مسعود نقرهکار – انتشارات فروغ، آلمان، ۲۲۳۵۰۷-۲۲۱-۰۰۴۹ –
از دکتر نقرهکار، روانپزشک، نویسنده، محقق، فعال سیاسی و اجتماعی تا به حال کتابهای زیادی را در این صفحات بررسی کردهایم. دکتر نقرهکار در نامهای پر از مهر و دوستی مینویسد: این کتاب در واقع یک مصاحبه واقعی است که من با یک شاعر آمریکایی که به بیماری روانی مبتلا بود و سرانجام فوت کرد، انجام دادم. نگاه این زن به سیاست، ادبیات و… بسیار جالب، شنیدنی و خواندنی است.
در پشت جلد کتاب نوشته است: «دیوانه یعنی چی؟» «دیوانه یعنی شبیه «دیو»، دیوگونه، یا به سان دیو، در افسانههای ایرانی، دیو نماد نادرستی، زشتی و پلیدی و وارونهکاری و کارهای عجیب و غریب است، و دیوانه یعنی کسی که شبیه دیو است و کارهای نادرست و غیرعادی و خلاف دیگران میکند».
سرش را به علامت حیرت تکان میدهد. «اگر فرشتهها اونایی هستند که بیرون این دیوونهخونه زندگی میکنن، من ترجیح میدم نماد زشتی و پلیدی باشم، میفهمی؟ منو از این به بعد شاعر دیوانه صدا بزن، باشه؟» چیزی نمیگویم….
صدای اوست و صدای آواز پرندهای که نتهای آوازش را میان صدای او پرواز میدهد. «من شما را میشناسم. شیطانی که میشناسی بهتر است از فرشتهای که نمیشناسی.» انگشت اشاره به سوی پرنده محبوباش کاردینال قرمز رنگ دارد…. وقتی با خودش حرف میزند کلمهها و جملهها را کتابی و لفظ قلم ادا میکند، اما با دیگران محاورهای و خودمانی سخن میگوید. «کاردینال من، عشق من، تو میدانی این جمله زیبا از کیست؟هان؟ چی؟ نمیدانی؟گمان نمیکردم این قدر بیسواد و کودن باشی. عشق من….از آن روزی که زندگیات را به بال خیال آراستی و به تماشای من نشستی و برایم آواز خواندی تا دیوانهای را شاد کنی، انسان شدی کاردینال زیبای من، انسان، انسانی که معنای خیال و پرواز را میفهمد… وقتی نام تو کاردینالهای نوحهسرا و مدیحهخوان کلیساها را به یاد من میآورند، عصبانی میشوم عزیزم، نه از دست تو، از دست خالق ابلهی عصبانی میشوم که میتواند دو موجود همنام اما با جهانی متفاوت خلق کند. مرا ببخش پرنده محبوب من.» …
«عزیزم، عشق من کاردینال، چرا خدای نادان از همان آغاز بندگانش را اهل صلح و دوستی خلق نکرد؟ خدای مردمآزار به چه دردی میخورد؟ جای چنین موجودی همین تیمارستان نیست؟ نه، نه، او ارزش انسانی تیمارستانی را خدشهدار خواهد کرد. برای بستری کردن او باید سلولی یکتا و یگانه برپا کرد.» …
«من هیلاری هستم از هیجده سالگی شروع به سرودن شعر و نوشتن داستان کوتاه کردم، نوزده سالم بود که تشخیص دادند به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا هستم و از اون تاریخ تا حالا در بیمارستانها و مراکز رواندرمانی زندگی میکنم. ۴۹سال دارم. باور کنین، دروغ نمیگم، معمولاً زنها عاقل هستن که سن واقعیشونو نمیگن…. من صدها شعر سرودم، ۴۵داستان کوتاه هم نوشتم…. خب شما بگین چکارهاید، منظورم کاری که اینجا شروع کردین نیست، کار دیگهای غیر از سر و کله زدن با ما دارین؟…»
«کار اصلی منم نویسندگیه. منم داستاننویسم.» «هان؟ نویسندگی؟ همه مثل چخوف، مثل سامرست موام، هههه، مثل خیلی از دکترای احمق که دنبا ل نوشتن افتادن، خب آدم باید خیلی ابله باشه که شغل نون و آبدار پزشکی رو فدای نوشتن یه مشت لاطائلات بکنه. البته میشه هر دو کار را انجام داد. نتیجهاش این میشه که نه پزشک خوبی از آب درمیآی، نه نویسنده خوبی. «اما چخوف در هر دو زمینه خوب بود.» … «نه نه، اون اگر پزشک خوبی بود بیماری سل نمیگرفت…راستی نگفتی چند تا زن و بچه داری؟» «یک زن و یک پسر.»
«همدیگر ر ادوست دارین؟» «آره»
«عالیست میدونی وقتی ازدواجی بدون عشق صورت بگیره، حتماً عشقی بدون ازدواج در اون رخنه خواهد کرد.»
در بخش ۳ مینویسد: «هیلاری من دوست دارم کارهایم منتشر شوند و دیگران نقد کنند و نظر بدهند.» «که چی بشه؟ خیلیها این کارارو نمیخونن، اوناییام که میخونن چیزی سر درنمیارن. برای چی باید این کارا چاپ بشن؟ میخوای مشهور بشی؟شهرت چیز خطرناکیه، به دنبال محبوبیت باش. محبوبیت پیش یه نفر باارزشتر از داشتن شهرت پیش میلیونها نفره.» … چند ثانیهای نگاهم میکند: «نیچه رو میشناسی؟» «بله.»
«منم مثه اون خوشتر دارم مهربان و شاد باشم، هرچه بیشتر خودمونو شاد کنیم، آزردن دیگران و در اندیشهی آزار بودن را بیشتر از یاد میبریم. میفهمی چه میگم؟» و زیر لب میگوید: «بعید میدونم حرفای منو بفهمی، اصلن حرفای نیچه چه ربطی به بحث گفتوگوی ما داشت؟»… به آرامی میگوید: «جناب داستاننویس، دیوونه خونه واقعی اینجا نیست، بیرونِ این دیوونهخونه است. از در دروازه «رویاهای آبی» که بری بیرون، وارد دیوونهخونه واقعی میشی، و دیوگونهترینها همه در کاخها نشستن، به کاخ سفید، سیاه، زرد، سرخ فرق نمیکنن.»…
«هیلاری سلام. طبق قرارمان من آمدم با شما مصاحبه کنم. خودتان گفتید پیش ازغروب آفتاب بیایم و…» «مگه نمیبینی دارم با جورج بوش صحبت میکنم. مزاحم نشو. وقتی آدم مهمی مثل جورج بوش با من حرف میزنه باید ساکت باشی. در این گفت گو جایی برای تو نیست، تو کسی نیستی جناب داستاننویس، فهمیدی، تو فقط یه عددی، تازه تو آمریکا یه عددَم نیستی.» … بازهم حرفم را قطع میکند، این بار کف دستش را جلوی دهانم میگیرد: «صبر کن، صبر کن، در آمریکا عدالت وجود داره، اما خریدنی و فروختنیست، نوعی معامله و کاسبیه، اگه پول داشته باشی، میتونی اونو بخری. فقط کافیه یک وکیل شارلاتان استخدام کنی، البته اکثر وکلا شارلاتان هستن، بعضیها کمتر، بعضیها بیشتر.» …
با صدای خودش ادامه میدهد: «زندگی یعنی پرواز؟ نخیر، زندگی یعنی مجازات انسان، انسانی که در حماقتی آسمانی زندگی واقعی و زمینیاش را روز به روز پیچیدهتر و کثیفتر کرده تا سرانجام میونِ همین پیچیدگی له و دفن شود.»…
«آنگاه که عشق تو را میخواند، به راهش گام بگذار، هرچند که راهیست پر نشیب، آنگاه که تو را زیر گستره بالهایش پناه میدهد، تمکین کن، هرچند تیغ پنهانش جانکاهست. آنگاه که با تو سخن آغاز میکند، به او ایمان آور، حتی اگر آوای او رویای شیرینت را درهم میکوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.»…
میبینی چقدر انسانهای شریفی هستن این پولدارها و کشیشهای آمریکایی؟راستش من وقتی این قرمساقا از حقوق بشر حرف میزنن هم باد توی دلم میپیچه هم حالت تهوع پیدا میکنم.» …
آرام و زیر زبانی با خودش حرف میزند، اما به ناگهان صدایش را بلند میکند: «میدونی پرندهها هم مثل تو پناهنده سیاسی هستن، سیاست پناهنده درست میکنه. ادبیات این کارو نمیکنه، سیاست حتی شاعر کُشه، با تفنگ، شاعر اما گلولهاش کلمهست و عشق. ایکاش شعر بر جهان حکومت میکرد. ایکاش… من عاشق ماه هستم، شاید بهت گفتم. بهرحال الان یادم نیست که گفتم یا نگفتم. تو چی؟ ماه را دوست داری؟» «بله.» «دوست داری یا عاشقش هستی؟» «هردو.» «هر دو نمیشه کلکِ داستاننویسی نزن.»… «فکر میکنم دروغ میگی، نه دوستش داری و نه عاشقش هستی، دلیل دروغگوییتَام اینه که داستاننویسی.»…
«من فکر میکنم اجداد من شاید حق داشتن ستمگری و ظلم و خشونت کنن. آخه گاهی از هوش و کاردانی و زیرکی کاری ساخته نیست. فقط با ظلم و ستم کردن می شه خوب زندگی کرد و پیش رفت در این رابطهام نظری نداری، جناب داستاننویس؟»
«جناب داستاننویس فراموش کردم این جمله از کیه که می گه بدون پذیرفتن مرزهای راستی، خشنودی راستین به دست نمیآید، تو نام این شاعر یا نویسنده یادته؟»…. «متشکرم، میدونی به خواهرم چی گفتم؟ گفتم انسانها باید به خاطر تولدشون عزاداری کنن. هدیه رو وقتی یه نفر مُرد باید بهش داد. به جای هدیه تولد باید هدیه مرگ به آدمها داد. منظور منو میفهمی؟مثلا خود من، اگر متولد نمیشدم بهتر نبود؟»….
«آره من هیچ چیز خصوصی ندارم، همه چیز من عمومیست، زنهای عاقل و دروغگو چیزهای خصوصی زیاد دارن.»… «میفهمم، دین و همجنسگرایی جور درنمیآن. هر سه تا دین ابراهیمی، یهودیت، مسیحیت و اسلام با همجنسگرایی نمیسازن. حالا چرا این همه خاخام و کشیش و ملا همجنسگرا شدن لابد با خدا قرارداد امضا کردن و اجازه گرفتن. بیشترشان همجنسگرا نیستن، بچهبازن.اینو دیگه نمیدونم با حضرت خدا چه جوری حل وفصل کردن.»…
و در پایان مینویسد: «جناب داستاننویس، شادی عطریست که نمیتوونی به دیگران بزنی، مگر اینکه قطرههایی از اون عطر رو به خودت زده باشی….»
The Calling
Tahirih of Persia
and Her American Contemporaries
Hussein Ahdieh and Hillary Chapman
Ibex Publishers, Bethesda, Maryland
در مقدمه کتاب مینویسد: در میانه ۱۸۰۰ دو جنبش قوی مذهبی – روحانی در دو کشور ایران و آمریکا اتفاق افتاد. زنان مؤمن در نقش کارگزاری و کمکهای گوناگون و حتی مدیریت اثر زیادی گذاشتند. این کتاب سعی کرده است که چنین زنانی را چه در ایران آن زمان، طاهره قزوین (قزوینی) و همچنین زنان آمریکایی که از نظر مردم آمریکا ناشناس و یا فراموش شدهاند را معرفی کند…. در قرن ۱۹ زنان پس از ازدواج به مادری اشتغال مییافتند و زندگیشان محدود به فعالیتهای داخل منزل بود. پس از جنبش بیداری بسیاری از زنان بیرون از خانه کار میکردند. سازمانهای تشکیلاتی داشتند، تدریس و کارهای مذهبی میکردند. تعداد زنان در فعالیتهای کلیسا بیشتر از مردان بود…. زنان به آموختن و حرف زدن درباره مذهب به دیگران بیش از پیش فعال شدند. یکی از آنان «الن جی. وایت» بود که جنبش «ادیپیست»ها را جهانی کرد. دیگران نظیر «سوزان بی. آنتونی»، «سوژورنر تروت»، «الیزابت گدی استانتون» و…. هر دو جامعه ایرانی و آمریکایی زنان را «طبقه دوم» میدانستند و اجازه شرکت در کارهای اجتماعی به آنها داده نمیشد. دنیای سیاست، تجارت، سخنرانی در اجتماعات، تدریس مذهب فقط در اختیار مردان بود…. در قرن نوزدهم آمریکا در حال انقلاب و تحول صنعتی بود و امکانات اقتصادی و اجتماعی برای زنان فراهم میشد. کشور جوان حقوق بشر را در قانون اساسیاش گنجاند و امکان را برای پیشرفت زنان و سایر تحولات اجتماعی باز کرد. درقرن نوزدهم ایران در رکود فرهنگی، اقتصادی و روشنفکری بود، اجتماعی که قرنها پیش دورانی طلایی داشت….
بخش اول این کتاب به طور مفصل درباره زنان مبلغ مذهبی در آمریکا است.
در بخش دوم، «طاهره» مینویسد:اسم اصلی او فاطمه میباشد…. طاهره (فاطمه) در میان نادانی و بیسوادی مردم، شخصی متفکر و شاعری برجسته شد…. او را در کودکی زرینتاج میگفتند… بعدها شخصیتی شناخته شده در همه دنیا از نظر مذهبی و شعری شد (۱۸۵۲-۱۸۱۷)…. طاهره در خانوادهای مذهبی و زنانِ درسخوانده، محیطی مناسب و آماده برای یاد گرفتن داشت. او در قسمت اندرونی (زنانه)، در طبقه دوم منزل توانست مطالب مذهبی اسلامی را مطالعه کند…. او مسنترین دختر از هفت دختر ملاصالح بود…. ملاصالح ۸ پسر و چندین همسر داشت. احتمالاً طاهره یک برادر و خواهر تنی داشت…. مادرش از یک خانواده محترم مذهبی بود… طاهره در بخش دخترانه مدرسه پدرش، که صدها محصل از تمام کشورها و حتی هندوستان میآمدند، شرکت میکرد. ادبیات و شعر فارسی را از مادرش و مسایل مذهبی و اسلامی را از پدر، برادرها، عمو، و فلسفه را نزد دو مجتهد و پسرعموهایش یاد گرفت. او با دانشی که داشت خواهران و بقیه زنان مدرسه را درس میداد. قرآن را از حفظ میخواند و زبان ترکی و عربی را هم یاد گرفت…. برادرش اعتراف کرد که دانش طاهره از تمام برادران و خواهرانش بیشتر بوده….
طاهره در اوان جوانی با پسرعمویش ازدواج کرد…. او برای ادامه تحصیلات با همسرش به کربلا رفت و در آنجا صاحب سه فرزند شد…. رفتار طاهره با همسرش برخلاف آداب آن روز که زن را مکلف به فرمانبرداری از همسر میکرد بود، و بالاخره نیز از همسرش جدا شد و دو پسر آنها با پدر ماندند و از مادر روی گرداندند.از همان زمان او شروع به خواندن نوشتههای سیدکاظم رهبر شیخیه کرد…. و تصمیم گرفت سیدکاظم را در کربلا ملاقات کند. طاهره به اتفاق خواهر، دختر و همراهانش عازم کربلا شدند و همسرش با دو پسر درقزوین ماندند….
سیدکاظم در اوایل ۱۸۴۴ پیش از رسیدن طاهره به کربلا درگذشته بود.او در منزل همسر سیدکاظم شروع به تدریس کرد… پس از ظهور محمدعلی باب، طاهره به او روی آورد و در کربلا پیامهای باب را درس میداد.او دیگر عقاید شیخیه را رها کرد و ظهور باب را پذیرفت. برخی از پیروان باب هنوز شریعه اسلام را قبول داشتند و سردسته این گروه از تعلیمات و تفسیر طاهره خشنود نبود و او را «دختر شیطان» خطاب میکرد… با وجود همه مخالفتها علیه او در کربلا ، طاهره از سال ۱۸۴۴ تا ۱۸۴۷ طرفداران زیاد از زن و مردی داشت که از او پیروی میکردند… اقامت طاهره در همدان تحولی در یهودیان همدان ایجاد کرد. در اواخر قرن همدان بیشترین تعداد بهاییانی را داشت که پیشتر یهودی بودند… طاهره در بدشت از محدودیتهای زنانه بیرون آمد و حجاب از سر برداشت. او با قدرتی معنوی که مدعی آن بود به خاطر وحی باب است با قدرتی خارقالعاده فعالیت میکرد….
طاهره در منزل شهردار تهران توقیف شد. همسر شهردار به او ارادتی خاص داشت یک روز به اطاق طاهره برای دیدارش میرود. اطاق بسیار معطر بود و طاهره به او میگوید که بهزودی به دیدار معشوقش نایل میشود و وقت شهادت است… کشتن طاهره نیمهشبی، یک هفته قبل از نقشه ترور شاه اتفاق افتاد. در آن شب در مقابل چشمان وحشتزده زن شهردار طاهره را از خانه او بیرون برده و به باغ ایلخانی خارج از دروازه شهر بردند. پسر شهردار دستمال طاهره را به سربازان داد تا با آن او را خفه کنند. طاهره در آخرین صحبتاش چنین پیشبینی کرد: «شما اگر میخواهید میتوانید مرا همین آن بکشید، ولی نمیتوانید جلوی آزادی زنان را بگیرید.» جسد طاهره را پس از خفه کردن، پسر شهردار و چند نفر دیگر در چاهی انداختند و آن را باسنگ و خاک پوشاندند….
«رُسِتی» مینویسد: طاهره نفوذ بسیار زیادی روی عده زیادی از مردم داشت….
Psycho-Political Aspects of Suicide
Warriors, Terrorism and Martyrdom
(a Critical View from “Both Sides” in Regrad to Cause and Cure)
Jamshid A. Marvasti, M.D.
Charles C. Thomas Publisher, Ltd. Springfield, Illinois, USA
این کتاب به هزاران کودک آمریکایی که اعضای خانوادهشان را در فاجعه ۱۱ سپتامبر از دست دادهاند… به کودکان افغانی که در جشن خانوادگی مورد در حملههای هوایی نابود شدهاند… به کودکان انگلیسی که در راه مدرسه شان به آنها بمب پرتاب شده… به کودکان پاکستانی (اهل دهکدهها) و شهرهای عراقی که مورد اصابت گلولهها به خاطر عوض کردن نقشههای سیاسی قرار گرفتهاند… به کودکان اسرائیلی که مرتب در ترس و وحشت به سر میبرند و به کودکان فلسطینی که به جرم پرتاب سنگ کشته میشوند، به یاد تمام کودکان جهان که قربانی جنگ و خشونت هستند… تقدیم شده است.
دکتر جمشید مروستی، روانپزشک کودکان و بالغین است و در منچستر کانکتیکات زندگی و طبابت میکند. او تعداد زیادی مقاله و کتابهایی هم در روانشناسی نوشته است. وی دو کتاب مهم درباره متجاوزین و قربانیان تجاوزهای جنسی نوشته است. دکتر مروستی دانشیار پیشین روانپزشکی بالینی دانشگاه کانکتیکات است.
دکتر مروستی مینویسد:… در این کتاب هیچ قصدی برای پوشاندن و یا تجلیل از بمباندازان انتحاری نیست. برعکس سعی شده تا درباره این موضوع از دو جنبه متفاوت یکی به صورت منفی و به عنوان «تروریسم» و دیگری به عنوان «شهادت» برخورد شود… این بسته به این است که چه گروهی درباره آن صحبت کنند… مثلاً اگر شما بمبی در دست دارید، شما را تروریست مینامند، ولی اگر یک F-16 بمب حمل کند و مردم غیرنظامی را بکشد، آن خلبان به عنوان قهرمان شناخته میشود…. در این کتاب مفهوم و معنای «جنایات جنگی» و «تروریسم» از دو طرف قضیه بررسی شده است. و با اینکه خبر و تاریخچه آن توسط هر دو طرف بازنده و فاتح نوشته شده است، ولی مطبوعات و رسانههای فاتح نفوذ و تسلط بیشتری دارند. عوامل عمده محرک بمبگذاران انتحاری بیشتر مسأله اشغال و تجاوز به سرزمین مادری، ضربههای روانی و جدایی، وابستگیهای مذهبی، فقر، شرمندگی و ناامیدی، حس انتقام و مسایل فرهنگی است. نویسندگان این کتاب درباره اعمال تروریستی به تحریک دولتها، محدود کردن آزادیها و اثرات روانی جنگ و تروریسم روی عامه مردم، کودکان اسرائیلی و فلسطینی و رهبران دولتهای غربی نوشتهاند. در این کتاب از نظر روانی بمبگذاران انتحاری،به خصوص زنان بمبگذار انتحاری و ناتوانی مخالفان تروریسم مورد بحث قرار گرفته است.
تحقیق درباره کارآکتر «جنگندههای داخلی» در خانوادههای مسلمان کشورهای غربی بررسی شده است. در آخر روشهای درمانی از طریق دارو و رواندرمانی قربانیان خشونت توضیح داده شده است.
درباره خشونت و عوامل مربوط به آن مینویسد، که فاکتورهای آن بسیار پیچیده و چند جانبه میباشد. در برخی افراد به دلیل اختلالات روانی ،احتمال خشونت زیاد است، به خصوص اگر دارویی استفاده میکنند.
معذالک بیماری روانی عامل بروز خشونت نیست. عوامل دیگری که در خشونت نقش دارند:شرایط محیط زندگی، فقر، روابط خانوادگی و محیطی که در آنها خشونت وجود دارد و برخی شرایط پزشکی… خشونت در انسان عوامل متعددی دارد و یک عامل تنها و یا ژن نمیتواند بیانگر عامل خشونت باشد.
هر فردی برحسب عوامل محیطی ژنتیکی پتانسیل خشونت متفاوتی دارد. بنابراین پتانسیل خشونت هر فرد را باید از نظر بیولوژیکی و محیطی بررسی کرد….
در تاریخ جنایات جنگی، شهادت و بمبگذاران انتحاری و جنگندهها (مبارزین) مینویسد: کسانی را که امروز تروریست مینامند قبلاً «آتشافروز» میگفتند چون که با روشن کردن جرقهها آتش ایجاد میکردند…. اولین کسی که به این نام خطاب شد در قرن ۱۷ «جان پِینتر» اسکاتلندی بود. «تروریست»در سال ۱۷۹۵ به ژاکوبینهای انقلابی اطلاق میشد. در این دوره ترور این انقلابیون مخالفین خود را با توقیف و شکنجه آزار میدادند. در قرن نوزدهم در روسیه، آلکساندر دوم به وسیله یک اخلالگر نارودنیک به قتل رسید که او را حالا تروریست مینامند.
در این فصل خشونتهای سیاسی که به تروریسم مدرن مربوط میشود مورد بررسی قرار گرفته است:
۱. معنای تاریخی جنایات جنگی، با بیان مثال جنایات جنگی رئیسجمهور یوگسلاوی میلوسویچ و صدام حسین توضیح داده میشود و اینکه در پایان چگونه فاتحین صدام را به دار آویختند و میلوسویچ را زندانی کردند.
۲. معنای تاریخ شهادت در اسلام: شهادت در اسلام شیعه بسیار مهم است. قهرمان شیعیان امام حسین است…
۳. تاریخ مبارزاتی که با خودکشی مبارزین انجام میگیرد. به گفته اسکات آتران (۲۰۰۳) حملات انتحاری تروریستی ۲۰۰۰ سال پیش با قیام یهودیان بر علیه رومیها در «جودآ» شروع شد…. مبارزان انتحاری در نیمه اول قرن بیستم، در جنگ بینالملل دوم جنگندهها (رزمنده)های ژاپنی کامیکازی، مکرراً با طیارههای پر از بنزین به کشتیها و ساختمانهای پادگانهای نظامی آمریکا حمله میکردند… در زمان جنگ ویتنام نیز تعدادی از سربازان آمریکایی توسط کودکان ویتنامی که به خود بمب و مواد منفجره بسته بودند کشته میشدند….
در فعالیتهای تروریستی مدرن، به گفته آتران (۲۰۰۳) در قرن بیستم و بیست و یکم بیشتر از هر زمانی حملات تروریستی بوده است… رزمندههای خاورمیانه – اولین حمله خودکشی در ۱۹۸۰ در زمان جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. حسین فهمیده یک پسر ۱۳ساله ایرانی در حالی که بمبی به خود بسته بود، خود را جلوی تانک عراقی انداخت و با منفجر کردن تانک باعث شد که تانکهای عراقی نتوانند پیشروی کنند و خودش را هم با این کار به کشتن داد… گروه تامیل سریلانکا، تروریستهای القاعده، رزمنده / جانباز بمب به دست ایرانی در زمان شاه و پس از انقلاب، هاشمینژاد، یکی از ملایان با نفوذ اوایل جمهوری اسلامی که توسط مجاهدین حلق کشته شدند، دیگری صدوقی در یزد….
در تروریسم یهودی مینویسد: طبق منابع تاریخی در ۱۹۳۶ به خاطر پشتیبانی از یهودیان، پیشنهاد یک سرزمین یهودی شد. چون انگلستان نیاز به نفت عربستان داشت با محدود کردن میزان مهاجرت یهودیان به فلسطین موافقت کرد. بعد از جنگ بینالملل دوم گروههای افراطی یهودی نظیر دسته ایرگون و استرن راه حلی نظیر مبارزین فعلی فلسطینی پیدا کردند تا بتوانند اسرائیل را پایهگذاری کنند. یکی از کارهایشان در سال ۱۹۴۶ (ژوئیه) بمبگذاری در هتل کینگ داوود بود.
A Lexicon of the Persian Language
of Shiraz (English-Persian پارسی شیرازی)
Mitra Ara
Ibex Publishers, Bethesda, Maryland, (301-718-8188)
پروفسور ویلر ام. تکستون، استاد زبان فارسی و سایر زبانهای خاورمیانه دانشگاه هاروارد درباره این کتاب مینویسد: زبانهای باستانی و مدرن ایران مورد توجه خاص زبانشناسان قرار گرفته ولی روی زبانهای محلی و بومی ایران مدرن توجه زیاد نشده است. دکتر میترا آرا با تدوین و تنظیم این کتاب درباره اصطلاحات و لهجههای شیرازی زحمت ارزندهای کشیده است… شاید اگر ما نمونه این کتاب باارزش را درباره اصطلاحات زمان سعدی میداشتیم، درک و فهم بهتری از اشعار سعدی میداشتیم…
در این کتاب بیش از۳۷هزار واژه و جمله بامعنا و تلفظ آن و ترجمه به انگلیسی گنجانده شده است. پروفسور میترا آرا مدیر بخش مطالعات فارسی و خاورمیانه در دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو میباشد.
– تو بُوْدَبدَ و نَبوْدَ بدهِ (تا بوده و نبوده)= Since the dawn of time
این کتاب برای انگلیسی زبانها جهت یاد گرفتن فارسی استاندارد و یا شیرازی است و برای فارسیزبانها یاد گرفتن آن به شیرازی یا انگلیسی است. در ضمن فرهنگ لغت بسیار سودمندی میباشد. همانطوری که در بالا اشاره شد ۳۷هزار لغت با معنا و ترجمه و تلفظ گنجانده شده است. افعال متداول شیرازی در دو بخش گذاشته شدهاند.
… لهجه مشخص هویت شخص است و او را به گذشته و فهم و درک تاریخ و فرهنگ ربط میدهد. کسانی که لهجهی واحدی دارند به آسانی باهم ارتباط پیدا میکنند تا آنهایی که آن لهجه و زبان را ندارند.
…. امروزه، ۸۷زبان ایرانی یکی از خانوادههای مهم زبان در دنیاست که ۲۰۰-۱۵۰ میلیون نفر با آن صحبت میکنند. زبانهای ایرانی که در مناطق مختلف دنیا صحبت میشود ریشه غربی زبان ایندوــایرانی است که شامل هندی، ایرانی و نورستانی است، ولی فقط دو زبان هندی ایرانی از نظر قدمت ثبت شده است. زبان ایندوــایرانی شبیه تمام زبانهای ایندوــاروپایی در ابتدا بدون نوشته بوده است…. قسمت زبان ایرانی شامل سه دوره است: ۱) ایرانی باستان (تا قرن سوم قبل از میلاد)؛ ۲) زبان ایرانی قرون وسطا (تا قرن ۹-۱۰ بعد از میلاد)؛ و ۳) زبان ایرانی جدید -مدرن (از قرن ۹-۱۰ بعد از میلاد تا زمان حال). این زبان ابتدا در قسمت جنوب غربی ایالت فارس صحبت شده است. زبانهای ایرانی (زبان باستانی در اوستا و ایران باستان و به مقدار کمی سکاهای میانه و زبانهای ایران قرون وسطایی نظیر آلانیک، خوتانایی، خوارزمی ، ختنی (سکایی)، باختری، زبان پارسی میانه و… (که پهلوی نامیده میشوند)، پارتیان، سغدیان و…. و زبان جدید یا مدرن ایرانی با چند صد شکل و فرمهای گوناگون در میان آنهایی که به این فرم تازه (همچنین شناخته شده به فارسی، دری، هزاره و تاجیکی)، پشتو، اوستی، زازاکی، کردی، تالشی، لری و بلوچی.
از نظر تاریخی نام پارس برای اولین بار در نوشتههای آسوری حدود هزار سال قبل از یملاد به نام «پارسوآ یا پاریواس» در دوران سلطنت شلمنسر سوم نام «پارسوآ» (ایرانی قدیم «پارساوا») برای خطاب به قبایل ایرانی استفاده شده است. این اسم برای ناحیه جنوب غربی ایران که ایرانیتبارها در آنجا ساکن شدهاند و امروز استان پارس که قبلاً ایلامیها آن را «انشان» میخواندند.
کلمه «پرشین» از «پارسا» ریشه گرفته است (زبان فارسی باستان، زبان اولین امپراتوری ایران، هخامنشیان است) به یونانی «پرسیس»، لاتین «پرشیا». زمانی که اسکندر در قرن چهارم قبل از میلاد پس از شکست دادن هخامنشیان کلمه «پرسیس» را برای بانی سلسله هخامنشیان کوروش کبیر، هخامنشیان، سرزمین و مردم، زبان و فرهنگ آن ناحیه را که تحت فرمان کورش بودند به عنوان «فارسی زبانان» و «فارس» استفاده کرد.
بنابراین از نظر تاریخی کلمه «پرسین» / «پرشیا» به طور کلی سرزمین، زبان، مردم، ادبیات، شعر و موسیقی را بیان میکند….
ایالت پارس جایگاه امپراتوریهای زیادی از نظر سیاسی و ایدلوژی بوده است که پرسپولیس یکی از پایتختهای سلسله هخامنشیان است. (۶-۴ قرن پیش از میلاد) قبل از داریوش اول، ایالت فارس شامل تمام ناحیه جنوب شرقی بود که شامل کرمان کنونی نیز میشد. در دوران ساسانیان شهر استخر پایتخت شد (سوم تا هفتم بعد از میلاد). از قرن هفتم پس از تسلط خلفای عرب تا به حال شیراز پایتخت استان است. امروزه کلمه فارسی Farsi به مردم ایران، فرهنگ، ادبیات و زبان اطلاق میشود چون که عربها کلمه استان پارس Pars را عربی کرده و فارس نامیدند به خاطر آن که زبان عربی حرف پ ندارد. ولی به انگلیسی کلمهای که برای زبان و نوشتن فارسی به کار میرود Persian میباشد….
نام شیراز از نام T/Sirazzis که در هزاره دوم قبل از میلاد در کتیبههای سفالی ایلامیهای ضبط شده که قلعهای نظامی به این اسم بوده و بعداً به قصر ابونصر یا تخت سلیمان معروف شده است. شیراز مرکز فرهنگی ایران است و به نام برج اولیا – یا دارالعلم یا دارالملک نامیده میشده است. شیراز از نظر شاعران و امامزادهها، باغها، گل سرخها، بلبلها و بسیاری یافتنیهای خوب شهرت دارد. سعدی شیرازی (قرن سیزدهم) حافظ (قرن چهاردهم)، ملاصدرا فیلسوف بزرگ (قرن ۱۷-۱۶)، شراب شیراز که حالا استرالیا نیز همین نام را بر شراب قرمز شیراز گذاشته است…
در بسیاری از موارد فارسی شیرازی که به عنوان لهجه یا گویش زبان شیرازی نیز معروف است، از نظر اصطلاحات، کاربرد لغات و جملهبندی با زبان اصلی فارسی تفاوت دارد. به این جهت بایستی آن را یک گویش زبان، نه یک لهجه نامید… مثلاً بسیاری از افعال دو معنا، کاربرد و ساختار متفاوتی دارند: یکی شبیه زبان اصلی فارسی، دیگری کاملاً با معنای کاربردی و صرف فعل مختص شیرازی است.از نظر صوتی هم تفاوت اصلیبین زبان متداول فارسی و شیرازی وجود دارد. تفاوتها در مورد استفاده حروف صدادار و بیصدا در شیرازی است…
دکتر میترا آرا در پایان مقدمه کتاب (به زبان انگلیسی) مینویسد: مدارک جمع شده در این کتاب نتیجه سالها مطالعه و تحقیق محلی و تجربه شخصی و تسلط به زبان شیرازی (محل تولد) و فارسی میباشد. من از کسانی که سعی در حافظت لهجه و زبان شیرازی دارند و برای تدوین این کتاب مرا راهنمایی کردند سپاسگزارم و امیدوارم این نمونهای باشد برای پروژههای مشابه جهت حفاظت زبانهای ایرانی و گویشهای فراوان و متفاوتشان…
در پایان چند لغت و اصطلاح شیرازی ــفارسی را برای خوانندگان گرامی «میراث ایران» میآوریم:
بچههای زیاد = تب و توله
تاسکباب سیبزمینی= تَشکباب آلو
محل انباشتن زباله= تلکدونِ رشتی
جوی آب، جوب= جوق
آویزهای تزیینی، زینت و خودآرایی= جینگولِ مستون
خیمهشب بازی= جیجی بیجی
چهاردست و پا= چارچلنگ
کیسه نخ و سوزن= دولک دون
دقیقه به دقیقه= دَمْدَقِهْ
زن نازا= نروک
۲۰۰ گرم (واحد)= نیوقه
دهان کجی کردن، شکلک درآوردن= نیشتک، نشتک انداختن
تازه به پول رسیده= نوخونه
معشوق، مترس= نمکرده
سبزهروی زیبا و دوست داشتنی= چَکُر
دست زدن، کف زدن= دَسَّک زدن
دولا دولا راه رفتن= کُتی کُتی رفتن
ترکاندن، پاره کردن= پَکَندَن
شاخ و برگ دادن= دَسِه و مَسهِ گُذُشتن
تُرش کردن= تُخَمه کِردَن
یاوهگویی، اراجیف گفتن= لاپِرتی پَروندن
دروغ گفتن، لاف زدن= خِشت مُشتن
مزاحم= ریگ توجو
The Maurners of Bayal عزاداران بیل
Short Stories by Gholamhossein Sa’adi
Translated by: Edris Ranji
Ibex Publishers, Bethesda, Maryland, (301-718-8188)
عزاداران بیل مجموعه هشت داستان است درباره مردم بیل، یک دهکده خیالی که حول هیچی و هیچ جا دور میزند. این اثر رفتار، باورها، امیدها و ناامیدیهای مردم دهاتی ایران را در اوایل دهه هفتاد بیان میکند. عزاداران بیل پیشقراول داستانهای رآلیسم جادویی است که پیش از نویسندگان بزرگی چون خوزه ساراماگو و گابریل گارسیا مارکز نوشته شده است. معروفترین داستان از این هشت داستان، داستان چهارم است که به صورت فیلم مشهور «گاو» درآمد. وقتی مش حسن در سفر بود گاو او، که مرکز جهان بود، میمیرد. زن مش حسن نگران بود و هیچکس جرأت نمیکرد حقیقت را به مش حسن بگوید. اما او کمکم میفهمد و دچار عصیانی و پریشان احوالی میشود و خودش هویت گاو میگیرد. مردم ده تلاش میکنند درمانش کنند اما نتیجهای نمیگیرند. مشدی حسن موقع انتقال به بیمارستان میمیرد.
غلامحسین ساعدی (۱۹۸۶-۱۹۳۶)،مهمترین نویسنده درام قرن بیستم زبان فارسی است. علاوه بر نویسندگی او پزشک، نمایشنامهنویس، سفرنامهنویس، قصهنویس و سردبیر «نقد کتاب» و مجله «الفبا» بود. دکتر غلامحسین ساعدی روانپزشک بود و دیدگاه روانشناسی در نوشتههایش پیداست. بیش از چهل اثر از وی به جا مانده است.او هنگام وقوع انقلاب ۱۹۷۹ از راه پاکستان به فرانسه فرار کرد و در آنجا درگذشت. خوانندگان آثار و بینندگان نمایشنامههایش بیشتر از میان روشنفکران بودند تا آن که داریوش مهرجویی در سال ۱۹۶۸ فیلم «گاو» را براساس داستان او ساخت که موفقیت بالای این فیلم در داخل و خارج باعث شهرت ساعدی نیز گردید. در فرانسه درتبعید بود که سردبیری مجله معتبر الفبا را به عهده گرفت و در سال ۱۹۸۵ در ۴۹ سالگی، بیشتر به دلیل اعتیاد به الکل فوت کرد.
ادریس رنجی دانشجوی دوره دکترای ادبیات انگلیسی است و کتابهای ادبی انگلیسی زیادی را به فارسی ترجمه کرده است… اما کتاب «عزاداران بیل» اولین کتابی است که او از فارسی به انگلیسی ترجمه کرده است.
How to make your Own Damn Cheese
John A. Chuback, MD
(Health Communications, inc 2019)
کتاب جالب و خواندنی دکتر جان چوبک،جراح قلب و متخصص کارهای زیبایی به زبانی ساده و شیرین نوشته شده است. و پیامی است برای کودکان، بالغین، به خصوص سیاستمداران، که با خواندن این کتاب دیگر نیازی ندارند تا به یک گروه مشخص سیاسی وابستگی داشته باشید. با خواندن این کتاب کسی نمیتواند شما را شستشوی مغزی بدهد و شما را به متفکری مستقل و ناوابسته و خودشناس تبدیل میکند و کسی نمیتواند به شما دیکته کند که چگونه پنیر خودتان را درست کنید. برای آن که پنیری که خودتان مستقلاً درست میکنید، پنیر واقعی است. این کتاب داستان زندگی موش کوچولویی است به نام «ارل» که تصمیم دارد از جای پر پیچ و خم خود به نام «مِیز» بیرون بیاید. چون که شنیده زندگی خارج از میز خیلی بزرگتر و بهتر است. ارل با موش دیگری که مسنتر و عاقلتر است رفیق میشود. او هم در میز زندگی میکند و اسمش ناپلئون است. ناپلئون او را به چهار موش دیگر معرفی میکند که میتوانند به ارل یاد بدهند چطورخود را بشناسد و لیدر و رهبر زندگی خودش باشد. ارل اصول و الفبا را یاد میگیرد و زندگیاش را متحول میکند. او یاد میگیرد به جای آن که دنبال پنیر برود، خودش پنیر خود را بسازد.
توفیق دکتر جان چوبک را نه تنها در کارهای پزشکی، بلکه در کار نویسندگی هم آرزو میکنیم. دکتر چوبک از خویشان صادق چوبک نویسنده بنام معاصر ایران است.