ابراهیم فکوری (ایندیانا، آمریکا)
زمانی که در آمریکا دانشجو بودم، یک روز برای شنیدن سخنرانی یکی از شاعران معروف آن زمان، «جان چیاردی» رفتم. چیاردی سخنان خود را با گزارش کوتاهی از آنچه در یک سفر برایش پیش آمده بود چنین آغاز کرد: «در این سفر در کوپه قطار با دو جوان دیگر نشسته بودم. یکی از جوانان از من راجع به کارم پرسید. پاسخ دادم که من شاعرم. آن جوان به دوست خود نگاه کرد، به این امید که شاید او متوجه شده باشد که آیا شاعری هم میتواند شغل باشد و چون پاسخی نشنید از من پرسید شاعر چه میکند؟»
من با شنیدن این مطلب با خود اندیشیدم که اگر من یا دانشجوی دیگری در ایران خود را با یکی از شاعران معروف همسفر میدیدیم، چقدر از این همسفری و آشنایی خوشحال میشدیم. این سخنان و آشنایی بیشتر با فرهنگهای دیگر، انگیزهای برای بررسی جایگاه شعر در فرهنگ ایرانی شد.
در مقایسه با سایر فرهنگها، در فرهنگ ایرانی شعر و شاعران جایگاه ویژهای دارند. در بیشتر شهرهای ایران خیابانها و میدانها به نام شاعران بزرگ مانند سعدی، فردوسی و حافظ نامگذاری شده است. این احترام و جایگاه ویژه شعر و شاعران از دیدگاه پژوهشگران و نویسندگان خارجی که مدتی در ایران زندگی کردهاند و با فرهنگ و ادبیات ایران آشنا شدهاند دور نمانده است. ادوارد براون۱ تاریخ ادبیات ایرانیان را تاریخ اندیشه و نبوغ ایرانی میشمارد و آن را وسیلهای برای بیان اندیشههای فلسفی و ادبی میداند. باید در نظر داشت که تاریخ ادبیات ایرانی بیشتر تاریخ شعر فارسی است. از نویسندگان همزمان ما «ترنس وارد»۲میگوید: «ایرانیان شاعرانشان را به حد زیادی میستایند. رومی، حافظ و عطار صوفیمسلکانی هستند که نزد ایرانیان همان احترامی را دارند که «دانته»، «شکسپیر» و «یتس» نزد ما دارند.
این شاعران ایرانی خوشیهای زندگی، طبیعت، شراب و دوست داشتن و عشق ورزیدن را ارج مینهند و با احساس برای معشوق نوای عشق سر میدهند. شعر برای ایرانیان مانند اُپرا برای ایتالیاییها جلوه گاه هنرنمایی و احساس است. همان طوری که «لاسکالا» در میلان (ایتالیا) ستایشگاه شیفتگان موسیقی است، آرامگاه حافظ با استخر شفاف و گلها و سنگهای مرمر برای بسیاری از ایرانیان، که دوستدار شعر هستند، جایگاه آرامش و صفاست. مدتها پیش از آن که تلفظ زبان انگلیسی از خشنی خود رها شود، شاعران ایرانی با شعر خود زبان فارسی را، که نماینده فرهنگ درخشانی بود، پس از یورش ترکان عثمانی و مغولها نگاه داشتند. نزدیک به هزار سال شعر فارسی نماینده روح این ملت بوده است. زبان فارسی مانند کوه جبلالطارق نماد هویت ایرانی پس از حمله ترکها و عربها است.»
چرا شعر در فرهنگ ایرانی چنین جایگاهی پیدا کرده است؟ مهمترین عامل پیدایش این جایگاه این است که شعر فارسی، زبان را زنده نگاه داشته است. در این مورد صاحب نظران ایرانی و ایرانشناسان خارجی بر این باورند که فردوسی با سرودن و به وجود آوردن شاهنامه زبان فارسی را از فراموشی رهایی بخشید و از این راه خدمت بزرگی به فرهنگ و هویت ایرانی کرد. ایرانشناسان خارجی مانند «اتکینسن»۳ و «لیوی»۴ که درباره شاهنامه پژوهشی کردهاند، فردوسی را با «هومر» و شاهنامه را با «ایلیاد» مقایسه کردهاند.
محمدعلی فروغی در این باره در نامهای به مناسبت جشن هزارمین سال تولد فردوسی به ادوارد براون چنین مینویسد: «… ما مدیون فردوسی هستیم، چون زبان فارسی را همیشه برای ما نگاهداری کرده است. من لازم نمیدانم در این باره بیش از این چیزی بگویم زیرا هنوز کسی را ند یدهام که این واقعیت را انکار کند. از این فرصت بهره میگیرم و یادآوری میکنم که سخن موزون و خوشآهنگ همیشه برای مردم خوشایند است و با طبیعت ایرانیان سازگاری ویژهای دارد. بیشتر ایرانیان دارای استعداد برای سخنان آهنگدار هستند. کمتر میتوان کسی را یافت که در موقعیتهای مناسب، گاهی هم نامناسب، سخنان خود را قافیهدار نکند. میتوان گفت از دید ایرانیان سخنان بدون وزن و آهنگ ارزش شنیدن ندارند. نیاز به وزن و آهنگ را میتوان به آسانی در کودکان و مردم عادی نیز دید. به این علت در زبان فارسی آثار نوشته شده نثر (Prose) بسیار کم است و نویسندگانی هم که آثارشان مانده، تعدادشان کم است. این نویسندگان آثار خود را با قافیه و زینتهای کلامی آرایش دادهاند. نتیجه این شده که شعر باعث زنده نگاهداشتن زبان فارسی و نگهبان آن بوده است.»۵
عامل دیگری که در به وجود آمدن جایگاه ویژه شعر در فرهنگ ایران سرنوشتساز بوده، آزادی نسبی است که شاعران در مقایسه با دیگر هنرمندان از آن برخوردار بودهاند. همانطور که در جای دیگری به این مطلب اشاره شده- در ایران با در نظر گرفتن شرایط فرهنگی و سیاسی و مذهبی در گذشته شاعران بیش از دیگر هنرمندان توانستهاند تواناییهای خود را نشان دهند و اندیشههای خود را در شعر بیان کنند. هنرمندان دیگر نتوانستهاند هنرهای خود را با آزادی نشان بدهند. نثر فارسی هم به سرنوشت سایر هنرها دچار شده است.۶
زبان شعر افزون بر زیبایی ایهام دارد و این ایهام سبب شده است که شاعرانی مانند حافظ و ناصرخسرو و اندیشمندانی مانند خیام پرسشهای متافزیکی و مفهومهای فلسفی خود را در زبان شعر بیان کنند. خیام اندیشههای فلسفی و جهانبینی خود را در زبان رباعیات گفته است. جدا کردن رباعیات خیام از آنچه به او نسبت داده شده ولی مال او نیست دشوار است. ناشران رباعیات درباره شمار آنها نظریههای گوناگونی بیان کردهاند. یکی از ناشران مینویسد که شمار رباعیات در نسخههای قدیمی به سیصد هم نمیرسیده، ولی رفتهرفته از یک هزار هم بیشتر شده است زیرا هر رباعی که مضمونش با سخنان و اندیشههای خیام هماهنگ بوده به او نسبت دادهاند.۷
صادق هدایت پس از پژوهش در مقدمه یکی از چاپهای رباعیات در این باره مینویسد: «خیام نماینده ذوق خفتهشده، روح شکنجهدیده و ترجمان ناله و شورش یک ایران بزرگ، با شکوه و آباد قدیم است که در زیر فشار فکر زمخت سامی و استیلای عرب کمکم مسموم و ویران شده.»۸
چنین پیداست که کسان دیگر هم که محیط خود را برای بیان اندیشههای خود مناسب و امن نیافتهاند پنهانکاری کرده و اندیشههای خود را به نام دیگران بیان کردهاند. این پنهانکاری و نسبت دادن اندیشهای به کس دیگر را در مورد بعضی از شاعران دیگر مانند حافظ نیز میتوان دید. در چاپهای گوناگون دیوان حافظ، بسته به وضعیت فرهنگی زمان چاپ دیوان، شمار شعرهای بعضی از غزلها کمتر یا بیشتر شده است. در این جا موضوع پژوهش درباره رباعیات خیام و غزلهای حافظ نیست.
این که بعضی از رباعیات که به خیام نسبتداده شده سراینده آن کس دیگر بوده و یا شعری به غزل حافظ افزوده شده درحالی که سراینده آنکس دیگری بوده، خود نشاندهنده این است که این سرایندگان برای خود امنیت احساس نکردهاند و بهتر دیدهاند که اندیشههای خود را در لباس شعر به نام خیام و یا حافظ به گوش دیگران برسانند.
این نمونهها نشان میدهد که در فرهنگی که آزاداندیشی با امنیت همراه نبوده، شعر بیانگر اندیشههایی شده که گفتن آنها به زبان نثر بسیار دشوار بوده و برای صاحب اندیشه گرفتاری به بار میآورده است. اگر چه در زبان شعر هم بیانکنندگان آن گاهی گرفتاری پیدا کردهاند و همیشه از امینت خاطر برخوردار نبودهاند.
در کشورهای غربی به ویژه در چند سده گذشته بیشتر هنرمندان از پشتیبانی دربار و یا طبقه اشراف برخوردار میشدند. موسیقیدانان، مجسمهسازان، نقاشان و سایر هنرمندان بنا به درخواست پشتیبانان مالی خود به نوشتن سمفونی یا اپرا یا ساختن تندیسه گمارده میشدند. در ایران در دوران گذشته به این هنرها توجهی نمیشد درحالی شاعران احترام داشتند و تا اندازهای از آنان پشتیبانی میشد و آنان نیز از جایگاه ویژهای که داشتند بهرهبرداری میکردند. یکی از جاهای بهرهبرداری برای شاعران نزدیک شدن به قدرت و برخورداری از پشیبانی شاهان، امیران و فرمانروایان بوده است. در تاریخ نمونههای زیادی از بهرهبرداری از شعر و بهرهمندی شاعر از نفوذ خود برای نزدیکی به قدرت میتوان یافت.
در اینجا به یادآوری دو نمونه درباه رودکی و فردوسی بسنده میشود: رودکی شاعر دربار امیرنصر بن احمد سامانی و همه روزه همراه او بود. در یک سفر به هرات امیرنصر مدت چهارسال در آنجا ماند. امیران لشکر که از خانوادههای خود دور مانده بودند و میخواستند به بخارا برگردند، دست به دامان رودکی شدند از او خواستند که امیر را تشویق کند که به بخارا برگردد. رودکی شعر معروف
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
را سرود و با چنگ برای امیر خواند. براون۹ و آربری۱۰ این داستان را گزارش میدهند و آربری در این باره میافزاید: «امیر چنان زیر تأثیر این شعر قرار گرفته بود که با شتاب بر اسب سربازی که مشغول پاسداری بود سوار شد و به سوی بخارا حرکت کرد و تا دو فرسنگ بدون آن که کفشهای سواری خود را به پا کند راند و از آنجا تا بخارا بدون اینکه در جایی بماند رفت و امیران سپاه دو برابر پنج هزار دیناری را که به رودکی قول داده بودند به او دادند.»۱۱
نمونه دیگر داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود غزنوی است که در مقدمه یک چاپ شاهنامه چنین آمده است:۱۲
روزی فردوسی به دربار رفت. روز تعطیلی بود و شاعران معروف دربار عسجدی و عنصری و فرخی در باغی در بیرون شهر بودند. فردوسی جوان برای آشنایی با آنان وارد باغ شد. آن سه نفر پس از مشورت با یکدیگر بر این شدند که فردوسی را آزمایش کنند:
عنصری گفت: چون عارض تو ماه نباشد روشن
فرخی افزود: مانند رخت گل نبود در گلشن
عسجدی سرود:مژگانت همی گذر کند از جوشن
نوبت به فردوسی رسید. او گفت:
مانند سنان گیو در جنگ پشن
فردوسی از این آزمایش سرفراز بیرون آمد و به دربار راه یافت و با سرودن شاهنامه «پی افکند از نظم کاخی بلند» و زبان فارسی را برای همیشه زنده نگاه داشت. افزون بر بهرهبرداری از شعر برای به دست آوردن پشتیبانی دولتمندان، در فرهنگ ایرانی از شعر برای آموزش خوب زندگی کردن، تلطیف حس زیباییشناسی و زینت دادن به گفتگوهای روزانه بهرهبرداری شده و میشود. همانطور که در نامه فروغی به ادوارد براون، که در بالا به آن اشاره شد، آورده است در فرهنگ عامیانه هم از وزن و قافیه برای رساندن پیام بهرهگیری میشود. برای مثال در گرمابههای قدیم برای اینکه امنیت برای سپردههای مشتریان تعیین کنند مینوشتند:
هر که دارد امانتی موجود
بسپارد به بنده وقت ورود
گر که نسپرد و گفت شد مفقود
بنده مسؤول آن نخواهم بود
برای تأثیرگذاری اطلاعرسانی در فرهنگ آمریکایی گفته میشود: «یک عکس به اندازه هزار واژه ارزش دارد.»۱۲ اگر بخواهیم در فرهنگ ایرانی همتایی برای این ضربالمثل پیدا کنیم باید بگوییم:
«یک شعر به اندازه هزار واژه ارزش دارد.»
در رویدادهای سیاسی صد سال گذشته در ایران نیز موارد زیادی را میتوان یافت که برای برانگیختن مردم برای رسیدن به هدفهای سیاسی و اجتماعی از کلام موزون و شعر بهرهبرداری شده است.
شعر به عنوان هنر نمیتواند نشاندهنده واقعیتها باشد و گاهی در آن گزافهگویی و اغراق دیده میشود. و یا آنچه شاعر گفته، بیانکننده احساس او در زمان و جا و حالت ویژهای است و نمیتواند عمومیت داشته باشد. در اینجا این پرسش پیش میآید که آیا این اغراق و گزافهگوییها چه تأثیری در اندیشیدن و جهانبینی فارسیزبانان داشته است؟برای مثال آیا تعارفی بودن زبان و غلو کردن در گفتار در اثر گزافهگویی در شعربوده است، یا اینکه جهانبینی و طرز اندیشیدن فارسیزبانان در شعر فارسی اثرگذار بوده است؟ این خود موضوع پژوهشی جداگانه است.
در اینجا قصد نیست که از زیر عینک این زمان به شعر شاعران چند سده پیش نگاه کنیم و به نقد آن بپردازیم، بلکه هدف نشان دادن جایگاه شعر در فرهنگ ایرانی و بهرهگیری سودمند و بجا و نابجا از آن است. استفاده از شعر در نوشتن انشا از دوران کودکی و نوجوانی آغاز میشود و شاگردان میآموزند که شعر را بجای دلیل و برهان علمی، برای ثابت کردن مطلب خود به کار برند، بدون توجه به اینکه شعر جای منطق و برهان را نمیگیرد.
شاعران هم مانند همه مردم در دوران زندگی دچار تحولات زیادی میشوند و نظر خود را تغییر میدهند و در بسیاری از موارد می توان در شعرشان تناقضهای چشمگیری پیدا کرد. در اینجا به دو مورد از این تناقضها اشاره میشود: مورد اول درباره اهمیت عوامل ارثی و عوامل محیطی در رشد و پرورش منش و شخصیت است که در روانشناسی و آموزش و پرورش امروز پژوهشهای زیادی درباره آن شده است. سعدی در گلستان یک باب را به تربیت اختصاص داده و در آن درباره تأثیر عوامل ارثی و محیطی نظر داده است. در یکجا عوامل ارثی را بسیارمهم شمرده و گفته است:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چند گردکان بر گنبد است
و یا اینکه:
عاقبت گرگزاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
در جای دیگری عوامل محیطی را در رشد شخصیت بیشتر مؤثر دانسته و گفته است:
با بدانی یار گشت همسر لوط
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاف کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
مورد دیگر بحث درباره جبر و تفویض است. این بحث فلسفی از دیرباز درباره اینکه آیا سرنوشت انسان بستگی به تقدیر دارد و یا در اختیار اوست همچنان ادامه دارد. در روانشناسی جدید مطلبی که به این بحث نزدیک میشود، باور شخص درباره مرکز کنترل است. بدین معنی که، آیا باور شخص این است که آنچه برایش اتفاق میافتد تا حد زیادی بستگی دارد به آنچه او میکند و داخلی است و یا اینکه به عواملی بستگی دارد که در اختیار او نمیباشد و خارجی است.
حافظ در این مورد هر دو سوی مطلب را گرفته است و در یک غزل میگوید:
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
و یا در غزل دیگر:
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هرچند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
در این غزلها حافظ به جبری بودن نزدیک میشود. در حالی که در غزل دیگر می گوید:
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
و اینکه میگوید:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرح نو دراندازیم
باور شاعر در غزلها جبری نیست و به اختیاری بودن نزدیک میشود. در اینجا باید یادآوری شود که هدف انتقاد از سعدی و حافظ که شاعرانی بزرگ و هنرمند بودهاند نیست، اشعار این شاعران ادبیات فارسی را بسیار غنی کرده است ولی به کار بردن این اشعار بجای یافتههای پژوهشهای علمی و یا بحثهای فلسفی،بهرهگیری نابجا از شعر است و برای آموزش اندیشیدن علمی هم سودمند نیست.
یکی دیگر از بهرهگیریهای نابجا از شعر حافظ فالگیری است. البته اگر هدف سرگرمی و لذت بردن از خواندن شعر باشد ایرادی ندارد، ولی اگر فالگیری برای بیرون آمدن از دودلی و تصمیمگیری درباره جنبهای از زندگی روزانه باشد، باید گفت این کاربرد شعر نشانه این است که شخص مسؤولیت پیامدهای تصمیمگیری را از خود سلب میکند و به عوامل خارج از اختیار خود واگذار میکند.
هومن لقبهایی مانند لسانالغیب و ترجمانالاسرار را شایسته حافظ نمیداند و میگوید این تعارفات معلول بیتصمیمی ما هستند که برای انجام دادن کوچکترین کارها نیاز به توسل و تفأل داریم و برای این کار دیوان حافظ را به کار میبریم. «البته دیوان این شاعر از هر کتابی برای این کار مناسبتر است، زیرا فهمیدن اشعارش آسان نیست و ما میتوانیم گفتار او را هر طور که میخواهیم تعبیر کنیم.»۱۴
از دیوان حافظ در تصمیمگیری نه تنها برای کارهای معمولی و کوچک، بلکه گاهی برای تصمیمهای بزرگ و سرنوشتساز کمک خواسته شده است. برای مثال اسداله عَلَم، که وزیر دربار بود، در یادداشتهای خود چنین مینویسد: «… در هواپیما شاهنشاه از من پرسیدند حافظ همراه داری؟ عرض کردم بلی. فرمودند فالی بگیر. متأسفانه حافظ در چمدانم بود و در کیف دستی نبود. نشد در هواپیما فالی بگیرم. باید مطلب بسیار مهمی در فکر شاهنشاه باشد و خیلی ناراحتشان داشته باشد. چون هرگز چنین تقاضایی نفرموده بودند.»۱۵ در اینجا این پرسش پیش میآید که چرا علم به شاه نگفت اگر میخواهید برای کار مهمی تصمیم بگیرید بهتر است بجای فال گرفتن از کارشناسان نظرخواهی کنید؟ شاید عَلَم در آن هنگام این شعر را از گلستان سعدی به خاطر داشت:
خلاف رای سلطان رای جستن
به خون خویش باید دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفت اینک ماه و پروین
از فردوسی و سعدی و حافظ و خیام نام برده شد، زیرا این شاعران شناخته شدهترین شاعران ایران هستند و گرنه شاعران نامآور دیگر هم- چه در گذشته و چه در زمان معاصر بودهاند که زبان فارسی را پربار و غنی کردهاند. به شعر شاعران یاد شده در بالا به عنوان مثال اشاره شده است.
شعر هنر است و در فرهنگ ایرانی بیش از سایر هنرها نمودار و اثرگذار بوده و با آن آمیخته، و به زبان و ادبیات فارسی گسترش و پویایی و لطافت داده است. جاکسون که یکی از پژوهشگران غربی درباره شعر فارسی است در این باره میگوید: «آرزوی قلبی من این است که همان آوای آهنگهایی که از دیرباز و همیشه روح ایرانی را نوازش داده است و آن نغمههای عاشقانه و سرودهایی که شعر فارسی را در ردیف بزرگترین ادبیات شعری قرار داده است در گوش غربیان زنده کنم.»۱۶ بهرهبرداری و لذت بردن از این گنجینه هنر نیاز به شناختن، شناساندن و آموزش درست آن دارد. از این هنر نباید انتظار پیشگویی داشت و یا آن را جانشین یافتههای پژوهشهای علمی کرد. شعر فارسی، زبان فارسی را که نمادی از هویت ایرانی است، زنده و پویا نگه داشته به عنوان یک هنر راهی بر آفرینندگی باز کرده و رسانهای برای نواندیشی برای فارسیزبانان بوده و این ویژگیها جایگاه والایی در فرهنگ ایرانی به آن داده است.
منابع:
1. Browne, Edward. G., A Literary History of Persia from Earliest Time until Firdawsi, Vol. 1, T. Fisher Unwin, London,1902.
2. Ward, Terence. Searching for Hassan. Houghton Mifflin Company, Boston, 2002, pp.113-114.
3. Atkinson, James (translator) The Shah Nameh of Persian Poet Fardausi. Sahab Geographic & Drafting Institute. Tehran 1990, pp. 10-11.
4. Levy, Reuben (translator), The Epic of the Kings: Shah-Nama The National Epic of Persia by Ferdowsi. University of Chicago Press, Chicago, 1967. (Prologue page XXIV in Translator Preface).
5. Arberry, A. J., Classical Persian Literature. George Allen & Unwin LTD, London, 1958, pp.47-48.
۶. فکوری، ابراهیم. رابطه زبان و اندیشه از دیدگاه روانشناسی، ایرانشناسی، جلد ۱۵، شماره ۳، ۱۳۸۳.
۷. رباعیات حکیم عمر خیام، انتشارات بهزاد، تهران، ۱۳۶۳ (از نویسنده مقدمه این کتاب نام برده نشده است)
۸. هدایت، صادق. مقدمه، رباعیات مصور حکیم عمر خیام نیشابوری، شرکت سهامی تحریر کتاب، تهران ۱۳۱۳.
9. Browne Edward G., A Literary History of Persia from Firdowsi to Sa’di. Vol.II, Cambridge University Press, London, 1928.
10. Arberry, A. J., Classical Persian Literature. George Allen & Unwin LTD, London, 1958, p.33.
۱۱. عمادالکتاب، محمدحسین. مقدمه شاهنامه فردوسی،مطبعه سیدمرتضی ۱۳۲۶ هجری قمری از محل چاپ نام برده نشده است.
۱۲. سعدی، شرفالدین. گلستان. کانون انتشارات محراب ۱۳۷۲.
۱۳. حافظ. شمسالدین محمد. دیوان حافظ. مؤسسه انتشارات آگاه. تهران ۱۳۷۷.
۱۴. هومن، محمود. حافظ چه می گوید. شرکت کتابفروشی ادب. تهران ۱۳۱۷.
۱۵. عَلَم، اسداله. یادداشتهای علم. جلد اول. ویراستار:علینقی عالیخانی. تهرزان ۱۳۷۷. صفحه ۳۹۶.
16. Jackson, A.V. Williams, Early Persian Poetry. New York, McMillan Company, 1920, p.116.