نوروز باستانی همراه با ۱۶ سالگی میراث ایران و خیزش ۲۵ بهمن

شاهرخ احکامی

نوروز باستانی را از صمیم قلب از طرف كاركنان و دستاندركاران مجله «میراث ایران» به خوانندگان صمیمی و پر محبت خود تبریك و تهنیت گفته و پیروزی و خوشكامی آنان را در برون و درون مرز آرزو میكنم.
نوروز همیشه همراه روز تولد «میراث ایران» نیز هست. و امسال «میراث ایران» قدم به شانزده سالگی میگذارد. شانزده سالی كه با آرمان و آرزوی شناساندن فرهنگ، آداب و رسوم، تاریخ و تمدن و زیباییهای ایران در گذشته و حال به نسل جوان، میزبانان و مهمانداران خود در برون مرز، لحظهای از تلاش و حركت باز نایستادهایم. انجام این مهم، با این همه تلاطم و هیجان و تغییرات سریع و باورنكردنی، كار آسانی نبوده است، ولی با وجود همه گرفتاریها، امیدوارم باز هم بتوانیم سالیان بیشتری در خدمت هموطنان خویش به كارهای فرهنگی و مطبوعاتیمان ادامه دهیم.

شانزده سال از عمر «میراث ایران» میگذرد. اگر به شمارههای نوروزی و سالروزهای آن نظری بیفكنیم، ناچاراً و با حسرت دریغ میبینیم كه در مرور وقایع سالی كه گذشته، اوضاع بدتر شده است. هر ساله علیرغم همه امیدواریها، اوضاع و احوال ایران و ایرانیان درون مرز از جهت آزادی، چه آزادی تفكر و بیان، چه آزادی در لباس و پوشش خود و دیگر آزادیهای فردی و اجتماعی بتدریج بدتر و وخیمتر و اسفانگیزتر از گذشته گشته… و شانزده سال است كه هرباره دریغ از پارسال داشتهایم…
در 25 بهمن امسال بار دیگر شاهد خیزش مردم جان به لب آمده بودیم. پس از جنبش 22 خرداد دو سال پیش، كه جنبش جوانان، زنان و مردان آزادیخواه درون مرز، با سركوب بسیار خشن و وسیع مواجه شد، چنین به نظر میآمد كه دیگر جنبشی در اعتراض به روزگوییها، بیعدالتیها و … وجود ندارد. اما بار دیگر در 25 بهمن، این فریادهای به ظاهر خاموش شده، شاید بلندتر و رساتر از حلقوم تشنگان آزادی فكری، فردی و اجتماعی بیرون آمد، گرچه دوباره با خشونت بیشتری مواجه گردید كه سعی در خفه كردن آنها داشت… حركت مردم در 25 بهمن نشان داد كه آتشی زیر خاكستر مانده و دیر یا زود شعلههای آن داغتر و سوزانندهتر بلند خواهد شد. ولی من نگرانم و امیدوارم كه این آتش، خانمانسوز نبوده و به جنگ داخلی و ویرانی شهرها و تجزیه و تكه تكه شدن میهن عزیزمان منجر نگردد. و باز نگرانم كه جوانان و زنان و مردان شیردل ما در اثر خشونت بیرحمانه و افسار گسیخته خودكامهگان حكومتی، نه تنها كاری از پیش نبرند، بلكه بر ابعاد خشم و كینه و نفرت، هر آن بیشتر و بیشتر افزوده شود. نمونهاش آتش نفرت و انزجاری است كه با سرعتی باورنكردنی تقریباً تمام خاورمیانه و شمال آفریقا را در برگرفته و با همه كشت و كشتارها به خصوص در لیبی، گلوله و رگبارهای مسلسل حاكمان، قادر به از بین بردن و خاموش كردن آتش خشم مردم خواهان آزادی و براندازی حاكمان جبار و خونآشامشان نیست.
ایران و ایرانیان عزیزی كه 32 سال پیش با براندازی رژیم حاكم میخواستند، سرزمینی مطلوب كه همانا كشوری آزاد و مردمی رها شده از هر گونه فشار و خفقان بسازند و به سوی دنیای آزاد قدم بردارند، متأسفانه بزودی دریافتند كه چه آرزوی واهی و خواستههای ناممكنی بوده است و متأسفانه فداكاریها و جانفشانیهای آنها در خدمتِ انسداد اجتماعی بیشتر و واپسخوردگیهای باورنكردنی قرار گرفت.
امروز شاهدیم كه فقر و شكاف طبقاتی در میان ایرانیان عمیقتر گشته و هر روز ابعاد وحشتناكتری به خود میگیرد. میزان بیكاری، اعتیاد، فحشا، مشكلات مالی و تنگدستیهای شخصی و خانوادگی به صورت سرسامآورتری بالا رفته است. دزدی، فساد و احتكار در طبقه حاكم به صورت آشكار و بیپروایی توسعه یافته است….

دیانت و فقاهتی كه قرار بود برادری و برابری، آزادی و رفاه را به مردم ایران به ارمغان بیاورد، به محض سوار شدن بر مركب قدرت، عرصه را روز به روز بر مریدان و بندگانش تنگتر كرده و زندگی را بر آنان تلختر كرده است، بنحوی كه رسیدن به آزادی و برادری و برابری به نظر چیزی جز خواب و خیال نیست.
مبارزه مردم برای آزادی و سركوب خشن حاكمان، مرا به یاد اتفاقی كه چند روز پیش برایم افتاد میاندازد. برحسب معمول و مأموریت هفتگی، نوادگان خردسالم را از مدرسه برداشته و روانه منزل آنان بودم. سال روز تولد رایان، نوهای كه چند باری از وی در این سرمقالهها سخن گفتهام، نزدیك بود. به این مناسبت او از من خواست تا برای روز تولدش هدیه خاصی بگیرم. او به من گفت: پاپا، چون كه تو رئیس و بزرگتر ما هستی، میخواهم برای تولد نُه سالگیام، برای من یك تلفن همراه بخری. به او گفتم كه، من رئیس خانواده تو نیستم و فقط پدربزرگ تو هستم و پدر و مادرت، ارباب و رئیس خانواده تو هستند و بایستی از آنها اجازه بگیری. از او اصرار و از من انكار، نهایتاً برای آنكه توجهاش را از خرید تلفن همراه برای كودكی نه ساله منحرف كنم، گفتم كه، رایان خواسته تو مثل آن است كه من آرزوی داشتن ده میلیون دلار پول كنم. آیا این خواسته من منطقی و عملی است؟ اما او با خونسردی گفت: پاپا داشتن ده میلیون دلار برای تو غیرممكن است، اما داشتن یك تلفن همراه برای من، ممكن…. این پاسخ سریع و ساده از یك كودك هشت ساله، مرا متعجب ساخت و بیاختیار خندهام گرفت. به وی گفتم كه تو روز خوبی را برای من ساختی و باعث شدی كه همه غمها و مشكلاتم را از یاد ببرم.

حالا وقتی كه به اوضاع و احوال درون مرز و مردم در بند ایران عمیقتر نگاه میكنم، فكر میكنم چگونه است كه در قرن بیست و یكم، قرنی كه زندگی دیجیتالی با حركت یك انگشت تمام ورقهای زندگی را میچرخاند و میتواند در یك لحظه باعث تغییرات بزرگی در دنیا شود و همه نیز در همه جا از آن مطلع شوند، آرزوی آزاد بودن، آزاد زیستن، آزاد فكر كردن، آزاد خواستن، آزاد پوشیدن و آزاد دوست داشتن كه یكی از اولیهترین خواستهای انسانی است، چنان از مردم گرفته شده كه داشتن چنین آزادیهایی از نظر افرادی نظیر من، همانا داشتن تخیلی ده میلیون دلار است، درحالی كه از نظر آن جوانان، زنان و مردان شیردلی كه به خیابانها میریزند و خواهان احقاق حقوق اولیه خود میشوند، مانند داشتن تلفن همراهی است كه رایان هشت ساله میخواهد و میداند كه داشتن آن آزادی، نظیر آن تلفن خواستهای غیرممكن و تخیلی نیست و بالاخره روزی علیرغم فشارها، گلولهها و ضرب و شتمها، زندانها و شكنجهها و اعدامها به دست خواهد آمد.
درد من اینجاست كه چرا بایستی مردم كشور من برای رسیدن به حقوق اولیه و برحق خود، چنین مورد شكنجه و سركوب خشن و تهدید دایم و زورگویی قرار گیرند؟
در سی و چند سال گذشته، حاكمان كشور، به جای رسیدگی به درد مردم و آبادانی و برقراری ارتباطات دوستانه و همكاری و همیاری با یكدیگر و كشورهای دیگر، فشارهای داخلی را زیادتر كرده و بر دشمنی و عناد با ابرقدرتها و كشورهای همسایه دامن زدهاند و در نتیجه شاهد اعمال تحریمهای اقتصادی بیشتر، سختگیریهای ارتباطی، بالاتر رفتن قیمتها، ازدیاد فقر و بیكاری درون مرز و سخت شدن عرصه برای ایرانیان برون مرز هستیم…
درآمد سرشار نفت، بجای مصرف برای بهبودی وضع مردم و آبادانی مملكت، گذشته از حیف و میلهای شخصی صاحبان قدرت در حاكمیت و اعضای باندها و خانوادههای آنها، صرف خرید اسلحه و مهمات نه برای مقابله با دشمنان خارجی، بلكه برای سركوب و درهم شكستن مقاومت مردم درون مرز میشود.

متأسفم كه شماره نوروزی، شماره شانزده سالگی تولد «میراث ایران»، به جای خبرهای خوش، و یادآوری سنتهای ملی و باستانی برای نوجوانان و میزبانان و همسایگان و دوستان ایرانیمان، تبدیل به مرثیهخوانی و ابرازحسرتها و دردها گشته است. شاید به این جهت كه نمیتوان ادعای وجدانی بیدار داشت ولی این همه فشار و بیعدالتی را در درون مرز انكار كرد و با سرخ كردن صورت با سیلی، فقط از خوبیها و خوشیها سخن گفت. این روزها وظیفه هر صاحب قلم، هر هنرمند و هر انسان مسؤولی است كه با همدردی و همكاری با مردم درون مرز، صدای حقخواهی آنان را به هر صورت به گوش جهانیان برساند.

در نگاهی به جنبش مردم مصر، گو اینكه این جنبش هم به آنچه كه آرزوی مردمش بود نرسیده و یك دیكتاتور، جایش را به گروهی نظامی برای دیكتاتوری جمعی و گروهی داده، اما توانست با به كار بردن وسایل رسانهای جهانی كه در اختیار آنان گذاشته شده بود، در جلب توجه جهانی به حركت وسیع اعتراضی مردم مصر موفق و پیروز گردد. در حالی كه اخبار خیزش مردم ایران به دلیل اختلالهای اینترنتی اعمال شده توسط حكومت، بسیار محدود و كنترل شده دست به دست میگردد. این در حالی است كه به نظر بسیاری از مفسران جنبش 22 خرداد دو سال پیش در ایران، پایهگذار جنشهای كنونی در خاورمیانه و شمال آفریقا است. جای تأسف است كه در اوج جنبش 22 خرداد. با مرگ آقای مایكل جكسون، اخبار مربوط به این جنبش از صفحه تلویزیونها و دیگر رسانههای جهانی محو گردید و بدین ترتیب سركوب خشن جنبش و قتل بسیاری از جویندگان آزادی و پرسندگان «رای من كجاست؟»، به شدیدترین و ناانسانیترین وجهی مورد اجرا گذاشته شد….
دراین لحظات آخری كه صفحات مجله بسته میشود، امید و آرزویم این است كه بدون ریختن خون بیگناهی، بدون شعلهور شدن آتش جنگهای داخلی، بدون به سیاه چال انداختن، شكنجه و آزار، جراحت و به دار كشاندن جوانان بیگناه و آزادی طلب ایران، با بیدار شدن طبیعت و رسیدن بهار و شكفتگی لالهها و سنبلها، مردم برون مرز ما هم نوروزی مثل نوروزهای گذشته نداشته و با خوشی و امیدواری به سال نو قدم بگذارند. روزی باشد كه كتاب ظلم و ستم و خفقان و خاموش كردن صداهای آزادیخواهانه برای همیشه در درون مرز بسته شود و جز داستانهایی تلخ از گذشته در صفحات كتابهای تاریخ برای نوجوانان و آیندگان ما نباشد.

بار دیگر ضمن سپاس از خوانندگان و عزیزانی كه با همكاریهای مالی و قلمی ما را پانزده سال یاری كرده و «میراث ایران» را به شانزده سالگی رساندهاند، برای همه ایرانیان عزیز درون و برون مرز آرزوی سالی خوب و خوش نموده و از كاركنان «میراث ایران» نیز كه بیدریغ و با فداكاری یار و مددكارم بودهاند، سپاسگزارم.