این نامه بدون هیچ کم و کاستی برای خانه فرهنگ تهران، مرکز موسیقی ایران، خانه هنرمندان و انجمنهای موسیقی و شعر و آواز ایران ارسال شد.
شمع وجود استاد شجریان خاموش شد و صدای بعضیها بلند. در این چند روزه شاهد توئیتها و ویدئو و نامههایی بودیم در شبکههای مجازی در جهت تخریب استاد، زهی خیال باطل. یکی گفت ربنای مرحوم ذبیحی را شجریان مصادره کرد؛ دیگری گفت مانع ورود ما به صدا و سیما شد؛ یکی فرمود مافیای موسیقی ایران بود.
و اما، در سالهای خیلی دورتر توسط قاریان مصری ربنا اجرا میشد اما نه این ربنا، محمدرضا شجریان ربنایی اجرا کرد که شناسنامه ماهرمضان شد، ربنایی که نه تنها در ایران بلکه در مصر و عربستان هم همه را به شگفتی واداشت !
همانگونه که قبل از او مرغ سحر توسط بسیاری از جمله قمر، ملوک ضرابی و تاج اصفهانی اجرا گردیده بود، اما اجرای ایشان به گونهای شد که در ردیف سرود «ای ایران، ای مرز پر گهر» جای گرفت و سرود سوم کشور شد.
کسانی عیار شجریان را با خود محک میزنند که بخشی از کارنامه هنریشان خوانندگی در کابارههایی مانند کاباره ساقی و شبهای تهران و کاباره کارون لالهزار بوده، و در بهترین حالت اجرای دو الی سه برنامه گلهای رادیو و یا خوانندگی در فیلمهای سینمایی بجای هنر پیشگان.
بلی دو تن از معترضین، جناب ایرج خواجه امیری و اکبر خان گلپایگانی هستند. وقتی از این دو استاد عزیز حرف میزنیم علیرغم تمام احترامی که برایشان قائلم، اما واقعیت امر غیر از این نیست، آوازه خوانی در چند جلسه بزمی، در واقع از کسانی میگوییم که فقط پنج الی شش دانگ صدا دارند بدون هیچ تحصیل هنری، حداکثر تکنیک آوازی آنها فقط در تحریر آنهم روی یک نت ثابت.
و اما وقتی از شجریان میگوییم یعنی از قهرمان دو دوره دو میدانی کشور؛ عضو تیم کوهنوردی؛ مدرس موسیقی؛ سازنده چندین ساز ارزشمند؛ از یک ترانهساز؛ از یک خواننده تمام عیار؛ از یک حافظ و سعدی و خیام و مولانا شناس؛ از یک محقق و پژوهشگر؛ از یک قاری قرآنی که آیات قرآن را در پنج دستگاه موسیقی اجرا نمود، بهطوریکه هیچ قاری در جهان موفق به آن نشد؛ از کسی صحبت میکنیم که جایزهایی در عرصه هنر نبود که دریافت نکرده باشد.
از نشان افتخار آکادمی موسیقی ونکوور گرفته تا نشان سفیر صلح و فرهنگی ایران در یونسکو؛ ربنای او ثبت میراث فرهنگی کشور شد؛ و وجود نازنینش ثبت میراث جهانی؛ انجمن موسیقیدانان آسیا او را پرآوازهترین خواننده شناختند و رادیو «انپیآر» آلمان او را یکی از پنجاه صدای برتر جهان معرفی نمود.
دریافت جایزه خداوندگار صدا از طرف مؤسسه آقاخان لیسبون پرتقال باعث شد تا در جشنواره هنری اروپا لوح عالی هنر دریافت نماید؛ در پی آن دریافت نشان عالی فرهنگی فرانسه به نام شوالیه آواز؛ و متعاقب آن دریافت جایزه بیتا از دانشگاه استنفورد امریکا. این جوایز و افتخارات در کنار جوایز یونسکو از جمله گِرَمی و پیکاسو و هم چنین موتزارت و دیپلم افتخار از یونسکو بر افتخارات او افزود. همه اینها یک طرف، جایزه او را مردم کشورم به پاس قدردانی استاد به او دادند.
استاد ایرج عزیز ارزشمندم، زمانی که شما داشتید «پیرهن صورتی دل منو بردی» و جناب گلپایگانی نگران موی سپیدشان در آینه بودند و از این دسته ترانهها میخواندید، شجریان داشت شعر سرتاسر سیاسی «داروک» نیمایوشیج میخواند. «قاصد روزان ابری، داروک کی میرسد باران ؟»
وقتی شما «آخ برم راننده رو، اون کلاچ و دنده رو» میخواندید، استاد مشغول اجرای شعر زیبای هوشنگ ابتهاج بودند؛ سرودهای سراسر سیاسی:
«فتنهٔ چشم تو چندان پی بی داد گرفت،
که شکیب دل من دامن فرهاد گرفت،
آنکه آینه صبح و قدح باده شکست
خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت».
شجریان «شب و سکوت کویر» خواند و نامزد جایزه گرمی هاروارد شد.
شما در کابارهها خواندید و او هرگز پایش به کاباره باز نشد. علیرغم اینکه دستمزدی ده برابر بیش از حقوق معلمی به ایشان پیشنهاد شد. هرگز پشت مردم را خالی نکرد. در دوران محمدرضا شاه پهلوی به نشانه اعتراض اتفاقات میدان ژاله و سینما رکس آبادان از کار خود استعفا داد و دریافت حقوق از آن سیستم را برای خود حرام دانست. همواره حامی مردم بود و این واقعیت را در زلزله رودبار و بم کرمان بارها دیده شد. در اتفاقات سال ۸۸ تاوان را به جان خرید و دست از حمایت خود برنداشت. تفاوت شما با ایشان همین بس که او نامه نوشت به ریاست صدا و سیما که صدایش پخش نشود و شما اصرار دارید بروید آنجا و آواز بخوانید!! شماجرئت اعتراض نداشتید و او «قاصدک» اخوان ثالث خواند؛
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند،
قاصدک،
در دل من همه کورند و کرند،
دست بردار از این
در وطن خویش غریب.»
استاد هم چنان میخواند:
«شهر یاران بود و
خاک مهربانی این دیار،
مهربانی کی سرآمد
شهریاران را چه شد؟
خواند و تاوان پس داد! اما همچنان پای مردم ایستاد:
«تفنگت را زمین بگذار،
که من بیزارم
ز دیدار این خونبار ناهنجار»
مادامی که استاد بنان در حق او میگوید بعد از من کسی نیست به اندازه شجریان تکنیک و سواد موسیقیایی داشته باشد. پس بهتر است سکوت کنیم.
هم وطن دستهایی پنهان و آشکار وجود دارد برای خراب کردن اسطورههای ایران زمین، غافل از اینکه در کره زمین همتای شجریان وجود ندارد . او توانست موسیقی ایران را به جهانیان معرفی کند و آوازه فرهنگ ایران را به آن سوی جغرافیای زمین برساند.
شجریان بت اندیشه و مهر است و غافل از این که کوتهفکران هرگز دستشان به دامن او نخواهد رسید. بیهوده تلاش نکنید! عقل حکم میکند به احترامش کلاه از سربرداریم و تعظیم کنیم.
ارادتمند شما ایرانیان اندیشمند