گردآورنده: ژاله دفتریان
روز پنجم شهریور، برابر با ۲۷ اوت، زادروز محمد زکریای رازی دانشمند بزرگ ایرانی است. برای بزرگداشت او، این روز در ایران روز داروسازی و روز بزرگداشت او نامگذاری شده است. این روز را به همهی ایراندوستان شادباش میگویم و از اینکه دانشمندانی این چنین در دامان پاک ایرانزمین چشم به جهان گشوده و هوش سرشارِ آنان در سایهی فرهنگِ پر بار ایران پرورش یافته، میباید بر خود ببالیم، زیرا که جهانی از دانش آنان سود برده و میبرد. در خورآی (شرق) تاریخنویسان او را محمدبن زکریای رازی مینامند. ولی اروپاییان و تاریخ نویسان خاوری (غربی) از او با نام الرازی یاد میکنند، و این خود نمایانگر اندیشههای اهریمنی و دشمنستیزی با فرهنگِ پربار ایران است.
ابوریحان بیرونی دربارهی او مینویسد: « او در شعبان ۲۵۱ فَرارَفتی (هجری) برابر با ۸۶۵ تَرسایی (میلادی)در ری زاده شد و کودکی و نوجوانی و جوانیِ خود را در این شهر گذرانید. گویند که او در جوانی بَربَت (عود) که سازی است ایرانی، مینواخته و سرودههایی نیز از او به دست آمده است. سِپَستَر (بعدها) به زَرگری و در پیِ آن به کیمیاگری روی آورده است.
این دانشمندِ یکتایِ بیهمتا پس از پشت سر گذاردن جوانی در سالهای پُختگی به آموختنِ دانش پزشکی پرداخت. بیرونی بر این باور است که او در آغاز به دانشاندوزی در رشتهی کیمیا (شیمی)و کیمیاگری پرداخت.
پس از آنکه در پیِ کار شبانهروزی در این راه و سروکار داشتن با مایهها و ماتکان (مواد) تند و تیزبو چشمانش آسیب دید و در پایان زندگی نابینا شد. بیرونی چراییِ نابیناییِ او را کار پیوسته و شبانه وزی با ماتکانِ (مواد) کیمیاگری (شیمیایی) چون بخار جیوه میداند.
این خردمندِ پژوهشگر برای درمان چشمان خود به آموزش پزشکی روی آورد. در نَسکهای تاریخنویسان، که از کارهای دانشی او یاد کردهاند، میخوانیم که رازی دانشِ پزشکی را در بیمارستان بغداد آموخته است. در آن روزگاران، بغداد پایگاه بزرگِ دانشی و جانشین دانشگاه گندی شاپور شده بود. رازی برای آموختن دانشهای آن زمان به بغداد رفته و زمانی چند در آنجا مانده و به آموختنِ دانشهای گوناگون سرگرم شد. پس از چندی فرنشینیِ (ریاست) بیمارستان معتضدی را به گردن گرفت. پس از مرگ معتضد،خلیفهی عباسی به ری بازگشت و فرنشین (رئیس) بیمارستان ری شد و تا پایان زندگیاش در این شهر ماند و به درمان بیماران پرداخت. این بینایِ کرانههای دور و نابینایِ کورهراههای نزدیک در ماه شعبان ۳۱۳ فَرارَفتی در شهر ری زندگی را بدرود گفت. و شوربختانه بر کسی روشن نیست که آرامگاه او که آرامبخش دلِ دردمان بود کجاست. بَدا به ما و زِنهار (امان) از نابِخرَدیِ ما. که هر آنچه امروز بر سر ما میآید، همه از ناآگاهی ما است.
رازی مرد آزادهای بود که بی هیچ ترس و هراسی نَسکهایی در زِشتانگاری (تقبیح) مذاهب، بهویژه دربارهی روشهای فریبکاریها و دغلبازیهای پیامبران نوشته که اگر چه مانند دیگر نَسکها در دست نیستند (که اگر میبودند، امروز چه اندازه به کارمان میآمد و کارساز بودند!) ولی در نوشتههای دیگران بخشهایی از آنها را که به جُستار (بحث) گذاشته و بررسی شدهاند، میبینیم. به گفتهی بیرونی، زکریای رازی نه تنها دربارهی اسلام که دربارهی همهی مذاهب بگومگو کرده است. او همه آنهایی را که از آغاز خود را پیامبر دانستهاند، کلاهبردارانی میداند که اگر میخواست به آنها مهری بِوَرزَد، آنان را بیماران روانی مینامید. رازی قرآن را جُنگی از داستانهایی میداند که از آغاز تا پایان دوگانگیهای بسیار در آن به چشم میخورد که هیچ آگاهیِ سودمند و به درد بخوری ندارد.
هانری کربین، که یک فرانسوی اسلامشناس است، در پیشگفتاری، که بر جامعالحکمتینِ ناصرخسرو نوشته، بر این باور است که رازی نبوت و وحی را پس زده و نیاز و بایِستِگیِ آنها را نمیپذیرفت. به باور رازی همهی مردم تواناییِ رسیدن به دانایی و بینِشمندی را دارند و برای به دست آوردن آن با هم برابرند و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد. از دیدگاه او خواست پروردگار این است که همهی مردم سود و زیان خود را بشناسند و این توانایی را به همه کس داده که خوب را از بد بازشناسد. و اگر خداوند قومی را برگزیند که پیامبران از آن قوم برخیزند بدین چم (معنی) است که آن قوم را بر دیگر انسانها برتری داده و این برتری مایهی جنگ و دشمنی میشود و این با فرزانِگی و بخششِ خداوندی (حکمت و رحمت الهی) سازگاری ندارد.
احمد بیرشگ مینویسد: «از آموزشهای رازی یکی این بود که همهی آدمیان از خِرَد بهرهای دارند که بتوانند شناختِ درستی از خوب و بد داشته باشند و برای رهنمون شدن، به رهبران دینی نیاز ندارند. راستَش دین برای آدمیان زیانآور است و پایه و مایهی کینه و جنگ میشود. او به همهی مردان دینیِ همهی سرزمینها بسیار بدبین بود.»
دربارهی قرآن میگوید: «تو ادعا میکنی که معجزهای [که نبوت محمد را اثبات میکند] حاضر و در دسترس است، یعنی قرآن. تو میگویی که هر کس انکارش میکند یکی مشابه آن را بیاورد. در واقع ما میتوانیم هزاران مشابه آن را بیاوریم از آثار لغاظان، فصیحگویان و شاعران که بسیار بهتر از قرآن جمله بندی شدهاند و مفاهیم را موجزتر میرسانند. آنها معانی را بهتر میرسانند و وزن شعری بهتری دارند. به خدا که آنچه تو میگویی ما را شگفتزده میکند. تو دربارهی کتابی سخن میگویی که [مشتی] افسانهی باستانی را بازگویی میکند و در عین حال سراسر تناقض است و هیچ اطلاعات یا توضیح مفید و به دردبخوری ندارد و آنگاه تو میگویی چیزی شبیه آن بیاور؟»
رازی را هیچگاه برای دیدگاههای ضددینی که داشت زندانی نکردند، ولی به اندازهای از پخشِ نوشتههای دینیاش پیشگیری میکردند تا کم کم از میان میرفتند. گروهی بر این باورند که این اندیشههای رازی پایه و مایهی خشم آخوندها و دیگر مسلمانان خشک مغز شد و او را ملحد میخواندند و دست به نابودی نوشتههای او میزدند.
استادان رازی که در آموزش او از آنها نام برده شده سه تن بیشتر از دیگران شناخته شدهاند. ابن ربن تبری (طبری) که رازی در رشتهی پزشکی شاگرد او بود. ابوزید بلخی استاد فرزانِش (فلسفه) و ابوالعباس محمد بن بیشابوری در دانشِ ماتِکان (ماتریالیست)ماتَک گرایی – ماتَک= ماده. رازی مردی خوشخو و در آموختن هر چیز بسیار کوشا بود. با بیماران با مهربانی رفتار میکرد و تا زمانی که بیماریِ او را نمیشناخت دست از آنها برنمیداشت. او با تنگدستان و بینوایان مهربانتر از دیگر بیمارانش بود. او وارون برخی از پزشکان که بیشتر دوست میداشتند پادشاهان و بزرگان را درمان کنند، بیشتر با دیگر بیمارانِ تنگدست سر و کار داشت.
ابنالندیم در نسک الفهرست خود میگوید: «تفقد و مهربانی به همه کس، به ویژه فقرا و بیماران داشته، از حالشان جویا شده و به عیادتشان میرفت و مقرریهای کلانی برای آنها گذاشته بود.» رازی در نسکی به نام صفات بیمارستان مینویسد: «هر کس لایق طبابت نیست و طبیب باید دارای مشخصه و صفات یژهای باشد.»
رازی دربارهی جاهل عالِم نما افشاگریهایی کرده است و با کسانی که کمسواد بودند و خود را طبیب مینامیدند و با پیرامونیانِ بیمار که در کار طبابت دخالت میکردند، بهشدت مخالفت میکرد و از همین روی هم مخالفانی داشت. در لغت نامهی دهخدا آمده است: ابن الندیم در کتاب الفهرست خود تعداد آثار رازی را یکسدوشستوهفت (۱۶۷) دانسته است. ابوریحان بیرونی در کتاب فهرست کتب مینویسد:
در ریاضیات و نجوم ۷ کتاب، در تفسیر و تلخیص و اختصار کتب فلسفی یا طبی ۱۷ کتاب،در علوم فلسفی و تخمینی ۶ کتاب،در مافوقالطبیعه ۱۴ کتاب، در الهیات ۲۲ کتاب،در کیمیا ۲ کتاب، در کفریات ۱۰ کتاب، در فنون مختلف که جمعاً بالغ بر یکسد و هشتاد و چهار جلد میشود. ابن اصیبعه در عیونالنباء فیطبقاتالطباء دویستوسیوهشت کتاب از برای رازی برمی شمارد. محمود نجم آبادی استاد دانشگاه تهران نسکی به نام مولفات و مصنفات ابوبکر محمدبن زکریای رازی نوشته است که در سال ۱۳۳۹ انتشارات دانشگاه تهران آن را چاپ کرده است. در این نسک پهرستهایی که آورده شده از ابن الندیم، ابوریحان بیرونی، فقطی و ابن اصیبعه است که با یکدیگر تطبیق داده شده و رویهمرفته دویستو هفتاد و یک ۲۷۱ نَسک و نوشتار و پایان نامه میباشند.
رازی پزشکی ورزیده و والاجاه بود که در زمان خود آوازهی کار او در همه جا پیچیده بود. او در میان پزشکانی است که برخی از روشهای او در درمان پزشکی امروز هم به کار میرود. یکی از روشهایی که به کار میبرد درمان بیماران با آبگونهها (مایعات) و خوراک بود. پزشکان و پژوهشگرانِ بسیاری از نوشتهها و پایان نامههای رازی از سدهها پیش تا هم اکنون بهرهها برده و میبرند.
پورسینا که خود از دانشمندان به نام است، در کارِ پزشکی برای رازی جایگاهی بالا و والا میشناسد و میتوان گفت، چه بَسا برای نوشتن نسک قانون از نسک الحاوی نوشتهی رازی سود بسیار برده است.
میتوان گفت که رازی در میان نخستین پزشکانی است که تجزیه و آزمایش را در کار پزشکی آغاز کرد. چنان که در بالا آورده شده رازی پیش از کار پزشکی در کارِ کیمیاگری بود و آگاهیهای گستردهای در این زمینه داشت او نخستین کسی است که استحالات شیمیایی را درون کار پزشکی کرد. او نخستین پزشکی است که برای زخم نشدن بدن بیمارانِ آبلهای بهکار بردن پنبه را پیشنهاد میکند. او تیمار (مراقبت) از چشمها و پلکها و گلو و بینیِ این بیماران را سپارش میکند. رازی در نسک آبله و سرخک چه پیش از بروز بیماری و چه پس از آن و پیشگیری از واگیریِ بیماری به دیگر اندامهای بدن چارهجوییهایی کرده است. رازی گزافهکاری (اسراف) در دارو را بسیار زیانآور میدانست. باور او بر این بوده که تا جایی که میشود درمان میباید با خوراکهای ساده باشد و اگر نشد تنها با یک گونه داروی ساده وگرنه با داروی مرکب انجام گیرد.
رازی میگوید: «هرگاه پزشکی بتواند بیماریها را با خوراک درمان کند، به خوشبختی رسیده است». رازی بسیاری از داروها را نخست روی جانوران آزمایش کرده و پیآمد آنها را مینوشت و بررسی میکرد و سپس دستور میداد که برای بیماران به کار ببرند. برخی تاریخنویسان او را به نام کاردپزشک (جراح) هم میشناسند. با خواندن نوشتههایی که از او به جا مانده چنین درمییابیم که در کاردپزشکی دارای اندیشههای ارزندهای بوده است. وی دربارهی سنگ کلیهها و آبدان (مثانه) نسکی نوشته و در آن یادآور کرده که اگر سنگ آبدان با راههای پزشکی و با دارو درمان نشد باید کاردپزشکی (جراحی) شود. در این نسک از ابزاری که با آن کاردپزشکی سنگ آبدان را انجام میداده، نام میبرد.
رازی نخستین پزشکی است که در جهان پزشکی از بیماری سل مفصلی انگشتان سخن گفته است. وی در شکستهبندی و در رفتگیها گامهایی برداشته و نوشتههایی از خود به جا گذاشته است. وی از نخستین کسانی است که از کارآییِ خوراک در تندرستی و درمان بسیاری بیماریها پافشاری میکند. او دربارهی خوراک نسکی دارد به نام منافعالاغذیه و مضارها که یک فرهنگنامهی بهداشت خوراک است و در آن از سود و خوبیهایی که گندم و دیگر بنشنها (حبوبات) دارند و همچنین از سود و زیان آبها، شرابها و آشامیدنیهای غیر الکلی و گوشتهای تازه و خشک و ماهیها سخن گفته است. این نسک بخشی دارد که دربارهی چراییِ گوارش (هضم) خوراک، ورزش و همچنین خوراکهای گوارا و پرهیز از خوراکهای مانده و زهرناک (مسموم) راهنماییهایی کرده است.
رازی را پدر پزشکی کودکان میدانند. این باور ساپریل الگود تاریخنویسی انگلیسی است. او پایهگذار دانش ماتشناسی یا کیمیاگری (شیمی) بوده است. این سخن گزافهای نیست. در نسکِ سرالاسرارِ او میخوانیم که ماتِکان (مواد) را به دو دستهی توپال (فلز) و همانند توپال (شبهفلز) و به گفتهی خودِ او جسد و روح بخش میکند.
رازی برخی چیزها را که در زمان او ناشناخته بودند یافته (کشف کرده) است. از آن میان او را یابندهی (کاشف)الکل میدانند. او در دانش شیمی نوآوریهای بسیاری کرده است از آن میان از تأثیر محیط قلیایی بر کانه پیلیت، اسید سولفوریک را بهدست آورده و با داشتن اسیدسولفوریک بهدست آوردن دیگر اسیدها آسان بوده است. از تآثیر آب آهک بر نُشادُر (کلرید آمونیوم) اسید کلریدریک بدست آورد. با اثر دادن سرکه با مس، استات مس یا زنگار فراهم کرد که با آن زخم را شستشو میدادند. از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم کرد. او نخستین پزشکی است که داروهای سمی آلکالوئیدی ساخت و از آنها برای درمان بیمارانش بهره میگرفت.
رازی مانند جالینوس باور داشت که یک پزشک برجسته میباید یک فرزانه (فیلسوف) هم باشد. او از اندیشههایی که در آن زمان رواگ (رایج) بود، مانند ارستو و افلاتون، پیروی نمیکرد و دیدگاههای ویژهی خود را داشت که مایهی بدگوییِ کسانی شد که پیرو ارستو و افلاتون بودند.
رازی را میتوان برجستهترین چهرهی خردگرایی در فرهنگ ایرانی نامید. او گرایشی به اندیشههای مانی داشت. او هرگز اندیشههای دیگر نامآوران را بیچون و چرا نمیپذیرفت. روش کار او چنین بود که نخست هر آنچه که بهدستش میرسید، آنها را میخواند و بررسی میکرد و دیدگاه خود را دربارهی آنها بیپردهپوشی میگفت. و این را حق خود میدانست که آنها را رساتر (کاملتر) یا دگرگون کند.
رازی جهان را جایگاه بدی و رنج میدانست و تنها راهِ رهایی را، روی آوردن به خِرَد و فرزانِش (فلسفه) میدانست.
در فرازنِشِ فَرخویی (فلسفهی اخلاقِ)، رازی لذت و رنج جایگاه ویژهای دارند. از دید او: «لذت امری وجودی نیست، یعنی راحتی از رنج است و رنج یعنی خروج از حالت طبیعی بوسیلهی امری اثرگذار و اگر امری ضد آن تأثیر کند و سبب خلاص شدن از رنج و بازگشت به حال طبیعی شود، ایجاد لذت میکند.»
رازی و ویژگیِ فرزانشِ (فلسفه) او این بود که اندیشهاش نه بر پایهی فرهنگ چیرهی یونانی بود و نه بر پایهی فرهنگ اسلامی. شالودهی فَرزانِشِ او، بر پایهی فرزانش ایرانی، بابلی و هندی استوار بود.
مِهینترین (مهمترین) پرسشِ او از فَرزانِگان (فیلسوفان) این بود : «اگر خداوند آفرینندهی جهان است، پس چرا پیش از آفریدنِ جهان، جهان را نیافرید؟» رازی در ماوراءالطبیعهی خود از پنج ذات (اصل) یاد میکند: خالق، نفس کلی، هیولی اولی (ماده اولیه)، مکان مطلق، زمان مطلق یا دَهر. از همین روی هم مسلمانان او را دَهری مینامیدند.
رازی و کیهانشناسیاش بر پنج ذات (اصل) استوار است: خالق، روح، فضا، زمان و ماده. در این روش خدا را گونهای آفریننده میبیند که از هیچ چیزی پدید نمیآوَرَد. او نخست یک ماده ی پیش ماده را فراهم میکند که گمان میشود همان شیوهی اتمی باشد.