محمد پرتو نوید، معلم بازنشسته
برای هر قوم و ملتی گرفتن کلمههای بیگانه اجتنابناپذیراست و این داد و ستدِ نام و واژه بین زبانها از روزگاران گذشته وجود داشته و با پیشرفت تکنولوژی، ورود نامهای جدید به زبانهای دیگر افزایش یافته است. در این میان روابط فرهنگی و اجتماعی، از قبیل همسایگی، بازرگانی و مذهب از مهمترین عوامل این دادوستد بوده است، چنانکه بسیاری از واژههای عربی و ترکی وارد زبان پارسی شده و بسیاری از واژههای پارسی هم وارد آن زبانها گردیده است. تا اینجای قضیه هیچ مشکلی وجود ندارد. اشکال وقتی پیدا میشود که بخواهیم در گفتگوی فارسی و یا در نوشتهها، واژههای بیگانه را با رعایت قاعدهی صرف و نحو آن زبان به کار گیریم، که اگر بخواهیم چنین کنیم باید «تابلو» را که یک واژهی فرانسوی است، بگوییم le tableau و تاکسی را هم la taxi، چون در زبان فرانسه هیچ واژهای بدون آرتیکل le و la (که معرف مذکر و مؤنث بودن آن است ) به کار نمیرود.
به طور کلی، یک واژه یا نام بیگانه وقتی وارد زبان یک ملت میشود، آن جوری تلفظ میگردد که برای آنها آسانتر است. برای نمونه، واژههای بسیاری از زبان آلما نی وارد زبان انگلیسی شده است که با همان املاء نوشته میشود، ولی تلفظ آن به گونهی دیگری است. همچنان که عربها واژههای «تلگراف» و «تلفن» را از زبانهای لا تین گرفتهاند و لی به گونهای مینویسند و تلفظ میکنند که با اصول زبانشا ن مطابقت دارد، به طوری که به جای «تلگراف» و «تلفن»، مینویسند «تیلغـراف» و «تیلیفون»، حتا تنوین هم میدهند، مانند «تیلغـرافیاً». یعنی این واژهها معّـرب گردیده و جزیی از فرهنگ عربی میشود، وگرنه بر طبق دستور زبان عربی، نامهای خارجی نباید تنوین بگیرنـد.
ولی ما به علت افکار باقیمانده از دوران فضلفروشی دبیرها و منشیهای دربار پادشاهان قاجار (که تمامی آنها در مدرسهها و حوزههای علوم دینی تحصیل کرده و تحت تأثیر دستور زبان عربی بودهاند)، اصرار داریم که خیلی از واژهها و نامها را مانند عربها به کار بریم، از آن جمله است واژهی «شاعره»، که به کار بردن آن فقط هنگام گفتگو با یک عرب زبان جایز است. زیرا این واژه هم مانند بسیاری از واژههای دیگر فارسی شده است، و در زبان فارسی نه «ها»ی تأنیث داریم و نه الف مقصوره، که به جای واژهها و نامهای عربی «حتا و مصطفا و مر تضا» بنویسیم «حتی، مصطفی و مرتضی». در همین رابطه،، چون «ة » هم در الفبای پا رسی نداریم، واژههایی چون «نقطه» و «نکته» را که ( عربی هستند)، عـربها مینو یسند «نقطة» و «نکتة» (که جمع عربی آن میشود نکت).
و یا نهایت و غایت را که املاء عربی آن «نهایة» و «غایة» میباشد، ما به گونهی فارسی مینویسیم.
ما در زبان پارسی ضمیر مذکر و مؤ نث نداریم، به همین جهت برای ما فرقی نمیکند که گوینده و یا شنونده و شخص غایب، مرد باشد و یا زن.
به عنوان جملهی معترضه، من فکر میکنم که نداشتن ضمیر جداگانه برای مذکر و مؤ نث، خود یکی از دلیلهای برابری زن و مرد ایرانی در ایران باستان باشد، که حتا بانوان هم به حکمـرانی میرسیدند و برای وارث تاج و تخت هم تفاوتی بین پسر و دختر وجود نداشت.
بنابراین همان گونه که در تلفظ بین حروف «ث، س، ص» و یا «ذ، ز، ض، ظ» و نیز «هـ، ح» فرقی نمیگذاریم و نمیتوانیم مانند عربها گوناگون تلفظ کنیم، بلکه آن گونه تلفظ میکنیم که برای ما آسان و ممکن است، (یعنی با accent فارسی تلفظ میکنیم)، رعایت علامتهای مذکر و مؤنث عربی هم هنگام گفتگو با یک فا رسی زبان معنایی ندارد، مگر این که طرف گفتگو عرب باشد.
شاعر، شاعر است، چه مرد باشد چه زن، همان گونه که در مورد عاقل، معلم، نجار و یا خیاط یک جور واژه به کار میبریم و فرقی نمیکند که طرف مرد است و یا زن. از آنجایی که حرف (هـ) گاهی برای تعریف به کار میرود مانند: خوشگله، پسره، و گاه برای تحقیر مانند مردکه، لره و نظایر آن، به کار بردن واژهی «شاعره، برای یک بانوی شاعر، یک نوع توهین هم میتواند تلقی شود.
(گاهی دیده شده که هنگام یادآوری از یک شاعر یا آخوند گفتهاند، همان شاعره یا همان آخونده)
به راستی چقدر مسخره خواهد بود اگر دانش آموز دختری در کلاس درس خطا ب به آموزگار خود به جای واژهی «خانم معلم» بگوید «خانم معلمه»؟؟