شاعر ملی: بهار، عارف، یا صادق سرمد!

احمد افرادی

ــــ

دکتر شفیعی کدکنی، در مقاله‌ای مندرج در کتاب «با چراغ و آینه»، به مقوله‌ی «شاعر ملی» و عنوان «شاعر ملی ایران» می‌پردازد. در آغاز فردوسی را شاعر ملی می‌خواند و می‌نویسد:

« از آن دیدگاه که فردوسی شاعر ملی ما ایرانیان است، کمتر ملتی از ملل قدیم و جدید عالم دارای شاعر ملی است؛ زیرا فردوسی به روزگاری به مسائل ملی قوم ایرانی اندیشید که کمتر کسی در جهان،از مسائل قومی و ملی درکی روشن داشته است. همه می دانند که تلقی قدما از وطن چیزی بوده است و تلقی مردم جهان در قرون اخیر، امری است دیگر… اگر مفهوم ملیت را در معنای جدید آن در نظر بگیریم، با توجه به این که مفهوم ملیت یکی از موضوعات اصلی شعر در دوران مشروطیت بوده است و با بودن شاعر عظیم‌الشأن ایران‌مداری چون بهار، شاید در نظر برخی اهل تحقیق عنوان «شاعر ملی» برای عارف، چندان مناسب نباشد.اما حق این است که عارف، بی‌چون و چرا «شاعر ملی ایران» است و این عنوان قبایی است که فقط بر قامت او دوخته شده و برازنده‌ی اوست.»

گرچه بعد از عارف، هیچ شاعری که مردم قبولش داشته باشند مدعی چنین عنوان و جایگاهی برای خود نشده است، اما از طنز روزگار، شاعر کهن سرایی به نام صادق سرمد، سخت در تکاپو بود که خود را به عنوان شاعر ملی جا بزند.

دکتر شفیعی کدکنی، در زیرنویس صفحه‌ی 393همان کتاب، در این معنی می‌نویسد:

«یکی از دوستان می‌گفت ما در سال‌های حول و حوش 1330 و در جریان دولت ملی دکتر مصدق در کافه فردوسی یا کافه نادری تهران جمع می‌شدیم و آن جا محل تجمع عده‌ای از ارباب ذوق و ادب و سیاست بود.صادق سرمد به مسؤول آن کافه سپرده بود که از او به عنوان «شاعر ملی ایران» یاد کند و او هم به اندک مناسبت، یا بی‌هیچ مناسبتی در بلندگوی کافه صدا می‌زد، مثلاً اتومبیل شاعر ملی ایران، جناب آقای صادق سرمد دم در منتظر ایشان است یا …»

صادق سرمد (متولد۱۲۸۶ ش)، شاعری کهن‌سرا بود. گرچه تحصیل کرده‌ی حقوق بود، اما در ادبیات و شعر دستی قوی داشت. حرفه‌ی اصلی‌اش وکالت دادگستری بود و مدت‌ها عضویت هیئت مدیره‌ی وکلای دادگستری را هم به عهده داشت. صادق سرمد، پس از شهریور 1320 به مدت 7 سال روزنامه‌ی ایران را (که راست‌گرا بود و با حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان بگو و مگوی قلمی داشت) منتشر می‌نمود که چند بار توقیف شد. این روزنامه گرچه مشی سیاسی داشت، اما هرگز از مقالات ادبی و شعر،اعم از شعرای کهن‌سرا (از متقدم و معاصر) و از جمله خود سرمد خالی نبود.

سرمد، بعد از کودتای 28 مرداد (در دوره‌ی هجدهم مجلس شورای ملی) به نمایندگی از سوی مردم دره گز انتخاب شد.

سرمد شاعری بدیهه‌سرا و خوش‌ذوق بود که دستی قوی در قصیده‌سرایی داشت. پای ثابت محافل ادبی بود و فی‌البدیهه (از جمله) غزل و رباعی  می‌سرود. معروفیت سرمد تنها در ایران نبود، بلکه اشعارش در هند و افغانستان و پاکستان نیز طرفدار و خوانندگانی داشت. سرمد، در سال 1339 به بیماری سرطان درگذشت.

سرمد، گرچه اوائل به دربار نزدیک بود، اما به دو روایت، مورد بی‌مهری محمدرضا شاه قرار گرفت و دیگر به نمایندگی مجلس انتخاب نشد.

روایت نخست

در این روایتمی‌گویند که بعد از کودتا و اعدام افسران و برخی اعضای غیر نظامی حزب توده ، سرمد با وجود دشمنی با حزب، در قصیده‌ای، شاه را از کشتن شمار بیشتری از توده‌ای ها منع می‌کند.

شاه و دربار که انتظار داشتند، روزنامه‌ها از اعدام توده‌ای‌ها استقبال کنند، برآشفتند و حتی مطبوعات را از انتشار اشعار سرمد باز داشتند. به این ترتیب، سرمد خانه نشین شد.

گزیدهای از آن قصیده:

شهریارا بگو دگر نکشند

زانچه کشتند، بیشتر نکشند

بس بود آنچه پیش از این کشتند

بازگو بعد از این دگر نکشند

تو بشردوستی و میدانی

که بشردوستان بشر نکشند

گرچه خیر بشر به دفع شر است

بشر از بهر دفع شر نکشند

من ز قلب تو آگهی دارم

که تو خواهی که یک نفر نکشند

ما که ضد رژیم کشتاریم

دوست داریم بیثمر نکشند

کشتن بیشمار بیثمر است

حکم فرما که بیثمر نکشند

میکشند از سران شر و فساد

ولی البته سربهسر نکشند

این جگرگوشگان پدر دارند

پیش چشم پدر پسر نکشند

این پدرکشتگان پسر دارند

پیش چشم پسر پدر نکشند

اصل فتنه بود فساد محیط

فتنه تا هست، فتنهگر نکشند …»

روایت دوم:

نقل می‌کنند، در دوره‌ای که سرمد نماینده‌ی مجلس بود، در معیت شاه و ثریا به پاکستان سفر می‌کند.در آن زمان، اسکندرمیرزا رئیس‌جمهور پاکستان و ناهید کلالی (دختر امیرتیمور کلالی) همسر او بود. سرمد، قصیده‌ی بلند بالا و غرایی در مدح رئیس‌جمهور و شاه و همسران‌شان می‌سراید و در آن قصیده «ناهید» را فراتر از «ثریا» توصیف می‌کند. همین بی‌گدار به آب زدن سبب بی‌مهری شاه نسبت به او می‌شود.

__________

منابع:

1 ـ « با چراغ و آینه، شفیعی کدکنی،تهران، سخن ،1390، ص 392»

2ـ « شرح حال رجال معاصر ایران، دکتر باقر عاقلی، مجلد دوم، 1380، ص 798»

  1. https://banvit.blogsky.com/1396/02/24/post-652