افسانه خاکپور
دو سال پیش در یک صبح یکشنبه پاییزی به همراه یکی از فامیل برای خرید از خانه بیرون رفتیم. کوچه خلوت و ساکت بود و پرنده پرنمیزد. ساعتی بعدبه خانه برگشتیم کوچه همچنان خلوت بود.با گشودن در، متوجه دو مرد آسیایی زیر درختهای دست راست حیاط شدم. وحشتزده که اینها کیستاند و در حیاط ما چه میکنند، چند لحظه مات و مبهوت ایستادم. بعد پرسیدم اینجا چه میکنید و به چه حقی و چطور وارد خانه ما شدهاید. آنها که فرانسه حرف نمیزدند به جای جواب همگی ها ها خندیدند. همینکه سرچرخاندم دیدم سه مرد آسیایی دیگر هم زیر درختان دست چپ در چرخشاند. یعنی پنج ناشناس در حیاط.
راستی جریان چیست؟ این پنج مرد آسیایی که یکی دو تایشان هم مسن بودند، وقتی تعجب و اعتراض مرا دیدند، خنده کنان و با ایما و اشاره میوههای قرمز کاج خانه را به من نشان دادند و بازهم خندیدند، ها ها. یعنی که میوهها ی درخت کاج را جمع میکنند، ها ها.
آنها بین خودشان چینی حرف میزدند و میوههای سرخ و کوچک را تند و تند از زمین برمیداشتند و گوششان بدهکار سروصدا و عصبانیت من نبود و هرچه از آنها می پرسیدم چطور وارد خانه شدند، پاسخ فقط خونسردی، خنده و ها ها بود.
هرچه میگفتیم هرچه زودتر باید از اینجا بیرون بروند،فایده نداشت، و همچنان به جمع آوری میوه های قرمز کاج ادامه میدادند. یکی از آنها، که مسن بود، خوردن دانههای قرمز کاج را به من نشان میداد و با ایما و اشاره و خنده می]واست به من بفهماند که این میوه برای سلامتی خیلی خوب است و همگی با ها ها ها کردن حرف او را تأیید میکردند.
خلاصه ول کن نبودند و اصرار داشتند که همه کاجها را جمع کنند و بعد بروند. من و فامیلم، از سماجت و بیاعتنایی آنها به حرفهای منِ صاحب خانه درشگفت بودیم.
به یکی از آنها که جوانتر بود و کمی فرانسه حرف میزد، گفتم اگه از خونه بیرون نروند، زنگ میزنم به پلیس. او بلافاصله دوستانش را خبرکرد و همگی فلنگ را بستند و از در بیرون رفتند.
پس ازرفتن آنها معمای ورود آنها به خانه را با خراشهای روی دیوار کشف کردم و برای پیشگیری از هجوم مجدد این چند چینی، مجبور به بالا بردن دیوار دور خانه شدیم. اما تازه دریافتم که خود ما تا کنون به میوه های قرمز کاج و خود کاج پیر که پشت درختان دیگر پنهان بود توجهی نکرده بودیم.
سالها میوههای کوچک سرخ این درختها به زمین میریخت و ما غافل از اینکه که به درد سلامتی و نشاط و شادی میخورد. برای اولین بار خود من هم این میوه قرمز گرد و خوشمزه را چشیدم.
بیست و پنج ژوییه دو هزار و بیست