جعفر سپهری
وی جز «پزشک»، هرگز از کمک اروپائیان استفاده نکرد. نادر نسبت به اروپاییان بسیار بدبین بود، از همین رو به جای خرید کشتی از اروپا، از مازندران و از راه خراسان که هموارتر بود، چوب به بوشهر حمل کرد و 19 کشتی جنگی توپدار ساخت. به ابتکار نادر بود که توپهای سبک، که تا آن تاریخ در جهان سابقه نداشت، ساخته شد و این توپهای قابل حمل با شتر، «زنبورک» نام گرفتند.
نادر خرید کالای صنعتی (تکنولوژیک) از اروپا را را روا نمیدانست و بارها گفته بود که چنین خریدهایی قوه ابتکار را از ایرانی سلب میکند، ما خودمان باید نیازهای صنعتیمان را برطرف سازیم، آنان (فرنگیها) چیزی بالاتر از ما ندارند، ما نباید عادت کنیم که نیازمند دیگران شویم.
به نوشته مورخان اروپایی، نادر برخلاف صفویه، کوچکترین نظر مساعدی به اروپاییان نداشت و برای تارانیدن آنان از آبهای شرق بود که درصدد ایجاد یک نیروی دریایی بزرگ برآمده بود تا بتواند با آن جزایر اقیانوس هند، از جمله زنگبار، را از دسترس اروپاییان که هدفی جز سلطه و استثمار شرق نداشتند دور سازد و برای این منظور مهندسان کشتیساز هند را با کمک پارسیان ساکن این شبه قاره یافته و استخدام کرده بود. این مورخان نوشتهاند نادرشاه که بسیار به اروپاییان بدبین بود به سرزمینهای مورد نظر اروپاییان در منطقه، از جمله عمّان قول حمایت نظامی داده بود.
نادرشاه استقرار اروپاییان در بنادر اقیانوس هند و خلیجهای منشعب از آن را که به بهانه بازرگانی صورت میگرفت، به درستی وسیلهای برای دستاندازی به همه شرق تلقی میکرد.
ناوگان دریای مازندران
اینکه نادرشاه برای نخستین بار چه هنگامی به فکر داشتن یک ناوگان در آبهای دریای گرگان یا دریای مازندران افتاده است، به نظر نمیرسد درجایی ضبط شده باشد. زمانی که نادر درسال 1741 رشته عملیات خود را علیه لزگیهای داغستان، که آلت دست روسها شده بودند را آغاز کرد، بیشتر تدارکات مورد نیاز او تحت شرایط و اوضاع و احوال جغرافیایی و طبیعی کشور، از راه دریا به دربند گسیل میشد.
برقراری امنیت دریای مازندران از آغاز تاریخ تا زمان صفویان بر عهده «نگهبان دریای مازندران» بوده است. از زمان ساسانیان شروانشاهیان وظیفه نگهبانی دریای مازندران را بر عهده داشتند. شاه اسماعیل صفوی در راه یکپارچهسازی مادی و معنوی ایران، این آخرین بازماندگان ساسانیان را، که دیگر آن نگهبانان نیرومند نخستین نبودند، برانداخت و راه را برای دریازنان روسی هموار نمود.
در روز 21 ژانویه سال 1732دولت روسیه طبق یادداشتی که در رشت به نماینده دولت ایران تسلیم شد مفاد قرارداد سال 1724 خود با دولت عثمانی را که به امضای پتر یکم و سلطان عثمانی رسیده بود کان لم یکن و بلا اثر اعلام داشت. طبق این قرارداد که با ظهور نادر و از ترس او لغو شد، دولتهای روسیه و عثمانی با سوءاستفاده از ضعف ایران به سبب جنگ داخلی ایرانیان با یکدیگر (تصرف اصفهان به دست شورشیان قندهار) توافق کرده بودند که سراسر غرب ایران از گرجستان تا خوزستان به عثمانی و نواحی ساحلی شمال ایران از حاجیترخان تا استراباد به روسیه تعلق داشته باشد. پتر یکم تزار روسیه، نظریهپرداز رسیدن به آبهای گرم خلیج فارس، چند روز پس از امضای این قرار داد درگذشته بود.
در سال 1724 دولت عثمانی هنگامی که شنید که پتر یکم امپراتور روسیه با 45 هزار سرباز و صدها توپ در حاجیترخان مستقر شده و قصد راندن به جنوب و رساندن خود به آبهای گرم اقیانوس هند را دارد، که هدف نهایی اوست، پیشنهاد انعقاد آن قرارداد را داده بود تا میان دو کشور برسر ایران که اوضاع مبهمی داشت درگیری روی ندهد و به علاوه، روسهای عبوس طمع به غرب ایران نکنند و روسیه موافقت کرده بود.
جانشینان پتر پس از آگاهی از ظهور نادر و قلع و قمع قندهاریها و عقب راندن عثمانی و برکنار کردن طهماسب دوم شاه صفوی، حساب کار خود را کردند و ضمن لغو یکجانبه قراردادی که با عثمانی امضاء کرده بودند از همه دعاوی خود دست برداشتند و دستور بازگشت نیروها را صادر کردند.
با وجود لغو این قرار داد و باز گرداندن نیروها، روسیه در بیرون بردن باقیمانده واحدهای نظامی خود از بادکوبه (باکو) تعلل میورزید. نادر دو سال بعد عازم داغستان شد و روسها با شنیدن این خبر به واحدهای باقیمانده در دژ بادکوبه دستور تخلیه و بازگشت فوری دادند و شتاب در این کار به قدری زیاد بود که سربازان روس تعدادی از توپهای خود را برجای گذارده بودند.
اسناد آرشیو «سن پترز بورگ» نشان میدهد که به تزار وقت روسیه (جانشین پتر) گزارش کرده بودند که اگر نادر از دربند قفقاز عبور کند، به تصرف روسیه قانع نخواهد شد و تا اروپای مرکزی پیش خواهد راند.
در زمان نادرشاه کشتیرانی در دریای مازندران در انحصار روسهای عبوس بود. صاحبان روسی کشتیها گزافترین نرخ کرایه را از ایرانیان دریافت میکردند و سودهای کلان میبردند. دولت روسیه هم به دنبال وصیتنامه پتر و رسیدن به آبهای گرم دریای پارس بود. هنگامی که کالوشکین، نماینده روس مقیم در دربار ایران، خبر به تحت نشستن امپراتریس الیزابت پتروونا را پس از کودتای وی علیه ایوان ششم در دسامبر 1741 به اطلاع نادرشاه میرساند، شاه پس از اظهار شادمانی از شنیدن این خبر و اینکه دختری از پتر کبیر به تخت سلطنت روسیه جلوس کرده است، درخواست میکند که ده کشتی جهت استفاده در عملیات نظامی علیه شورشیان داغستان و همچنین برای تدارکات مورد نیاز به وی قرض داده شود. کالوشکین ضمن گزارش این مطلب، به دولت خود خاطر نشان میسازد که اگر این کشتیها به نادر قرض داده شود، او هرگز آنها را باز پس نخواهد داد، زیرا که بسیار مشتاق است ناوگانی از آن خود داشته باشد. اگر نادر ناوگانی در دریای مازندران داشته باشد، پای ما را خواهد برید.
فوریه سال 1742 تزار روسیه و مشاورانش گزارش « کالوشکین » نماینده اعزامی به ایران را از ملاقاتش با نادر شاه به دقت بررسی کردند. نادر 15 ماه مه سال 1741 هنگام عبور از راه جنگلی سوادکوه (مازندران ) با شلیک گلوله از داخل جنگل به سویش مورد سوء قصد قرار گرفته بود و این رویداد بر روحیهاش اثر ژرفی گذارده بود. نادر پس از این تیراندازی که آسیبی هم به او وارد نساخت ماهها در تهران که شهرکی خوش آب و هوا بود اقامت کرد و در همین جا «کالوشکین» موفق به دیدار او شد. کالوشکین در گزارش خود که در آرشیو سن پترز بورگ محفوظ است نوشته بود:
«ملاقات با نادر بسیار دشوار بود . وی چنان از باده پیروزی سرمست است که اگر اراده کند؛ با یک حرکت کره زمین را مسخر خواهد کرد. باید از او و ایران تحت فرماندهی او بسیار ترسید. نادر مردی نظامی است و نمیتوان روی تعهدات سیاسی او حساب کرد. او با عثمانی خوب نیست و با ما هم قلباً خوب نخواهد شد.
خیلی دشوار است که بشود با او وارد یک معامله سیاسی شد ، زیرا او برای هر مسألهای راه حل نظامی را ترجیح میدهد. او عاشق شمشیر درخشان، توپ دور زن ، اسب اصیل و سرباز مطیع است. او به فکر تأسیس نیروی دریایی هم افتاده. دیگر نه تنها روسیه، بلکه اروپا باید از ایرانیان و نادر بترسد. با وجود این، هروقت که خسته میشود، از منشیاش، که در جلسات رسمی همیشه حضور دارد، میخواهد که برایش از دیوان حافظ غزلی بخواند». در این گزارش کالوشکین از خطری که فرمان نادر مبنی بر تأسیس نیروی دریایی دریای مازندران و گرگان برای روسیه ایجاد کرده سخن گفت. چندی پیش از آن ایرانیان و روسیه در محلی به نام ایرانخراب در غرب دریای مازندران با هم نبرد نمودند که نیروهای روسیه تارومار شدند و نادر دستور تأسیس یک پایگاه دریایی در این منطقه را داده بود.
درماه ژوئیه 1742 بود که بین نادر و کاپیتان جان التون انگلیسی رابطه برقرار شد. التون به فکر برقراری مجدد روابط بازرگانی میان بریتانیای کبیر و ایران از راه روسیه و دریای مازندران افتاد. برخی از بازرگانان انگلیسی به پیشنهادهای التون عمل کردند و او و کاپیتان وودروف را مأمور نمودند تا برای حمل کالاهای آنان از دریای مازندران اقدام به ساختن یک کشتی در غازان بکند. التون و وودروف پس از پایان کار این کشتی، که «امپراتریس روسیه» نامیده شد، و انباشتن آن از کالاها، رود ولگا را به سوی جنوب طی کردند و پس از گذر از دریای مازندران در ژوئن 1742 وارد بندر انزلی شدند. آنان پس از تخلیه کالاهای خود در بندر انزلی، یک محموله برنج برای سربازان ایرانی مستقر در داغستان بارگیری کردند و عازم دربند شدند. در ماه دسامبر بعد نیز اقدام به تحویل محموله برنج بیشتری در داغستان کردند. هرچند این اقدامات و فعالیتها موجب رضایت خاطر ایرانیان میشد، لیکن خشم صاحبان کشتیهای روسی را، که متوجه شده بودند امتیاز انحصاری آنان در خطر است، به همراه داشت.
در مرحله نخست التون با آراپوف، کنسول روس در گیلان، درگیر شد و کنسول از آن پس نسبت به التون به شدت دشمنی میورزید. زمانی که وودروف پس از تحویل دومین محموله برنج در دربند به خشکی رفته بود، در آنجا به تحریک یک افسر روس به طرز وحشیانهای مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفت. التون شکایتنامهای تسلیم مقامات ایرانی کرد و اندکی بعد خود به اردوگاه شاه بزرگ، که در آن هنگام فاصله کمی با شمال غربی دربند داشت، رفت. التون موفق به دیدار شاه بزرگ شد و او را تحت تأثیر قرارداد. در ملاقاتهای بعدی مسأله کشتیرانی و کشتیسازی نیز مورد گفتگوی آنان قرارگرفت. نادر در پایان این مذاکرات التون با لقب «جمالبیگ» را به سمت سرپرست ساحل دریای مازندران و گرگان منصوب کرد و به او دستور داد تا کشتیهایی به سبک و اسلوب اروپاییان برایش بسازد. هنگامی که التون به دربند بازگشت و به کشتی خویش رفت آدمی شده بود که هنوی درباره او چنین مینویسد: «به یک ایرانی تمامعیار مبدل گردید و خلعت اهدایی شاه یعنی ردا و عمامه به تن و سر میکرد» .نتیجه دیگر ملاقات التون با شاه مجازات کسانی بود که به وودروف حمله کرده بودند. التون پس از بازگشت به گیلان با جدیت تمام کار خدمت به شاه را آغاز کرد و در عین حال به فعالیتهای بازرگانی خود نیز مشغول بود. در آن زمان ترکمنهایی که در ناحیه جنوب شرقی دریای مازندران مسکن داشتند مردمانی قطاع الطریق بودند و اغلب به صورت راهزنان دریایی به نواحی ساحلی استرآباد و مازندران حمله میبردند. به همین دلیل نادرشاه تصمیم گرفت با یک اقدام نظامی و دریایی آنها را سرکوب کند. او برای نیل به این هدف در ژوئیه 1743 التون و وودوف را جهت بررسی و شناسایی ساحل و محل سکونت ترکمنها به آنجا گسیل داشت. التون و وودروف حسب وظیفه به بررسی و شناسایی محل پرداختند و التون یکی از جزایر نزدیک به ساحل ترکمنها را به منظور استقرار نیروی نظامی برگزید. التون به خدمت شاه بزرگ درآمد و خدمات او در حق نادر از دید روسها، از جمله آرایوف، کنسول روس، که گزارشهای متعددی به سنپترزبورگ میفرستاد، پنهان نماند.
در اوایل سال 1743 نادر آن چنان رفتار تهدیدآمیزی نسبت به روسها در پیش گرفته بود که وقوع جنگ بین آنها حتمی به نظر میرسید و با اینکه بحران خیلی زود برطرف شد و نادر لشکریان خویش را به عوض روسیه روانه جنگ با عثمانی کرد، ولی روسها دریافته بودند که تهدید ایران ممکن است، بار دیگر به آسانی از سر گرفته شود. روسها از این میترسیدند که اگر نادر برای ورود به شرق دریای گرگان جای پای محکمی در سرزمین ترکمنها به دست آورد و ناوگانی هم در دریای مازندران داشته باشد، آن گاه حمله به روسیه برای او کاری سهل و آسان خواهد بود. از این گذشته دولت روس مدتها بود که دریای مازندران را یک دریای روسی تلقی میکرد، بنابراین به هرگونه کوشش از جانب دیگران برای کنترل آن، با بیمیلی شدید و با بیم و هراس مینگریست. به دلایل یادشده، هنگامی که گزارشهای مربوط به انتصاب التون (جمالبیگ) به سمت سرپرست ساحل دریای مازندران و گرگان و همچنین خدمات او به شاه به دربار روسیه رسید، بلافاصله دستورهایی برای پرنس شرباتف سفیر روس در لندن گسیل شد تا به این امر اعتراض کند. پس از اعتراض پرنس شرباتف، کمپانی روس نیز از مطالب عنوان شده علیه التون با خبر شد. بسیاری از بازرگانان نخست حاضر نبودند اتهامات روسها علیه التون را باور کنند. ولی عاقبت پذیرفتند که شخصی را برای تحقیق به ایران گسیل دارند.
هنوی از شرکای یکی از شرکتهای بازرگانی ذینفع، که داوطلب انجام این وظیفه در ایران شده بود، اعزام شد. هنوی در کتاب خود به نام سفرها، شرح مفصل و جالبی از مأموریت خویش به دست میدهد. او پس از ورود به ایران در اواخر سال 1743 دریافت که هرچند بعضی اتهامات عنوان شده از سوی روسها علیه التون اغراقآمیز است، ولی درواقع او وارد خدمت شاه بزرگ شده و آغاز به کار به ساختن یک کشتی در نزدیک لنگرود کرده است. به علاوه برای انجام دادن یک مأموریت تجسسی نیز به گوشه جنوب شرقی دریای مازندران رفته است. هنوی پس از توصیف مشکلات التون در زمینه کارگر مورد نیاز، از جمله در باره موانعی که میباید از پیش پای بردارد مینویسد:«آقای التون در گیلان و ولایات اطراف آن الوارهای خوبی یافته بود، اما به علت بدی راهها انتقال آنها به محل مورد نظر مشکل بود. در مازندران معدن آهن وجود دارد، ولی استادان لنگر ساز ندارند. از این رو آقای التون ناگزیر بود برای پیداکردن لنگرهایی که روسها در طول سالهای متمادی در ساحل گم کرده بودند به جستجو پردازد. او از پارچه پنبهای بادبان و از کتان، طناب درست کرده بود».
کودتای خبوشان و ترور نادرشاه
دهم ژوئن سال 1747 میلادی، 20خرداد 1126 خورشیدی، در فتحآباد قوچان (خبوشان)، نادرشاه در خوابگاهش به دست تنی چند از فرماندهانش به قتل رسید. به این ترتیب کسی که مورخان او را ناپلئون شرق و ناپلئون پارسی نوشتهاند، و بهراستی سردار بیمانندی بود، از این جهان رفت. مردی که آرزو داشت ایران را بار دیگر ابرقدرت جهان کند و پای اروپاییان استعمارگر را از شرق ببرد. کودتای دهم ژوئن 1747 قوچان، نه تنها مسیر تاریخ ایران، بلکه سرنوشت مشرق زمین را دگرگون ساخت. اگر این کودتا رخ نداده بود، انگلستان بر آسیای جنوبی و پس از آن خاورمیانه، و روسیه بر قفقاز و سپس خراسان بزرگ (آسیای میانه) دست نمییافتند، افغانها (نامی که انگلستان بر ایرانیان ساکن خاور ایرانزمین گذارده است و نام اصلی آن سرزمین آریاناست) از ایران جدا نمیشدند و مسألهای به نام کشمیر، که از دیرباز بخشی از ایران بود، به وجود نمیآمد، انگلیسیها با کوچ دادن قبایل عرب به ساحل جنوبی خلیج فارس تعادل جمعیت را بر هم نمیزدند و به جزیره ایرانی میشماهیگ (بحرین) استقلال نمیدادند، و نقشه جغرافیایی آسیای جنوبی چیز دیگری بود و ….
نادر در سال 1736 میلادی توسط زعمای ایران، سران قبایل، کدخدایان و معتمدان نقاط گوناگون کشور، در یک رایگیری عمومی، به شاهی برگزیده شده بود. او توانست نیروهای روسیه متجاوز را که به دنبال رسیدن به آبهای گرم دریای پارس بودند، به آن سوی داغستان و آبخیزستان (آبخازیا) فراری و مرزهای ایران را تثبیت نماید. او عثمانی را گوشمالی داده، و برجای خود نشانده بود. آنها را از قفقاز و همه سرزمینهای ارمنینشین بیرون رانده، شهرهای کربلا و نجف را تصرف نمود. فرارود (آسیای میانه) را آرام، و گردنکشان ایران خاوری (پختون ها = پشتون ها) را تنبیه و دهلی را، که از شورشیان حمایت نموده بود، در سال 1739 (نوروز) به تصرف خود درآورده بود. او توانست مرزهای ایران در شمال و شمال غربی، جنوب و شرق را به حد زمان ساسانیان برساند.
نادرشاه نه تنها حاکمیت ایران را بر سراسر خلیج فارس مسلم ساخته بود، بلکه سران مسقط و عمّان و زنگبار و سیام را نیز به سوی خود جلب کرده، سرگرم ساخت ناو جنگی و درصدد تصرف جزیره زنگبار در حاشیه آفریقا هم بود تا راه آسیا را بر استعمار غرب سد کند. نادر دو سوم از زندگانی خود را روی زین اسب گذرانید و لشکرکشیهای بدون وقفه و ضعف مزاج و خستگی جسمانی ناشی از آن، وی را به تدریج بدخلق و خوی ساخته بود. نتیجه آن نیز اتخاذ تصمیمات سخت و نیز اعمال مجازاتهای شدید و فوری اطرافیان خود و مقامات از جمله افسران ارشد بود.
نادر که آخرین آیینهای نوروزی دوران زندگی را در کرمان گذرانیده بود، نیمه خرداد در راه بازگشت به پایتخت خود (مشهد)، در فتحآباد قوچان اردو زده بود. در این اردوگاه که در 12 کیلومتری قوچان (خبوشان آن زمان) برپا شده بود، نادر دژبانی اردو را به احمدخان درانی، افسر 25 ساله پشتون، سپرده بود که این امر باعث ترس افسرانی شده بود که بر جان خود ایمن نبودند. این بیم و نگرانی به زودی 70 افسر، و بیشتر قاجارها و افشارها را برآن داشت که «هم قسم» شوند تا نادر را بکشند. این توطئهگران شبانه (10 ژوئن 1747) به چادر خوابگاه نادر نزدیک شدند، نگهبان چادر را خفه کردند، و وارد چادر شدند. نادر با شمشیر دست به دفاع زد ولی صالح خان دست نادر، و یک فرمانده قاجار سر او را قطع کرد و روز بعد، در آن اردوگاه عظیم جز جسد نادر چیزی دیگر بر جای نمانده بود. این بود سرانجام یکی از مردان بزرگ تاریخ مشرق زمین.
پیکر نادر سپس در گوری که خود در خیابان بالا در مشهد تدارک دیده بود دفن شد. در جریان کفن و دفن بود که حاضران متوجه شدند نادر ریش خود را رنگ میزد تا کهولت او آشکار نشود.
نادر پسر شمشیر
نادر در روز 22 اکتبر در سال 1688 میلادی در دستگرد خراسان به دنیا آمد و 59 سال عمر کرد. وی در نوجوانی با مادرش به اسارت ازبکها، که به خراسان دستبرد زده بودند، درآمد، ولی پس از رسیدن به سن بلوغ و نیز درگذشت مادرش، از این اسارت فرار کرد و به ایل افشار پناهنده شد و به همین سبب وی را نادر شاه افشار نوشتهاند، حال آن که به گفته برخی تاریخنگاران در اصل، از تبار افشارها نبود. نادر کارها و وقایع روزانه را در پایان هر روز به منشیاش «میرزا مهدی» دیکته میکرد تا فراموش نشوند. نادرشاه علاقه عجیبی به گردآوری کتاب و اهداء آنها به کتابخانهها داشت. وی صدها جلد کتاب خطی نفیس به کتابخانه رضوی مشهد هدیه کرده بود. نادر میدانست که با ملتی بیسواد نمیتوان کشوری نیرومند داشت. از این رو بر آموزش همگانی، رایگان و اجباری، آنچه امروز دبستان نامیده میشود تاکید فراوان داشت.
برای اثبات «احساس میهن دوستی» نادر ذکر این دو دلیل کافی است: یکی حک کردن عبارت «نادر ایران زمین» بر سکههایش و دیگری ورود وی به شهر دهلی در روز «نوروز». وی پس از شکست دادن ارتش هند، منتظر شد تا نوروز فرا رسد و در این روز ملی ایرانیان وارد دهلی شود.
ماخذ و مراجع:
– تاریخ صنعت و اختراعات، موریس داماس
– تاریخ علم در ایران، مهدی فرشاد
– تاریخ علم، جورج سارتون
– تاریخ مهندسی در ایران، مهدی فرشاد
– تاریخ، هرودوت – تاریخچه نادرشاه، مینورسکی
– دریانوردی ایرانیان، اسماعیل رایین
– زندگی پر ماجرای نادرشاه، دولت نادرشاه افشار، رنوا، اشرافیان
– زندگی و مهاجرت نژاد آریا، فریدون جنیدی
– سفینه سلیمانی، محمدربیع بن محمدابراهیم
– فرهنگ دریایی خلیج فارس، حسین نوربخش
متفکران اسلامی، کارون دوو
www.Iranianshistoryonthisday.com