شطرنج در دیوان حافظ

با یاد پرویز ناتل خانلری

به کوشش: بهرام گرامی

مباش غرّه به بازیّ خود که در ضَرب است

هزار تَعبیه در حُکم پادِ شاه‌انگیز

شطرنج از کهن‌ترین بازی‌هاست که بین دو نفر بر صفحه‌ای به شکل مربّع شامل 64 مربع کوچکِ مساوی و یک در میان سفید و سیاه انجام می‌شود. هر بازیکن شانزده مهره دارد که شامل هشت سوار (شاه، وزیر، دو رُخ، دو فیل و دو اسب) و هشت پیاده است که معرّب آن بیادَق یا بِیدَق است.۱ پیاده کم ارزش‌ترین و وزیر یا فرزین مهمترین مهره است. حرکت مهره‌ها تابع قواعد خاصّی‌ست و هدف بازیکن آن است که با طرح نقشه، شاه حریف را چنان تهدید کند که امکان دفاع یا فرار از خطر را نداشته باشد و در اصطلاح مات شود. اگر بیدَق یا پیادۀ کم‌ارزش آنقدر پیش برود تا به خانۀ آخر برسد، به دلخواه صاحبش به وزیر یا سواری دیگر تبدیل می‌شود. سه بیت متوالی زیر تمثیلی بدیع در نهان دارند:۲

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند

عرصۀ شطرنجِ رندان را مجال شاه نیست

در شرح ابیات بالا باید گفت که رخ در گوشۀ صفحۀ شطرنج در بند و پناه مهره‌های دیگر و در اَمان است،۳ آنچنان‌که زاهد نیز گوشه‌گیر است و در قید حفظ مقام. امّا پیادۀ شطرنج آرام و مستقیم به جلو می‌رود تا به مقصد رسد و فرزین شود، همچون رند بی‌ادّعا و سالک که طریق مستقیم می‌پیماید تا رفعت یابد. «در حق ما هرچه گوید» و «تا چه بازی رخ نماید» هر دو به این معناست که اهمیّتی ندارد زاهد پارسانما و متظاهر دربارۀ ما که رندیم چه فکر می‌کند. مهم سلوک در راه راست است که در آن گمراهی نیست. ما رندان و سالکان (پیادگان) بی‌توجّه به زاهدان (رخ‌ها) به راه مستقیم خواهیم رفت و به سرمنزل مقصود (وزیر) خواهیم رسید.۴ سه بیت بالا را دوباره بخوانیم.

گاهی بازیکن به شاهِ حریف کیش می‌دهد و هم‌زمان یک سوار حریف را نیز به خطر می‌افکند، از جمله حملۀ فیل یا اسب هم‌زمان به شاه و به رخ است. غالباً پس از آنکه حریف از شاه رفع کیش می‌کند، بازیکن رُخ را می‌زند و از صحنه بیرون می‌راند. این رخِ فدایی یا قربانی شاه را «شاهرخ» می‌نامند:۵

نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ

چه کنم بازی ایّام مرا غافل کرد

«در روزگار ماضی، ملوک عرب بر پادشاهان عجم به چند چیز مفاخرت می‌کرده‌اند و یکی از آن، شطرنج از بَر باختن (= از بَر بازی کردن) بوده است. چون اهل عجم باختنِ شطرنج به‌کمال رسانیدند، ایشان نیز بر شطرنج از بر باختن واقف شدند و بی شطرنج و بساط باختن گرفتند… و این طریقِ کسانی باشد که بی‌حضور شطرنج، شطرنج بازند و آنچه چشم‌بسته بازند و شطرنج حاضر باشد همین حکم دارد.»۶ «خواجه علی تبریزی شطرنجی (سدۀ 8 قمری)… در فنّ شطرنج آنقدر وقوف داشت که صغیر و کبیر آن روزگار استادی وی را مسلّم داشتند و غایبانه و حاضرانه به غایت نیکو می‌باخت و در مجلس امیر تیمور گورکان پیوسته به آن لعب می‌پرداخت….به یکی از رومیان رهنمونی کرد که سه سفره گسترده با سه کس غایب می‌باخت. خود رو به دیوار نشسته بود و یکی به موجب حُکم او مهرۀ آن سفره‌ها را حرکت می‌داد تا اینکه هر سه را مات نمود.»۷ امروزه نیز بازیکنانی هستند که بدون دیدن صفحۀ شطرنج، پس از آگاهی از حرکت حریف، حرکت خود را اعلام می‌کنند و دیگری انجام می‌دهد. این بازیکنان تصویر صفحۀ شطرنج را، که بساط و سفره و نطع نیز نامیده می‌شود، در خاطر مُجَسّم دارند.

فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک

 که کس نبود که دستی ازین دغا ببرد

باخت = بازی کرد. غایبانه باختن، برخلاف رو در رو بازی کردن، به معنای دور از حریف بازی کردن و با واسطۀ دیگری مهره‌ها را راندن است. در بیت بالا، غایبانه باختن نشان از توان روزگار و چیرگی دست تقدیر بر سرنوشت انسان است، چنانکه تاکنون هیچکس را یارای بردن از این روزگار دغل، حریف غایب و ناپیدا، نبوده است. این مضمون در آثار دیگران نیز آمده است، با چهار بیت از محتشم کاشانی، وحشی بافقی، جامی و کمال خجندی:

میرم برای آنکه ز چشمِ مشعبدش

شطرنج غایبانه توان باخت در حضور

بساط دوری و شطرنج غایبانه به خوبان 

به خود فروشده وحشی عجب که مات نباشد

چون بر بساط وصل تو جامی نیافت دست

شطرنج عشق با رخ تو غایبانه باخت

نیست بازی با رخِ او عشقِ پنهان باختن

با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن

در بیت زیر، خال سیاه کوچک به پیادۀ شطرنج تشبیه شده که در عرصۀ زیبایی، همچون پیاده که فرزین شود، از ماه تابان و خورشید جهان‌تاب پیشی گرفته است:

چشم بد دور ز خال تو که در عرصۀ حُسن 

بیدقی راند که بُرد از مه و خورشید گرو

***

مباش غرّه به بازیّ خود که در ضرب است

هزارتعبیه در حکم پادِشاه انگیز

ضرب در بازی نرد و شطرنج به معنای زدن و کُشتن است و با این عمل مُهرۀ حریف به بیرون رانده می‌شود. تعبیه در بیت زیر به معنای قرار و سامان دادن است و در بیت بعد از منوچهری به معنای آرایش سپاه و نقشۀ جنگ است، امّا در بیت بالای مقاله با هر دو معنا نشسته است:

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود 

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

پیرایۀ عالَم تویی، فخر بنیآدم تویی 

داناتر از رُستم تویی، در کار جنگ و تعبیه

حُکم (جمع آن اَحکام) به معنای قانون و دستور است. پادشاه انگیختن به معنای امروزی کیش دادن به شاه و معنای مُوَسّع آن مات کردن در شطرنج است و پادشاه‌انگیز یا پادشه‌انگیز مانند شاه‌انگیز یا شه‌انگیز به معنای اِخطار و تهدید شاه یا همان کیش است،۸ با دو بیت زیر از نظامی گنجوی و عطّار:

به شطرنجِ خلاف این نطع خونریز 

به هر خانه که شد دادش شه‌انگیز

چو در هر خانه‌ای بینی شه‌انگیز 

چرا شطرنج می‌بازی؟ فروریز

***

نکته‌ای که در این نوشتار در کانون توجّه نگارنده قرار دارد آن است که این بیت:

مباش غرّه به بازیّ خود که در ضرب است

هزارتعبیه در حکم پادِشاه انگیز

و غزل حاوی آن در گذشته در همۀ نسخه‌ها وجود داشته است، امّا علّامه محمد قزوینی نخستین کسی است که این بیت را به گمان آنکه معنای محصّلی نداشته و الحاقی بوده حذف کرده است. بعد از او، دیگر مصحّحان که به حافظ قزوینی/غنی نظر داشته‌اند (از جمله حسینعلی هروی در شرح غزل‌های حافظ، محمد استعلامی در درس حافظ، بهاءالدّین خرّمشاهی در حافظ‌نامه و حافظ خطیب رهبر) این بیت را الحاقی دانسته‌اند و در غزل نیاورده‌اند. در شرح سودی بر حافظ در مصرع اول «خبر» به‌جای «ضرب» آمده، و «تعبیه» به «نهانی» و «پادشاه انگیز» به «خلع‌کنندۀ شاه» معنا شده که همه نادرست است. در حافظ به سعی سایه، این بیت با ضبط «تعبیۀ حُکم»  به‌جای «تعبیه در حُکم» آمده که معنای مُحصّلی به دست نمی‌دهد. رحیم ذوالنّور غزل‌های حافظ را از روی حافظ قزوینی/غنی گراوُر کرده و پس از مقایسه با حافظ خانلری، بیت بالا را در حاشیه (صفحۀ 596) آورده است. به نقل از منوچهر مرتضوی در مکتب حافظ (صفحۀ 603) «نه اجزاء و نه کلّ بیت وضع مشخّص و روشنی ندارد و قطعاً از ابیات لاینحلّ حافظ محسوب می‌شود.»

حسین زریاب خویی می‌گوید: «این بیت تعقید دارد و خالی از فصاحت و بلاغت معهود در حافظ است.» او برای دریافت معنای بیت، بازو را به‌جای بازی و حرب را به‌جای ضرب می‌گزیند و پادشاهان‌گیز را برابر با «حُکمی که انگیزۀ پادشاه است» می‌داند و بیت را چنین معنا می‌کند: «پهلوانان و زورآزمایان در جنگ نباید به بازوی خود غرّه یا مغرور باشند، زیرا کار جنگ را تعبیه و نقشۀ فرمانده یکسره می‌کند و قوّت بازو در برابر نقشه و تعبیۀ جنگی به‌کار نمی‌آید.»۹سعید حمیدیان در ردّ همۀ نظرات زریاب خویی مشتمل بر جایگزینی واژه‌ها و تعبیرات آنها، با خانلری و توضیحات او هم‌سو می‌شود۱۰ که به‌تفصیل در زیر می‌آوریم.

برخلاف آنچه گذشت، در حافظ خانلری این بیت در غزلی با نُه بیت آمده است. (صفحۀ 536) این غزل در هشت نسخه از چهارده نسخۀ اساس وجود دارد و هر هشت نسخه این بیت را دارند که دلیلی بارز و حجّتی تمام است که این بیت الحاقی نیست و متعلّق به این غزل است و صِرفِ ندانستن معنی بیت، دیگر مصحّحان را بر آن داشته که یکسره بیت را کنار گذارند یا در زبانزد امروزی صورت مسئله را پاک کنند.

خانلری، این فرزانۀ فروتن، این بیت را حذف نکرده و از میان بیش از چهار هزار بیت در دیوانِ حافظ به تصحیح او، به‌طور بسیار استثنائی، در مقابل آن نوشته است: «معنی این بیت دانسته نشد»  (صفحۀ 537) و از همین روست که «پادشاه انگیز» را به شکل دو کلمۀ جدا از هم نگاشته و به‌جای «ضرب»، «خبر» گذاشته است. در عین حال، او در جلد دوم دیوان حافظ که شامل ملحقاتِ غزلیات، قصاید، مثنویات، قطعات و رباعیات، معرّفی نسخه‏ها، گزارش کار و شرح بعضی لغات و تعبیرات است، با اشاره به نسخه‌بدل‌ها در مورد این بیت (صفحۀ 1163) می‌گوید: «از هیچکدام [از نسخه‌ها] معنای صریحی درنیافتم. شاید «پادشاه انگیز» اصطلاح شطرنج باشد معادل «کیش» یا «کیش مات» امّا این اصطلاح را هیچ‌جا ندیده‌ام.» عجبا که خانلری، بدون دیدن این اصطلاح در جای دیگر، چنین حدس درستی زده است. با این حال، او فروتنانه بر درنیافتن معنا تأکید می‌کند.

در شرح این بیت باید گفت گاهی در بازی شطرنج بازیکنی که پیش افتاده چند بار متوالی شاهِ حریف را در خطر کیش قرار می‌دهد و نسبت به بازی خودغرّه می‌شود. امّا حریف هر بار هم‌زمان با رفع کیش نقشه هم می‌کشد، یعنی در تدارک و تعبیۀ حرکتی هم هست و به محض آنکه بازیکنِ مغرور و غافل، از کیش دادن بازمی‌ماند، حریفِ به ظاهر درمانده با استفاده از فرصت حرکتی می‌کند که به بُرد او می‌انجامد. بیت مورد نظر ناظر بر این معنا نیز هست. در این بیت، «پاد» در ترکیب «پادشاه‌انگیز» می‌تواند، نه به صورت بخشی از کلمۀ پادشاه، بلکه به صورت کلمه‌ای مستقل به معنی ضد و دافع (مانند پادزهر، به معنی ضدّ یا دافع زهر) باشد و با کسره به شکل «پادِ شاه‌انگیز» خوانده شود که امروزه آن را «رفع کیش» می‌نامند. در این صورت بیت فصاحت و بلاغت بیشتری بازمی‌یابد و بدین‌گونه معنای دیگری نیز پیدا می‌کند. [غرّه مباش! هزار طرح و نقشه در حرکات دفاعی حریف، یعنی در پادِ شاه‌انگیز»، نهفته است، یا: حریف را نباید خوار شمرد.]۱۱

ـــــــــــــــــــــــــــ

۱. این کلمه در پهلوی پیاذک و معرّب آن بیاذق بوده و عرب پنداشته جمع است و از آن مفرد بیدق را استخراج کرده‌اند. (مصطفی ذاکری، ریشه‌شناسی اصطلاحات شطرنج، نامۀ انجمن، 1381، شمارۀ 8، صفحۀ 22-37)

۲. همۀ اشعار این نوشتار از حافظ است، جز مواردی که نام شاعری دیگر ذکر شده است.

۳. رباعی زیر از قاضی کمال مراغه‌ای به گوشه‌گیری، قناعت و راست رفتن رخ اشاره دارد:

زین کِشت دلا به خوشه‌ای قانع باش / چون رهگذری به توشه‌ای راضی باش/ بر رُقعۀ شطرنجِ وفا راست برو / وآنگاه چو رخ به گوشه‌ای راضی باش./ (جمال خلیل شروانی، به‌تصحیح محمد امین ریاحی، نزهةالمجالس، انتشارات علمی، 1366، صفحۀ 116)

۴. ناصر علیزاده و مهدی رمضانی، اقتراح بیتی از دیوان حافظ، مجلّۀ زبان و ادب فارسی، دانشگاه تبریز، 1392، شمارۀ 277، صفحۀ 101-105.

۵. سعید رضا بیات، شطرنج در گسترۀ ادب فارسی، چیستا، 1370-1371، ، صفحۀ 746.

۶. علی صفری آق قلعه، نسخه شناسی: کهن‌ترین نوشتۀ شناخته شدۀ فارسی در آزمون شطرنج، گزارش میراث، 1388، شمارۀ 31 و 32، صفحۀ 27-29.

۷. علی رواقی، نقد ادبی: شب تاریک و بیم موج و… (3)، کلک، 1370، شمارۀ 21، صفحۀ 82.

۸. کرامت‌الله رعنا حسینی، شرح بیتی از حافظ، آینده، 1363، شمارۀ 12، صفحۀ 848-849.

۹. عبّاس زریاب خویی، آئینۀ جام، حُکم پادشاهانگیز، انتشارات علمی، 1368، صفحۀ 148-149. 

۱۰.  سعید حمیدیان، شمّهای از شرح شوق، نشر دانش، خرداد و تیر 1369، شمارۀ 58، صفحۀ 56-60.

۱۱.  سلیم نیساری، حافظ و عرصۀ شطرنج، حافظ، 1384، شمارۀ 19، صفحۀ 53.