانده و زلزله‌زده و گرسنه خوی در حسرت یک پتو، یک جفت کفش و یا یک غذای حتی سرد روز را به شب و شب را به صبح می‌رساندند…

مردم با این حوادث و مشکلات شرم‌آور هر روز، کلنجار می‌رفتند که ناگهان خبر مسموم شدن دختران معصوم و بی‌گناه مدارس دخترانه قم منتشر شد. و بعد هر روز خبر مسموم شدن دختران مدارس دخترانه تقریباً در سرتاسر کشور مانند بمبی شوک‌آور و هولناک در سرتاسر جهان منفجر شد. بسیاری از ایرانیان که سنی از آنها گذشته ، خاطره جنایت‌بار حلبچه و گازهای خردل در جنگ ایران و عراق توسط عراق و همد‌ستان خائن ‌شان علیه مردم مناطق مرزی را هنوز به یاد دارند. گرچه نباید این مسمومیت‌ها را با حمله شیمیایی مقایسه کرد، اما داستان مارگزیده ‌ای است که از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد. جالب اینکه دولت ابتدا منکر این حادثه شد، بعد یکی دو تا از همین ملایان به صدا درآمدند و انگشت اتهام را به سمت گروهی از آخوندهای قم که بسیار افراطی هستند دراز کردند و مدعی شدند که این عده نظیر طالبان می‌خواهند با این کار مدارس دخترانه را ببندند. حتی چند ملا با دلقک‌بازی صدها نوجوان دختر زیر ده سال را روی صحنه جمع کرده بودند و به آنها درس زود ازدواج کردن و لذت بردن از زندگی و رفاه ناشی از ازدواج در سنین کودکی را می‌دادند.

مردم چنان گیج و مبهوت از این واقعه بوده و هستند که هر گروهی برای خودش تعبیر و تفسیری دارد تا آنکه بالاخره رهبر این کار را کریه و غیرانسانی اعلام کرد و از مقامات مسؤول خواست تا دست‌اندرکاران این توطئه بزرگ را پیدا کنند و به اشد مجازات برسانند. او از اداره اطلاعات خواست تا دنبال این کار را بگیرند و اما صحبتی از پاسداران و سرکردگان آنها به میان نیاورد.

این روزها مسأله مضحک، شرم‌آور و عوام‌فریبانه این است که گفته می‌شود تا به حال صد محصل در مدارس مختلف به عنوان افراد متخلف در موضوع مسمومیت دانش‌آموزان را دستگیر کرده‌اند و آنها به این کار اعتراف کرده‌اند و با درس ارشاد و هدایت شان به راه راست آزاد شده‌اند. کسی نیست به این حاکمان بگوید که، آیا واقعاً مردم فریب این خبرسازی‌ها کودکانه را می‌خورند؟ چرا خبرنگاری را که برای اولین بار خبر این حادثه شرم‌آور و هول‌انگیز را منتشر کرد، به زندان انداخته‌اید، ولی این دانش‌آموزانی را که مواد سمی به داخل مدارس برده‌اند و به اصطلاح همکلاسان خود را مسموم کرده‌اند، با ارشاد به خانه‌های خود می‌فرستید؟ آیا از این کودکان خطرناک پرسیده‌اید که چگونه این سم‌ها را به دست می‌آورند و چه دستگاه و سازمانی به طور گسترده این مواد خطرناک را ناگهان در سرتاسر کشور در اختیار آنها گذاشته است؟

عجبا کشور اسلامی دیانتی که دروغ و تزویر و ریا را منع می‌کند، ولی ادعا می‌کند که دروغ مصلحت‌آمیز بهتر از راست فتنه‌انگیز است. بنابراین دروغگویی و انکار دزدی و چپاول، دروغ گفتن و پنهان کردن مسأله مسموم شدن کودکان در سرتاسر کشور و دستگیری نمایشی چند کودک به این اتهام، همه از نظر دیانت و نصایح این ملایان جایز است.

معمای دیگر در ماجرای مسمومیت دختران دبستانی و حالا دانشگاهی این است که چرا تا به حال کسی از آموزگاران، دبیران و کارمندان این مدارس و خوابگاه‌های دانشجویان مسموم نشده است؟ چرا برخی از معلمان چادری با ماسک‌های ضد گاز وارد مدارس می‌شدند و پیش از اتفاق آماده این حوادث بودند؟ مشکل و سؤال دیگر اینکه، آیا برنامه‌ریزان این مسمومیت‌های سرتاسری در مدارس دخترانه و خوابگاه‌های دانشجویان دختر، فکر می‌کنند با این توطئه و ایجاد رعب و وحشت همگانی و انعکاس آن در جهان، موجب می‌شود تا مردم به افزایش سرسام‌آور قیمت دلار و سکه بی‌اعتنا باشند؟آیا متوجه نیستند که آن پدری که باید شب برای سفره همسر و فرزندانش لقمه نانی برساند، یادش می‌رود که توانایی پرداخت کرایه منزل یا اطاقک کوچک خود را ندارد؛ توانایی خرید گوشت و میوه و پیاز و سیب‌زمینی و نان برای فرزندانش را ندارد؟آیا آن دختر جوانی که به دنبال آزادی و گرفتن حق و حقوق انسانی‌اش بود، یادش می‌رود که با باتوم و چاقوی یک مشت عناصر «آتش به‌اختیار» روبروست اما بازهم به هیچ عنوان حاضر نیست دست ازمبارزه‌اش بردارد؟

این حاکمان فکر می‌کنند با ایجاد ترس و ناامنی در مدارس، پدر و مادرهایی که فرزندان و نوجوانان خود را در مبارزه برای آزادی از دست دادند، این جنایات را فراموش خواهند کرد؟

شاید آنهایی‌که خالق این ابتکارات جنایتکارانه هستند، دنبال براندازی حاکمان فعلی هستند، که نشان‌دهنده اختلاف و چند دستگی در میان خودِ دستگاه حاکمه است. یعنی یک گروه افراطی در صدد بدنام کردن حاکمانی هستند که درحال حاضر هم بسیار بدنام و مایه نفرت اکثریت مردم می‌باشند تا به این شکل آنها را از پای درآورند. در حالی که دولت حاکم گرانی دلار ، گرانی معیشت، کمبود کالا و ورشکستگی دولت را به حساب توطئه‌های خارجی و تحریم‌ها می‌گذارد، خودشان هم انتشار این گازهای سمی و ایجاد وحشت و آسیب‌رسانی در مدارس دخترانه را به جز روزهای اول، دیگر به توطئه‌های خارجی ربط نمی‌دهد و قبول کرده است که این توطئه کاملاً منشاء داخلی دارد. بدین ترتیب شاید آن فرضیه کودتا از داخل، و به دست گرفتن قدرت و براندازی حریفان حاکم تا حدی درست باشد و با این کار و این توطئه و در دست گرفتن قدرت در داخل، شاید بخواهند جلوی مدعیان در انتظار حکومت خارج‌نشین را بگیرند.

به هر حال سال‌هاست که آفتابه دزدها به زندان می‌افتند و معترضین و خرده‌دزدها محکوم به اعدام می‌شوند و عاملین ورشکستگی بانک‌ها و سارقان میلیاردها دلار، به قول رسانه‌ای، به تور کانادا می‌روند و فرزندان و خویشان‌شان از زندگی بسیار لوکسی برخوردارند…

سهراب سپهری می‌گوید:

مانده تا برف زمین آب شود.

مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.

ناتمام است درخت. زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد

و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوک از افق درک حیات.

مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.

در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد

و نه آواز پری می‌رسد از روزن منظومه برف

تشنه زمزمه‌ام.

مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.

پس چه باید بکنم من که در لخت‌ترین موسم بی‌چهچه سال

تشنه زمزمه‌ام؟

بهتر آن است که برخیزم رنگ را بردارم

روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.

متأسفانه امسال به خاطر مشکلات متعدد مراسم نوروزی برای بسیاری از مردم شریف درون مرز، آب و رنگ همیشگی را نخواهد داشت. ولی برای زنده نگهداشتن سنت‌های باستانی و ملی، مانند چهارشنبه‌سوری و نوروز، باید سعی کرد در هر حد و اندازه‌ای این سنت دیرینه را به جای‌آورد.

بازهم در آغاز سال نو، بیداری طبیعت، شکوفایی و سرسبزی دشت و دمن، تهیه و ادامه «میراث ایران» را به همه مردم شرافتمند درون و برون مرز ایران شادباش می‌گویم و همان‌طور که سهراب سپهری می‌گوید:

بهتر آن است که برخیزم، رنگ را بردارم

روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.