اعظم احمدی
جمهوری اسلامی همواره از سوی مخالفان خود به بیتوجهی به تاریخ ایران باستان متهم شده است. بخش قابل توجهی از این مخالفان طرفداران حکومت پهلوی هستند که در دوره زمامداریشان بر ایدئولوژی ملیگرایی، که گاهی سبقه افراطی نیز بهخود میگرفت، تأکید داشتند. از نظر این گروه از مخالفان، هویت ملی فدای هویت شیعی-اسلامی شده جمهوری اسلامی است. علاوه براین، این ادعا تنها از سوی اپوزیسیون جمهوری اسلامی مطرح نیست، گاهی از زبان گروهها و طیفهای داخل کشور نیز میتوان صحبتهای مشابهی را شنید.
اما این ادعاها چقدر با واقعیت سازگار است؟ برای پاسخ به این سؤال به بررسی روایت رسمی جمهوری اسلامی از تاریخ ایران میپردازیم و برای این کار، نظام آموزشی، که یکی از نهادهای مهم آموزشی در زمینه هویتسازی و اشاعه ایدئولوژی حاکم به شمار میرود و نقش مهمی در شکل گیری هویت جمعی دارد، را بررسی میکنیم.
در بین عناصر بلندمدتِ فرهنگسازی، بیشک مهمترین گزینه سیستم آموزشی است که به واسطه آن، عناصر فرهنگی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. در تمامی سطوح تحصیلی در ایران، تاریخ و جغرافیای کشور، گذشته نظامی و سیاسی، حساسیتهای اجتماعی و تصویرسازی از دشمن، و یا به عبارتی دیگر، تهدیدات احتمالی که متوجه کشور است به طور سیستماتیک آموزش داده میشود. و اینگونه افراد جامعه به تصور یا تصویرسازی از «خود» و «دیگری» میپردازند. از این رو کتابهای درسی تاریخ، برای برساختن هویت جمعی و یا به عبارتی هویت ملی نقش بسزایی ایفا میکنند. از آنجایی که این کتابها صرفا به بیان تاریخی وقایع نمیپردازند، روایتهای پیدا و پنهانی در لابهلای خطوط نگاشته شده را میتوان مشاهده کرد که در تلاش برای ساختن شهروند مدرن ایرانیاند.
در ایران آموزش تاریخ از مقطع چهارم ابتدایی آغاز میشود. این آموزش برای همه گرایشهای مقطع متوسطه تا سال یازدهم و برای گرایش علوم انسانی تا سال دوازدهم ادامه دارد. از آنجایی که روایت رسمی، آغاز تاریخ ایران را به ورود آریاییها منوط کرده، اولین قدم در آگاهیبخشی تاریخی نیز به ورود اولین گروه از این قبایل یعنی مادها پرداخته است. درس تاریخ مقطع چهارم ابتدایی، با سفر به همدان آغاز میشود و در ادامه با دو سفر به تخت جمشید و یک سفر به کرمانشاه ادامه مییابد.
در ابتدای گشتوگذارهای درسی، نام ایران «به سرزمین آریاییها که به معنی نجیب و شریف» (مطالعات اجتماعی، مقطع چهارم ابتدایی، ص، ۴۷) هست پیوند زده میشود. درس مربوط به سفر تخت جمشید با بازدید از پاسارگارد به عنوان مقبره کوروش شروع میشود و با پرسش از کیستی کوروش از او به نیکی یاد میشود: «کوروش مردی از قوم پارس بود… حکومت قدرتمند هخامنشیان را به وجود آورد. کوروش پادشاهی خردمند و باهوش بود. او با مردم سرزمینهایی که فتح میکرد با احترام و مهربانی رفتار میکرد.» (همان، ۱۳۹۷: ص، ۵۱) در جایی دیگر در خصوص ساخت تختجمشید آمده است «صدها نفر ازاقوام و ملیتهای مختلفی که در قلمرو هخامنشیان زندگی میکردند، در ساخت آن شرکت داشتند. آنها برای این کار دستمزد میگرفتند. البته معماری اصلی تختجمشید را اقوام پارسی انجام دادهاند.» (همان، ص، ۵۲).
در این جملات با تأکید بر معماری پارسیان، نفش کارگری به دیگر اقوام داده میشود که در قلمرو هخامنشیان زندگی میکردند و برای دوری از برچسب «بردهداری»، پرداخت مزد در قبال کار ذکر میشود تا نشان داده شود که پارسها بَری از این تجربههای تلخ بشری هستند. اگرچه سقوط حکومتهای شکل گرفته در ایران به بیکفایتی شاهان نسبت داده میشود، اما در دوره قبل از اسلام با تحقیر شاهان ایرانی مواجه نیستیم و این تحقیر به پادشاهان بعد از اسلام و بیشتر نسبت به ترکان کاربرد دارد. کل روایت حول شرافت و نجابت پارسیان است، چرا که ایرانیان در مواقعی که مورد هجوم قرار میگرفتند برای دفاع از سرزمینهایشان مقاومت میکردند.از آریو برزن به عنوان یکی از قهرمانان ایرانی نامبرده میشود که «تا آخرین نفس با سپاه دشمن جنگید و سرانجام کشته شد.» (همان، ص، ۵۷)
چنانکه در متن میخوانیم سلوکیان بعد از فتح سرزمینهای تحت حاکمیت هخامنشیان در تلاش بودند که «آداب و رسوم و خط و زبان یونانی» (همان، ص، ۵۷) را در ایران رواج دهند. و جالب است که از زبان شخصیت کودک «چقدر بد» را میخوانیم که همراهِ بزرگتر برای دلداری میگوید: «البته بعدها پارتها بیگانگان را از ایران بیرون راندند.» (همان، ص، ۵۷) بعد از پارتها اشکانیان نیز چون آریایی محسوب میشوند برای توصیفشان از جملات همدلانه استفاده میشود. در این خصوص به شکستهای پیدرپی رومیان ازآنها اشاره میشود و از دل این جملات این بار «سورنا» قهرمان ایرانی معرفی میشود. (همان، ص، ۵۸)
با ورود به دوره ساسانی نه تنها ظفرمندی علیه رومیان، تأسیس جندیشاپور و رونق پزشکی به عنوان سند افتخار به شمار میرود، بلکه برای معرفی دین زرتشت نیز از عباراتی مبتنی بر اخلاق و درستی و نیکی یاد میشود.
سفر به کرمانشاه نه تنها برای معرفی ساسانیان، بلکه معرفی دین زرتشت با آتشکدههای برجای مانده از آن دوران نیز است که «در ایران باستان بیشتر مردم پیرو دین زرتشت بودند»، «زرتشتیان آتش را مقدس میشمردند و در آتشکدهها اهورمزدا را نیایش میکردند» و کتاب مقدس زرتشتیان اوستا نام دارد که سه پایه اصلی این دین «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» است. (همان، صص، ۶۰-۶۲)
در بخش ورود اسلام به قلمرو ساسانی نه تنها ایدئولوژی اسلامی بر ملیگرایی غلبه نمیکند، بلکه با تحقیر عربها با عناوینی چون «قبایل بدوی»، «عدم اطلاع از دولتداری» و از این رو «انتخاب وزیران ایرانی» گفتگو میشود. (مطالعات اجتماعی، مقطع پنجم ابتدایی، ۱۳۹۷: ص، ۹۸) حتی برای تقویت هویت شیعی نیز به سرسختی ایرانیان در قبال بیعدالتی و ظلم متوسل میشود و برتری دادن «نژاد عرب» در دوره امویان را دلیل اصلی حمایت ایرانیان از عباسیان میداند. شکلگیری حکومتهای ایرانی را از دلایل گسترش دوباره فرهنگ و هنر میداند و بدون اشاره به تأثیرپذیری از زبان عربی به رونق شعر به زبان فارسی با جدایی از حاکمیت اعراب به تحقق درآمده است. (همان، ص، ۱۰۰)
با مسلمان شدن ترکان و کوچ آنان به سرزمینهای اسلامی، موج دیگری از دیگرستیزی و بیگانهسازی شروع میشود. ترکان نیز به مانند عربها بدوی تصویر میشوند، «حاکمان ترکتبار که از اقوام بیابانگرد بودند، از کشورداری اطلاع چندانی نداشتند. آنها میدانستند که برای اداره سرزمین پهناور ایران و جمعیت فراوان آن، باید از افرادی آشنا با کشورداری استفاده کنند. به همین دلیل، وزیران باهوش و خردمند ایرانی را انتخاب میکردند.» (همان، ص، ۱۰۳).
رونق دانش، هنر و معماری به زبان فارسی ربط داده میشود. مغولها نیز به مانند دیگران راه کشورداری را بلد نبودند «وزیران ایرانی سعی میکردند مغولان را هدایت و راهنمایی کنند و راه و رسم کشورداری را به آنان بیاموزند» (همان، ص، ۱۰۹). و در دوره جانشینان چنگیز، هلاکو و تیمور، «مردم ایران به تدریج، ویرانهها را به آبادی تبدیل کردند و شهرنشینی را گسترش دادند.» (همان، ص، ۱۱۰) و با تأثیرپذیری از فرهنگ ایرانی خوی جنگجویی را کنار گذاشتند و به فرهنگ و هنر و معماری اهمیت دادند.
همانطور که میبینیم برخلاف ادعای مخالفان، روایت رسمی جمهوری اسلامی، نه تنها به حاشیه راندن ایران باستان و هویت فارسی نیست، بلکه محور اصلی این روایت، «ایرانیگری» با تأکید بر زبان فارسی و «شیعه گری» با تأکید بر عدالتطلبی است که آن را نیز به خوی ایرانیان نسبت میدهد. به بیان دیگر میتوان گفت، جمهوری اسلامی با تاریخ باستان به عنوان یکی از منابع هویت سازمخالفتی ندارد، بلکه برخلاف ملی گرایان، آن را تنها منبع هویتساز جامعهی ایرانی نمیداند.
اما ملی گرایان با رد عناصر دیگر هویتی تنها تاریخ باستان را منبع آن میدانند که تقابل بهوجود آمده میتواند برآمده از این نگاه به تاریخ باستان باشد. اما اینکه چرا جمهوری اسلامی اجازه نمیدهد در برخی اماکن تاریخی عدهای تجمع کرده و برای قهرمانسازیهای نوپدید مراسم بزرگداشت برپا کنند را باید در ماهیت این نظام و امنیتی کردن هرنوع تجمع و گردهمایی خارج از کنترل دولت دید.
به نظر میرسد ضعف حاکمان جمهوری اسلامی در تحمیل ایدئولوژی حاکمیتی مذهبی خود فرصت خوبی برای مخالفان فراهم کرده تا برای جلب حمایت مردم ناراضی از وضع موجود و در ضدیت با حکومت به شخصیتهای تاریخی قبل از اسلام یا مخالف با حکومتهای اسلامی در تاریخ کشور چنگ بزنند. در این میان میتوان تجمع روز کوروش را با تجمع قلعه بابک قیاس کرد که در دهه ۸۰ و با نبود امکانات تکنولوژیک امروزی هزاران نفر را به دور هم جمع میکرد و با اینکه بازتاب رسانهای چندانی نداشت، اما با مخالفت و سرکوب شدید و برگزاری همزمان اردوهای نظامی و بسیجی توانست تا حدودی آن را حذف و کنترل کند. در واقع جمهوری اسلامی هرگونه قرائت متفاوت از شخصیتها و رویدادهای تاریخی را حذف و سرکوب میکند تا تنهاروایتگر رسمی تاریخ ایران باقی بماند.