زبان شعر در زمان اعتراض — سروده‌های گلایه‌آمیز شاعران معاصر

تألیف: هادی بهار و علی سجادی

(جلد دوّم)

بررسی: اردشیرلطفعلیان

«زبان شعر در زمان اعتراض، سروده‌های گلایه آمیز شاعران» جلد دومِ یکی از آخرین تألیفات دکتر هادی بهار، پزشکِ دوستدار ادب و فرهنگ است که با یاری علی سجّادی، نویسنده و روزنامه‌نگار فراهم آمده است.

در مجلّدِ نخست این تألیف مؤلفان منتحبی از سروده‌های اعتراض‌آمیز شانزده شاعر هم‌میهن را طیّ یک قرن گذشته در اعتراض به اوضاع احوال سیاسی و اجتماعی زمانۀ خود همراه با تفسیر و تأویل خویش از گفته‌های سرایندگان معترض گرد آورده‌اند که در نوع خود کاری نو و کم‌سابقه به شمار می‌رود. زمینۀ اصلی این سروده‌ها انتقاد، چه با طنز چه به جِدِ از وضع حاکم بر جامعه و رفتار حکومت‌گران در تحمیل خودکامگی و خفقان فکری بر مردم و دفاع از آزادی و عدالت است. شاعرانی که در آن مجلّد آثارشان برگزیده شد از این قرار بودند: ایرج میرزا، ملک‌الشعرای بهار، سیمین بهبهانی، مهدی اخوان ثالث، نادر نادر پور، احمد شاملو، فریدون مشیری، فروغ فرّخزاد، پرویز ناتل خانلری، علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، اشرف‌الدین حسینی (نسیم شمال)،‌هادی خرسندی، کارو دردریان، محمّدرضا عالی‌پیام (هالو)، علی مؤید ثابتی، هیلا صدیقی و بسیج خلخالی (محمّد قلی نوروزی).

از آنجا که تألیف جلد اول با استقبال رضایت‌بخشی روبرو شد و در همان حال بعضی از خوانندگان از قلم افتادن تعداد درخور توجهی از شاعران معترض را یادآور شدند، مؤلفان تصمیم گرفتند تا خود را با فراخواندن شماری از دوستان صاحب‌نظر به مشارکت، به شکل جامع‌تری ادامه دهند. این تصمیم در مدتی کمتر از یک سال به تحقق پیوست و حاصل آن کتاب حاضر است که در فراهم آوردن آن بیست‌و‌شش تن از شعردوستان و شعرشناسان، مشتمل بر خود مؤلفان که همه ساکن ناحیۀ واشنگتن بزرگ هستند، شرکت جسته‌اند و چهل سرودۀ اعتراضی یا انتقادآمیز را از سی‌و‌دو شاعر معاصر مورد بررسی و اظهار نظر قرار داده‌اند. اکثریت نویسندگان مقالات تنها یک شعر را برگزیده و به تحلیل آن پرداخته‌اند. ولی دکتر بهار و علی سجادی و برخی دیگر از مشارکت‌کنندگان از جمله صاحب این قلم، شهین سرّاج و حسن جوادی دو تا چند شعر را برای تفسیر و تحلیل انتخاب کرده‌اند.

در مجلّد نخستین شاعرانی که سروده‌های اعتراض‌آمیزشان برگزیده شده جز دو سه تن، همه از نام‌های آشنا دنیای شعر و ادب امروز یا دیروز ما هستند و شماری از آنان در زمرۀ مشاهیر ادبی ایران در یک قرن گذشته شمرده می‌شوند. در این مجلّد با آن که نام بسیاری از همان بزرگان را همچنان در میان سرایندگانی که آثاری از آنان انتخاب شده می‌یابیم، به چهره‌هایی نیز برمی‌خوریم که ممکن است بعضی از ما تا کنون نامی از آنها نشنیده باشیم. این را در باور من باید یکی از امتیازات این مجموعه شمرد زیرا همکاران این دفتر در جستجوی چهره‌های نو و موضوعات تازه جز آنچه به طور معمول سروده‌های شاعران بر محور آنها می‌گردیده بوده اند. با این همه، به جرأت می‌توان گفت که در میان آثاری که در کتاب می‌یابیم کمتر شعر بی‌کیّفیّت و نازلی می‌توان دید، گرچه ممکن است سبک و سیاق یک شاعر در کار ارائۀ فکر و پروراندن موضوع مورد نظر غیرمعمول جلوه کند و مورد پسند بعضی از خوانندگان نباشد.

برجستگی دیگر این دفتر تنوع موضوعی آن و گوناگونی شیوه‌های پرداخت و ارائۀ شعرهاست که خود نشان‌دهندۀ نوجویی و پرهیز از یکنواختی و ایستایی است. در هر حال این کتاب خود سند دیگری است که تداوم جاذبۀ نیرومند شعر را چه به شکل سنتی و چه به شیوۀ نو در جامعۀ ایرانی، هر جای جهان که باشد نشان می‌دهد. کسی که قصد معرفی این کتاب را حتّی به صورت فشرده داشته باشد، ممکن است به وسوسه بیفتد که از هریک از سروده‌ها که زیر ساخت اعتراضی وجه مشترک آنها را تشکیل می‌دهد، چند خطی با تعبیر و تأویل خود ارائه کند، ولی انبوهی صفحات این دفتر (بیش از 350 صفحه) و محدودیت فضایی که در اختیار ما قرار دارد، چاره‌ای جز این که انتخاب خود را به ارائۀ چند نمونه محدود کنیم باقی نمی‌گذارد

از یادآوری این واقعیت‌گزیری نیست که استیلای فضای ترس و خفقان و بگیر و ببند با شدّت و ضعف متغیّر در طول قرن‌ها از ویژگی‌های مستمرّ جامعه ایرانی بوده است. از این رو در فرهنگ ما زبان شعر به سبب توانایی آن در کار ایجاز و ایهام، به یک وسیلۀ کمال مطلوب برای انتقال پیام‌های سیاسی در قالب کلام استعاری و سربستۀ به هنگام ضرورت تبدیل شده است. جای این اندوه عمیق باقی است که با وجود رویدادهای نویدبخشی چون انقلاب مشروطه، خیزش مردمی در دوران ملی شدن نفت و انقلاب پنجاه و هفت برای دستیابی به دموکراسی و آزادی بیان، استبداد و حکومت فردی با تکیه بر ریشه‌های کهن خود در جامعۀ ما، پس از کوتاه مدتی با شدّت و قوّت بیشتر باز گشته است. چنین شد که به رغم روند کلّی جهانی در جهت استقرار حکومت‌های مردمی و گسترش آزادی اندیشه، کشور ما امروز در چنگال استبدادی بس مخوف‌تر از گذشته، این بار از نوع دینی آن گرفتار آمده است. به همین سبب شعر با زبان چند پهلویش جایگاه خود را به منزلۀ ابزاری نیرومند برای اعتراض به قتل و غارت و بی‌قانونی و بی‌عدالتی و بی‌توجهی به منافع ملّی از سوی حکومت‌گران همچنان حفظ کرده است.

بخشی از اشعاری که در این مجموعه آمده از سرایندگانی است که پس از انقلاب از ترس جان به خارج گریخته یا به سبب تنگ شدن فضای تنفس یا سختی معیشت جلای وطن کرده‌اند. اینان طبعاً با رهایی از قفس استبداد پیام خود را بی‌هراس و بی‌پرده به زبان آورده‌اند، ولی برخی دیگر که همچنان در زیر تیغ استبداد بی‌رحم مذهبی زندگی می‌کنند، همان زبان چند لایه را که از عصر حافظ و جلوتر از آن مرسوم شاعران عدالت‌جو و ظلم‌ستیز بوده است برگزیده‌اند.

نکتۀ درخور ذکر دیگر این که چه در ایران و چه در نقاط دیگری از جهان که استبداد برای مدتی دراز تدوام داشته و قاطبۀ مردم برای برافتادن آن دقیقه شماری می‌کرده‌اند، پس از سرنگونی آن نظم خودکامه، سرایندگان مشتاق آزادی دچار هیجان و احساسات شده و شتاب‌زده به مدح رهبر نظام جانشین زبان گشوده‌اند. در این مجموعه قصید غرّایی از ابوالقاسم لاهوتی، شاعر کمونیست ایرانی می‌یابیم که به شوروی گریخت و در آنجا از احترام و اعتباری بر خوردار شد. او این قصیده را در اقتفای اثر معروف خاقانی در اندوه‌گساری بر ویرانه‌های ایوان مدائن، در وصف کاخ کرملین بعد از انقلاب کمونیستی سروده و چکیدۀ سخنش این است که کرملین در دوران تزارها نماد مجسّم بیدادگری و استبداد و بی‌اعتنایی و لگدمال ساختن حقوق مردم بود و لی بعد از سلطۀ کمونیست‌ها روسیه به بارگه عدل و داد تبدیل شده است.

کتاب طیف وسیعی از سروده‌های اعتراض آمیز را، از کلام نرم و شیوای فریدون مشیری، شکواییه‌های فصیح ولی تلخ نادر نادرپور، طنز یا گلایه‌های استادانۀ ملک‌الشعرای بهار، شیرین‌سخنی طنزآلود دهخدا، طنز نیشدار و دردانگیز فریدون توللی، پیام‌های زیرکانۀ سیاسی سیمین بهبهانی در قالب وزن‌های ناآشنا ولی دل‌انگیز، شعر دیباچۀ شفیعی کدکنی، که به نام گل سرخ در صحاری شب طنین می‌افکند، و قصاید سنگین و آهنگین و رباعیات گوش‌نواز اسمعیل خویی گرفته تا چکامۀ غرّای استاد شهریار در شکایت از چیرگی تحجّر و جهالت و تعصب کور بر فضای سیاسی و فرهنگی کشور بعد از انقلاب، نمونۀ‌هایی از غزل‌های دلنشین حسین منزوی، سخن منسجم و عدالت‌جویانۀ پروین اعتصامی، قصیدۀ تند و شکافندۀ محمّد جلالی (م.سحر)، سروه‌های سرشار از پختگی و جزالت عالمتاج قائم‌مقامی در شکایت از شوی زمخت بختیاری خود و سپس ابراز پشیمانی به خاطر جداشدن از همان مرد خشن و عاشق جنگ و تفنگ، و همچنین نمونه‌هایی چند از کار برخی نوخاستگان عرصۀ شعر امروز مانند هیلا صدیقی پگاه احمدی و فاطمۀ اختصاری را در برمی‌گیرد.

کار دکتر‌ هادی بهار و علی سجّادی در فراهم آوردن تألیفی چنین پردامنه و جامع از شعرهای شکوه‌آمیز سیاسی و اجتماعی با برانگیختن شمار بزرگی از شیفتگان و دلبستگان شعر فارسی به همکاری، به راستی تحسین‌انگیز و درخور آفرین است.

دکتر بهار نیز مانند دکتر شاهرخ احکامی ناشر و مدیر خستگی ناپذیر فصلنامۀ «میراث ایران» از معدود پزشکان ایرانی است که افزوده بر اِشراف و تسلّط کامل بر رشتۀ تخصصی و کار حرفه‌ای خود شیفته و دلبستۀ شعر فارسی و فرهنگ ایرانی است، فرهنگی که در فراز و نشیب روزگار و تهاجم اسکندر وعرب و تاتار هویت و موجودیت ما را مانند شیرازه‌ای محکم و استوار بر کتاب زیبا و کهن به نام ایران که اقوام گوناگون از دیرباز صفحات آن را تشکیل داده‌اند، حفظ کرده است. در زیر، نمونه‌هایی از  اشعار  زیبای شاعران معترض در سده اخیر ایران برای خوانندگان گرامی انتخاب شده است.

ملک الشعرای بهار: در وصف جهنّم

ترسم من از جهنّم و آتشفشان او

وان مالک عذاب و عمود گران او

آن آتشین درخت کز آتش دمیده است

وان میوه‌های چون سرِ اهریمنان او

… آن رود آتشین که در او بگذرد سعیر

وان مار هفت پا و نهنگ کلان او

آن کاسۀ شراب حمیمی که هر که خورد

از ناف مشتعل شودش تا زبان او

جان می‌دهد خدا به گنهکار هر دمی

تا هر دمی از او بستانند جان او…

القصّه کار دنیی و عقبی به کام ماست

بدبخت آنکه خوب نشد امتحان او

فردا من و جناب تو و حوض انگبین

وان کوثری که جفت زنم در میان او

باشد یقین ما که به دوزخ رود بهار

زیرا به حق ما و تو بد شد گمان او

شهریار: شعر اندوه

جای آن دارد که ریزد خون ز چشم روزگار

در عزای کشور دارا و خاک مازیار

میهن برزین و خاک برمک و ملک قباد

کشور آذرگشسب و سرزمین شهریار

…زادگاه سربداران کز پی کسب شرف

از وطن کردند اقوام مغول را تار و مار

یا رب این ایران من با آن‌همه فر و شکوه

یا رب این ایران من با آن‌همه عز و وقار

این‌چنین پر بسته و دل‌خسته و زار و نژند

این‌چنین افسرده و پژمرده و زار و نزار

ای زبانم لال، گردد نام فردوسی خفیف

ای دو چشمم کور، کافتد نام حافظ زاعتبار

نادر نادر پور: خون و خاکستر

آن زلزله ای که خانه را لرز اند

یک شب همه چیز را دگرگون کرد

چون شعله جهان کهنه را سوزاند

خاکستر صبح را پر از خون کرد

… گهوارۀ مرگ را بجنبانید

چون گور به خوردن کسان پرداخت

…ناگاه به هر طرف که رو کردم

دیدم همه وحشت است و ویرانی

عزم سفرم به پیشواز آمد

تا باز رهم از آن پریشانی

…چون روی به سوی غربت آوردم

غم بار دگر به دیدنم آمد

… من خامۀ خود به غیر نسپردم

تقدیر مرا زخانه بیرون کرد …

سعید سلطان پور: با کشورم چه رفته است

با کشورم چه رفته است،

با کشورم چه رفته است

که زندان‌ها

از شبنم‌ و شقایق‌‏ سرشارند

و بازماندگان شهیدان‌‏

انبوه ابرهای پریشان و سوگوار -‏

در سوگ لاله‌های سوخته‌ می‌بارند.

با کشورم چه رفته است که

گل‌ها هنوز داغدارند.

با شور گردباد، آنک

منم که تفته‌تر از گردبادها

در خارزار بادیه می‌چرخم

تا آتش نهفته به خاکستر

آشفته‌تر ز نعرۀ خورشید‌های «تیر»‏

از قلب خاک‌های فراموش سرکشد

تا از قنات حنجره‌ها

موج خشم و خون

روی غروب سوخته‌ی مرگ پرکشد ….

حسین منزوی

چگونه با غ تو باور کند بهاران را

که سال‌ها نچشیده است طعم باران را

گمان مکن که چراغان کنند دیگر  بار

شکوفه‌ها تن عریان شاخساران را

غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید

زلال جاری آوای جویباران را

نگاه کن گل من! باغبان باغت را

و شانه هایش، آن رُستگاهِ ماران را

گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی

چگونه می‌بری از یاد یادِ یاران را …

اسمعیل خویی

ای خسته ز تبعید چو من: آزادی!

برخیز، بیا، داد بزن: آزادی!

باز است به روی ما یکی راه و نه بیش،

راهی که رود سوی وطن: آزادی!

هیلا صدیقی: بیمار ایران

بیمار ایرانم ولی درمان ندارم

یک جادۀ خاکی ولی پایان ندارم

می دانم این خورشید پنهان مانده در شب

صبحی به جان دارد ولی من جان ندارم

شب‌های غربت در کنار بغض و فنجان

تلخی چایی دارم و فنجان ندارم

گویند دندان بر جگر بگذار چندی

سوز جگر دارم ولی دندان ندارم

ایران برایم پیچک سبزی است بر دار

از زیر آن یک تاب آویزان ندارم

بیمارم و درمان ندارد مشکل من

این تن وطن می‌خواهد و ایران ندارم.

خسرو فرشید ورد:‌این خانه قشنگ است…

این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست

این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن کشور نو، آن وطن دانش و صنعت

هرگز به دل انگیزی ایران کهن نیست

در پیکر گل‌های دلاویز شمیران

عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست

آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران

هر جا که روم هیچ کجا خانۀ من نیست …