سخنی با خوانندگان – شاهرخ احکامی – «میراث ایران»، شماره ۹۱، پاییز ۱۳۹۷
در سه ماه گذشته،زمزمههای زیادی از گوشه و کنار بلند شده بود که بزودی حکومت ۴۰ساله ایران برچیده میشود و گروههای متفاوتی با رهبران و مرامهای خاص خودشان با امید برگشتن به وطن به تکاپو افتادند. اینها مدعی شدند که میتوانند با برنامههای خود این کشور سرشار از منابع غنی طبیعی و نیروی انسانی متخصص را نجات دهند. در گردهمآیی برخی از آنان، چند تن از سیاستمداران سرشناس آمریکایی هم، گیلاس شراب خود را به امید آن که سال دیگر آن گردهمآیی در تهران برگزار شود بالا بردند و وعدههای زیادی به مردم درمانده داخل ایران دادند.
اما با اعلام مواضع سران آمریکا، نظیر وزیر خارجه و دفاع، که آمریکا وغرب در فکر و خیال تغییر رژیم نیستند، انگار آب سردی بر سر برگزارکنندگان این محافل ریخته شد. همزمان تظاهرات زیادی در برخی شهرهای ایران انجام شد و طی آنها چندین نفری هم جان شیرین را از دست دادند و دوباره تعداد زیادی از جوانان، دخترو پسر، دستگیر و به زندانها فرستاده شدند. جوانانی که با دانش و بینششان میتوانند در ساختن ایرانی آباد و قدرتمند، بینیاز از بمب و موشک نقش مؤثری بازی کنند و با دنیا راه آشتی و دوستی را در پیش بگیرند. ایرانی که سالیان دراز جزء آرامترین و محبوبترین کشورهای دنیا بود و هر ایرانی هر جا که پا میگذاشت به گرمی استقبال میشد، حالا جزء ضعیفترین و مفلسترین کشورهای دنیا به حساب میآید. روزی که انقلاب به نتیجه رسید ایرانیانی که توانسته بودند جان شیرین خود و خانوادهشان را نجات دهند و با پوشیدن پوست گوسفند مثل گوسفندان گله با پاهای برهنه و خونین از مرزها به کشورهای همسایه … فرار کنند، لااقل پس از رسیدن به مقصد با احترامی، هر چند کمتراز قبل، روبرو میشدند، ولی حالا پناهجویان ایرانی به محض رسیدن به کشورهای دیگر، یا به زندان، مکانهای بهشدت نامناسب، یا جزایر دورافتاده در کشورهایی نظیر استرالیا روانه میشوند. بسیاری از آنها در سواحل ترکیه، فرانسه، انگلستان و یونان با دوختن لبهای خود ظلمی را که بر آنها وارد میشود، به نمایش میگذارند. تعدادی از این بیگناهان هم با قایقهایشان در آبهای میان ترکیه و یونان غرق شده و از زجر و سختی زندگی رها میشوند.
پس از آن که آمریکا وقدرتهای غربی علیالظاهر انصراف خود را از تغییر رژیم اعلام کردند، راه بسیار غیرانسانی تحریمهای سنگین را در پیش گرفتهاند. آنها تصور میکنند با این تحریمهای کمرشکن دولت و حاکمان زورگوی ایران را به زانو درخواهند آورند، در حالی که تجربه نشان داده تحریمها بیشترین فشار و سختی را به مردم از همه جا مانده و رانده ایران تحمیل میکنند. تحریمهای اقتصادی، مانند جنگ تحمیلی ۸ساله ایران و عراق، نه تنها حاکمان مسلح رژیم را از پا درنمیآورد، بلکه سبب قدرت بیشتر آنان و ضعف و ناتوانی و درماندگی بیشتر مردم ایران میشود. بدین ترتیب، روز به روز کارخانهها و مراکز تولیدی بیشتری از کار بازمانده و کارگران بیشتری بیکار و دستمزد نگرفته روانه کوچه و خیابان میشوند. تظاهرات و اعتراضات مردم با گلوله و چماقهای مزدوران دولتی و حکومتی مواجه میشود و و به جمع کودکان یتیم و زنان بیوه افزوده میشود. فقر و فشار اقتصادی باعث بیشتر شدن فحشا و فساد شده است و شهرهایی نظیر مشهد، به اصطلاح پایتخت معنوی ایران، نامعنویترین و شرمآورترین شهرهای ایران و خاورمیانه شدهاند. ملایان حاکم مشهد زنان را به فحشای اسلامی، صیغه، تشویق میکنند و بر آنها رسماً برحسب سن و سال و قد و بالا، میزان باگرهگی و دستخوردگی قیمت میگذارند و بر منابر مساجد شهر همخوابگی با زائران عراقی به عنوان کار صواب تبلیغ میشود. به جای آن که از سرمایه و درآمد هنگفت آستان قدس رضوی برای آبادانی و سروسامان دادن شهر و استان، و با پرداخت مالیات برای کمک به خزانه مملکتی استفاده شود، حدود یک میلیون از جمعیت سه میلیونی شهرمشهد را که حاشیهنشین هستند، اسکان دهند، در ایجاد و تقویت مراکز تولید فعال گردند، سر صندوقها را به عنوان اموال شخصی قفلزده و به جای ایجاد اشتغال، فاحشگی و همخوابگی با اجانب را امری اسلامی و واجبالشرع میخوانند. نمیدانم جناب واعظ و آیتاللهی که مشوق صیغه و فاحشگی است، آیا خود حاضر است در راه خدا و رضایت خدا و اسلام، دختر یا خواهر و یا نواده خودش را هم تقدیم زوار عراقی کند. خواندن حرفها و شنیدن صدای نکره این مرد، مو بر اندام انسانهای دلسوز و عاشق ایران راست میکند و اشک تأسف بر صورت جاری میکند. روزگار ایرانیان به جایی رسیده که در کنار فروش کلیه و دیگر اعضای بدن خود برای امرار معاش، حالا باید زنان، دختران و خواهرانشان را تقدیم بیگانگان کنند…
بار دیگر یاد روزی افتادم که سالها پیش، که هنوز وضعیت ایرانیان تا این اندازه به بنبست کشیده نشده بود، برای دیدار بستگان به مشهد رفته بودم، حین گردش و دیدن بعضی محلات که برایم تازگی داشت، ناگهان پسربچهای با سماجت و اصرار و التماس از من خواست که کفشهایم را واکس بزند. راستش در تمام زندگیام از واکس زدن کفش بدم میآمد. حتی در دوران سربازی، بعضی از دوستانم در آسایشگاه برای اینکه تنبیه نشوم، کفشهای مرا واکس میزدند. به هر حال از آن کودک۱۰-۱۱ساله اصرار و از من انکار، تا اینکه ناگهان متوجه اشک در صورت بیگناهش شدم. پرسیدم چرا آن موقع شب تک وتنها در خیابان است و حالا چرا گریه میکند. گریه کنان پاسخ داد، از صبح زود تا حالا پولی درنیاورده است وحالا هم اگر دست خالی به خانه باز گردد، مادرش او را تنبیه خواهد کرد. اشکهای من هم سرازیر شد و با همان حال هرچه پول در جیبهایم بود خالی کردم وبه او دادم. اما پسرک با غروری خاص و صدایی محکم گفت،نه آقا. من کفشهای شما را واکس نزدهام. این پول برای چیه؟ من که فقیر نیستم! این جمله دردم را بیشتر کرد. او را قویتر، شجاعتر، با منشتر و سخاوتمندتر از خودم دیدم. پرسیدم اگر کفشهایم را واکس بزنی پول را قبول میکنی. او گفت فقط به اندازهآی که قیمت واکس زدن است میگیرم. در اینجا خونسردیام را از دست دادم و با حالتی ملتمسانه به او دلداری دادم و گفتم من دوست دارم این پولها را به تو بدهم، اگر قبول کنی مرا خوشحال کردهای و هرگز این خاطره را از یاد نخواهم برد. پسرک آرام گرفت و با لهجه شیرین مشهدیاش پذیرفت و شروع کرد به واکس زدن کفشهای من.در همین حال دیدم که کفشهای پسرک پاره پاره و بزرگتر از پاهایش است. با مهربانی پرسیدم چرا کفشها از پایت بزرگتر است. گفت که کفشهای برادر بزرگترش را پوشیده، آنها در خانه فقط همین یک جفت کفش را دارند که با همدیگر موقع رفتن به کار استفاده میکنند. این توضیح مرا آشفتهتر کرد واز دو نفری که با من بودند مقداری پول قرض کردم و همه را گریهکنان به پسرک دادم و برایش آرزوی آینده روشنی کردم. او هم باز با لهجه مشهدی از من سپاسگزاری کرد و دعایی برایم خواند و درتاریکی ناپدید شد. این داستان حدود ۳۰ سال پیش و شاید بیشتر را که به مشهد رفته بودم، به گمانم در «سخنی با خوانندگان» پیشتر هم نقل کرده باشم، ولی امروز هم با مرور اوضاع درهم ریخته ایران، به این فکر میکنم که چه بر سر آن پسرک آمد. آیا او هم به سرنوشتی شبیه سرنوشت غم انگیز کودکان کار گرفتار شد؟ آیا در یکی از جنگهای خارج از ایران و یا جنگ هشت ساله به اصطلاح شهید شد و مادری را که از سر اجبار، برای آن که کار خودش به خودفروشی نکشد، فرزندانش را به کار میفرستاد، داغدار کرد؟ در آن زمان، هنوز امام جمعه وقیحی مثل امروز در شهر نبود تا او را برای امرار معاش خود و فرزندانش به فحشا دعوت کند. و یا شاید در تصوری محال، آن نوجوان با استعداد و شرف و غیرت، که هنوز پس از این همه سال چهره جذابش در خاطرم هست، برای خودش شخصیتی شده و صاحب نام و نشانی….
از این همه مشکلات اخلاقی و دگرگونیهای شرمآوری که در روش بزرگان دینی کشور ما به وجود آمده، دزدیهای کلان، ورشکستگی بانکها و خالی کردن صندوقهای بازنشستگی و ذخیره مردم، و واریز شدن ارقام نجومی ارزها به بانکهای خارجی در حیرتم. چند روز پیش در خبرها آمده بود که پسر یا وابسته یکی از آیتاللهها (جزایری) با گرفتن میلیاردها تومان پول از بانکی باعث بسته شدن و ورشکستگی آن بانک شده است. این آقازاده با تبدیل پولها به دلار و جاسازی آن در کامیونی در ترکیه گیر میافتد و دوباره خزانه ترکیه با تصاحب این پولهای به غارترفته ایران پرتر شده است. عجیب است که مجلس خبرگان رسماً لایحه مربوط به پولشویی را تصویب نکرد و با علم به اینکه وابستگان و آقازادهها ممکن است با آن قانون گرفتار چنگال عدالت گردند، قانون تصویب شده مجلس را رد کردند.
آقای روحانی هم که این روزها بدجوری به چاله افتاده است و روز به روز از قدرتش با از دست دادن وزرایش در استضیاحهای مجلس، کاسته میشود، رسماً در مجلس اعلام کرد که اجازه ندارد افشاگری کند و از دزدیها و چپاولها و عوامل فساد و خرابی مملکت سخن بگوید. آقای روحانی در حال ضعیف شدن و از پا درآمدن است و رسماً از طرف هممسلکان جوانش در قم تهدید جانی شده است. آنها با افراشتن پلاکاردهایی روحانی را به روانه کردن به استخر فرح و آوردن همان بلایی که به سر رفسنجانی آوردند تهدید کردند. جالبتر اینکه تا کنون هیچکس هم جرأت نکرده تا از پشت پرده و رهبری این دسته که علناً رئیس جمهور کشور را به قتل تهدید کردهاند، صحبت کند.
کشورهای غربی به اصطلاح متعهد به برجام در اروپا به جز اتریش و آلمان، پرواز خطوط هوایی خود به ایران را متوقف کردهاند، دولت فرانسه حتی به مأمورین وزارت خارجه و خانوادههایشان دستور داده تا از سفرهای غیرضروری به ایران خودداری کنند. قرارداد جدید ایران با کشورهای حاشیه دریای خزر نیز باعث عکسالعملهای شدیدی از طرف بسیاری از ایرانیان شده است و عدهای این قرار داد را هم پایه قرارداد ترکمانچای میدانند و آقای روحانی را با میرزا آغاسی نخستوزیر دوران قاجار که با فشار روسها نیمی از دریای خزر را به عنوان مقداری آب گندیده به آنان بخشید، مقایسه میکنند. همزمان با این قرارداد، قول و قرارهای ایران و چین در خلیج فارس نیز توجهها را به خود جلب کرده است. به نظر میرسد تعدادی از کشورها از ضعف و درماندگی ایران در شرایط امروزی حداکثر استفاده را کرده و ایران وادار به امضای قراردادهایی میکنند که از نظر اقتصادی برای ایران سودی نخواهد داشت. شایعات نگرانکنندهای هم درباره حضور چینیها در خلیج فارس و در دست گرفتن صنعت ماهیگیری این منطقه و اجاره ۲۵ ساله جزیره کیش به آنها سر زبانهاست.
یعنی کمکم هر وجب خاک و آب ایران بدون جنگ و ستیزی دو دستی تحویل بیگانگان میشود، از دادن آب شیرین به کویت و بیآبی و خشکسالی خوزستان و سایر استانهای جنوبی … امیدوارم که همه این خبرها شایعهای بیش نباشد.