متن سخنرانی دکتر شاهرخ احکامی در نشست مجازی «مرکز فرهنگی ایرانیان آتلانتا»

ــــ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ / ۲۶ بهمن ۱۴۰۰

سپاس بی‌کران از سرکار خانم دکتر مینو ورزگر، بنیانگذار این برنامه‌های جالب و ضروری.

دکتر ورزگر برای فرهنگ‌دوستان نیوجرسی، نیویورک، جورجیا و سایر بخش‌های آمریکا که برنامه‌های ایشان را دنبال می‌کنند چهره‌ای آشناست.

همچنین سپاس فراوان از دست‌اندرکاران و مجریان این برنامه و بالاخره سپاس از عزیزانی که وقت گرانبهای خود را برای شرکت در این برنامه اختصاص داده‌اند.

به قول حافظ:

عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست

دیرگاهی است کزین جام هلالی مستم

دوری از ایران چه به اختیار و چه به اجبار که به زندگی چند میلیون ایرانی در غربت منجر شده در ظرف ۴۰ سال گذشته از نسلی به نسل دیگری انتقال یافته است. در حقیقت با دنیا آمدن نسل دوم و حتی نسل سوم بیرون از ایران، دیگر نمی‌توان آنها را غریب و دورافتاده از وطن به حساب آورد. تنها عاملی که حتی این دو نسل تازه بعد از مهاجرت را به همدیگر پیوند می‌دهد، زبان، ادبیات، تاریخ و میراث فرهنگی است که مهاجرین اولیه ایرانی، به فرزندان و نوادگان خود منتقل می‌کنند.

آغاز گفته‌هایم را می‌خواهم با مثالی شروع کنم. امروز دخترم نگار احکامی، هنرمند نقاش معروفی در جامعه هنرمندان آمریکایی است، اما متأسفانه آن‌طور که باید و شاید در جامعه ایرانیان و ایرانیان آمریکایی جای خود را به دست نیاورده است. او اکنون برای یک ماه نمایشگاهی در آرلینگتون ویرجینیا دارد. می‌خواهم از دفتر راهنمای نمایشگاه درباره این سری آثار او چند خطی را برایتان بخوانم:

برگزارکنندگان نمایشگاه نوشته‌اند، این سری نقاشی‌های نگار، هنرمندان و هنرپیشه‌های سینما و جهان مد در عبا و لباده (کفتان) و عمامه را به نمایش گذاشته شده است. این نقاشی‌ها متأثر از آثار باقیمانده از یونان، ایتالیا (کارهای سفالی) و اشیای با تزئینات مذهبی فرانسوی و آثاری از ۱۹۶۰ هستند. این سری آثار هنرمندان غربی با آنکه همگی کاملاً تحت تأثیر هنرهای خاورمیانه بوده‌اند، سعی در انکار سرچشمه کارهای خود دارند.

این انکار غربی‌ها درباره تأثیر هنر شرقی بر آنها سبب شده تا نگار احکامی در نقاشی‌هایش تعمداً تأثیر هنر شرقی و خاورمیانه را به غربی‌ها نشان دهد. عمامه کارهای نگار روی عمامه‌هایی است که هنری ماتیس در نقاشی‌هایش از مدل معروفش لورت Lorette کشیده است. کارهای نگار از کاشی‌های ایران و نقش و تأثیر جهانی هنر ایران ریشه گرفته است. نگار امکان رشد و شهرتش را مدیون پدر و مادر خود می‌داند که در سال ۱۹۶۹ به آمریکا مهاجرت کردند.

نگار می‌گوید:

«از کودکی پدر و مادرم مرا «نِگی» خطاب می‌کردند اما در دانشگاه کلمبیا استاد زبان فارسی‌ام، برای اجتناب در غلط فهمی از مسایل نژادی مربوط به سیاهان در آمریکا مرا وادار کرد خود را «نگار» معرفی کنم. … دوران گروگانگیری و وظیفه و اصرار رسانه‌ها برای خراب کردن چهره ایران و ایرانی، به غرور ایرانیانی که همواره به فرهنگ گذشته و تمدن باستانی‌شان افتخار می‌کردند، صدمه بزرگی زد. مشکل دیگری که هم‌زمان با تحقیر ارزش‌های ایران و ایرانی توسط رسانه‌ها به وجود آمد، برخورد با ایرانیان مهاجری بود که مرا به خاطر فارسی صحبت نکردن و نداشتن تسلط به زبان فارسی مورد انتقاد و تمسخر قرار می‌دادند. و مرتب با تمسخر از من می‌پرسیدند: «کجایی هستی؟»، «کی هستی؟»… ناگهان این‌ها انگیزه‌ای شدند که تا زبان خود را تنها در هنرم پیدا کنم، و عمیق‌ترین ارتباط‌ها با ریشه و سرزمین آبا اجدادی‌ام برقرار کنم؛ آن اخبار منفی و غم‌انگیز و تمسخر و تحقیر درباره ایرانیان مهاجر را پشت سر بگذارم و به جاهایی بروم که به طور فیزیکی نمی‌توانم سفر کنم…. اینکه پدرم همیشه با اصرار و پافشاری می‌خواهد ثابت کند که ریشه بسیاری از نوشته‌ها و آثار هنری در دنیا ایرانی است، چشم‌های کنجکاو مرا به سوی آن آثار کشاند و به‌تدریج به این نتیجه رسیدم که من شده‌ام پدرم! هنرمندی که مرتب اصرار دارد: هنر ایرانی یک تاثیر جهانی داشته، و هنوز هم دارد….»

با خواندن این حرف‌ها که شاید به دست هزاران آمریکایی و ایرانی‌آمریکایی رسیده باشد، در حالی که اشک‌هایم جاری بود، دانستم که شاید زحمت و کوشش ۴۰ ساله من و همسرم، اگر روی دیگران اثری نداشته، لاقل دختر هنرمندمان را به هنر و تمدن ایران دل‌بسته کرده است و به عنوان یک هنرمند آمریکایی ایرانی کارهایش در موزه‌ها و دور تا دور آمریکا در حال گردش و نمایش است. دست‌اندرکاران بسیاری از موزه‌ها اصرار دارند تا هنر ایرانی را به عنوان هنر اسلامی، یا یک دانشمند ایرانی را به عنوان یک دانشمند اسلامی به جهانیان معرفی کنند، ولی نگار احکامی سعی دارد به آنها بقبولاند که آنها هنر و دانشمندان ایرانی در دوره اسلامی بوده‌اند.

شخص من، علاوه بر کارهای شغلی و حرفه دشوار و پرمسؤولیت پزشکی، از کودکی عشق و علاقه زیادی به روزنامه و مجله و نشریات چاپی داشتم و در سن ۱۰-۱۲ سالگی پدربزرگم با کعب‌الاخبار خواندن من، از من می‌خواست تا آخرین اخبار و حوادث آن سال‌ها را برایش بگویم. البته آن زمان‌ها، در شهر کوچک ما قوچان یکی دو روزنامه و مجله بیشتر نمی‌آمد. آن عشق مرا به تهیه روزنامه دیواری در دبیرستان، بعدها نشر یکی دو شماره مجله پزشکی و تحقیقاتی در دوران سربازی، و بعد از سالیان دراز، بار دیگر به خواندن و نوشتن مطالب فارسی کشاند. زمانی که در آمریکا فرزندان‌مان به دبستان و دبیرستان می‌رفتند یکی از مشکلات ما، تلاش برای آشنا کردن آنها با هویت اصلی و ریشه‌های قومی و نژادی‌شان بود.

در آن زمان نه اینترنتی بود و نه کامپیوتری که به آسانی بتوان هر اطلاعاتی را به دست آورد یا یک صفحه روزنامه تهیه کرد. تنها راه مراجعه به نسخه چاپی آنسیکلوپیدیا برتانیکا و یکی دو کتاب آمریکایی بود. متأسفانه رسانه‌های ایرانی هم که در قد و اندازه رقابت با رسانه‌های غول‌پیکر آمریکایی و نشریات آمریکایی نبودند، جز اجرای برنامه‌های کودکانه و طنز و سرگرمی برای فرزندان ما چیز دیگری نداشتند…

انقلاب شد و خبرهای ترسناک و حرف و حدیث‌های منفی رسانه‌ها درباره ایران و ایرانی‌ها مزید بر علت شد… این در حالی بود که در آن زمان، دقیقاً به دلیل نقش رسانه‌ها، اگر فردی از یک کشور کمونیستی نظیر لهستان یا چکسلواکی یا کوبا به آمریکا می‌آمد، مردم به آنها به عنوان یک فراری از رژیم‌های کمونیستی و دشمن با مهربانی نگاه می‌کردند و مورد پذیرش جامعه قرار می‌گرفتند. و ظاهراً هم برای مردم حاکمان و رژیم آن کشورها دشمن آمریکا و آمریکایی بودند. ولی در مورد ایرانی‌ها به خصوص بعد از ماجرای گروگان‌گیری، مردم آمریکا، مردم ایران را آدم‌های خطرناک و تروریست و گروگان‌گیر و دشمن تصور می‌کردند و هنوز هم از دید بسیاری مردمان بی‌سواد و ناآگاهِ تحت تأثیر رسانه‌ها، این مردم ایران هستند که دشمن شناخته می‌شوند نه رژیم بر حاکم ایران.

پس از گذشت بیش از ۴۰ سال هنوز بسیاری نتوانسته‌اند حساب دولت‌های حاکم یا رژیم حاکم ایران را از مردم ستم‌دیده آن متمایز کنند. و هنوز که هنوز است، هر زمان که اخبار مثبتی درباره ایران و ایرانی‌ها شنیده شود، رسانه‌ها خبری با تکرار نمایش فیلم‌هایی چون «بدون دخترم هرگز» و یا ماجرای گروگان‌ها تلاش می‌کنند تا میان مردم ناآگاه این ذهنیت را ایجاد کنند که ایرانی‌ها این‌ها هستند…

در چنین وضعیتی بود که به همت ناهید احکامی و چند تن از یارانش انجمن انسان‌دوستی و فرهنگ دوستی ایرانیان نیوجرسی که شاید اولین انجمن فرهنگی بود که در شرق آمریکا دایر شد و من هم چهار سالی مسؤولیت آن را به عهده داشتم. در همین دوران ضرورت یک ارتباط رسانه‌ای با اعضای انجمن احساس می‌شد. بنابراین اقدام به تهیه یک خبرنامه یک صفحه‌ای شامل اخبار و برنامه‌های انجمن کردم و آن را برای اعضا ‌فرستادم. البته تهیه آن خبرنامه یک صفحه‌ای هم با توجه به ناآشنایی به تایپ کردن و کامپیوتر، چند هفته زمان می‌برد و نیازمند التماس به این و آن بود.

رفته رفته به این نتیجه رسیدم که مجله‌ای به‌جای خبرنامه درآورم که اولین شماره آن ۲۷ سال پیش به شکل دوزبانه درآمد. جالب آنکه بلافاصله بعد از چاپ اولین شماره آن، کسانی از انجمن مدعی مالکیت آن شدند اما پس از چند ماه هیچ کس از عهده چاپ شماره دوم آن برنیامد.

به‌ناچار برای حل مشکل و تحقق بخشیدن به آرزوی دیرینه‌ام و ادامه کاری که به آن علاقمند بودم، در نوروز سال ۱۳۷۵ / ۱۹۹۶ اولین شماره مجله «میراث ایران» را به دو زبان فارسی و انگلیسی به چاپ رساندم. «میراث ایران» اولین مجله‌ای بود که تقریباً ۵۰-۵۰ فارسی و انگلیسی منتشر می‌شد. هدف از انتشار آن هم بیشتر شناساندن فرهنگ، تاریخ و ریشه تمدن ایران به فرزندان نسل دومی و شناساندن ایرانیان؛ تلاش برای تمایز قائل شدن بین مردم و دولت‌ها؛ آشنا کردن مردم کشورهای میزبان با اصالت و استعدادهای ایرانیان بود. مردم کشورهایی که ابتدا ما را با جان و دل پذیرفته بودند، اما با تحولات سیاسی و تغییر جو سیاسی، بسیاری از ما و فرزندان ما را مورد توهین و نامهربانی قرار می‌دادند. مثلاً، هنوز هم وقتی وارد هر فرودگاه خارجی می‌شویم، مأموران مرزبانی به محض دیدن محل تولدمان، نگاه و برخوردشان عوض می‌شود. بگذریم.

این‌ها انگیزه‌هایی بودند که علیرغم همه مشکلات، به‌ویژه مشکلات مالی، فشارهای روحی و اهانت‌‌های تنگ‌نظرانه برخی ایرانیان که ارزشی برای اصل و نسب و میهن‌ اولیه‌شان ندارند، تصمیم به انتشار مجله «میراث ایران» و ادامه آن تا هر زمان که مقدور باشد، گرفته شد.

ابتدا با همه بی‌تجربگی برای بخش فارسی از چند دوست ایرانی حرفه‌ای کمک گرفته شد و به تدریج بر اداره منظم مجله مسلط شدم. همکاران مجله از ابتدا تا به امروز با وفاداری و محبت به کارشان ادامه می‌دهند. در این سال‌ها، بارها نسل دومی‌ها با نامه‌های خود بر اهمیت این مجله تأکید کرده‌اند. آنها می‌گویند، درباره سرزمین پدری یا مادری‌شان (برحسب ازدواج‌های دوملیتی) هیچگونه اطلاع و آگاهی نداشتند و هر بار که درباره ایران از پدر و یا مادر خود می پرسیدند، آنها با قناعت کردن به اینکه ایران کشوری بسیار قدیمی و دارای تاریخی چندهزار ساله است، کنجکاوی فرزندان خود را بی‌پاسخ می‌گذاشتند. تولد «میراث ایران» آنچه را که این نسل خواهان دانستنش بودند، مستقیم یا غیرمستقیم (با معرفی منابع دیگر) در اختیارشان گذاشت…. جالب است، دیشب داشتم کلیپی از یک کمدین ایرانی می‌دیدم که ضمن گفتن اینکه ایران تمدنی چندهزارساله دارد، با زبان طنز از ایرانی‌هایی که برای معرفی ایران فقط به تمدن قدیمی آن استناد می کنند، انتقاد می‌کرد.

در بیش از ۲۶ سال گذشته، «میراث ایران» کوشیده است تا به مسایل روز و اتفاقاتی که برای ایران و ایرانی‌ها حائز اهمیت است، توجه خاصی داشته باشد.

یادم می‌آید زمانی که فیلم مبتذل و بسیار توهین‌آمیز «بدون دخترم هرگز» به نمایش درآمد، با نهایت تعجب دیدم عده‌ای از ایرانیان از دیدن این فیلم ضدایرانی بسیار خوشحال بودند و فکر می‌کردند این فیلم به رژیم ایران لطمه زده است. این فیلم مبتذل داستان یک زن آمریکایی بود که با همسر ایرانی خود (یک دکتر بیهوشی) پس از اتمام تحصیلات همسرش به ایران می‌رود، اما کمی بعد تصمیم می‌گیرد که با فرزندش به کمک چند ایرانی دیگر فرار کند و به آمریکا برگردد و در این کار موفق می‌شود. ابتدا کتاب این خانم که شرح مثلا زندگی‌اش بود، در بحبوحه گروگانگیری‌ها منتشر شد و خانم نویسنده بعد از آن در همه تلویزیون‌ها مرتباً حضور داشت و حالا فیلم آن هم روی پرده سینماها بود.

این فیلم آنقدر مبتذل بود که حتی مورد انتقاد سخت نیویورک تایمز و لوس‌آنجلس تایمز قرارگرفت. صحنه‌هایی از این فیلم که مدعی نشان دادن ایران بود در چند کشور همسایه تهیه شده بود. نمایشی از بدترین و کثیف‌ترین جاها برای ارائه یک تصویر بسیار زشت و عقب‌مانده ازایران به تماشاچی. من در سرمقاله‌ای که در آن زمان نوشتم توضیح دادم، آمریکا در خاورمیانه در دو جنگ برنده شد، یکی در جنگ با صدام حسین (موقع حمله به کویت) حمله‌ای با قشون نظامی خود و دیگری در جنگ با ایران با نمایش فیلم مبتذل «بدون دخترم هرگز». فیلمی که در آن خشونت و بدی مردان ایرانی و خانواده‌هایشان و بدی ایرانیان و عقب‌افتادگی آن کشور به خورد تماشاچی داده می‌شد.

در آن مقاله نوشتم هم‌زمان با اکران این فیلم، یک خلبان آمریکایی در ایالت کانکتیکات همسرش را با اره چوب‌بری بی‌رحمانه و بی‌شرمانه ریز‌ریز کرد، اما هیچکس نگفت که تمام آمریکایی‌ها یا مردم آن ایالت یا هم‌مذهبان و هم‌کیشان آن خلبان انسان‌های بد و وحشی هستند. داستان تنها این بود که همسری جنایتکار دست به چنین جنایتی زده است. در آمریکا اگر همسری فرزندش را بدون اجازه همسرش حتی از یک شهر به شهری دیگر یا از ایالتی به ایالت دیگر ببرد، «آدم‌ربا» و مجرم محسوب می‌شود. اما این خانم، دخترش را بدون اطلاع و اجازه پدرش از ایران خارج کرده، نه تنها مجرم شناخته نمی‌شود، بلکه به عنوان یک قهرمان، وسیله‌ای برای تبلیغات علیه مردم ایران و ایرانی‌ها می‌شود و جیب‌هایش پر پول می‌شوند…

برنامه و هدف این نشریه سیاسی نبوده و نیست و به هیچ ارگان سیاسی، مذهبی، انجمن و گروهی بستگی ندارد و ۲۶ سال است که هزینه سنگین آن فقط و فقط بر دوش یک خانواده است و در تمام این دوران تنها شماره تابستانی ۲۰۲۰ به خاطر شیوع بیماری همه‌گیر کرونا، در آغاز هر فصل مرتباً انتشار یافته است.

«میراث ایران» هرچند مجله‌ای سیاسی و مذهبی نیست، ولی مسایل اجتماعی و آنچه مربوط به مردم بی‌گناه و رنج‌دیده ایران می‌شود را هرگز نادیده نگرفته است. نمی‌توان چشم بر درد مردم بست و قلم را زمین گذاشت و حرفی درباره آنها نزد. وجدان ما اجازه نمی‌دهد تا در همه موارد سکوت کنیم و چیزی ننویسیم. در «میراث ایران» بار و گناه این مشکل بر گردن سردبیر، گذاشته شده است تا اگر مشکل، گله و یا دردسری پیشامد، فقط سردبیر پاسخگو باشد.

با توجه به کمی وقت، حرف بیشتر را برای زمان گفتگو و سؤال و جواب می‌گذارم. اما پیش از آن اشاره به نکته‌ای را لازم می‌دانم. در همان روزهای اول نشر این مجله از من سؤال شد از کجا مدرک روزنامه‌نگاری گرفته‌ام. چرا که بسیاری معتقدند روزنامه‌نگاری حرفه‌ای تخصصی است و برای ارائه یک کار پخته و وزین بایستی از دانشگاه معتبری مدرک داشت. اما باید یادآور شد که بسیاری از روزنامه‌نگاران و مسئولان نشریات معروف فاقد چنین تحصیلات و مدارک دانشگاهی هستند، با این وجود نتیجه کارشان بسیار خوب و ارزشمند بوده است.

و اما در پاسخ به آن عزیزان، باید بگویم که من در هیچ مدرسه و دانشگاهی حرفه روزنامه‌نگاری را نخوانده‌ام و صرفاً دست حوادث و علاقه شخصی مرا به این کار جلب کرده است. روزی یکی از دوستان در مجلسی از من پرسید نوشته‌های سردبیری را چه کسی برایم می‌نویسد. با مهربانی و لبخند به آن انسان فرهیخته گفتم، مادربزرگ بسیار دانا و شاعر مسلکی داشتم که سال‌هاست دنیای ما را ترک کرده، ولی از روی مهر و محبتی که همیشه از دوران کودکی نسبت به من داشت، هر سه ماه یک بار از آن دنیا می‌آید و نوشته‌های مرا می‌نویسد و اداره کارهای میراث ایران را به من یاد می‌دهد و می‌رود تا سه ماه دیگر!

آن دوست محترم که تازه متوجه سؤال خود و جواب من شده بود با پوزش به سرعت در جمعیت پنهان شد….

خلاصه اینکه چگونه خانواده‌ای، نه با وسعت مالی آنچنانی، سال‌هاست با پوست کلفتی و انواع وصله و پینه‌ها، آن هم در سنینی که اغلب آدم‌ها به فکر راحتی و آسایش، تفریح و گردش خودشان هستند، هنوز پیگیر به انتشار این نشریه ادامه می‌دهند، برای بسیاری حیرت‌انگیز است. و این در حالی است که این نشریه از آگهی و یا آبونمان هم درآمدی ندارد.

اما گله‌ای نیست، ما مصممیم تا جایی که بتوانیم به عنوان یک وظیفه فرهنگی، اجتماعی، به انتشار مجله «میراث ایران» و اداره تارنمای آن ادامه دهیم.

برای همه شما عزیزان و سروران، روزگار خوب و خوشی آرزو می‌کنم و امیدوارم به زودی نوروزمان برای همه ما خوش‌خبر باشد و روزهای سرد و تیره‌مان به روزهای نو و نوروزی تبدیل شوند.