سال نو مسیحی و کوهی از مشکلات

شاهرخ احکامی ـــ 

میراث ایران، زمستان ۱۴۰۲،  شمارهٔ ۱۱۰ ـــ 

فرا رسیدن سال نو مسیحی و ترک سالی پر از وحشت، جنگ، خرابی، دربدری، فقر و درماندگی را به خوانندگان وفادار «میراث ایران»، به دوستان و یاران صمیمی، به خواستاران صلح و صفا و یکرنگی شادباش می‌گویم و امیدوارم سال نو، مرهمی بر زخم‌های عمیق و پر درد مردمان جهان باشد.

دوستی از من خواست که در «سخنی با خوانندگان» کمی از دوستی و صفا، شادی و نشاط، زیبایی و مهربانی حرف بزنم و بنویسم. پذیرفتن گفته‌اش چنان سخت و ناممکن بود که با اشکی در چشمانم و صدایی لرزان و نیمه‌پرخاش به وی پاسخ دادم: چگونه می‌توان در مقابل این همه ناسازگاری، ظلم، جنایت، کشتار و بی‌رحمی، دروغ و تخطئه، خودم و خوانندگانم را با شوخی و مزاح و خوش‌صحبتی و دلقک‌بازی سرگرم کنم؟

دوستم از پاسخ خشن و تند من، خود را کنار کشید و بدون خداحافظی با سردی مرا ترک کرد.

متأسفانه هر بار که روزهای پایانی و تکمیل صفحات «میراث ایران» می‌رسد، عامل تأخیر انتشار، جز انتظار من از تغییر و تحولی مثبت در اوضاع و شرایط ایران نیست و در نهایت فشار برای به چاپ رساندن مجله، وادارم می‌کند تا قلم بردارم و بازهم این سطور را تحت تأثیر شرایط پر از درد و ناملایمات، سرخوردگی و یأس، تأسف و نگرانی بنویسم. دزدی و چپاول، اختلاس‌های باورنکردنی توسط مسؤولان بی‌شرم و حیای حاکم در کشوری ثروتمند که با منابع انسانی و طبیعی‌اش می‌تواند سرآمد بسیاری از کشورهای نمونه دنیا باشد، خزانه مملکت را خالی کرده و به بهانه تحریم‌ها، برای جبران کسری بودجه کشور، هر روز با بالا بردن قیمت دلار و ارزهای خارجی از جیب مردم ستمدیده و محروم کشور مشکلات مالی‌شان را حل کنند.

همه کسانی که اخبار روزانه ایران را می‌خوانند، حتماً خبر اختلاس ۴۰/۳ میلیارد دلاری توسط صاحبان «چای دبش»، و وارد کردن چای‌های بی‌کیفیت و بی‌ارزش آفریقایی به جای چای سیلان را شنیده‌اند. در این تازه‌ترین خبر فساد و دزدی باز می‌بینم که چطور حکومتی‌ها سعی کردند تا با  ایجاد هیاهو تا فکر و ذهن مردم را از مطالبات‌شان منحرف سازند و با بهانه‌های گوناگون بدون اینکه دزدان را محاکمه و توبیخ و تنبیه کنند، مسأله را مخفی و به مرور زمان به فراموشی بسپارند. چای‌های آفریقایی به جای چای هندی، مرا به یاد دوران دانشجویی‌ام می‌اندازد: با دو تن از دوستان همشهری، یکی مثل من دانشجو و دیگری افسر وظیفه، در تاریکی شب روانه خانه بودیم که مردی با دوچرخه‌اش جلوی ما ایستاد و از خورجینی که پشت دوچرخه‌اش بود، یک بسته چای درآورد و با باز کردن بسته، خطاب به دوست افسرمان گفت، جناب سروان من این چایی را سر کارم به جای مزدم گرفته‌ام. بسیار مرغوب است. با خریدن آنها زن و بچه‌ام را خوشحال خواهید کرد.

بعد از آنکه جناب سروان چایی را بو کرد و به‌به گفت، ما سه نفر، هر کدام چند بسته چای از مرد دوچرخه‌سوار خریدیم و خوشحال از خریدن چای مرغوب و با حس خوبی به خاطر کمک به زن و بچه دوچرخه‌سوار، به خانه رسیدیم.

در خانه یکی از دوستان جناب سروان منتظرش بود و به محض دیدن چایی‌ها، شروع کردن به مسخره کردن ما و با دم کردن کمی از آن چای، به ما نشان داد که چیزی که خریده‌ایم فقط تفاله چای است. این کلاه بزرگ تا به امروز، هنوز هم مرا به فکر می‌اندازد که چگونه می‌شود از سادگی و حسن نیت اشخاص سوءاستفاده کرد و به آسانی سر آنها کلاه گذاشت. این درست مانند رفتار و کردار حاکمان بی‌لیاقت، بی‌وجدان و دزد و مکاری است که با ‌سرعت هرچه تمام‌تر در حال خالی کردن خزانه مملکت و پر کردن حساب‌های شخصی‌شان در بانک‌های حاشیه خلیج فارس، کانادا و سایر کشورهای غربی هستند.

مشکل مردم ما فقط بیکاری، تنگدستی و بی‌بضاعتی نیست. خانواده‌هایی هستند که با حقوق ناچیز پدر یا همسر درگذشته‌شان دو یا سه خانواده وابسته، یعنی همسر، فرزندان و نوادگانی که در نتیجه بیکاری و یا بیماری فقط و فقط باید با حقوق ناچیز بازنشستگی در عین درماندگی، اما با آبروداری و ترس از دراز کردن دست به طرف دیگران، بسوزند و بسازند.

گاهی این سؤال برایم پیش می‌آید که دولت و حاکمان بی‌مایه آیا عمداً با ایجاد این مشکلات همه را سرگرم می‌کنند تا فرد مسؤول خانواده صبح که از خانه بیرون می‌رود، همه حواس و نگرانی‌اش این باشد که برای آوردن نان و پنیری بر سر سفره همسر و فرزندانش چه باید بکند و اگر حقوقش را ندادند یا کاری پیدا نکرد، شب چگونه باید به خانه برگردد؟

به همین دلیل است که، یک سال و نیم پیش که جنبش «زن، زندگی، آزادی» آغاز شد، بسیاری از فرزندان ایران، از مهسا‌ها و جوانان و نوجوانان ایرانی برای یک خواسته انسانی و معمولی، یعنی داشتن آزادی برای انتخاب پوشش، ابراز عقیده و مذهب و آیین به پا خاستند. در این جنبش نسل‌های بالای ۳۰ سال در میدان‌ها و تظاهرات دیده نمی‌شدند و فقط نسل دوم و سوم پس از انقلاب بودند و هنوز هم هستند که پرچم دادخواهی و آزادی خواهی را در دست گرفته‌اند و می‌بینیم که هر روز بسیاری از جوانان به عنوان دزدی، شرارت و غیره به بهانه‌های گوناگون به دست جلادان اعدام می‌شوند. میزان این اعدام‌های شرم‌آور باعث شکستن رکورد جهانی شده است و ایران از چین، آمریکا و عربستان، که زمانی جلودار اعدام‌های بی‌شرمانه بودند، پیشی گرفته است.

امروز وزیر خارجه چین، در ضیافی در حالی که گیلاس شرابی در دست داشت، اظهار داشت که هیچ چاره و راهی جز داشتن روابط دوستانه و همزیستی با آمریکا نیست. به این معنا، چین کمونیست، یعنی رقیب و مخالف ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی آمریکا، در حالی که از نظر اقتصادی ـ صنعتی و قدرت نظامی هنوز کشور اول جهان نیست و به پای آمریکا نرسیده است، ولی به هر حال کشوری است که دنیا در هر موردی به آن نیاز دارد. نمونه‌اش در دو سال بحران کرونا بود که ماسک و وسایل پیشگیری و مصرفی اگر از چین به آمریکا، اروپا، آسیا و آفریقا نمی‌رسید، معلوم نبود میزان مرگ و میر تا چه حد بیش از آنی می‌توانست باشد که اتفاق افتاد. پس همزیستی و سازگاری با دشمنان و رقیبان سیاسی و اقتصادی یکی از پایه‌های اساسی پیشرفت چین و مردم آن است. این یعنی داشتن حکومتی قابل و قادر، دلسوز و عاشق ملت و کشور خود. درست برعکس آنچه که در ایران ظرف چهل و چند سال گذشته شاهد آن بوده‌ایم.

حاکمان بی‌مایه برای تقویت موقعیت خود و تداوم تسلط و قدرت‌شان دست به هر کاری که ممکن بوده، زده‌اند. برداشتن بوق و کرنا علیه دشمن شماره یک‌شان آمریکا و بعد خواستن نابودی اسرائیل، چهل و چند سال است که نتیجه‌ای جز ویرانی و نابود کردن پایه‌های صنعتی و اقتصادی، منابع طبیعی و تولیدی کشور نداشته است. فشار فزاینده بر زندگی مردم و استفاده از زبان تهدید در صورت شکایت و اعتراض‌شان تحریم دستاوردی برای مردم‌شان تولید نداشته‌اند و صرف سرمایه‌های هنگفت در ظرف ۴۰ سال گذشته در کشورهای بیگانه عربی، نظیر سوریه، یمن، لبنان، فلسطین و عراق و ایجاد مدارس، مراکز پزشکی، دادن برق و انرژی به عراق، آب به کویت و … جز فشار مالی، فقر و تنگدستی، خشکی و خشکسالی، خالی کردن بانک‌ها چیزی نصیب مردم ایران نکرده است.

در آماری که داده شده بیش از ۹۰۰ هزار دانش‌آموز ترک تحصیل کرده‌اند و میزان فقر  مطلق بیش از ۳۳ درصد رشد داشته و ۶درصد مردم زیر خط گرسنگی زندگی می‌کنند.

در اتفاقاتی که اخیراً در خاورمیانه افتاده و هنوز هم در جریان است، سایر کشورهای عربی مهر سکوت بر لب گذاشته‌اند؛ اردوغان، سیاستمدار مکار و زیرک ترکیه، با یکی دو شعار قلابی و همدردی ساختگی کاری نکرده است، اما سردمداران حکومت اسلامی از روز اول با توپ پر، به شعار دادن و آمادگی برای جنگ سر و صداهایی راه انداخته‌اند که بهانه‌ای برای آمریکا و اسرائیل شده است تا در فکر حمله و ساختن عراق یا افغانستانی دیگر باشند و هر روز با تهدید و محکوم کردن ایران به خاطر دخالت نیابتی در جنگ، افکار عمومی مردم آمریکا را برای چنین حمله‌ای آماده کنند. همان‌گونه که در زمان حمله به عراق، با چنین حیله و نقشه‌ای وارد جنگ شدند و گردن صدامِ شمشیر به دست را با وجود تمام ادعاهایی که داشت به طناب دار سپردند و کشورش را به حال و وضعیتی انداختند که عملاً به دو بخش تقسیم شده است.

دو سه روز پیش در سالروز کشته شدن قاسم سلیمانی، در کرمان در اثر یک حادثه تروریستی تکان‌دهنده حدود صد نفر از هم‌وطنان ما کشته و نزدیک به ۲۰۰ نفر هم زخمی شدند. پیش از هر چیز، من این فاجعه را به مردم ایران، به ویژه خانواده‌هایی که عزیزان خود را از دست دادند، تسلیت می‌گویم و برای مصدومین هم آرزوی سلامت می‌کنم.

بعد از این حادثه، آمریکا و اسرائیل در همان اولین دقایق ادعا کردند که در این حادثه دستی نداشته‌اند، در مقابل جمهوری اسلامی ایران هم انگشت اتهام خود را به سوی اسرائیل نشانه گرفت. تقریباً دو روز بعد هم، داعش در اطلاعیه‌ای مسؤولیت این حملات را با انتشار دو عکس غیرقابل شناسایی بر عهده گرفت. با این وجود، بخشی از مردم که به دلیل شرایط سخت خود و بی‌اعتنایی حاکمان به مشقات زندگی‌شان و همین‌طور فساد در رده‌های مختلف حکومتی و دولتی و دزدی‌های بزرگی که هر روز از اموال عمومی این مملکت صورت می‌گیرد و در امان بودن عاملان آنها، اعتماد خود را نسبت به حکومت از دست داده‌اند، طوری که حاضرند بپذیرند که این حادثه وحشتناک هم، کار خود جمهوری اسلامی است. همان‌طور که در عملیات تروریستی شاه چراغ در اوج جنبش زن، زندگی، آزادی، که منجر به کشته شدن بیش از ده نفر شد، عده‌ای از مردم می‌گفتند که کار، کار خودشان است.

رابطه مردم و حاکمیت آنقدر خراب شده است که حتی افرادی مانند نوه آقای خمینی به آن اعتراف می‌کنند. حسن خمینی هرچند با تکرار جملات توخالی و کلیشه‌ای ادعا کرد: «… این خون‌ها ریشه امنیت را در کشور ما قوی می‌کند؛ چرا که انسجام ملی به وجود می‌آورد… اتفاق دیروز کرمان … باعث ناامنی نخواهد شد، بلکه باعث امنیت بیشتر می‌شود….»، اما در ادامه، با ادبیات محافظه‌کارانه اعتراف کرد که ناامنی در کشور ریشه در نارضایی مردم در زندگی دارد و وقتی مردم با حکومت همدل نیستند می‌تواند این جور حوادث بازهم اتفاق بیفتد. او گفت: «بزرگ‌ترین عامل تأمین امنیت در کشور، همدلی جامعه با حکومت است…. فکر می‌کنید حلقه اولی که دور یک نفر، یک نهاد یا یک ساختمان محافظ هستند؟! نه، حفاظت از لب مرز و آن طرف مرز‌ها شروع می‌شود. ولی فکر نکنید فقط آن نگهبان مرزی امنیت را تأمین می‌کند، آن روستایی که لب مرز کشاورزی دارد هم امنیت را تأمین می‌کند؛ کاسبی هم که در شهر مرزی کاسبی دارد، اگر دلش با شما باشد امنیت تأمین می‌شود. کسی که در خیابان پایین یا بالای شهر زندگی می‌کند، اگر دلباخته حکومت باشد، به مثابه یک مأمور امنیتی و هچون میخی به بنای مطمئن کشور است؛ اگر او نامطمئن باشد یک میخ را کشیده‌اند و حالا باید منتظر باشید که میخ‌های دیگر کجا است.»

در واقع داستان جمهوری اسلامی، داستان چوپان دروغ‌گو شده است. پنهان‌کاری، دروغ، زیر بال و پر گرفتن اختلاس‌گران میلیارد دلاری و فاسدان اخلاقی و … در مقابل زورگویی به مردم و دخالت حتی در امور شخصی و خصوصی آنها، صدور احکام شدید و غلیظ برای جرم‌های ناچیز، که ریشه آنها در کشورداری ضعیف مشتی نالایق است، چنان اعتماد مردم را متزلزل ساخته که حتی اگر زمانی هم راست بگوید، دیگر کسی به‌راحتی باور نمی‌کند. حالا، کار رهبر جمهوری اسلامی به آنجا کشیده که ادعا می‌کند که زبان خداست و آنچه خدا به او می‌گوید، همان است که توسط وی به مخاطبانش گفته می‌شود! اما خود رهبر خوب می‌داند که روش مملکت‌داری است که ایمان مردم را به خدا و دین خدا به شدت ضعیف کرده است و دیگر چنین ادعاهایی را باور نمی‌کنند.

بازهم آرزوی قلبی من برقراری صلح و امنیت در جهان برای همه و سعادت و خوشبختی برای مردم ستمدیده ایران است. به امید آن روزها.