رسول سرخابی ـــ
در طول ۱۲۰۰ سال گذشته، در هر سدهای شاعران بزرگی در ایران ظهور کردهاند و میتوان گفت که همواره در هر شهری و هرنسلی شاعران پارسیگوی میزیستند و میسرودند. از میان هزاران شاعری که در طول این ۱۲۰۰ سال آمدهاند و رفتهاند، اگر بخواهیم پنج نفر را به عنوان بزرگترین شاعران ایران زمین برگزینیم، بیگمان فردوسی یکی از آنهاست و شاید هم سرآمد همه آنها. این نظر یک نفر یا دونفر نیست. بلکه مقام والای شاهنامه فردوسی در ترازوی تاریخ سنجیده شده و از این آزمون سخت سرافراز بیرون آمده است. زندهیاد محمدعلی فروغی فردوسی را همراه با مولوی و سعدی و حافظ ارکان اربعه شعر فارسی نامیده است.
چندی پیش من فهرستی تهیه کردم از کتابهای کلاسیک فارسی که در طی قرون به فردوسی و شاهنامه اشاره کردهاند. تعداد این کتابها از قرن پنجم تا قرن سیزدهم هجری قمری به ۸۵ میرسد و این آمار به این ترتیب است:
– ۷ کتاب در قرن پنجم (غزنویان و سلجوقیان)؛
– ۱۷ کتاب در قرن ششم (سلجوقیان و اتابکان، غوریان و خوارزمشاهیان)؛
– ۱۹ کتاب در قرن هفتم (خوارزمشاهیان و ایلغانیان)؛
– ۱۱ کتاب در قرن هشتم (جلایریان، مظفریان، سربداران و امرای کرت)؛
– ۱۱ کتاب در قرن نهم (تیموریان، و سلسلههای قراقویونلو و آق قویونلو)؛
– ۵ کتاب در قرن دهم (صفویان)؛ ۸ کتاب در قرن یازدهم (صفویان)؛
– ۲ کتاب در قرن دوازدهم (افشاریه و زندیه)؛
– ۵ کتاب در قرن سیزدهم (قاجاریه).
در این مقاله سراغ چند شاعر کلاسیک فارسی میرویم و از نظرات آنان درباره فردوسی و شاهنامه بهرهمند میشویم.
فرخی سیستانی (درگذشته ۴۲۹ هـ.ق) در دیوان اشعارش شش بار به شاهنامه فردوسی اشاره کرده است، از جمله:
گفتا چُنو دگر به جهان هیچ شه بُوَد؟
گفتم ز من مپرس، به شهنامه کن نگاه
فرخی شاعری بود همعصر فردوسی. از اشارات او معلوم میشود که در همان زمان فردوسی، شاهنامه فردوسی به همین عنوان شاهنامه آوازه داشت و حتی شاهنامهخوانی رایج بود. چون فرخی میگوید:
ز شاهان چنو کس نپرورد چرخ
شنیدستم این من ز شهنامهخوان
همچنین فرخی پاسخ کجاندیشانی که شاهنامه را دروغ و افسانه میخوانند، چنین میدهد:
گفتا که شاهنامه دروغ است سر به سر
گفتم تو راستگیر و دروغ از میان بکاه
فرخی میگوید که ای منفیباف، اگر راست و نیکو بیندیشی در داستانها و اشعار شاهنامه حقایق و آموزههایی را خواهی یافت که به کمک آنها میتوان دروغ و بداندیشی و بدگویی و بدکاری را هم از خود و هم از جامعه پاک کنی.
عنصری بلخی (درگذشته ۴۳۱هـ.ق) که معاصر فرودسی و ملکالشعرای دربار سلطان محمود غزنوی بود در دیوان شعرش به شاهنامه اشاره میکند که باز از شهرت فردوسی در روزگار خود خبر میدهد:
به شاهنامه چنین خواندم که رستمِ زال
گهی بشد ز ره هفتخان به مازندر
اسدی طوسی نخستین شاعری بود که به تقلید شاهنامه منظومهای با عنوان گرشاسب نامه (۴۵۸ هـ.ق) سرود و در آن میگوید:
که فردوسیِ طوسیِ پاکمغز
بداده است داد سخنهای نغز
به شهنامه گیتی بیاراسته است
بدان نامه نام نکو خواسته است
اسدی طوسی نیز یک لغتنامه تألیف کرد و در آن بارها از اشعار شاهنامه به عنوان شاهد لغات آورده است.
عثمان مختاری (درگذشته ۵۱۳ هـ.ق) بخشهایی از داستان ستم و اسفندیار را در مثنوی خود با نام شهریار نامه گنجانیده و نیز در دیوان شعرش این ابیات را در حق فردوسی سروده است:
گرچه مردم ز عُمر برگذر است
عُمر ثانی مدایح شعر است
زنده رستم ز شعر فردوسی است
ورنه زو در جهان نشانه کجاست؟
عنصری را ز زرّ محمودی
آن چنان شعرهای بیبهاست.
به عبارت دیگر، فردوسیِ شاعر عمر ثانی و جاودانه دارد و رستم و فضایل او را هم شاهنامه فردوسی زنده نگهداشته است و تفاوت فردوسی با شاعران درباری چون عنصری در این بود که خلعت و زر وطلای پادشاهان این اشخاص را به آفرینش شعر دعوت میکرد ولی فردوسی گوهری دیگر بود.
مسعود سعد سلمان (درگذشته ۵۱۵هـ.ق) منتخباتی از شاهنامه را تدوین کرده بود که باز محبوبیت شاهنامه را میان مردم آن روزگار نشان میدهد. او همچنین در دیوان شعرش این بیت را راجع به فردوسی دارد:
خواجه بونصر پارسی که جهان
هیچ همتا نداردش ز مِهان
این دو بیت به انوری ابیوردی (درگذشته ۵۸۳هـ.ق) نسبت دادهاند:
آفرین بر روان فردوسی
آن سخن آفرینِ فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند بود و ما بنده
ظهیر فارابی (درگذشته ۵۹۸هـ.ق) این رباعی را در حق فردوسی سروده است:
ای تازه و محکم ز تو بنیادِ سخن
هرگز نکند چون تو کسی یادِ سخن
فردوس مقام بادت ای فردوسی
انصاف که نیک دادهای دادِ سخن
نظامی گنجوی، یکی دیگر از شاعران بزرگ پارس که تأثیر زیادی از فردوسی یافته بود، در کتابهایش چندین بار به فردوسی اشاره کرده است. از جمله در مثنوی شرفنامه (۶۰۷ هـ.ق) این بیت را درباره فردوسی سروده است:
سخنگوی پیشینه دانای طوس
که آراست روی سخن چون عروس
عطار نیشابوری از عارفان و شاعران بزرگ پارسی که در حمله چنگیزخان و مغولان به ایران در شهرش نیشابور به سال ۶۱۸ هـ.ق به قتل رسید در کتاب مصیبتنامه این بیت را در تمجید «شعر چون شکر» فردوسی سردوه است:
باز کن چشم و ز شعر چون شکر
از بهشتِ عَدنِ فردوسی نگر
او همچنین در مثنوی اسرارنامه (که گویند نسخهای از آن را به مولوی جوان هدیه کرده بود) داستان نماز نخواندن شیخ ابوالقاسم گرگانی بر جنازه فردوسی را (به علت اینکه فردوسی ستایشگر پادشاهان و پهلوانان زرتشتی ایران باستان بود) نقل کرده است ولی خود عطار چنین نظر داده است که «ابوالقاسم که بُد شیخ اکابر، جایگاهش «بر فردوسی اَعلی» است.
مولانا جلالالدین (درگذشته ۶۷۲ هـ.ق) در غزل مشهور
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ادامه میدهد:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آزوست
آرزوی عارف «انسان کامل» است و این نشان میدهد که مولانا رستم را انسان کامل میدانست و نمونه جوانمردی و فتوت که در ریشههای ژرفی در تصوف دارد.
سعدی شیرازی هم از شاهنامه تأثیر فراوانی یافته بود و به عبارات آن بسی اشاره کرده است. از جمله در بوستان (۶۵۵ هـ.ق) میگوید:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
استاد جلال خالقی مطلق صورت اصلی این بیت فردوسی را در نسخه قدیمی شاهنامه چنین یافته است:
مَکُش مورکی را که روزیکش است
که او نیز جان دارد و جان خوش است
در گلستان سعدی (۶۵۶ هـ.ق) هم میخوانیم: «یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست به تطاول مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرد… باری به مجلس او در، کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحاک و عهد فریدون.
وزیر ملک را پرسید: هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه بر او مملکت مقرر شد؟
گفت: آنچنان که شنیدی خلقی بر او به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت.
گفت:ای ملک چون گرد آمدن خلقی موجب پادشاهی است، تو مر خلق را پریشان چرا میکنی؟
مجد خوافی در کتاب روضه خلد (۷۳۷هـ.ق) مینویسد: «اگر سخن فردوسی نبودی، داستان ملوک عجم و حدیث مردی رستم چون زبان در دهان نیفتادی.
اگر شاهنامه نبودی چنین
به وصف بزرگان ایران زمین
بزرگی خسرو که کردی بیان؟
ز مردی رستم که دادی نشان؟»
ابن یمین فُریُومدی (درگذشته ۷۶۹هـ.ق) در دیوانش راجع به فردوسی آورده است:
سکهای کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند
تا نپنداری که کس از زمره فرسی نشاند
اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن
او دگر بارش به بالا برد و بر کرسی نشاند…
آری، واقعاً که زبان و ادب فارسی پس از یورش اعراب افول کرده بود ولی فردوسی بار دیگر آن را به مرتبهای رفیع رسانید و شاهنامه او در دورانی که خلفای عرب، زبان عربی را ترویج میدادند غرور ملی ایرانیان و ارزش ادب و زبان پارسی را تثبیت کرد.
عبدالرحمان جامی (درگذشته ۸۹۸هـ.ق) در کتاب بهارستان به فردوسی چنین اشاره کرده است:
«فردوسی رحمةاله،وی از اهل طوس است و فضل و کمال او ظاهر. کسی را که چون شاهنامه نظمی بُوَد چه حاجت به مدح و تعریف دیگران…
این سخن جامی مناسبت خوبی است برای پایان دادن این مقاله. فردوسی با شاهنامهاش چه نیازی به مدح و تعریف و تمجید دیگران دارد.