یادی ازامیرنظام گروسی چهرۀ برجستۀ کُردتبار در عرصۀ سپاهی‌گری،سیاست و ادب

اردشیر لطفعلیان

در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۹ برنامه ای با همکاری  بنیاد فرهنگی دماوند و مؤسسۀ روشن برای مطالعات فارسی در دانشگاه مریلند زیر عنوان «میراث فرهنگی کردستان» بر گزار شد که شامل چند سخنرانی دربارۀ تاریخ و فرهنگ کردستان، خدمات دولتمردان کردتبار و رقص موسیقی محلّی کُردی بود. یکی از سخنرانی های که در این برنامه ایراد شد، به امیر نظام گرّوسی اختصاس داشت که یکی ازبرجسته ترین رجال دوران سلطنت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بود.  آنچه در زیر آمده متن آن سخنرانی ست که از نظر آشنایی با چهره های برجستۀ کرد تبار در تاریخ دو قرن اخیر ایران سودمند است.

در درازای تاریخ ایران دولتمردان و فرهنگ‌دوستان کرد ایرانی در کنار دیگر هم‌میهنان‌شان از عهدۀ خدمات برجسته‌ای به کشور زادگاه‌شان برآمده‌اند. از آنجا که در مجال کوتاهی که امشب در اختیار داریم، نمی‌توان حق سخن را حتی دربارۀ معدودی از آنان ادا کرد، در این فرصت به شرح کوتاهی دربارۀ یکی از برجسته‌ترین آنان که نه تتها سیاستمداری ورزیده، دیپلماتی کارآزموده و خوشنویسی برجسته بود، بلکه یکی از ادیبان صاحب نام روزگار خود نیز به شمار می‌رفت و در کار سپاهی‌گری نیز به درجات بالایی ارتقاء یافت و مصدر خدمات عدیده‌ای شد. سخن امشب ما به معرفی فشرده‌ای از حسنعلی خان گرّوسی ملقب به امیر نظام اختصاص دارد که در دوران طولانی سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و نیز در بخشی از دوران مظفرالدین شاه در مشاغل گوناگون از سفارت در فرانسه، انگلستان و عثمانی و اتریش گرفته تا والی‌گری در چندین ایالت و تصدی مسؤولیت‌های مهم نظامی مانند ریاست فوج‌های گرّوس، ریاست فوج‌های گارد سلطنتی و ریاست قشون آذربایجان توفیق یافت. وی همچنین در لشکرکشی موفقیت‌آمیز ایران به فرماندهی مرادمیرزا حسام‌السلطنه برای فتح هرات حضوری چشمگیر داشت. از بابت همین خدمات نظامی بود که به درجۀ امیر نظامی ارتقاء یافت. این در جه را مظفرالدین میرزا ولیعهد در 1303 هجری قمری طی فرمانی همراه یک شمشیر مرصع به وی اعطا کرد. حسنعلی‌خان گروسی در ۱۲۰۱ شمسی برابر 1226 هجری قمری در بیجار از توابع گرّوس در کردستان ایران به جهان دیده گشود. او به طایفۀ کبودوند گرّوس تعلق داشت و پدرش محمّد صادق خان از رجال دربار فتحعلی‌شاه قاجار بود.
حسنعلی‌خان خدمات نظامی خود را در دوران سلطنت ​محمّدشاه با وارد شدن در قشون آغاز کرد. در 1352 هجری با درجۀ سرهنگی به ریاست فوج گرّوس ارتقاء یافت و سپس به عنوان حاکم گرّوس منصوب گشت. در 1260 قمری میرزا آقاسی صدراعظم محمّدشاه، که با خانوادۀ او عداوت شخصی داشت، موجبات عزل وی را از حکومت گرّوس فراهم ساخت و یکی از رقبای محلّی او به نام ابراهیم خان سلماسی را به جای وی منصوب کرد. ولی او در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه و هنگام صدارت امیر کبیر، با نامه‌ی شیوایی که به عنوان امیر نوشت، شغل از دست‌رفته را بازیافت و این سرآغاز ترقیات سریع بعدی او و تصدی مکرر ریاست قشون و مشاغل سفارت و وزارت و والی‌گری بود. بخشی از نامه‌ی امیر نظام به امیر کبیر که از شاهکارهای نثر فارسی به شمار می‌رود به عنوان نمونه‌ای از کار نویسندگی امیرنظام در بخش پایانی این گفتار برای شما خوانده خواهد شد.

او مدت هفت سال از 1275 هجری قمری به عنوان وزیرمختار در کشورهای فرانسه و انگلستان و اتریش مأموریت داشت و در همان مدت دانشجویان اعزامی به اروپا را نیز که تعدادشان به 42 نفر می‌رسید به به گونه‌ای دلسوزانه سرپرستی می‌کرد. در این مدت کاردانی و رفتار نمونه‌ی امیرنظام مورد توجه کشورهای میزبان قرار گرفت و او به دریافت نشان‌های متعدد از جمله نشان سنت لازار و سنت موریس از ایتالیا، عقاب سفید از آلمان و لژیون دونور از فرانسه توفیق یافت. در سال 1282 هجری قمری به وزیرمختاری ایران در دربار عثمانی منصوب شد. ولی پس از چهارده ماه به بهانۀ بیماری به ایران باز گشت. در 1289 از طرف ناصرالدین شاه به وزارت فواید عامه منصوب شد و همان پادشاه در 1299 هجری شمسی او را به لقب سالار عسکر مفتخر ساخت زیرا در مأموریت‌های گوناگون نظامی از جمله دفع فتنه‌ی حسن خان سالار، سرکوبی ملامحمدعلی زنجانی از پیروان باب، آرام ساختن اغتشاشات همدان و کردستان و پایان دادن به طغیان حمزه آقامنگور در گرّوس با کاردانی و شایستگی و شجاعت عمل کرده بود.

هنگامی‌که حسنعلی خان گرّوسی فرماندهی قشون آذربایجان را به عهده داشت، یکی از برجسته‌ترین کارهایش یاری دادن به حسن رشدیه بنیانگذار نخستین مدارس ایرانی به شیوه‌ی اروپایی  در تبریز به رغم مخالفت سرسختانه‌ی روحانیان بود.  هنگامی که اهالی تبریز در برابر قرارداد معروف به رژی که بر اساس آن امتیاز انحصار خرید و فروش تنباکو به انگلستان واگذار می شد، سر به طغیان بر داشتند، امیرنظام در مقام والی شهر، از اجرای دستور ولیعهد در تیراندازی به سوی مردم سرپیچی کرد و به همین سبب از مقام خود برکنار شد و چندی مغضوب بود. او در 1317 هجری قمری، هنگامی که به سنّ کهولت رسیده بود، در پی وقوع خشکسالی شدید در ایالت کرمان و پیامدهای ناگوار آن، به والی‌گری آن ایالت منصوب گردید و درمیان استقبال پرشور مردم وارد محلّ مأموریت شد. امیرنظام در مدت شش ماه به طرز محسوسی به اوضاع آشفتۀ آنجا سر و سامان داد. ولی در پنجم رمضان همان سال درگذشت و طبق وصیتی که کرده بود، در کنار مزار شاه نعمت اللهی ولی سر سلسلۀ درویشان شاه نعمت اللهی به خاک سپرده شد.

امیرنظام گرّوسی، مرد فرهنگ و دوستدار فنّ و دانش و پیشرفت اقتصادی
امیرنظام گروسی در دوران سفارت خود در کشورهای اروپایی به خرید ماشین‌آلات ضرب سکه برای کشور اقدام کرد. او از مشوقان ایجاد شبکه راه‌آهن و راه‌ سازی در ایران بود. در دوران والی‌گری خود در آذربایجان به تأسیس مدرسۀ مظفری در تبریز همّت گماشت و همانگونه که اشاره رفت از حامیان اصلی  حسن رشدیه پیشاهنگ تأسیس مدارس جدید در ایران در برابر مخالفت شدید خشک اندیشان مذهبی بود. از دیگر اقدامات مترقیانه‌ی او می‌توان به وارد کردن تمبر پست و چاپ تمبر در ایران اشاره کرد. در دوران تصدی وزارت فواید عامّه به دستور او یک رشته کتاب‌های مهم ادبی مانند کلیله‌ودمنه، گلستان سعدی، دیوان فرخی سیستانی و منوچهری دامغانی، و همچنین چند کتاب از خود وی، از جمله تعلیم شیوه نویسندگی و خطاطی به چاپ رسید. او صاحب کتابخانه‌ی بزرگی حاوی کتاب‌های بسیار نفیس بود. نسخه موجود شاهنامه‌ی معروف بایسنقری در موزۀ کاخ گلستان هدیه‌ی امیرنظام به آن موزه ‌است. ساختمان با شکوه معروف به خانه امیرنظام گروسی در تبریز ،که هم‌ اکنون موزه قاجار نام دارد، در زمان پیشکاری وی در آذربایجان ساخته شد.

امیر نظام ادیب و
نویسندۀ صاحب سبک
امیرنظام گروسی افزون بر جایگاه بلندش در سیاست و سپاهی‌گری، شخصی شعردوست، سخن‌شناس، و صاحب سبکی شیوا و شاخص در نویسندگی بود. از وی سه اثر ارزنده به صورت مکتوب زیر عنوان منشآت، پندنامه یحیویه (خطاب به پسرش یحیی) و نامه های دیوانی جای مانده است که هر کدام نمونه‌ای از کمال و پختگی و شیوایی و سادگی در کار فارسی نویسی شمار می‌رود.

امیرنظام پیشاهنگ شیوه‌ای ابتکاری در خوش نویسی
او از مبتکران خط شکسته تحریری است که از استحکام و زیبایی خاصی برخوردار است. امیرنظام گرّوسی مانند میرزا ابوالقاسم فراهانی خط پیچیده و ناخوانای شکسته را به نستعلیق نزدیک کرد. نوشته‌های زیادی به خط وی در دست است که از نمونه های شیوای خوشنویسی شمرده می‌شوند.

دو نمونه از شیوه‌ی نویسندگی امیرنظام
امیرنظام گرّوسی چنانکه اشاره رفت در سال‌های پایانی سلطنت محمّد شاه از مشاغل دیوانی خود معزول شد و بیکار و بی‌پول در تهران به سر می‌برد. او هنگامی که ناصرالدین شاه با تدبیر میرزا تقی خان امیر کبیر، که پیشکاری او را در آذربایجان به عهده داشت، بر تخت سلطنت نشست، نامه ای به عنوان امیر کبیر نوشت که موجبات بازگشت وی به کار و ترقیات بعدی او را فراهم ساخت. بخشی از آن نامه چنین است:
«… هرچه می‌دوم و به هرکجا می‌روم، همان احمد پارینه‌ام و محمّد دیرینه. نقش‌ها هرچه بود زده شد و کفش‌ها هرچه بود دریده گشت. فایده نبخشید و نخواهد بخشید. چند قطعه تحریرات خوب به انجام رسید، امّا روغنی به چراغ و جرعه‌ای به ایاغ نریخت. کار تهران به رشوه است و عشوه، رشوه را مال ندارم و عشوه را جمال… به خدای متعال من تن به مردن داده‌ام، امّا مرگ جان می‌کند و پیش نمی‌آید. بخت بد بین، کز اجل هم ناز می‌باید کشید. لابد باید به این و آن آویخت. آبروها آب جو شد و روها از سنگ سخت‌تر که با این خط و ربط باید گرسنگی کشید و تنگی و سختی دید…»
امیرنظام پندنامه‌ی یحیویه را در ماه صفر 1270 هنگامی که به عنوان آجودان ناصرالدین شاه همراه وی در سلطانیه (زنجان امروزی) به سر می‌برد، خطاب به پسر ارشدش یحیی‌خان در شبی که خواب به چشمانش راه نمی‌یافت نوشت. لطفاً به بندهایی از این پندنامه توجه کنید:
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت.
آنکه در خواب نشد چشم من و پروین است
در این حالت به هر طرف نظر کردم جز ناله و اندوه یاری و جز ضعف و ناتوانی پرستاری در کنار خود ندیدم… چون نیک به حال خود نگریستم از استیلاء مرض بر مزاج به یقین دانستم که نوبت عمر به آخر رسیده و بسی بر نیاید که که مدیره‌ی بدن یک‌باره دست از تصرف باز دارد و آرزوهای مرا در کار تو به نومیدی و حرمان بدل نماید. پس صواب چنان دیدم که کلماتی چند بر سبیل پند ترا به یادگار نویسم… بر آن باش که جز با خداوندان دانش به سر نبری و عمر گرامی را در کارهای باطل و عمل های بی‌حاصل صرف نکنی. پیوسته همّت خود را بر کارهای بزرگ و شگرف بگمار و دل بر آن محکم و قوی دار تا طبیعت تو بدان خو کند و به پستی و سستی نگراید. تا توانی دست کرم بر گشا که کریم فقیر بِه از بخیل غنی….شیرین زبان و خوش گفتار باش و ملایمات سخن را همه وقت رعایت کن، در ایجاز و اختصار کلام بکوش که از اطناب و تطویل ملال خیزد و تو به خیره سرایی و هرزه درایی مشهور گردی…از ادای الفاظ مغلقه و عبارات غیر مانوسه کناره جوی تا سُخرۀ مردم نشوی. اگرچه هزل و طیبت از خصایل جُهّال است ولکن غالب این است که مردمان ساه دل سخن را مکروه شمارند. پس تو باید در فنون سخن تبحّر داشته باشی تا در هر محفلی به مناسبت مقام و درخور طباع سخن گویی… زنهار به ادای الفاظ و امثال عربیه مبادرت مکن که ادای آن الفاظ از زبان مردم بی‌سواد به درستی جاری نمی‌شود و چون به درستی جاری نمی‌شود موجب سُخریّه و استهزاء گردد… اگر ترا دشمنی افتد هرگاه بدانی که صلح را طالب است با او به جنگ و خصومت تقدم مکن:

برآن کوش تا جنگ باز افکنی
اگر چند دانی که شان بشکنی
وگر جُست باید به ناچار جنگ
هنر باید آنجا و لختی درنگ
…و هرگاه به رنج جفت ناپسندیده گرفتار آیی، بدون تامل و درنگ و بی‌ملاحظۀ نام و ننگ به فرمان یزدان تسریح به احسان کاربند که دو جانب را آسودگی بر آن است….اگر بتوانی از تعدد ازواج بر حذر باش. اظهار فاقه و تنگدستی مکن که جز نقصان مایۀ اعتبار سودی ندارد. در هیچ مقامی خود را به شرافت نَسَب مستای و از محامد صفات آباء و اجداد سخن مگوی و سعی کن که خود بالاصاله درخور مدحت و ستایش باشی…»
در پایان اشاره به این موضوع بی‌مناسبت نیست که ایرج میرزا شاعر نامدار طنزسرا از دست پروردگان امیرنظام بود. ایرج که در ۰۹۲۱ هجری قمری در تبریز چشم به دنیا گشود، در زمان پیشکاری امیرنظام در آذربایجان به سن رشد رسید. او که پدرش غلامحسین میرزا صدرالشعرا شاعر دستگاه امیرنظام بود ،سرودن شعر را از دوران کودکی آغاز کرد. امیرنظام که متوجه قریحه و استعداد فوق‌العادۀ ایرج شده بود، وی را مورد لطف و توجه خاص خود قرار داد. ایرج پس از مرگ پدر جانشین او در دستگاه امیرنظام شد و از وی لقب فخرالشعرایی گرفت، ولی از این لقب و اصولاً از کار مدیحه‌سرایی خشنود نبود و این ناخشنودی را در قصیده ای به آگاهی امیرنظام رسانید. او بعد از رفتن امیرنظام از تبریز چندی شاعر مدیحه سرا در دستگاه مظفرالدین میرزا ولیعهد بود، ولی از این کار نفرت داشت و سرانجام از آن کناره گرفت و به استخدام دولت درآمد. ایرج میرزا در دیوان خود به این موضوع اشاراتی دارد.
شادروان استادمحمّد جعفر محجوب در دیباچۀ خود بر دیوان ایرج میرزا در مورد رابطۀ شاعر با امیرنظام چنین آورده است: «امیرنظام در ایرج میرزا به چشم فرزندی می‌نگریست و او را در محفل‌های ادبی و مجالس دوستانۀ خود راه می‌داد… امیرنظام از بسیاری محبتی که بدو داشت، او را میرزا شوکُلا نامیده بود و در منشآت خود از او به همین نام یاد کرده است.» (شوکُلا تلفظ فرانسوی شوکُلات است و سبب این نام‌گذاری نیز ظاهرا رنگ سبزۀ تند چهرۀ ایرج میرزا بوده است.) بی‌شک ایرج میرزا بدون برخورداری از توجه و تربیت امیرنظام گرّوسی ایرج میرزایی که ما می‌شناسیم نمی‌شد و این را نیز باید به عنوان یکی دیگر از خدمات فرهنگی آن مرد فرهیخته که از استعدادهای درخشان گوناگونی برخوردار بود به شمار آورد.

منابع:
– دانشنامۀ آزاد ویکی پدیا
– رسالۀ یحیویه به اهتمام و با مقدّمۀ  سعید وزیری، نشر نقره ، 1366 شمسی
– دیوان کامل ایرج میرزا، به اهتمام استاد محمّد جعفر محجوب،شرکت کتاب، 1364
– تاریخ ایران تا انقراض قاجاریه، تألیف حسن پیرنیا (مشیر الدوله) و عباس اقبال آشتیانی،انتشارات خیّام، چاپ چهارم، ۴۶۳۱