محمد غافری – بخش نخست
پیش از آن که به بازگویی کوتاهی از منطقالطیر شیخ فریدالدین عطار نیشابوری بپردازیم، بد نیست مختصری هم از زندگی و آثار او بدانیم. سخن را با غزلی زیبا آغاز میکنیم.
جانا ز فراق تو، این محنت جان تا کی؟
دل در غم عشق تو، رسوای جهان تا کی؟
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو، دل بر سر جان تا کی؟
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی؟
آن روی بدان خوبی، در پرده نهان تا کی؟
در آرزوی رویت، ای آرزوی جانم
دل نوحهکنان تا چند، جان نعرهزنان تا کی؟
بشکن به سر زلفت، این بند گران از دل
بر پای دل مسکین، این بند گران تا کی؟
دل بردن مشتاقان، از غیرت خود تا چند؟
خون خوردن و خاموشی، زین دلشدگان تا کی؟
ای پیر مناجاتی! در میکده رو بنشین
در باز دو عالم را، این سود و زیان تا کی؟
اندر حرم معنی، از کس نخرند دعوی
پس خرقه بر آتش نه، زین مدعیان تا کی؟
گر طالب دلداری از کون و مکان بگذر
هست او ز مکان برتر، از کون و مکان تا کی؟
گر عاشق دلداری ور سوختهی یاری
بینام و نشان میرو، زین نام و نشان تا کی؟
گفتی به امید تو بارت بکشم از جان
پس بار کش ار مردی، این بانگ و فغان تا کی؟
عطار همی بیند کز بار غم عشقش
عمر ابدی یابد، عمر گذران تا کی؟
شیخ فریدالدین عطار کدکنی نیشابوری از بزرگترین شعرا و عرفای قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است.سال تولد او را 512، 513، 537 و 540 گفتهاند که دو تاریخ اخیر به حقیقت نزدیکتر است. بنا بر مشهور، وی در سال 618 هجری هم زمان با حملهی خانمانبرانداز مغول درگذشت. گفته شده است که پدر عطار «بوی فروش» و داروفروش بوده است و او نیز حرفهی پدر را دنبال کرد و در داروخانهی خود به طبابت مشغول شد. خود وی در خسرو نامه می گوید:
به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هر روز نبضم مینمودند
البته عدد پانصد را به احتمال قریب به یقین به منظور کثرت آورده و نه این که واقعاً در هر روز پانصد مریض را میپذیرفته. آثار مسلم عطار، آنطور که استاد فروزانفر در کتاب «شیخ فریدالدین عطار نیشابوری» آورده است، مشتمل است بر نه اثر منظوم و یک اثر به نثر. آثار منظوم شیخ عبارتند از: الهینامه، اسرارنامه، خسرونامه، مصیبتنامه، مقامات طیور یا منطقالطیر، دیوان قصاید و غزلیات، مختارنامه، جواهرنامه و شرحالقلب که این دوتای آخر هنوز به دست نیامدهاند و معلوم نیست که در گذشتِ ایام مفقود شدهاند یا خود عطار به دلایلی آنها را از بین برده است. تنها اثر منثور وی تذکرةالاولیاء است که در شرح مناقب و مقامات بزرگان عرفان و تصوف نوشته شده است. خود وی دربارهی آثارش می گوید:
مصیبتنامه زاد رهروان است
الهینامه گنج خسروان است
جهان معرفت اسرارنامهست
بهشت اهل دل مختارنامهست
مقامات طیور ما چنان است
که مرغ عشق را معراج جان است
چو خسرونامه را طرزی عجیب است
ز طرز او کِه و مِه با نصیب است
ز شعرم یاد داشت آن یار داعی
همه مختارنامه از رباعی
ز گفت من که طبع آب زر داشت
فزون از صد قصاید را ز بر داشت
غزل قرب هزار و قطعه هم نیز
ز هر نوعی مفصل بیش و کم نیز
جواهرنامهی من بر زبان داشت
ز شرحالقلب من جان در میان داشت
آثار بسیار دیگری را هم به عطار نسبت میدهند که بنا بر نظر استاد فروزانفر مسلماً از او نیست و پس از مرگ عطار توسط شاعرانی که اندک قریحهای داشتهاند سروده شده. از آن جمله است: جواهرالذات، وصیتنامه، بلبلنامه، حیدرنامه، شاهنامه، مظهرالعجایب، هیلاجنامه، لسانالغیب، اشترنامه، مفتاحالفتوح، و بیسر نامه.
درباره ی تحول روحی عطار و گرایش او به عرفان، مولانا عبدالرحمن جامی در کتاب نفحاتالانس من حضراتالقدس حکایتی نقل میکند که هرچند ساختگی به نظر میرسد خالی از لطف نیست. جامی می گوید: «گویند سبب توبهی وی آن بود روزی در دکان عطاری مشغول به معامله بود، درویشی آنجا رسید و چند بار «شییٌلله» گفت. وی به درویش نپرداخت. درویش گفت: ای خواجه تو چگونه خواهی مُرد؟ عطار گفت چنان که تو خواهی مرد. درویش گفت: تو همچون من میتوانی مرد؟ عطار گفت: بلی. درویش کاسهای چوبین داشت زیر سر نهاد و گفت: الله و جان بداد. عطار را حال متغیر شد و دکان برهم زد و به این طریق درآمد».
داستان دیگری که دربارهی عطار گفتهاند این است که به هنگام مهاجرت سلطانالعلماء، پدر مولانا، از خوارزم و گذر آنها از نیشابور به خدمت شیخ عطار میرسند. عطار چون جلالالدین محمد خردسال را میبیند به بهاء ولد میگوید: «این فرزند را گرامی دار، چون زود باشد که از نفس گرم، آتش در سوختگان عالم زند». سپس مثنوی اسرارنامه را به جلالالدین خردسال هدیه می کند.
دربارهی مرگ عطار هم گفتهاند که به هنگام هجوم مغول به نیشابور به دست سربازی کشته شد. باز هم داستان برای مرگ او ساختهاند که هنگامی که به دست سرباز مغول دستگیر شد، عطار گفت مرا مکش بلکه بفروش که سود خواهی کرد. سرباز هم پذیرفت و یک نفر مبلغی پیشنهاد کرد، ولی عطار گفت ارزش من بیش از این است و همینطور تا شخصی جوالی کاه پیشنهاد داد. عطار گفت بفروش که من بیش از این نیارزم. سرباز از این فریبی که خورده است، خشمگین شد و او را به شهادت رساند. طبیعی است که این حکایت ساختگی است. در آن گیرودار کشت و کشتار جنگ که هر کسی سعی بر این دارد که از قتل عام مغولان جان به در برد کسی فرصت شرکت در «مزایده» خرید عطار را ندارد.
اغلب شاعران بزرگ از عطار به بزرگی یاد کرده و مقام عرفانی او را ستودهاند. ابیات زیر نمونهای از این ستایشهاست که من از لغتنامه دهخدا برگرفتهام.
مولوی:
من آن ملای رومیام که از نطقم شکر ریزد
ولیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم
آنچه گفتم از حقیقت ای عزیز
آن شنیدستم هم از عطار نیز
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
عطار روح بود وسنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
شیخ محمود شبستری:
مرا از شاعری خود عار ناید
که در صد قرن یک عطار ناید
عبدالرحمن جامی:
بوی عشق گفتهی عطار عالم را گرفت
خواجه مزکوم است، از آن منکر شود عطار را
کاتبی نیشابوری:
گرچه چون عطار از گلستان نشابورم ولی
خار صحرای نشابورم من و عطار گُل
و اینک خلاصهای از مثنوی منطقالطیر عطار را آغاز میکنیم. این مختصر ترکیبی است از نثر و صدالبته ابیاتی از متن کتاب. سعی شده است که از اطناب احتراز شود و حتیالمقدور در کمترین واژهها منظور شیخ بیان گردد که خیرالکلام قَلَّ و دَلّ (بهترین کلام آنست که کوتاه باشد و دلالت بر مقصود کند). هرچند بایستی توجه داشت که یک کتاب دویست صفحهای را در یکی دو صفحه نمیتوان خلاصه کرد بدون آن که از لطف کلام گوینده کاسته شود. در این مقاله همهی ابیات از منطقالطیر هستند و چنانچه از شاعر دیگری بیتی آورده شده باشد، نام آن شاعر ذکر شده است. در اینجا باید بگویم که اگر نارساییای در این گفتار هست گناهش به گردن من است که نتوانستهام سخن شیخ را آنچنان که باید منتقل کنم وگرنه سخن عطار جامع و درخشان و گویاست.
آغاز داستان در شماره آینده