برآیند انقلاب‌های خونین

پژوهشی از ک. هومان
بررسی: شاهرخ احکامی

ناشر: رسانه‌های گروهی پارس
khomman209@gmail.com

چند سالی است که با نوشته‌های خواندنی ک. هومان آشنایی دارم. کتاب رسیده (برآیند انقلاب‌های خونین)، دارای بخش نخست شامل انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب بلشویکی در روسیه، انقلاب سرخ چین، انقلاب اسلامی در ایران؛ بخش دوم شامل چرایی بروز انقلاب اسلامی در ایران تا … چرایی روابط ایران با دولت‌های غربی در زمان شاه؛ بخش سوم شامل آنان که به خاطر یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدند… تا نقش خان‌ها و صاحبان املاک روستایی در پیوند با لغو سیستم ارباب رعیتی؛ و بخش چهارم شامل نقش بیگانگان در برپایی انقلاب اسلامی … تا نقش دولت اسرائیل می‌باشد. هومان در پیش‌گفتار می‌نویسد: انقلاب revolution یعنی دگر گون شدن، تغییر، تحول و تبدیل که این واژه معمولاً درباره‌ی دگرگونی‌های انجام شده در زمینه‌های گوناگون… از جمله انقلاب سیاسی، انقلاب صنعتی، انقلاب فرهنگی (رنسانس) و یا انقلاب مذهبی و انقلاب ضداستعماری به کار می رود. تم این گفتار درباره‌ی انقلاب سیاسی ازنوع خونین و برآیند آن است….. از آنجا که چگونگی و برآیند رویداد انقلاب اسلامی از برای ما ایرانیان دارای اهمیت ویژه است و به بررسی و کند و کاو بیشتری نیاز دارد، در این گفتار به انقلاب‌های خونین فرانسه، روسیه و چین به گونه کوتاه و درباره انقلاب خونین سال ۱۳۵۷ با عنوان انقلاب اسلامی به گونه‌ای نسبتاً مشروح تر خواهم پرداخت….

هومان در چرایی بروز انقلاب اسلامی در ایران می‌نویسد: در تجزیه و تحلیل چرایی و چگونگی بروز انقلاب خونین اسلامی که منجر به سقوط شاه و رژیم ۲۵۰۰ ساله پادشاهی در ایران گردید، آن گونه که مخالفین می‌گفتند و می‌گویند ظاهراً به خاطر وجود فضای امنیتی و خفقانی و نبودن آزاد ی سیاسی و رفتار ظالمانه نسبت به زندانیان سیاسی و عاملیت بیگانه و …بود که طی سال‌ها برقرار بوده است و گوش شنوایی به جهت وضع و اوضاع نبود و شاه و دولتمردان را از عاملین چنان اوضاع و شرایطی برمی‌شمردند…

این گروه‌ها و شخصیت‌های مخالف شاه، با همه‌ی اهداف و دیدگاه‌های متضاد تنها در یک هدف اشتراک نظر داشتند و آن هم سقوط شاه بود… تا جایی که شعار می‌دادند «تا شاه کفن نشود / این وطن وطن نشود». یعنی تا جایی که خواهان مرگش نیز بوده‌اند…در نتیجه دست‌پخت مخالفین انقلابی، چیزی جز بر پایی رژیم اسلامی «نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» و نکبت و تنگناها و زندان و شکنجه و گورخوابی، کارتن‌خوابی، خرابه‌خوابی….و ده‌ها درد بی‌درمان دیگر نبود…تلاش و خدمات شاه در باروری اقتصادی و شکوفا و گسترش هرچه بیشتر نهادهای آموزشی در همه رشته‌های تحصیلی از دبستان تا عالی‌ترین مدارج نشان می‌داد که امید دسترسی به آزادی در زمانی نه چندان دور واهی و خیال‌پردازی نبود… شاه از ابتدای سلطنت تا مرداد ماه ۱۳۳۲ قدرت و نفوذ چندانی برای مداخله در امور کشور و حتی در مواردی قدرت دفاع از خود را هم نداشت. شاه از زمان اشغال ایران که تا بهار سال ۱۳۲۵ به درازا کشید و همچنین تا مرداد ۱۳۳۲ جز در نیروی نظامی…عملاً قدرت و نفوذی در امور کشور نداشت… امکان دخالت در امور از برایش فراهم نبود و ناگزیر به ایفای نقش تشریفاتی بود و امور در دست نخست‌وزیرانی چون محمدعلی فروغی، سهیلی، قوام‌السلطنه و محمد ساعد مراغه‌ای و مرتضی قلی بیات (خواهرزاده دکتر مصدق)، ابراهیم حکیمی، صدرالاشراف و دکتر محمد مصدق از سیاستمداران با سابقه و دارای نفوذ و قدرت بود که شاه را به چشم جوانی کم‌تجربه می‌نگریستند.

در زمان دکتر مصدق هر گونه مداخله و نفوذ در امور کشور از شاه سلب شده بود تا جایی که مأذون به دیدار با نمایندگان سیاسی و دیپلماتیک کشورهای بیگانه و بسیاری از شخصیت‌های کشوری نبود و حتی وزیر دربار به خواست و تأیید دکتر مصدق انجام شده بود و شاه قدرت اعتراض به تبعید خانواده‌اش به خارج از کشور را نیز نداشت… شاه در دوره دوم پادشاهی که ده سال به درازا کشید با برچیده شدن بساط کمونیست‌ها در ایران پس از رویداد مرداد ماه ۱۳۳۲ جای نگرانی چندانی نه تنها برای دولت ایران، بلکه از برای دولت آمریکا و چند دولت اروپایی نیز از بابت منافع نفتی منطقه نبود…این دوره ده ساله را می‌توان دوره آرامش و سکون سیاسی خواند…

در شاه در دوره سوم می‌خوانیم: در این دوره شاه در راه پیاده کردن آرزوهایش برای ساختن جامعه‌ای پیشرو و مرفه و سربلندی ایران و ایرانی گام‌های سریع و دور از انتظاراتی برداشت که مخالف خواسته‌های آخوندها بود… گفتنی است این که اگرچه این چریک‌ها با شرایط آن روزها به خوبی می‌دانستند حریف دولت نخواهند بود، اما هدف‌شان از این درگیری‌ها و کشته شدن‌ها لکه‌دار کردن چهره‌ی شاه و دولت در دید روزنامه‌نگاران و نویسندگان خارجی به جهت جلب نظر جهانیان به ویژه دولتمردان غربی بود…

در «آنان که به خاطر یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدند»، می‌نویسد: … ضمناً بودند نامداران ودولتمردان و رجال بلندپایه حتی بعضاً مجیزگوی شاه، اما از نان‌خوردگان به نرخ روز، چون شاه را در ایستادگی در برابر مخالفانش مردد و یا ناتوان دیده بودند به هواداری از انقلابیون برخاسته و به مجیزگویی از رهبر انقلاب پرداختند… حمزه فراهتی، یکی از هموندان ساعدی و آل احمد، در کتابش زیر نام «در آن سال‌ها و سال‌های بعد» اظهار می‌کند که صمد بهرنگی شهید ساختگی شد و مرگ او کار ساواک نبود او در برابر دیدگانم غرق شد و ما به دروغ گفتیم کار ساواک بود»… سخنگوی سازمان چریک‌های فدایی خلق در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۵۸ از اعدام‌های دادگاه‌های اسلامی استقبال کرد و این اعدام‌ها را برای تضعیف ضد انقلاب کاملاً لازم دانست، اما چندی نگذشت که این خنده بر جنازه دیگران، بر لبان رهبران این حزب یخ بست و این بار آخوندها بودند که بر جنازه اینان دهان به خنده گشودند…

هومان در جبهه ملی و هواداران آن با داعیه روشنفکری و بعضاً مذهبی می‌نویسد: …پیروان مصدق شعاری را بر له خمینی سرمی‌دادند که نمی‌دانستند رهبر انقلاب اسلامی نه تنها با واژه‌های ملت بیگانه بود، بلکه پشیزی برای تاریخ ایران و حتی ایران قایل نبود و در ذهن او «ملت» جایی نداشت او طالب امت بود… برتولد برشت، نمایشنامه‌نویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی درباره جنایات هیتلر و رفتار قربانیان نازی نوشت: «آنها اول به سراغ کمونیست‌ها رفتند و من چون کمونیست نبودم، اعتراض نکردم؛ بعد به سراغ یهودی‌ها رفتند، من چون یهودی نبودم اعتراض نکردم؛بعد به سراغ اتحادیه‌ کارگری رفتند و من چون عضو آنها نبودم، اعتراض نکردم؛ و بالاخره وقتی به سراغ من آمدند که دیگر کسی باقی نمانده بود که اعتراض کند». که این گفته مصداق بارز رفتار کسانی است که جنایات حکومت‌گران اسلامی را نسبت به دیگران می‌دیدند. اما چون خود جزء آن دیگران نبود، همچنان در حال بهم زدن آش «ابودردای» رژیم اسلامی بودند تا نوبت به خودشان رسید… (آش ابودردا، آشی بود که در گذشته‌ها رسم بر این بود خانواده‌هایی که فرد بیمار در خانه داشتند در شب چهارشنبه‌سوری در خانه می‌پختند . ظاهراً «ابودردا» نام طبیبی بود در زمان پیامبر اسلام که پخش این آش را به افراد مریض توصیه می‌کرد.)…

هومان در پایان کتاب می‌نویسد: سازمان‌های حقوق بشری در این کشورها نیز بسیار ساکت‌تر از سال‌های قبل از انقلاب هستند و حتی هیچ واکنش اساسی در مقابل جنایت‌های اخیری که در ایران انجام شده نداشته‌اند…. آنها اگرچه «اول آمریکا» گفتن ترامپ را به درستی نکوهش می‌کنند، زیرا چنین گفته‌ای با اصل اعلامیه حقوق بشر در تضاد است) خودشان در عمل به «فقط فرانسه»، «فقط انگلیس»، فقط آلمان»، «فقط سوئد» و و و می‌اندیشند و سیاست‌ها و برنامه‌های‌شان را تنها بر آن اساس پیش می‌برند. در واقع اعلامیه حقوق بشر تنها در کشورهای خودشان و در ارتباط با حقوق مردمان خودشان کار می‌کند نه در ارتباط با کل بشریت….»