یپرم خان؛ چه‌گوارایی دیگر

پیرم خان در سال ۱۲۴۷ خورشیدی برابر با ۱۸۶۸ (میلادی) در روستای بارسوم در نزدیکی شهر گنجه زاده شد. نخست و در آغاز جوانی به رزمندگان ارمنی پیوست و برای مقابله با ظلم ستمگران عثمانی به ارمنستان غربی اعزام شد.

پس از مدت‌ها پیکار بی‌امان علیه عثمانی، به اتفاق چند تن از هم‌رزمانش به دست نیروهای مرزی روسیه تزاری دستگیر و پس از محاکمه به جزیرهٔ ساخالین روسیه تبعید شد.

او به گونه‌ای شگفت‌انگیز از اردوگاه مرگبارش گریخت. نخست خود را به ژاپن رساند و پس از گذراندن راهی دراز به ایران آمد و دوباره به ارمنستان رفت و به داشناک‌ها پیوست. در سال ۱۲۷۹ خورشیدی یپرم از طرف فرقه داشناک برای تشکیل حزب در گیلان مأموریت یافت. وی در دوره حضورش در گیلان در اداره راه‌سازی مشغول به کار شد و سپس در رشت کوره آجرپزی راه انداخت و به آجرپزی مشغول شد. یپرم خان در رویداد باغ مدیریه رشت نقش فعال داشت و فرماندهی ستون سوم حمله و محاصره دارالحکومه رشت در این رویداد را بر عهده داشت.

گروهی از قفقازیان و ارمنیان به عنوان کارگر به رشت آمده و در آنجا مشغول به کار شدند. این کارگرها بعدها فوج مجاهدین فدایی ارمنی را شکل دادند که به سرکردگی یپرم خان در سال ۱۳۲۷ هـ.ق همراه با سپهدار تنکابنی از رشت راهی تهران شدند.

یپرم که همواره مراقب اوضاع بود، از طریق مارتینوف، معاون بانک روس، مطلع شد که اگزان بلانوف، رئیس بانک، قصد دارد به دستور مقامات مرکزی در گیلان جنگ و خون‌ریزی به راه اندازد. یپرم با گزارش ماجرا به کمیتهٔ گیلان بی وقفه در جهت مقابله با تحرکات بلانوف به پا خاست.

در همان اثنا در جنگ‌های کشتار ارمنی‌ـ‌‌تاتار ۱۹۰۵–۱۹۰۷، مادر یپرم به شهادت رسید. یپرم بلافاصله به گاندذاک و بورسوم رفت و پس از زیارت مزار مادرش در راه بازگشت مدتی در باکو توقف و در آنجا با تنی چند از مشروطه‌خواهان ایرانی ملاقات‌هایی کرد و سپس به گیلان بازگشت.

یپرم در بازگشت چهار قبضه اسلحهٔ نیمه اتوماتیک ماوزر با خود به همراه آورد و در اختیار کمیتهٔ گیلان قرار داد. به درخواست کمیته یک روز پس از آن همسر یپرم، بانو آناهید، به باکو عزیمت کرد و شش قبضه تپانچهٔ ماوزر دیگر با خود به رشت آورد. به این ترتیب با کمک یپرم و همسرش انبار اسلحه و مهمات گیلان تشکیل شد و توسعه یافت.

پیرم خان در رویداد استبداد صغیر به تبریز آمد و دوشادوش مجاهدان با سپاه محمدعلی شاه به نبرد پرداخت در گشایش تهران همراه بود و پیروزی مشروطه‌خواهان را دید. سپس به ریاست نظمیه (شهربانی) گمارده شد. او کوشش‌های بسیاری در نبرد با مشروطه‌ستیزان انجام داد.

هیچ‌کس در صدد نادیده گرفتن نقش یپرم در امور مهمی همچون تسخیر تهران، ایجاد امنیت در این شهر، سرکوب مخالفان مشروطه و سامان‌بخشی به نیروی انتظامی برنیامده است.

با این حال وی متهم به امور زیر است:

  • صدور حکم اعدام شیخ فضل‌الله نوری؛
  • طراحی برنامه از بین بردن ضدانقلابیون؛
  • طراحی برنامه فرار حیدر عمواوغلی؛
  • دست داشتن در واقعه پارک اتابک؛
  • و خلع سلاح نیروهای ستارخان.

رویهم رفته مقام و منصبی که نصیب یپرم شده بود نه مطلوب حزب بود و نه ناظر بر منافع آن، ولی چنان‌که روزنامهٔ آرشالوس در شماره اول ژوئن ۱۹۱۲ خود می‌نویسد:

یپرم مجبور بود با شرایط موجود سازگاری نشان دهد، زیرا مسئله بنیادین نجات ایران را پیش رو داشت.

گرچه عده بسیاری از این وضعیت صدمه می‌دیدند، ولی آنچه برای یپرم اهمیت داشت، این بود که در این کار شهرت و اعتبار انقلابی وی صدمه می‌دید، به خصوص در دوران اخیر که شرایط جدیدی بر مملکت حاکم شده بود. بر این امر همه واقف بودند، هم محیطی که او را پرورانده بود و هم خود یپرم، ولی راه گریزی وجود نداشت، زیرا حتی یک نفر در عرصه حاضر نبود که هم عملکردش با خواسته‌های زمان همسو باشد و هم و لااقل جزئی از جان‌فشانی، جدیت، وقوف و پاک‌سیرتی یپرم را در خود داشته باشد.

نقش یپرم در حکم اعدام شیخ فضل‌الله نوری به دامنهٔ اختیارات یک رئیس شهربانی محدود بود. جلسهٔ دادگاه به عهده یک هیئت منصفه شش نفره به ریاست شیخ ابراهیم زنجانی بود و هیچ‌یک از اعضای هیئت منصفه مسیحی نبودند. در جلسهٔ محاکمه، چنان‌که مدیر نظام در خاطرات خود می‌نویسد، یپرم با تأخیر و بدون جلب توجه حاضران وارد دادگاه شده است.

رفتار نیروهای انتظامی نسبت به شیخ دستگیرشده کاملاً محترمانه بوده است.

مهدی ملک‌زاده می‌نویسد:

مجاهدینی که شیخ را دستگیر نموده بودند ذره‌ای بی‌احترامی نسبت به وی نشان نداده و هیچ عملی که باعث شکنجه روحی یا بدنی وی شده باشد مرتکب نشده بودند و می‌توان گفت که رفتار نسبتاً محترمانه‌ای داشته‌اند.

در مراسم اعدام شیخ فضل‌الله نوری، یپرم حضور نداشت. بعدها، کسانی که در صدد برآمدند تا از شیخ قدیسی بسازند، بدون توجه به حکم و منطق تاریخ، سعی در پوشاندن صحنهٔ اعدام وی در هاله‌ای از معجزات کردند و به دنبال یافتن سپر بلایی برآمدند و برای این منظور کسی مناسب تر از یپرم ارمنی نمی‌توانست باشد.

یپرم نگران حفظ پیروزی انقلاب ایران بود ولی، با موضع گیری‌های درست خود، هرگز دست به کاری نزد که خودسرانه یا خارج از مجوز مقامات دولتی و انقلابیون سطح بالا باشد و متهم ساختن وی به خودسری اتهامی غیرمنصفانه است.

مورگان شوستر می‌نویسد:

«از طرف وزرا، حکمی به یپرم خان رسید که بیست تن از ارتجاعیون را دستگیر نماید. ولی یک ساعت قبل از آنکه حکم مزبور به موقع اجرا گذاشته شود، سپهدار که رئیس‌الوزراء بود، تلفنی به یپرم خان دستور داد که حکم مزبور را موقوف بدارد.

یپرم گفت سپهدار بی شبهه حکم به استخلاص اشخاص مزبور خواهد نمود، در صورتی‌که امر او را مخالفت نموده و حکمش را امتثال نکنم چون سپهدار با بعضی از روحانیون روابط دوستانه دارد شاید مرا به این عنوان که کافر می‌باشم، بدنام و لکه‌دار نموده و به این وسیله خود را از نظر صنفی قهرمان و شخص اول قلم دهد. عقیده بپرم این بود که باید خود سپهدار را دستگیر نمود، ولی به ملاحظه اتهام در آن امر تردید داشت.»

برخی از نویسندگان نوشته‌اند که یپرم خان شخصاً شیخ را دستگیر کرده است.

مهدی انصاری در مورد جلسات دادگاه می‌نویسد:

«ضمن سؤالات یپرم از در پائین آهسته وارد شد و پنج شش قدم پشت سر آقا برای او صندلی گذاشتند، نشست، آقا ملتفت آمدن او نشد، یک مرتبه آقا از مستنطقین پرسید، یپرم کدامیک از شما هستید.»

(این سند مؤید دو مسئله است: یکی آنکه یپرم خان، شیخ را دستگیر نکرده بود، زیرا در آن صورت او را می‌شناخت و نیازی به پرسش نداشت. دوم آنکه یپرم عضو دادگاه نبود و برای او صندلی مجزا گذاشتند و در جایگاه اعضای دادگاه عالی انقلاب ننشست.)

نسبت دادن طراحی به اصطلاح فرار حیدرخان عمواوغلی به یپرم:

در خاطرات صادق مستشار الدوله ذکر شده که دولت بر آن بود که سه انقلابی قفقازی – از جمله حیدرخان عمواوغلی، از ایران اخراج شوند.

دولت، با مشاهده چنین وضعیتی، سعی کرد تا با کمک علمای نجف ستارخان و باقرخان را از صحنه دور کند ولی موفق نشد، گرچه علمای مذکور، طی تلگرافی که از نجف مخابره کردند، از این دو مجاهد دعوت به عمل آوردند که به جای ورود به تهران از راه قزوین رهسپار نجف شوند. ولی ستارخان این دعوت را نپذیرفت.

اوضاع همچنان متشنج بود و روز به روز بر دامنهٔ تشنج افزوده می‌شد. در این شرایط، دولت با موافقت شخص ستارخان تصمیم گرفت در طول سه روز خلع سلاح عمومی را به مرحلهٔ اجرا درآورد (۲۶ ژوئن ۱۹۱۰).

طبیعی است که انجام این کار به یپرم، رئیس شهربانی تهران و مسئول حفظ امنیت پایتخت، سپرده شود:

گرچه با این عمل، آنها (یعنی دولت) مشارکت خود را با واپس گرایان توطئه‌گر برملا می‌ساختند، ولی به هر حال یپرم در کار جلوگیری از آنها با پاره‌ای معذورات اخلاقی روبه رو بود. او از یک طرف به عنوان مسؤول تأمین امنیت کشور مؤظف بود با تمهیداتی از بروز اغتشاشات جلوگیری کرده و نظم و امنیت شهر را برقرار سازد.

از طرف دیگر نیز به عنوان یک انقلابی و هم‌رزم سابق گردنکشان امروز، که دوش به دوش آنها علیه حکومت مطلقه مبارزه نموده و علیه شاه سابق جنگیده بود، برای وی بسیار مشکل بود که دست به اقدامات شدیدی علیه آنها بزند. از این رو سعی داشت قضیه را از راه مسالمت‌آمیز و دور از خشونت حل کند.

ولی سرکردگان یاغی که لبریز از حس انتقام‌جویی بودند از هرگونه سازش و آشتی خودداری می‌نمودند. آنها با اتکا به نیروی خود و شاید هم پشتیبانی حامیان‌شان نه تنها ضرب‌الاجل تسلیم سلاح و ترک پارک را ندیده گرفتند بلکه خود آغازگر منازعات شدند.

آنها بر روی نیروهای انتظامی مستقر در اطراف پارک، که دورادور مراقب اوضاع بودند، آتش گشودند و ماهیت اصلی خود را علنی ساختند. در مقابل چنین رفتار تحریک‌آمیزی، یپرم چه می‌توانست بکند جز این که با اقدامی نظامی حرکت سرکش آنها را که اکنون دیگر به یک شورش علنی تبدیل شده بود سرکوب نماید.

مهدی ملک‌زاده یپرم را چنین توصیف می‌کند:

مردی که بزرگ‌ترین چهرهٔ جنگ‌های قزوین، کرج، بادامک (شهریار)، تصرف تهران، جنگ علیه شاهسون‌های آذربایجان و جنگ علیه ارشدالدوله و سالارالدوله بود و اگر حمل به گزافه‌گویی نباشد، شجاع‌ترین شجاعان و قهرمان رزمندگان مشروطیت بود، که در دوره‌ای تاریخی زندگی کرد و در جنگی که با مقایسه با جنگ‌های قبلی اهمیت چندانی نداشت با یک گلوله از این جهان رفت، هنگامی که پیروزی را در آغوش گرفته بود.

رزمندگانی که از سر عشق و سرگشتگی از این همه تهور و شهامت او را پدر می‌نامیدند. حتی مسلمانان نیز او را به لفظ ارمنی هایریک (پدر) می‌خواندند.

سرداری بزرگ که ستارخان ضمن تمجید از دلاوری‌های او دربارهٔ مجاهدت‌های او و رزمندگانش که آنان را «دغا» می‌نامیدند، گفته است:

اگر من ۲۰۰ نفر از این «دغا»های داشناکسوتیون می‌داشتم توپ‌ها را برداشته تا «پطر» (پتر کبیر) یکسره می‌رفتم.»

یپرم‌خان در یکی از نبردها در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۱ خورشیدی برابر با ۱۹ مه ۱۹۱۲ (میلادی) در نزدیکی قلعه شورجه در همدان کشته شد. آثار باقی‌مانده از وی هم اکنون در موزه کلیسای وانک در اصفهان قابل بازدید برای عموم است