دکتر فرهنگ مصور رحمانی ــ
بررسی: شاهرخ احکامی ــ
میراث ایران، شماره ۱۱۱، بهار ۱۴۰۳ ــ
در شماره زمستانی جلد اول و دوم «۳۳ روز» را بررسی کردیم. در پیشگفتار دکتر مصور رحمانی مینویسد: تنها فرقی که در این جلد میبینیم… تأثیر آشنایی قهرمان داستان به قوانین اصول اسلامی بهخصوص مذهب شیعه است که تأثیر زیادی بر نحوه فکر و نگاه قهرمان به تحولات در حال وقوع دارد… هنوز بسیاری از دولتها به صورتی دیکتاتورمآب اداره میشوند و هنوز بسیاری از انسانها در زندانها و اردوگاهها با شرایط بسیار بد زندگی میکنند. اما لیبرالیسم به ما میگوید که چگونه باید تلاش کنیم تا از قید چنان شرایطی خلاص شویم. ما باید به مردم آزادی بدهیم. هر کسی حق انتخاب داشته باشد به توسعه سیستم بازار آزاد کمک کنیم و اجازه بدهیم هر کس هر طور که مایل است در آن شرکت کند. باید بپذیریم که در مقابل قانون همه یکسانند…
در جایی میخواندم که در دوره رونق اقتصادی آمریکا در دهه ۱۹۵۰، درآمد یکدرصد مردم کمی بیش از بقیه بود. این عده صاحب ۵درصد کل درآمدی بودند که در این دوره به دست آمده بود، ولی در حال حاضر هفتدرصد مردم طبقه بالای جامعه آمریکا صاحب ۸۰درصد درآمد حاصله هستند و تنها ۲۰درصد این درآمد نصیب بقیه جامعه آمریکا شده است. اگر این روند همینطور ادامه داشته باشد، در ظرف بیست یا سی سال آینده یکدرصد مردم آمریکا صاحب ۹۰درصد درآمد خواهند بود….
برای شناخت جفرسون باید اول اعلامیه استقلال آمریکا را که در سال ۱۷۷۶ در سن ۳۳ سالگی نوشت مطالعه کنی. او در بحبوحه درگیریهای حزبی در نامهای خصوصی که بعداً منتشر شد، نوشت: «من در پیشگاه خداوند سوگند خوردهام که همیشه و با هر شکلی از استبداد که در فکر بشر میگنجد خصومت بورزم»….
اگر به توضیحالمسایل آقای خمینی مراجعه کنید میبینید که او به صراحت در مسئله ۲۴۱۲ میگوید: «زنی که عقد دائمی شده نباید بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود و باید خود را برای هر لذتی که او میخواهد تسلیم نماید و بدون عذر شرعی از نزدیکی کردن او جلوگیری ننماید.» (لطفا کمی فکر کن و بعد به من بگو که آیا چنین زنی آزادی دارد؟ در این مسئله او کوچکترین حق یک حیوان را هم ندارد چه برسد به انسان….»
درباره فریدون توللی مینویسد: فریدون در فیالبداههگویی حرف نداشت و نکته جالب این بود که این کار را همراه با طنز خاص خودش انجام میداد. برای مثال روزی در مجلس یادبود علامه قزوینی، سخنرانی پشت تریبون رفت و مطلبش را با این بیت آغاز کرد: ز جهان نیز محمدخان رفت… ناگهان فریدون با صدایی بلند دنباله مصرع آغاز شده، این مصرع را خواند: بیقبا آمد و بیتنبان رفت … مجلس از خنده و فریاد احسنت احسنت به حالت انفجار درآمد….
در مورد ساعد مراغهای مینویسد: ساعد مراغهای گفته بود: زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم….» اما وی با بیاعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند، فلانی کنسول است؛تو نایب کنسولی.» گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم، آن هم با قیافهای حق به جانب…. باز خانم، ما را تحویل نگرفت و گفت: «خاک بر سرت کنند، فلانی معاون وزارتخارجه است و تو کنسول؟!» شدیم معاون وزارت امور خارجه که خانم باز گفت «خاک بر سرت فلانی وزیر امور خارجه است و تو…؟!» شدیم وزیر امور خارجه گفت: «فلانی نخستوزیر است. خاک بر سرت کنند!!!» القصه آنکه شدیم نخستوزیر و این بار با گام های مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذرخواهی بیفتد. تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد، سری جنباند و آهی کشید و گفت: «خاک بر سر ملتی که تو نخستوزیرش باشی!»….
شبی ساعد از تبریز به تهران میآمد. در بین راه با یک کامیون تصادف کرد. وقتی در بیمارستان علت تصادف را از او پرسیدند گفت: «من از دور دو چراغ دیدم و فکر کردم دو تا دوچرخه دارند به طرفم میآیند. به همین دلیل بین دو چراغ را نشانه کردم که به هیچکدامشان نخورم، نفهمیدم که به جای دو تا دوچرخه، یک کامیون است….
اصطلاح «روشنفکر» در زبان فارسی نسبتاً تازه است و به خصوص در دوره محمدرضا شاه رواج گرفت. پیش از آن به کسانی که به صورتی عمیقتر از معمول به مسایل خاصه مسایل اجتماعی میاندیشیدند «صاحبنظر» میگفتند. اصطلاح روشنفکری بعد از آشنایی ایرانیان با غرب وارد زبان فارسی شد. بیتردید مهمنرین حادثه اجتماعی و فرهنگی که در قرون اخیر در ایران رخ داده، آشنایی با تمدن غرب است … در زمان حاضر عملاً روشنفکر به کسانی گفته میشود که اقتباس از تمدن غرب را پذیرا باشند و با یک زبان اروپایی هرچند مختصر آشنایی داشته باشند. طبقه معمم عموماً روشنفکر خوانده نمیشدند. روشنفکر به کسانی گفته میشد که کت و شلوار (که از اروپا اقتباس شده بود) بپوشد، کراوات یا پاپیون بزند….
از نظر هگل انسان نباید از اشتباهات گذشتهاش پشیمون باشه، چون اشتباهات بودند که شخصیت امروز او را ساختند، اشتباهاتی که در روند دیالکتیکی برطرف شدند تا انسان تکامل پیدا کنه و اون بشر که امروز هست….
در عملکرد بعدی اعضاء جبهه ملی نشان داد که آنها شناخت درستی از برنامههای آقای خمینی نداشتند چرا که امام اعتقادی به مشروطیت نداشت و طرفدار یک جمهوری اسلامی بود و هست. این عملکرد بهخوبی در مذاکراتی که دکتر سنجابی با آقای خمینی داشت روشن است…. او در دیدار با امام تصریح کرد که جبهه ملی دیگر مانند گذشته فعالیت در چارچوب رژیم سلطنتی را ممکن نمیداند و بخشی از جنبش ملی است. امام از او خواست موارد را بنویسد تا بخوانند و نوشت وبه هتل رفت. فردای آن روز خمینی از دکتر سنجابی پرسید آیا این جنبش فقط ملی است یا ملی اسلامی؟ رهبر جبهه ملی پاسخ داد: ملی اسلامی. خمینی از او خواست واژه «اسلامی» را هم به آن اضافه کند. حاصل، اعلامیه سه مادهای جبهه ملی ایران شد که با «بسمه تعالی» شروع میشد و در کنار تاریخ شمسی، تاریخ قمری هم آمده و قید شده بود. اعلامیه مورد موافقت «مرجع عالی شیعیان جهان حضرت آیتاللـهالعظمی خمینی» قرار گرفته است. سنجابی که برای جلب موافقت آقای خمینی کلمات «اسلام» و «اسلامی» را اضافه کرده بود، عملاً بر ماهیت مذهبی انقلاب مهر تأیید زد و بدین ترتیب هرگونه شانسی را برای ایجاد یک حکومت غیرمذهبی از بین برد….
چلوکباب به شکل فعلی برای اولین بار توسط «حاج علی» سرآشپز مخصوص ناصرالدین شاه ابداع شد. او روزی همراه ناصرالدین شاه به شکار رفته بود و به دستور شاه از گوشت شکاری آن روز غذایی بینظیر درست کرد که شاه را به وجد آورد. سالها بعد فرزند این آشپز یعنی «نایب غلامحسین» اولین چلوکبابی ایران را تحت عنوان رستوران نایب در بازار تأسیس کرد….
در طول تاریخ هرچه بشر بیشتر با علم فلسفه آشنا شد برای زیستن کمتر سراغ اوهام و خرافات رفت. بنابراین انسان عصر علم و تکنولوژی که توسط آنها میتواند پاسخ بسیاری از سؤالات خود را پیدا کند نباید چندان به دین پایبند باشد. بهخصوص وقتی میبینیم که دین باعث جنگها و کشتار بسیاری شده و هنوز هم میشود.. خیلی از کارها و روشهای شیعیان در راستای ارزشهای اسلامی و مطابق با آیات قرآنی نیست. این مطلب بهخصوص در مورد حدیث و روایات صادق است. بارها دیده ایم که ملایی سر منبر کم آورده و فیالبداهه یک روایت از یکی از امامان نقل میکند. متأسفانه مشکل تنها ملاها نیستند. مردم بیسوادند و از این مهملات خوششان میآید و ملا هم از شرایط استفاده کرده، نونی میخورد… شیعهگری از دید سنیها یک نوع ضدیت با اسلام است. آنها شیعیان را رافضی میدانند. یعنی کسانی که اسلام را رد کردهاند. بهخصوص وهابیها از اینکه شیعیان به نام اسلام امامزاده درست میکنند و برای فرزندان علی مقبره میسازند و به آن سجده کرده و در و دیوارش را میبوسند و غیره بسیار ناراضی هستند و آنها را ضد ارزشهای اسلامی میدانند….
در جبرگرایی، قانون علیت بر جهان حکومت میکند، در این دیدگاه هر پدیدهای معلول یک علت در زمان گذشته و علت یک معلول در زمان آینده است. بر این مبنا در صورتی که قوانین فیزیکی را به طور کامل و بیهیچ کموکاستی بدانیم، میتوانیم آینده جهان را به طور کامل پیشبینی کنیم! یعنی تمام وقایع از پیش تعیینشده و معلوم هستند و فرقی نمیکند شما چه تصمیمی میگیرید…. علما در نوشتههایشان، بهخصوص توضیحالمسایلشان، آنچه اینها توصیه میکنند با گفتههای عهد دقیانوس همخونی داره نه با شرایط قرن بیستم…. اما حافظ، هیچکس بهخوبی او اینها را نشناخته وقتی می گوید:
واعظان کاین جلوه درمحراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند
و یا:
دور شو از برم ای وای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم…
و یا:
میخور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند…
فقر یک ویژگی واقعی و مهم کشورهای جهان سوم است. آن گونه که یکی از رؤسای پیشین بانک جهانی گفته است «۸۰۰میلیون نفر در فقر مطلق دست و پا میزنند. وضعیتی که از هرگونه تعریف معقول از کرامت انسانی به دور است. سوءتغذیه، بیسوادی، بیماری، محیط آلوده، مرگ و میر بالای نوزادان و امید کم به زندگی ویژگیهای آن هستند»…. در دنیایی که همهچیز به سرعت سرسامآوری در حال تغییر است، افرادی که در فرهنگ خود خفه شدهاند و اجازه ندارند (به هر دلیل) تغییر در روش زندگی خود به وجود بیاورند چه شانسی برای موفقیت خواهند داشت؟ …. در بسیاری از کشورهای جهان سوم مردم از تصور اینکه باورهایشان را به زیر سؤال ببرند چنان وحشت دارند که حتی حاضر نیستند به آن فکر کنند….
عماد خراسان میفرماید:
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است
حرم ودیر یکی، مسجد و میخانه یکی است
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است
این همه قصه ز سودای گرفتاران است
ورنه از روز ازل دام یکی، دانه یکی است
ره هر کس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکی است
گر ز من پرسی از آن لطف که من میدانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکی است
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکی است
گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد
بیوفایی و وفاداری جانانه یکی است
یا حرف من یا هیچی بوده است. کاش به ما یاد میدادند که به عقاید هم احترام بگذاریم و به جای حمله به یکدیگر، دلایل خود را برای نظریهای که داریم مطرح کنیم….
ترکمنها مراسم سوگواری خود را به شیوهای متفاوت انجام میدهند. آنها خبر مرگ را بسیار محترمانه به یکدیگر اطلاع میدهند و هیچگاه پشت سر متوفی غیبت نمیکنند. آنها داخل کفش نمازگزاران نماز میت، پول میگذارند و مراسم خود را در سکوت کامل انجام میدهند. همچنین پس از خاکسپاری سه بار از حضار میپرسند که «فلانی چگونه آدمی بود؟» و آنها جواب میدهند که «آ دم خوبی بود». صاحبان عزا کلاه یا عرقچین سر میکنند و پوشیدن لباس سیاه بین آنها مرسوم نیست….
در شیراز من شاهد مراسم بختیاریها بودم. درگذشت فردی در میان بختیاریها به معنای اندوه برای تمام طایفه است. برای مثال همه مهمانان فعالانه در تمامی فعالیتها از آشپزی تا پذیرایی همکاری میکنند. این ها در روز خاکسپاری نوعی خوروش به اسم «سرمزاری» برای نهارتهیه میکنند. اگر کسی بدون خوردن ناهار مجلس را ترک کند، کاری توهینآمیز محسوب میشود. زنان مسن هم شعری به اسم «گاگرو» را میخوانند.از یک ساز کوتاه به نام «ساز چپی» استفاده میکنند…. افراد طایفه هم برای عرض تسلیت همراه با خود گوسفند و مواد غذایی برای صاحب عزا میآورند و در بیرون چادر و روستا با ساز چپی عزاداری میکنند تا صاحب عزا آنها را به داخل دعوت کند. کتل هم از دیگر آیینهای بختیاری است که در آن اسبی را با پارچه سیاه پوشانده و افسارش را به دست مردی میدهند تا آن را به دور مافه (یادبودی مقدس که برای متوفی برپا میشود) بچرخاند….
ناشر ارون
arvannashr@yahoo.com