بوقلمون صفت! ــــ این بوقلمون پارچۀ ابریشمی است نه جانور!

بهرام گرامی ـــ 

میراث ایران، شماره ۱۱۱، بهار ۱۴۰۳ ـــ 

بوقلمون نوعی پارچۀ ابریشمی رنگارنگ معروف به دیبای رومی است که بسته به جهت تابش نور به آن از رنگی به رنگی ديگر درمی‌آيد، یا با تغییر زاویۀ دید به رنگ‌های مختلف دیده می‌شود. این تلوّن و رنگارنگی در هزار سال شعر فارسی مضمون قرار گرفته است و در بیشتر اشعار بوقَلمون با سکون ل، یعنی قَلمون بر وزن مَلعون، خوانده می‌شود، با دو بیت از عطّار و قطران تبریزی:

اگر یک چیز گوناگون نماید

عجب نبود چو بوقلمون نماید

سزد گر پیش روی او بگردد رنگ روی من

که پیش آفتاب اندر بگردد رنگ بوقلمون

در دو بیت زیر از جامی، کارگاه بوقلمون و قلم به ترتیب کنایه از دنیا و قلمِ صُنع و آفرینش است و در بیت بعد از خاقانی بوقلمون‌باف کنایه از پروردگار پدیدآورندۀ روز و شب است:

زآنچه در کارگه بوقلمون

از شکاف قلم آورد برون

تا درین کارگه بوقلمون هرچه قلم

می‌کند ثبت همه حُکم قضا و قدر است

نَنموده رخ به آینه‌گردانِ مهر و ماه

نسپرده دل به بوقلمون‌بافِ صبح و شام

روزگار و زمانه و جهان متلوّن را به سبب تغییر دایم و حوادث گوناگون بوقلمون‌صفت دانسته‌اند و از آن به صورت سپهرِ و چرخ و عالَم و بساط بوقلمون نام برده‌اند، با چهار بیت از خاقانی، عُبید زاکانی، عطّار و جامی:

دورنگیِ شب و روز سپهر بوقلمون

پرند عمر تو را می‌برند رنگ و بها

به شش جهت چو ازین هفت چرخ بوقلمون

از آنچه هست مقدّر نه کم شود نه زیاد

ز بوقلمونِ عالَم در غروری

سرابی آب می‌بینی که دوری

طی شود زین بساط بوقلمون

صورت اختلاف گوناگون

همین مضمون را دیگران به نثر گفته‌اند: «و به سبب تغییر روزگار و تأثیر فلک دوّار و گردون و اختلاف عالم بوقلمون…» (جهانگشای جُوینی)، «این چه بختِ نگون است و طالع دون و ایّام بوقلمون؟» (گلستان سعدی) و «غلام آنم که چون درین بساطِ بوقلمون و بسیط هامون نظاره کند، بداند که …» (مقامات حمیدی)

فرش بوقلمون غالباً کنایه از دشت و چمن پوشیده از سبزه و گل‌های رنگارنگ است، با سه بیت از سعدی، امیرمعزّی و سیّد حسن غزنوی:

باد در سایۀ درختانش

گسترانیده فرش بوقلمون

وز نسیم دولت او بر درخت و بر زمین

عقدهای بهرمان و فرش بوقلمون بُوَد

دُم طاووس و پرهای تذرو و دیدۀ شاهین

گُل رعنا و فصل نوبهار و فرش بوقلمون

مصرع زیر از منوچهری: «ز بوقلمون به وادی‌ها فرو گسترده بسترها» و دو بیت بعد از فرّخی سیستانی و خاقانی همان مضمون باغ و دشت را در بهار دارد:

باغ بوقلمون‌لباس و راغ بوقلمون‌نمای

آب مرواریدرنگ و ابر مرواریدبار

بوقَلمون شد بهار از قلم صبح و شام

راند مثالی بدیع ساخت طلسمی عجاب

در کشکول شیخ بهایی به نقل از ربیع الاَبرار تألیف زمخشری (467 تا 538 قمری) باب بیست و چهارم آمده: «اشخاص متلوّن را بوقلمون‌صفت گویند و بوقلمون پارچه‌ای ابریشمین است رنگارنگ که به روم و مصر بافته آید.»

ادوارد براون (1862 تا 1926 میلادی) در تاریخ ادبی ایران می‌نویسد: «نظرهای خود را ظاهراً با محیط دربار اُموی… طوری تطبیق می‌کردند که جز عنوان ابن‌الوقت و بوقلمون‌صفتی به سختی می‌توان عنوان دیگری برای آنها قائل شد.»

به نقل از برهان قاطع، ناظم‌الاطبّاء و فرهنگ معین، امروزه بوقلمونی یا بوقلمون‌مزاج به کسی گفته می‌شود که هر ساعت خود را به رنگی وانماید و به نقل از فرهنگ بزرگ سخن بوقلمون صفت ویژگی کسی‌ست که «برای سوءاستفاده از موقعیت دائماً اخلاق و رفتارش را عوض کند و خود را با اطرافیان موافق نشان دهد» و بوقلمون‌صفتی عمل کسی است که «اخلاق و رفتارش هر لحظه تغییر می‌کند.» در سه بیت زیر از عطّار، امیرمعزّی و ناصرخسرو، بوقلمون به گونه‌گونی مردمان اشاره دارد:

صدهزاران هزار بوقلمون

زیر نُه پرنیان همی‌یابم

نُه پرنیان = نُه طبقۀ آسمان.

شد از کفایت و بیداری تو بر یک حال

ولایتی متلوّن به شکل بوقلمون

بیت بالا در مدح والی و حاکم است که با کفایت و بیداری، مردمان گونه‌گون را به شکل و حال واحد درآورد.

حال او چون رنگ بوقلمون نباشد یک نهاد / گاه یار توست و گه دشمن چو تیغ هندوی

ناصرخسرو در دو بیت زیر و منوچهری و خاقانی در دو بیت بعد مضامینی بدیع از بوقلمون پدید آورده‌اند:

روی مشرق را بیاراید به بوقلمون سحر

تا بدان ماند که گویی مسند داراستی

از گلاب و مُشک سازی خشت او را آب و خاک / در ز عود و فرش او رومی و بوقلمون کنی

عود = چوب عود، چوب. رومی = دیبای رومی.

فروزان تیغ او هنگام هیجا

چنان دیبای بوقلمون ملوّن

هیجا = جنگ و نبرد.

من عاشق و او بی‌خبر، او ماه نو من شیفته / او از من و من زو جدا، این حال بوقلمون نگر

* * *

نکتۀ قابل تأمّل آنکه امروزه بسیاری از مردم تصوّر می‌کنند در تشبیه مردم دورو و دورنگ به بوقلمون و انتساب بوقلمون‌صفتی به این افراد منظور از بوقلمون همان مرغ خانگی است و فکر می‌کنند که رنگ بال و پَر این مرغ بسته به محیط عوض می‌‌شود. متأسفانه این تصوّر نادرست به فرهنگ‌ها نیز راه یافته است، از جمله در لغت‌نامۀ دهخدا به نقل از ناظم‌الاطبّاء، در زیر مدخل بوقلمون این شرح مفصّل نادرست و بی‌پایه آمده: «نوعی حیوان است… که از اثر بعضی اسباب رنگ خود را تغییر می‌دهد، چنانکه هرگاه برای درخت سبزی باشد به واسطۀ انعکاس نور، متلوّن به لون سبز می‌گردد، و این تغییر لون… به رنگ سرخ و زرد و سیاه و سبز و سفید دیده می‌شود…» و در فرهنگ بزرگ سخن در زیر مدخل بوقلمون برای جانوری به نام آفتاب‌پرست این جمله از جمال‌زاده به عنوان شاهد نقل گردیده: «دلتان را به همین خوش کنید که مدام مانند بوقلمون رنگ عوض کنید» و در همان‌جا بیت زیر از ناصرخسرو آمده است، با این فرضِ نادرست که در نوشتۀ جمال‌زاده و شعر ناصرخسرو منظور از بوقلمون جانور بوده است:

چرا با جام مِی، می علم جویی؟

چرا باشی چو بوقلمون ملوّن؟

می عِلم جویی؟ = عِلم می‌جویی؟

ناصرخسرو در سفرنامۀ خود از جزیره و بندر تِنیس در شمال مصر یاد می‌کند که هزار سال پیش، قبل از متروکه شدن، به تولید و صدور بافته‌های بوقلمونی و کتانی و دیبای رومی اشتهار داشته است: «بدین شهرِ تِنیس بوقلمون بافند که در همه عالم جای دیگر نباشد. آن جامه‌ای زرّین است که به هروقتی از روز به لونی دیگر نماید و به مغرب و مشرق آن جامه از تِنیس بَرند و شنیدم که سلطان روم کسی فرستاده بود و از سلطان مصر درخواسته بود که صد شهر از مُلک وی بستاند و تِنیس را به وی دهد. سلطان قبول نکرد و او را از آن شهر مقصود قَصَب و بوقلمون بود.» «قَصَب و بوقلمون که جهت سلطان بافند همه را بهای تمام دهند چنانکه مردم به رغبت کارِ سلطان کنند نه چنانکه در دیگر ولایت‌ها که از جانب دیوان و سلطان بر صناع سخت پردازند. جامۀ عماری شتر و نمد زین اسپان را بوقلمون بافند به جهت خاصّ سلطان. «به مصر سفالیه سازند از همه نوع چنان لطیف و شفّاف… از کاسه و قدح و طَبَق و غیره و رنگ کنند آن را چنانکه رنگ بوقلمون را مانَد چنانکه از هر جهتی که بداری رنگ دیگر نماید و آبگینه سازند که به صفا و پاکی به زبرجد ماند و آن را به‌وزن فروشند.»

* * *

می‌دانیم که در زبان انگلیسی کلمۀ turkey (= بوقلمون) به معنی آدم بی‌عُرضه و عوضی است و عبارت ناخوشایند و برخورندۀ «او یک تُرکی است» (He or she is a turkey) سبب گردیده تا هموطنان ما در این سوی آب‌ها بوقلمون‌صفتی و دورویی و چندرنگی اشخاص را بیش از پیش به بوقلمونِ جانور مربوط کنند. در سه بیت زیر از بیدل دهلوی،سنائی و صائب تبریزی واژۀ طاووس با بوقلمون آمده است که برخی را به این اشتباه می‌اندازد که مراد شاعر از بوقلمون جانور بوده است، درحالی‌که بیت سوم به «جامۀ بوقلمونی» صراحت دارد:

هر کجا می‌گذری گَرد پَر طاووس است

نقش پایت چقدر بوقلمون می‌ریزد

نگویی از چه معنی گشت پرّ زاغ چون قطران / ز بهر چه دُم طاووس رنگین شد چو بوقلمون

قطران = قیر.

جامۀ بوقَلَمونی غم الوان دارد

همچو طاووس به صد رنگ نمیباید شد