سخنی با خوانندگان – شاهرخ احکامی – میراث ایران، شماره ۹۳، بهار ۱۳۹۸
بیش از ۲۴ سال است که زادروز «میراث ایران» با شکوفایی طبیعت و رسیدن بهار و نوروز باستانی همراه است و برای ما دستاندرکاران «میراث ایران» و علاقمندان آن، این ایام جشنی دوگانه است. بیست و چهار سالی که گرفتاریها و مشکلات زیاد مالی و کاری با خود داشت، اما با فداکاری چند تنی که خواهان ادامهکاری «میراث ایران» بودهاند، این نشریه توانسته است بدون وقفه به فعالیت خود ادامه داده و دوستداران و هوادارانش را راضی نگهدارد. ولی پیش از هرچیز به بهانه نوروز، بار دیگر برای خوانندگان و علاقمندان «میراث ایران» و سایر هموطنان درون و برون مرز خوبی و خوشی، سلامت و سعادت آرزو میکنم. در این فرصت، همچنین از همکاران «میراث ایران» نهایت سپاس دارم. در این ۲۴ سال همیشه آرزویم این بوده که این نوشته خود را در آخرین لحظهی نزدیک به انتشار مجله بنویسم تا با تازهترین اخبار زندگی مردم ایران همراه باشد. اما دیگر چارهای نیست و در اثر فشار همکاران و تذکر آنها مبنی بر به تأخیر افتادن انتشار مجله، بالاخره دست به قلم میبرم. گرچه دلم میخواست با این تأخیر خبرهای خوبی برای خوانندگان مجله داشته باشم، ولی بازهم مأیوستر از گذشته، میبینم که در آستانه بهار و نو شدن طبیعت، هیچ تحول مثبتی نه در زمینههای داخلی و نه در زمینههای بین المللی، برای ایرانیان در بند و صدمهخورده و تحت فشارهای اقتصادی و اجتماعی رخ نداده است.
چند روز پیش با یکی از عزیزترین دوستانم که در گذشته امیدهای فراوانی برای تغییر و تحولات مثبت در ایران داشت، صحبت کردم. او خود بهترین روزهای جوانی و میانسالیاش را با فداکاری و گذشت برای آبادانی و بهبود وضعیت مردم مناطق محروم و دورافتاده گذرانده است، و حالا در ایام پیری، زمانی که باید با آرامش و آسودگی خیال زندگی کند، هنوز هم برای مردم خود در تب و تاب است. با کمی دلگیری، به او گفتم که مدتی است رابطهام با او قطع شده و از هر راهی که تماس میگیرم، از او پاسخی دریافت نمیکنم. او که همیشه در تمام زندگی خود آدم خوشروحیه و خوشبینی بود، با لبخندی پدرانه و با دقت، گفت تو خبر نداری که ما اینجا برای پاسخ به کوچکترین نیازهایمان باید هفتهها و بلکه ماهها انتظار بکشیم. او بعد ادامه داد:مدتی است که تلفن منزلم خوب کار نمیکند. اداره تلفن با اینکه، آن هم به واسطه دوستی که در آنجا دارم، قول دادهاند که به فوریت مشکل خط مرا رفع کنند، فعلاً سه هفته است که بیتلفن ماندهام. کامپیوترم هم، که تنها وسیله سرگرمی و ارتباط من با خارج است، گذشته از همه سانسورها و گرفتاریها و کُندیهای دیگرش، اشکال کوچکی پیدا کرده که از آن سر درنمیآورم و برای من سالخورده رفع اشکالش آسان نیست. حالا همینطور چشم انتظار یکی از بستگان جوانم ماندهام که بیاید و آن را دوباره روبراه کند. تلفن همراهم نیز یک هفتهای کار نمیکرد، اما این یکی خوشبختانه، پس از یک هفته در به دری، امروز به کار افتاد و تو اولین کسی هستی که با من حرف میزنی.
با همه این احوال، هنوز هم در لحن حرفزدنش، خندههایش را میتوانستم بشنوم و پیش خود به توانایی تحمل و صبوری او آفرین میگفتم. رفیقم میگفت: مشکلات من، مشکلات ارتباطی است و در مقایسه با گرفتاریهای هموطنانم بسیار ناچیز است و نباید از این بابت شاکی باشم. چون بیشتر از این نمیتوان انتظار داشت.
پرسیدم با سن و سالی که داری، اگر به فوریت پزشکی احتیاج داشته باشی چه میشود؟ با تمسخر گفت: عزیزم خیلی از قضایا پرت هستی. توی ینگه دنیا نشستهاید و از سر سیری حرف میزنید و نمیدانید در این کشور و در این قسمت دنیا، جان آدمها ارزش چندانی ندارد. برای آنها رفتن یک آدم بالای ۷۰سال، شاید رحمتی باشد که خدا در حق او روا داشته و او را از دردها و رنجهایش نجات داده است. بعد به شوخی ادامه داد: تو که فضول دنیا هستی و اوضاع داخل ایران را بهتر از من میدانی، چون اینجا آنقدر سانسور و کنترل هست که خیلی اوقات خبرهایی که شما دارید، از ما بیشتر است. البته ما هم از لابلای تلگرام و بقیه رسانههای خارجی از طریق اینترنت از خیلی چیزها باخبر میشویم. حتما شنیدی که یکی از روزنامههای داخل که آمدن اسد، رئیس جمهور سوریه به ایران را، «مهمان ناخوانده» خطاب کرده بود، بلافاصله توقیف شد. ولی لازم نیست دلواپس سلامتی من و زندگی یا مرگ من باشی، در جایی که هر روز تعدادی جوان و میانسال بیهوده به خاطر اعتیاد، فشار مالی، تنگدستی و بیماری از بین میروند، قطع یک وسیله ارتباطی شخصی من اصلاً مشکلی نیست. حتماً چند وقت پیش شنیدید که یک وزیر پاسدار استعفا داد و رفت. او پزشکی بود که در مشهد درس خوانده و همه گونه وسایل و بیمارستان آنچنانی در اختیارش گذاشته بودند و میگفتند ثروتمندترین وزیر دولت آقای روحانی است. البته گفته میشود همه وزرای او پولدارترین وزرای کابینههای گذشته هستند.گفته میشود فقط برای آزاد کردن برادر آقای روحانی (فریدون) به جرم اختلاس و گرفتن رشوه، همین آقای دکتر چشمپزشک نزدیک به یک میلیارد تومان وثیقه گذاشته بود. همین آقای دکتر وقتی که درباره کودکان سرطانی و گرانی و در دسترس نبودن درمان این بیگناهان سؤال شده بود، گفته بود، لازم نیست به خاطر دو سه سال بیشتر زنده نگهداشتن آنان، پول زیادی را به هدر داد. یا وقتی در برابر مردی که نداشتن بیمه و امکان مالی برای انجام فیزیوتراپی زنش از او کمک خواست، گفت که بجای فیزیوتراپی بروید مشت و مال بدهید. حتما جناب دکتر مشهدی به یاد مشت و مال دلاکها در حمامهای قدیم افتاده بود که قبل از کیسهکشی به مشتریها میدادند….
حرفم با این دوست به درازا کشید و گفتگوی با او، بیش از پیش مرا به فکر انداخت. صحبت از تعطیل روزنامهای که اسد را «مهمان ناخوانده» خطاب کرده، و بعد جنجالی که آقای ظریف و ژنرال سلیمانی راه انداختند و بازی استعفای اینستاگرامی جناب وزیر خارجه. او از شانزده سالگی، بیشتر عمر خود را خارج از ایران گذرانده و تحصیلاتش را در آمریکا به پایان برده است. در ۴۰ سال عمر انقلاب هم بیشتر سالها خارج از کشور بوده و حالا هم گویا فرزندانش، نظیر سایر آقازادهها،در کار بساز و بفروش زبانزد عام و خاص هستند. ایشان به بهانه دعوت نشدن به محفل ملاقات اسد با رهبر و رئیس جمهور، با مردم خداحافظی کرد و با یک ژست سیاستمدارانه استعفا داد. البته این بار سیزدهم بود که ایشان در این پنج سال و نیم وزارت پر سر و صدایش استعفا میداد، و با توضیحات ژنرال سلیمانی، چنان افکار عمومی، رسانههای داخلی و خارجی را مشغول و سرگرم کردند که هیچکس نفهمید چرا این مهمان ناخوانده به دست بوس بزرگان ایران آمد. آیا علاوه بر ضمانتی که ایران برای ساختن ۲۰-۳۰هزار واحد ساختمانی به سوریه داده است، پول نقدی هم دریافت کرده، و بعد با خندیدن به ریش ملت، ایران را ترک کرده است؟ جالب است که بعد از راحت شدن خیال بزرگان از عبور اسد از مرز، و سرگرم کردن مردم در این مدت، آقای ظریف دوباره با التماس و خواهش به سر کار برمیگردد و آقای اسد برای دلجویی، ایشان را به دمشق دعوت میکند.
به یاد روزهای افتادم که وقتی مشغول بستن قراردادهای آنچنانی نفت و سایر بخششها و فروختن جزء به جزء کشور به قدر قدرتها بودند، برای سرگرم کردن مردم، مثلاً محاکمه و به دار آویختن یکی دو تا آفتابهدزد را تیتر خبرها میکردند و در گوشه و کناری هم در صفحات داخلی یکی دو خطی هم از قراردادهای امضا شده گزارش میدادند. آیا این بزرگان هیچ از میزان بیخانمانی خبر دارند؟ از ناتوانایی بسیاری از مردم برای خرید یک آلونک خبر دارند؟ از اینکه در نتیجه عدم بازسازی خانههای ویران شده در زلزله کرمانشاه، مردم هنوز پس از بیش از یک سال در هوای سرد زمستان و آفتاب سوزان تابستان زیر چادرهای پاره پاره زندگی میکنند، خبر دارند؟ اینها در حالی که با ژشت انساندوستانه در پی ساختن مدرسه، بیمارستان و خانه در عراق، سوریه، لبنان و افریقا هستند. این واقعیتها بیانگر هیچ چیز جز وقاحت، و بیشرمی مسؤولین امر نیست. گویا در زمان آمدن اسد به ایران در یک کنفرانس مطبوعاتی، وقتی یکی از خبرنگاران ایرانی، نام خلیج فارس را میبرد، همکار عربش با صدای بلند و بیشرمانهای آن را خلیج عربی میخواند. اعرابی که منکر تمامیت و حقانیت ایران و ایرانی هستند؛ اعرابی که بیش از ۱۴۰۰ سال است، بهرههای فرهنگی معنوی و مالی بسیاری از ایران بردهاند، و در مقابل آنقدر ضرر و زیان به ایران وارد کرده، و آنقدر ثروت فرهنگی، مالی، حیثیتی و جانی ایرانیان را غارت نمودهاند که قابل محاسبه نیست.
جالب است که یک احوالپرسی دوستانه مرا به کجاها کشاند! حال که چنین است و خبر خوب و امیدوارکنندهای از ایران ندارم، نگاهی هم بکنیم به گزارش مسؤول حقوق بشر سازمان ملل درباره ایران. این گزارش همچنان از تداوم اعدام کودکان، شکنجه متهمان و محاکمه ناعادلانه دوتابعیتیها در ایران انتقاد دارد واز ادامه بازداشتهای غیرقانونی و بر اساس اتهامات کلی، شکنجه، بازجویی در شرایط نامناسب، و خودداری از ارائه امکانات پزشکی کافی به زندانیان خبر میدهد. بنا به این گزارش، در سال ۲۰۱۸ دست کم شش نفر که بین ۱۴-۱۷سالگی مرتکب جرم شده بودند، اعدام شدند. دراین زمینه برایان هوک، رئیس گروه اقدام ایران در وزارت خارجه آمریکا هم گفته: «رژیم ایران در ۴۰ سال گذشته یکی از بدترین نقضکنندگان منشور سازمان ملل است. از جمله نقض حقوق بازداشتشدگان به سرکوب اقلیتهای مذهبی هم اشاره کردهاند. دولت آلمان علاوه بر سرکوب معترضین، زندانی و شکنجه کردن، گزارش میدهد که ۲۲۳ نفر در سال ۲۰۱۸ در ایران اعدام شدهاند. این تعداد نسبت به سال ۲۰۱۷ (۴۲۹ نفر) و در سال ۲۰۱۶ (۴۷۷نفر) کمتر بوده است. با این حال مایه تأسف است که باید به این دلخوش بود که میزان اعدام مجرمین مربوط به مواد مخدر و غیره،کمتر شده است، با وجود این کاهش، در محافل بینالمللی هنوز این رقم غیرقابل پذیرش است. در جهان آزاد سعی میشود، با بالا بردن سطح زندگی و بهبود شرایط زیستی شهروندان، کمکم مجازات اعدام برداشته شود. با روی کار آمدن رژیم اسلامی و ضعف حاکمان برای بهبود وضعیت مردم هر روز شاهد، گرانی بیشتر و بیارزشتر شدن پول ملی هستیم. در حالی که مردم حتی برای خرید نان خالی با دشواری روبرو هستند ، و بسیاری از مردم دیگر قادر به خرید گوشت و مرغ نیستند، برخی از ملایان صدرنشین با بیاعتنایی در نماز جمعههامیگویند که لازم نیست که مردم حتما گوشت بخورند میشود گیاهخواری کرد که سالمتر هم هست!!.این شرایط باعث افزایش میزان دزدی و جنایت و اعتیاد شده است… و دولت عاجز از حل مسایل. بیغذایی، بیدوایی، و بیخانمانی برای مردم دین وایمانی باقی نگذاشته است. مردم بیشتر خطاها را به دینی که به آنها وعده بهشت و آخرت میداد، نسبت میدهند و میگویند دنیا شده بهشت کافران و جهنم مسلمانان. بخش بزرگی از همین مردم زمانی برای اینکه به بهشت بروند، حاضر به ریاضت و قناعت بودند، آنها مردمانی ساده، پاکبین و پاک سیرت بودند، اما حالا فهمیدهاند که سردمداران دینی آنها فریبکارند و جز این جماعت بقیه در جهنم بیدوایی و بیخانمانی و زیر دیگر فشارهای اقتصادی، نبود آزادی، و نداشتن حق بیان و انتقاد به سر میبرند و به این نتیجه رسیدهاند که برای این مردم محروم از همه چیز نه در دنیا بهشت هست و نه در آخرت بهشتی خواهد بود.
سالیان درازی ایران برای انرژی اتمی با دنیا درافتاد و قدرتمندان دنیا به بهانه احتمال داشتن سلاح اتمی، با بستن همه درها به روی ایران، تنها طبقهای که از تحریمها زجر و سختی دید و میبیند، مردم زحمتکش و عادی ایران بودند و این در حالی بود که میدانستند و میدانند که ایران نه دارای چنین سلاحی بود و نه توانایی داشتن چنین سلاحی را داشته است. امروزهم حالا در خبرها آمده که نیروگاه اتمی بوشهر برای مدتی تعطیل خواهد بود. نیروگاهی که بیش از ۴۰ سال برای ساختن آن تلاش شد و بلیونها دلار به جیب آلمانیها، آمریکاییها و بالاخره روسها ریخته شد به این امید که از وابستگی به نفت برای تأمین انرژی کاسته شود. گرچه ادعای مسؤولین تعمیر نیروگاه است،ولی اخبار دیگر حکایت از مشکل مالی و نبودن بودجه لازم برای تأمین سوخت نیروگاه دارد.
نوشتههای پر درد خود را با شعری از سیاوش کسرایی ختم کنم و با پوزش از خوانندگان، از طرف خود و کارکنان «میراث ایران» برایتان سالی خوب و پر از شادی آرزو میکنم.