پانتهآ بهرامی ـــ
تونی چارلز معلم رضا عبده: «رضا ایدههای بسیاری در مورد تئاتر داشت، بهطور فوقالعادهای کارش خوب بود، خلاقیت خود را از همان ابتدا در تصویر و تئاتر تجربی ثابت کرد.»
انستیتو هنر معاصر برلین نمایشگاهی از عکسها، دستنوشتهها، چیدمان و ویدیوهای رضا عبدو، کارگردان ۳۲ ساله ایرانی-آمریکایی که در سال ۱۹۹۵ به علت ایدز درگذشت را برپا میکند. این نمایشگاه از نهم فوریه تا پنجم ماه مه در برلین با همکاری موزه هنرهای معاصر نیویورک برگزار میشود. وی دراواخر عمرش تأکید داشت که نمیخواهد هیچکدام از آثارش دوباره به روی صحنه بیاید. رد این آثار را میتوان در ویدیوهای بازمانده یافت.
اهمیت آثار عبده، به عنوان کارگردان تئاتر، در طول عمر کوتاهش نه تنها به خاطر استفاده از فرم در لایههای گوناگون از جمله نور، رقص، ویدیو، کلام، موسیقی، عکس و حرکتهای تند و غیر مترقبه و افزون بر آن زبان نزدیک به شعر، بلکه همچنین به خاطر اشاره به موضوعاتی است که هنوز هم مهم هستند، مانند مسائل محیط زیستی، ریگانیسم، جهتگیریهای جنسیتی، نابرابریهای نژادی، طبقاتی و بالاخره خشونت است. او با نمایشهای خود آینهای در مقابل انسان قرار میدهد تا بتواند پیامدهای نابرابریهای اجتماعی جامعه خود را و به تعبیری خودش را در آن مشاهده کند.
رضا نه تنها کارگردان تئاتر و نمایشنامهنویس بود، بلکه تجربههای فیلمسازی هم داشت و با همکاری فیلمبردارش آدام ساچ و بازی برندون دویل، شریک زندگیاش فیلم بلند «بوف کور» را ساخت. اما عبده بیشتر به خاطر آثار تئاتریاش در لسآنجلس و نیویورک با گروه «دار آلوز» شناخته شده است. از جمله نمایش «پدر مرد غریبی بود» ۱۹۹۵، «هیپهاپ والس» ۱۹۹۰، «لولو» ۱۹۹۱، «قانون بقا» ۱۹۹۲، «تنگ، راست، سفید» ۱۹۹۲، «نقل قولهایی از یک شهر ویران» ۱۹۹۴ و بالاخره «میناماتا».
او درسال ۱۹۹۶ یعنی یکسال پس از خاموشی موفق به دریافت جایزه بسی (Bessie Award) به خاطر یک عمر فعالیت خلاقانه در تئاتر و رقصنگاری شد.
رضا عبده کیست؟
مادر عبده «هما مهاجرین» ایرانی و متولد ایتالیا است. پدر هما دیپلمات ایران در ژنو بود. هما ۱۶ ساله بود که اولین فرزندش رضا در ایران متولد شد. پدر رضا، علی عبده مرد متمولی بود که از دوستان محمدرضا شاه پهلوی و خواهرش فاطمه و شوهرش محمد خاتم، فرمانده وقت نیروی هوایی بود. او بوکسور و صاحب باشگاه بولینگ عبده و همچنین بنیانگذار باشگاه پرسپولیس بود. هما و علی در ایران در باشگاه عبده با هم آشنا میشوند، در آن زمان او ۲۴ سال از هما بزرگتر بود. رابطه رضا با مادرش تا آخرین لحظه حیات رضا رابطهای مملو از عشق و سازنده بود.
علی عبده ۱۹۴۹ در سن ۱۶ سالگی از ایران به آمریکا رفت. او در ارتش آمریکا در جنگ کره شرکت داشت و دو ملیتی بود. در ۲۰ سالگی ازدواج کرد و صاحب دختری به نام رگینا از ازدواج اول گشت. علی از آنجا که خودش بوکسور بود، میخواست پسرش رضا هم ورزشکار شود. به گفته هما، رضا میخواست ویلون یاد بگیرد ولی پدرش با اینگونه فعالیتها مخالف بود.
یکی از مواردی که روابط پدر و پسر را بسیار گلآلود کرد، همین دوری از ارزشهای یکدیگر بود. خانواده تابستانها را در انگلستان سپری میکرد. رضا در سن ۹ سالگی با آثار برگمن و کوروساوا آشنا شد و در ۱۳ سالگی راهی انگلستان شد، آنجا است که اولین تجربههای جدی تئاتر را میآموزد.
به گفته سالار برادر رضا عبده، اولین کتاب شعر او در سن ۱۴ سالگی منتشر شد. هیچ نسخهای از این کتاب در دسترس نیست. پس از انقلاب ۵۷ همه اموال آنها از جمله کتابها مصادره شد. هما میگوید: «همه وسایل ما را با خود بردند، کتابخانه بزرگی در خانه داشتیم، کتابخانه را خالی کردند، شاید باور نکنید، حتی صابون حمام را هم با خود بردند، همه عکسهای خانوادگی ما را بردند، من از کودکی فرزندانم هیچ عکسی ندارم و از کتاب شعر رضا هم نسخهای ندارم.»
مریضی چالشی برای توانایی رضا برای ادامه کارش بود. در سال ۱۹۹۲ یکبار در طول کارگاه «شهر ویران» به مدت دو هفته بهخاطر ذاتالریه در بیمارستان بستری شد. نمایش «نقل قولهایی از یک شهر ویران» حکایتی از حمله آمریکا به خلیج فارس بود.
اولین تجربههای تئاتر
زمانی که رضا به انگلستان فرستاده شد، ابتدا نزد مادربزرگش در لندن زندگی کرد. شروع به کاوش در لندن و جاذبههای آن کرد، تا حدی که به بیتوجهی به تحصیلاتش منجر شد. به این ترتیب مورد خشم پدر قرار گرفت و او را به عنوان تنبیه به مدرسه شبانهروزی ولینگتن فرستاد. به گفته سالار عبده در آن زمان تعداد دانشآموزان خارجی بسیار کم بود و فضای نژادپرستانه بر مؤسسات آموزشی بریتانیا حاکم بود، به ویژه برای کسانی که از خاورمیانه به انگلستان آمده بودند.
تونی چارلز معلم رضا به بارانی سیاه با آستینهای بلندی که رضا همواره به تن داشت اشاره میکند و آنرا نشانهای از اعتراضش به یونیفرم رسمی مدرسه میداند. در همین مدرسه بود که رضا جایزه ادبی مدرسه را از آن خود کرد، با اینکه زبان انگلیسی زبان مادری رضا نبود. در این سالها است که کتاب شعر رضا عبده به نام «ترنم نفس در فضای بسته» منتشر شد. به گفته چارلز، رضا معتقد بود هنرمند تنها و حتی در جامعه نیز منزوی است. چارلز در این مدرسه چندین نمایش را برروی صحنه برد. چارلز از رضا میخواهد به عنوان همکار کارگردان به او کمک کند. او اضافه میکند: «رضا ایدههای بسیاری در مورد تئاتر داشت، بهطور فوقالعادهای کارش خوب بود، خلاقیت خود را از همان ابتدا در تصویر و تئاتر تجربی ثابت کرد.»
انقلاب و خانواده عبده
انقلاب ۵۷ پیامدهای اقتصادی سختی برای این خانواده به ارمغان آورد. به گفته هما، همسر علی عبده، آنها قبل از انقلاب از هم جدا شدند و علی به همراه بچهها به آمریکا مهاجرت کرد. مادر رضا در مصاحبهای میگوید: «پدر رضا دوست خوبی بود ولی همسر و پدر خوبی نبود. علی تاجری موفق بود، اما وقتی برای خانواده نداشت، بیشتر در سفر بود.»
پس از انقلاب ۵۷ تقریباً همه داراییهای علی عبده توسط حکومت انقلابی مصادره شد. علی عبده در لسآنجلس سکنی گزید. به جز رضا، رگینا خواهر ناتنی او نیز در آنجا زندگی میکرد. آنجا بود که متوجه شد پسرش همجنسگرا است.
به گفته سالار برادر رضا، که بعدها بسیاری از نمایشنامهها را با هم نوشتند، پس از مرگ پدر، رضا نتوانست به تحصیلات خود در دانشگاه کالیفرنیا به خاطر مشکلات مالی و احساسی ادامه دهد. با اینکه در سال ۱۹۸۱ هزینه دانشگاه تنها ۵۳۱۰ دلار شامل شهریه و خوابگاه بود، ولی او نمیتوانست از عهده آن برآید. با توجه به اینکه برادرانش هم در این زمان بیخانمان شده بودند و هزینههای زندگی برادر کوچکتر یعنی سردار نیز بر دوش رضا بود. به گفته سالار، او در این دوران پول کافی حتی برای غذا نداشت و برای مدتی در یک هتل کار میکرد. این دوران برای رضا دوره گذار بود. به گفته سالار در اوائل دهه ۸۰، رضا به مردم میگفت که مادرش نیمه ایرانی- نیمه ایتالیایی است (در واقع مادرش ایرانی بود ولی تنها در ایتالیا متولد شده بود.) احتمالاً به خاطر فرار از موقعیت ناپایدار ایرانیها، به علت گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در ایران بود. در این دوران ایرانیها به شدت تحت فشار افکار عمومی در آمریکا بودند.
اجرای آثار شکسپیر
آنچه در سال ۱۹۸۳ اتفاق افتاد، در پیشرفت حرفهای رضا نقش مؤثری داشت. در این سال او از سوی آلان ماندل، بازیگر مشهور و کارگردان در مرکز تئاتر لسآنجلس دعوت به کار شد. سال بعد رضا در یک حیاط نمایش «شاه لیر» شکسپیر را کارگردانی کرد. از این نمایش ۴ساعته هیچ ویدویویی در دست نیست. از آثار بعدی او ویدیوهایی موجود است. مجله لسآنجلستایمز نقدی در مورد حضور یک کارگردان جوان در این مرکز هنری نوشت. حاصل ارتباط در این دوران، به صحنه بردن نماش «مده آ» در سالن بسکتبال یک مدرسه بود. مجله لسآنجلستایمز نمایش «زنگ زده» رضا را با کارگردانانی مثل روبرت ویلسون و ریچارد فورمن مقایسه کرد و از نبوغ این کارگردان ۲۲ساله «ایرانی – ایتالیایی» اظهار شگفتی کرد.
در سال ۱۹۸۸ این مجله او را به عنوان یکی از کارگردانان برجسته سال برگزید. با نمایش «جوانه» رضا برای اولین بار از بازیگرانش خواست که حرکت فیزیکی بدن و قدم زدن را در نمایش بگنجانند. این قطعه جایزه نمایش سال را از سوی مجله لسآنجلس هفتگی از آن خود کرد و به این ترتیب موقعیت وی را تثبت کرد.
تئاتر آوانگارد
تقریباً همه آثار عبده بُنمایههای اصلی خود را از زندگی روزمره دوران خود میگیرد. نمایش «قانون بقا» بر اساس شخصیت جفری دامز به عنوان نمادی از خشونت ساخته شد. (دامر دهها نفر را قطعه قطعه کرد و داخل یخچال منزلش جا داد. قربانیان معمولاً سیاهپوستان و همجنسگرایان بودند. وی پس از سالها بالاخره در سال ۱۹۹۱ دستگیر شد) ۱۴بازیگر با حرکات تند و دیوانهوار اما دقیق و منظم خشونت او را در برابر چشم بیننده قرار میدهند.
عبده در گفتگویی با فیلیپ ول گفته بود: «من از لغت آوانگارد متنفرم. من یک طرفدار فرهنگ عامه هستم. به آثارم بهعنوان کارهای سرگرمکننده نگاه میکنم، به ویژه در فرهنگی که برخی آن را ضد روشنفکری مینامند. «او بر این باور است که آثارش نوعی پارادوکس یا دوگانگی را با خود حمل میکند و ادامه میدهد:
«من دوست دارم که کارم ترکیبی از تصاویر واقعی که از رسانهها میآید، با ایدههایی که مشخصا روشنفکرانه است، باشد. ولی هم زمان من تحمل کاری را که صرفاً روشنفکرانه باشد، ندارم. به این دلیل که هیچ حسی در شما ایجاد نمیکند. مثلاً در نمایش «قانون بقا» بهعنوان یک کار عامیانه یا پوپولیستی و درعین حال روشنفکرانه، شما غرق در صدا و موزیک میشوید. در فرهنگهای کهن، آنها تئوری در رقصهایشان ندارند، آنها میخواهند به یک مرحلهای از غوطهور شدن برسند و من فکر میکنم این رویکرد مناسبی است که هنر اثری خلق کند که غوطهورشدن در آن صورت گیرد.»
در نمایش «پدر مرد غریبی بود» که در دهه نود نوشته و اجرا کرده با اشاره به خودشیفتگی دونالد ترامپ که در آن زمان چهرهی شناخته شدهای در دنیای تجارت و سرگرمی بود و علاقهای شدید به دیده شدن داشت، دیالوگی به این مضمون شنیده میشود: «هر مردی یک دورهای از زندگیاش مثل دونالد ترامپ بوده است. برای بعضی این دوران بیشتر از بقیه طول میکشد.»
نمایش میناماتا هم از زاویه هنری و هم از زاویه فردی مهمترین اثر وی محسوب میشود و نقطه عطفی در زندگی حرفهایاش است. مرکز تئاتر نیویورک تصمیم گرفت که صحنه اصلی این مرکز را در اختیار عبده بگذارد. رضا عبده در این دوران موقعیت و امکانات بیشتری داشت و قادر بود بازیگران حرفهایتر را به کار گیرد. نمایش ۲ ساعت و ۲۰دقیقه طول کشید و آخرین کار بلند او به شمار میآید. بقیه آثارش حدود یکساعت و نیم است. این اثر در مورد یک فاجعه محیط زیستی است. در جریان این نمایش عبده متوجه شد که حامل ویروس اچ آی وی است.
در میناماتا عبده برای اولینبار از تصاویر ضبطشده استفاده کرد، موردی که بعدها جزو جداییناپذیر کارش گشت. بعد از این نمایش ویدیو جای خود را به عکس داد. در این اثر از ترانه و ترکیبی از رقص مدرن و رقص سنتی موزیکال هالیود هم بهره برد و تعداد زیادی از بازیگران کار رقص را به عهده داشتند. این نمایش شامل یک راوی هم بود که قصه واقعی پشت این فاجعه محیط زیستی را بازگو میکرد.
اولین و آخرین ملاقات با مادر
در سال ۱۹۹۲ در یک تور بینالمللی رضا توانست با مادرش در پاریس پس از ۱۵سال ملاقات کند. در بهار ۱۹۹۵ رضا برای شروع نمایش «داستان ناامیدی» برای تمرین بازیگران حاضر شد، ولی این آغاز یک پایان بود. بیماری کمکم حضور خود را نمایان میکرد. هما تلاش زیادی کرد که قبل از مرگ رضا خود را به آمریکا برساند. اما هشتبار مهر رد برای ویزای آمریکا روی پاسپورتش خورد. او بالاخره توانست با ویزای آمریکا به نیویورک بیاید. مادرش میگوید: «در تمام این سالها هفتهای سه چهار بار با هم تلفنی صحبت میکردیم. برای دیدن من مرگ را پس میزد و شبی که بالاخره به آمریکا رسیدم، یک روز پس از دیدار مشترک در ۱۱ ماه مه سال ۱۹۹۵ رضا برای همیشه خاموش شد.»
آثار رضا عبده به خاطر ویژگیهایش در فرم و تکنیک و گزینش موضوعاتی روزآمد و منتقد نسبت به نابرابرهای نژادی، جنسیتی و طبقاتی تاثیری غیرقابل انکاری بر تئاتر معاصر و پیشتاز آمریکا گذاشت.