در دام شیخ و شاه، از چاله به  چاه

اردشیر لطفعلیان

انتشارات سهراب

بررسی: شاهرخ احکامی

اردشیر لطفعلیان، چهره آشنای ادبیات و مطبوعات برون مرزی، شاعر نویسنده، روزنامه‌نگار، دیپلمات سابق و اداره‌کننده چند انجمن فرهنگی و ادبی است. از او «میراث ایران» تا به حال کتاب‌های جالبی از مجموعه اشعار تا مطالب خواندنی و تاریخی به چاپ رسانده است و آخرین کار جالب او «در دام شیخ و شاه»، رباعیاتی در باز نمودن جنایات شیخ و شاه است…

در پیشگفتار می‌نویسد: سرایندگان پارسی‌گوی… رباعی را برای بیان بیشترین معنی در کوتاه‌ترین سخن برگزیده‌اند و به فراخور توانایی خود در این کار توفیقی اندک یا موفقیتی چشمگیر داشته‌اند… برای این مجموعه کوچک که به بیان جنایات و تجاوزها و ددمنشی‌ها، فساد و چپاول‌های بیرون از حد و شمار دستاربندانی که چهل و دو سال پیش با وعده‌های شیرین عدل و آزادی و انصاف و برابری در کشور ما بر قدرت مسلط شدند، ولی جز جنگ و تباهی و فساد و نکبت ارمغانی برای مردم نداشتند نیز قالب رباعی برگزیده شده تا بتوان به لفظ اندک و معنی بسیار اندکی از جنایات بی‌شمارآنان.. سخن گفت….

۸. آغازگرش تجاوز روسان بود

ایران نَبُد آماده و بی‌سامان بود

با این همه پا فشرد بیش از ده سال

زیرا که توان واپسینش آن بود.

۹. روسیه از آن بیش سر جنگ نداشت

زان بیش به کارزار آهنگ نداشت

منظورش از آن ستیز حاصل شده بود

از صلح و وداد دم زدن ننگ نداشت

۱۳. تاریخ گواه است که این قوم ضلال

بوده است به حرفه خیانت همه حال

با دانش و فرهنگ و تمدن به ستیز

کانون عقب‌ماندگی و جنگ و جدال

۱۴. هر چند که روس خصم یورش‌گر بود

بی‌هیچ شک انگلیس از او بدتر بود

همدست به روس و در رقابت با روس

هم روبه و هم گرگ به یک پیکر بود

۱۵. آخوند ستون پنجمش در میهن

دینش همه آلوده به نیرنگ و فتن

سد ره پیشرفت و بهروزی ما

خصم هنر و کمال و آزادی و فن

۱۶. تا دست کشیش شد ز قدرت کوتاه

آزادی و عدل خیمه زد بر درگاه

این بود کلید و رمز بهروزی غرب

کان نیز ببایست رویم از آن راه

۲۱. این قوم سیه‌دل عطش خون دارند

میلی دیرین به مکر و افسون دارند

آسان آسان زدند بر قدرت چنگ

اکنون هوس قدرت افزون دارند

۲۳. برخیز که خنگ عزم در زیر آریم

یورش به نظام جور و تزویر آریم

این رنج وطن حاصل بی‌تدبیری است

تا خود به نجات او چه تدبیر آریم

۳۲. آن قوم که انقلاب ما دزدیدند

هم ماه هم آفتاب ما دزدیدند

تنها نه زر و نفت به یغما بردند

از دیده خسته خواب ما دزدیدند

۳۷ تا تیر ستم نشست برقلب ندا

در گنبد دهر از آن بپیچید صدا

این جور به سرزمین ایران تا رفت

غلطید به رخسار زمان اشک خدا

۳۹. تا روزن بامداد را سد کردند

با مهر وخرد آنچه نشاید کردند

آزادی و آزاده کشیدند به بند

از داد زدند لاف و چون دد کردند

۴۲. تا گرز ستم نواخت بر طبل دروغ

از چهره دین و داد برخاست فروغ

یوغی است گران به گردن آزادی

برخیز که بشکنیم باهم این یوغ

۴۶. آنان که مددرسان استبدادند

سرخیل فساد و عامل بیداداند

آزادی و عدل تا نباشد، مردم

نومید و پریش و خسته و ناشادند

۵۰. این قوم مپندار که دین‌دارانند

یا در پی یاری به گرفتارانند

هر کودک کوی نیز داند کاینان

سرحلقه خونریز تبهکارانند

۵۳. آن شیخ که گسترد بساط نیرنگ

برخاست و داد وعده‌ها رنگارنگ

زان پس که محیلانه به قدرت زد چنگ

کس بهره از او نیافت جز وحشت و جنگ

۷۸. آینده‌نگر نبود رفسنجانی

بودش تنها غریزه حیوانی

آری دو خطای مهلک از او سر زد

جان کرد به پای آن خطا ارزانی

۷۹. اول به سپاه داد بس زور و توان

درعرصه اقتصاد با حکم روان

آن فرقه به هر چیز دگر دست انداخت

کشور به تصرفش درآمد آسان

۸۷. مشروطه ز آخوند قضاوت بستاند

از داوری‌اش به کار مخلوق براند

زین کار به کام‌شان یکی عقده بماند

تا سلطه بر انقلاب آن را ترکاند

۹۲. قاضی نه به راستی که جمعی دژخیم

گشتند به دادگاه هر خطه مقیم

رفت آنچه به مردمان از این ددصفتان

بی‌شبهه به دل درافکند وحشت و بیم

۹۸. با این همه چند کار نیکو ز پدر

سر زد که بیافت بهره از آن کشور

هر چند تهی بود ز فرهنگ و سواد

صد بار ولی بود نکوتر ز پسر

۹۹. از جمله کارهای نیکوی پدر

آن بود که کرد کور سرچشمه شر

۱۰۴. از بعد سه سال ماندنش در زندان

شد کینه به دل چو افعی زهرافشان

از ترس به حبس خانگی حکمش داد

آن بزدل بیگانه ز عدل و احسان

و بالاخره در پایان این مدعیان دین می‌خوانیم:

زین مدعیان دین و زین قوم گزین

آراسته شد بهشت بر روی زمین

گر باز تو داری هوس بهتر از این

باز است به رویت همه، درهای اوین

توفیق دوست عزیز آقای اردشیر لطفعلیان را در کارهای ارزنده ادبی‌اش خواستاریم.