نکته‌های بدیع درباره موسیقی ایرانی و موسیقی‌دان‌های بزرگ (برگ دوم و پسین)

نویسنده: مرتضی دهکردی

10. موسیقی درمانی:

سنتور حبیب سماعی

در سال 1320 خورشیدی «محمدعلی فروغی» نخست‌وزیر ایران به سختی بیمار شد و در خانه بستری گشت. یک روز جمعه که حال بد و منقلبی داشت اظهار تمایل کرد که «حبیب سماعی» برای وی سنتور بنوازد. سماعی که هنرمندی بدخلق و تندخو بود، از قبول دعوت نخست‌وزیر خودداری کرد. رئیس دفتر فروغی که از خویشان «نورعلی‌خان برومند» بود، از وی خواست هر طور شده سماعی را به خانه فروغی ببرد. برومند از معدود شاگردان سماعی بود و مورد محبت استاد قرار داشت. به همین جهت وی قبول کرد که به همراه برومند به خانه نخست وزیر برود. به هنگام ورود آنها، پزشک معالج مشغول اندازه‌گیری فشار خون بیمار بود. برومند که خود تحصیلات پزشکی داشت وضعیت حال بیمار را از پزشک سؤال می‌کند. دکتر جواب داد که فشار خون بسیار بالا و خطرناک است. پس از اتمام کار پزشک، حبیب سماعی به مدت ۴۵ دقیقه گوشه‌هائی از دستگاه همایون را به شیوه‌ای بسیار زیبا و دلنشین با سنتور نواخت. وقتی نوازندگی به اتمام رسید، بیمار کاملاً احساس بهبودی و خوش‌احوالی می‌کرد. به پیشنهاد نورعلی خان پزشک بار دیگر فشار خون بیمار را اندازه می‌گیرد، در نهایت شگفتی فشار کاملاً طبیعی شده بود. فروغی از این قضیه متعجب شده و به تمجید و تحسین موسیقی ایرانی و شفابخشی آن می‌پردازد. نورعلی خان از فرصت استفاده کرده و می‌گوید همین موسیقی ایرانی را از برنامه‌های تحصیلی هنرستان عالی موسیقی حذف کرده‌اند. نخست وزیر می‌پرسد چه کسی حذف کرده است؟ جواب می‌دهد «سرگرد مین‌باشیان» رئیس هنرستان. نخست‌وزیر خاموش می‌شود و پس از رفتن سماعی و برومند به رئیس دفتر خود دستور می‌دهد که فردا، قبل از اینکه کارها و پرونده‌ها را به منزل من بیاورید، به وزارت فرهنگ رفته و حکم انتصاب «علی نقی وزیری» و «روح‌اله خالقی» را به ریاست و معاونت هنرستان می‌‌گیرید و سپس به اینجا می‌آئید.

11. حسادت‌های پلید

در زندگی انسان:

مرتضی خان نی‌داوود از چهره‌های درخشان موسیقی معاصر ایران بود و بهترین شاگرد مکتب درویش‌خان به شمار می‌آمد. وی در زندگی هنری و اجتماعی خود موفقیت‌های بسیار به دست آورد و همواره مورد احترام جامعه هنر دوست ایران قرار داشت.

از جمله این موفقیت‌ها می‌توان از همکاری‌های وی با قمرالملوک وزیری، خلق آهنگ‌های جاودانه‌ای چون «مرغ سحر»، تأسیس آموزشگاه موسیقی در تهران، برگزاری کنسرت‌های متعدد در مناطق مختلف کشور و بالاخره شهرت والای هنرمندی وی در نوازندگی تار، یاد کرد. هنرمندان موفق در عین اینکه در جامعه دوستداران بی‌شمار دارند و همواره مورد ستایش و احترام قرار می‌گیرند، بعضاً مورد رشک و حسد گروهی از افراد بی‌مایه و ناموفق واقع شده و از شرارت میان‌مایگان ایمن نیستند.

یک روز که استاد نی‌داوود در خانه تنها بود دو مرد تنومند و جاهل‌منش، با سر و روئی آشفته به خانه استاد رفته و به وجه بی‌ادبانه و خشونت‌انگیزی از وی می‌خواهند که نی داوود برای آنها نوازندگی کند. او ضمن تعجب از این مهمان‌های ناخواسته بسیار ملول شد و به اجبار و اکراه شروع به نوازندگی تار می‌کند و به حکم وضع روحی نومیدکننده‌ای که داشت قطعاتی در مایه دشتی که از غم‌انگیزترین آوازهای موسیقی ایرانی است می‌نوازد و غم‌های خود را با ترنمات ساز بیان می‌کند. این نوازندگی چنان آن دو مرد تنومند را تحت تأثیر قرار می‌دهد و آن‌چنان مسحور موسیقی می‌شوند که با تأسف و تأثر بسیار اعتراف می‌کنند که به درخواست یکی از رقبای استاد، مأموریت داشتند تا به خانه نی داوود آمده یکی از انگشتان وی را قطع کنند که دیگر قادر به نوازندگی نباشد.

توانم آنکه نیازارم اندرون کسی

حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است

12.خُلقیات حبیب سماعی

استاد حبیب سماعی هنرمند افسانه‌ای موسیقی ایرانی، برترین نوازنده سنتور ایران محسوب می‌شد و برای سال‌هائی نه چندان طولانی در سپهر موسیقی ایران درخشید و در میان‌سالی با زندگی وداع کرد.

علیرغم چیره‌دستی سماعی در آفرینش نغمات و آهنگ‌های جاودانه، وی خلق و خو و روش و منش بسیار تند و عصبی و ناسازگار داشت و کمتر کسی می‌توانست تندی‌های وی را تحمل کند.

برخلاف استاد ابوالحسن صبا که مظهر مهربانی و ادب و خوش‌روئی و دیگر فضیلت‌های اخلاقی بود و صدها تن هنرجو، مکتب موسیقی وی را به پایان بردند و بسیاری از اساتید موسیقی معاصر ایران از دست‌پروردگان وی به شمار می‌آیند، کسانی که برای یادگیری سنتور به مکتب سماعی می‌آمدند، آنچنان از خلق و خوی تند و نامتعارف وی آزرده می‌شدند که پس از یکی دو جلسه عطای وی را به لقایش می‌بخشیدند و برای همیشه وی را ترک می‌کردند. به جز «نورعلی برومند» و «استاد عبدالرسولی» و «ظفر بختیار» شاگرد شناخته شده‌ای از استاد باقی نماند و روش نوازندگی و آفرینندگی وی در دست تطاول‌گر روزگار از بین رفت.

او بدون کمترین دلیل، اجازه نمی‌داد نوازندگی‌های پرشور و حالش ضبط شود. یکی از صدابرداران خوش‌ذوق رادیو تهران، روزی به طور کاملاً پنهان نواری از نوازندگی سنتور استاد تهیه کرد. چند روز بعد این خبر به گوش سماعی رسید. آن چنان خشمگین شد که در همان ساعت به اداره رادیو رفت و در نهایت تندی، صدابردار مزبور را وادار کرد که در حضور او، آن قطعه را پاک کند و به این ترتیب بود که از این آفریننده افسانه‌ای، اثر آهنگینی به جا نماند.

13. برگی از دفتر موسیقی ایران:

لومر (LEMER) فرانسوی استاد موسیقی‌دانی بود که در زمان ناصرالدین شاه قاجار به عنوان معلم موسیقی برای مدرسه دارالفنون به استخدام دولت ایران درآمد و برای سال‌هائی دراز در این مدرسه صادقانه خدمت کرد و هنرجویان بسیاری را با علم موسیقی و نت‌نویسی آشنا ساخت. لومر برای نخستین بار ساز ویلن را به ایران آورد و جوانان بسیاری را با نت‌نویسی و نوازندگی ویلن آشنا ساخت و از آن پس موسیقی ایران با تحولات مطلوب همراه شد. از جمله جوانانی که نزد آقای لومر با نوازندگی ویلن آشنا شد فردی به نام: «تقی دانشور» بود که علاوه بر آثار اروپائی می‌توانست آهنگ‌های ایرانی را نیز با ویلن اجرا کند.

روزی لومر و تقی دانشور نزد مظفرالدین شاه قاجار رفتند و دانشور برخی از آهنگ‌های ایرانی را با ویلن برای شاه نواخت که بسیار مورد توجه او واقع شد و گفت: موسیو لومر، من قبلاً فکر می‌کردم ویلن ساز بد و ناقصی است، نگو که تو بد می‌زدی. (نقل از کتاب خاطراتی از موسیقی‌دانان نوشته مهدی نورمحمدی) گفتنی است که آقای لومر نخستین هنرمندی بود که برای ایران سرود رسمی ساخت که تا دهه 1310 خورشیدی در مراسم رسمی و نظامی آن را می‌نواختند. ۴۰ـ۵۰ سال بعد بیژن ترقی، ترانه‌سرای نامدار شعری روی این آهنگ قرار داد که وسیله برخی خوانندگان اجرا شد، اما به شهرت نرسید.

14. هدیه استاد:

در شرح احوال «استاد فریدون حافظی»، نوازنده نامدار تار خوانده بودم که، تار گرانبهائی که با آن نوازندگی می‌کند، هدیه استاد نامدارش، «موسی‌خان معروفی» موسیقی شناس و ردیف‌دان برجسته ایران است.

چون در نظر داشتم برای نوشتن کتابی در زمینه موسیقی معاصر ایران، مطالب موثقی جمع‌آوری کنم، در سال 1370 نامه‌ای به آقای حافظی نوشتم و از یکی از دوستانم به نام خانم پری‌دخت معاضد، که از خویشان نزدیک استاد بود و قصد داشت به ایران سفر کند خواستم تا آن‌را به نظر وی برساند. خانم معاضد در مراجعت جواب آقای حافظی به همراه دو نوار از نوازندگی تار برایم به ارمغان آورد.

استاد نوشته بود که من در سال 1323 برای ادامه تحصیل از کرمانشاه به تهران آمدم. چون ذوق شدید موسیقی داشتم، ضمن تحصیلات رسمی، در مکتب موسی معروفی که از موسیقی‌دان‌های برجسته آن روزگار بود و سال‌ها نزد درویش خان به یادگیری تار پرداخته و از برجسته‌ترین شاگردان وی محسوب می‌شد، به یادگیری موسیقی و نوازندگی تار پرداختم و با توجهات وی و تمرین‌های طولانی، ظرف مدتی کم‌تر از یک‌سال، سازم شنیدنی شد و کمتر کسی باور می‌کرد که در این مدت کم، به چنین توفیقی دست یافته‌ام.

استاد معروفی از پیشرفت‌های من بسی خرسند بود و همواره با تعالیم ارزنده مرا مورد تشویق و تقدیر قرار می‌داد. روزی قطعه‌ای را با تار در حضورش نواختم، آن چنان تحت تأثیر قرار گرفت که بزرگوارانه، ساز محبوب و گرانبهای خود را که از بهترین تارهای ساخت یحیی بود به من هدیه داد و برایم موفقیت‌های بیشتر آرزو کرد.

من از این همه مهر و محبت آن چنان شرمگین شده بودم که حتی نمی‌توانستم سپاسگزاری نمایم. استاد که وضع روحی و احساسی مرا دریافت گفت: فریدون، اکثر اوقات من مصروف تحقیق در مورد ردیف‌های موسیقی می‌شود و کم‌تر مجال نوازندگی دارم و کم‌کم پیر هم می‌شوم، هیچ کس شایسته‌تر از تو سراغ ندارم که سازم را به وی هدیه دهم. امیدوارم موفق باشی و آثار درخشان خلق کنی.

آقای حافظی در پایان نامه خود نوشته بود که نغماتی را که در این دو نوار برای شما می‌فرستم، با همان تار مرحمتی استاد نواخته‌ام.

من این نغمات شیرین و ماندگار را از نوار به سی‌دی انتقال دادم و هم اکنون آنها را در اختیار دارم. ردیف‌های موسیقی که طی سال‌ها تحقیق وسیله موسی معروفی تنظیم شد، در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی، وسیله وزارت فرهنگ و هنر به چاپ رسید و موثق‌ترین روایت از ردیف موسیقی ایران محسوب می‌شود. گفتنی است که در گذشته بسیاری از موسیقی‌دان‌های بزرگ ایران مانند: موسی معروفی برای خود رسالت‌های فرهنگی و معنوی قائل بودند و معنویت و اخلاق را برتر از مهارت‌های حرفه‌ای و موسیقائی می‌دانستند.

15. نقش برخی از روشنفکران غرب‌زده در تخفیف و تحقیر موسیقی ایرانی:

در هزار و چهار صد سال گذشته موسیقی ایران نه تنها وسیله زاهدان ریائی و تندروهای عقیدتی مورد ستم و بی‌حرمتی قرار داشت، در 100 سال اخیر نیز از نیشخند آزاردهنده برخی از روشنفکران غرب‌زده و تحقیرها و تخفیف‌های آنان در امان نبود.

«سرتیب مین باشیان»، تحصیل‌کرده کنسرواتوار روسیه که مدت مدیدی مسؤولیت اداره موسیقی کشور را به عهده داشت، کل موسیقی ایرانی را در (داریه و تنبک و کمانچه) خلاصه می‌‌کرد و براین باور بود که این ادوات صرفاً برای لهو و لعب و لذت‌های جسمانی افراد فرومایه کاربرد دارند.

احمد شاملو شاعر بزرگ نوسرا، آوازهای ایرانی را به عرعر خران تشبیه می‌‌‌کرد و افرادی چون پرویز محمود، موسیقی ایرانی را پدیده‌ای حقیر و منحط می‌نامیدند و همه برنامه‌های آموزش موسیقی ایرانی را از هنرستان موسیقی ملی حذف کردند.

به داستان زیر به نقل از کتاب «چهره‌های موسیقی ایران» نوشته شاپور بهروزی توجه فرمائید: «فریدون حافظی» نوازنده نامدار می‌نویسد: روزی دیدم «رضا ورزنده»، هنرمند برجسته سنتور برافروخته و عصبانی نزد من آمد و گفت می‌خواهم بزنم سازم را بشکنم. من با زحمت زیاد او را آرام کردم و علت عصبانیتش را پرسیدم. گفت آقای دکتر هرمز فرهت استاد دانشگاه می‌گوید: موسیقی ایرانی ارزشی ندارد و کل آن به اندازه یک قطعه «باخ» نیست. به او گفتم رضا، ناراحت نباش! درست است که ایشان مدرک تحصیلی دکترا دارند ولی از موسیقی ما چیزی نمی‌داند و از روند تکامل هنرها در جوامع بشری آگاه نیست و توجه ندارد که میراث موسیقائی فرهنگی با قدمت والائی چون فرهنگ ایران، از کیفیاتی متعالی برخوردار است.

16. از رموز جاودانگی هنرهای استاد شجریان:

در گفتگوئی که محمد موسوی، نی نواز مشهور با مجله عنوان (شماره 8 مورخ 15/3/1373)‌داشت، روایت می‌کند که در سال‌های قبل از انقلاب مدیر کاباره مشهور شکوفه‌نو تهران حاضر بود شبی 30 هزار تومان به استاد شجریان بپردازد که در آن کاباره آواز بخواند. استاد این پیشنهاد را نپذیرفت شجریان خطاط قابلی بود، شاید از طریق خطاطی امرار معاش می‌‌کرد.

17. داستان دل‌انگیزی را استاد عبادی روایت کرد:

استاد احمد عبادی، نوازنده نامدار سه‌تار، علاوه بر تسلط بی‌‌چون و چرا در هنر موسیقی و قدرت نوازندگی و آثار ماندگاری که از وی به جا مانده، انسانی شریف و با فضیلت و منحصر به فرد بود و برای موسیقی قدسیت قائل بود. سال‌ها قبل من گفتگوئی از وی شنیدم که با یکی از خبرنگاران رادیو ایران داشت و داستان دل‌‌انگیزی از تأثیر خوش الحان موسیقی بر پرندگان روایت می‌کرد که من به خوبی آن مصاحبه را به یاد دارم.وی گفت یک روز زیبای بهاری مرا به کرج دعوت کردند و در باغی مصفا و پرگل و گیاه و آکنده از عطر گل‌ها و شکوفه‌ها در هوای آزاد، محفل انسی برقرار بود و در آن فضای بهشتی من شروع به نوازندگی کردم. دقایقی چند نگذشته بود که متوجه شدیم پرنده‌های بسیاری دوروبر ما روی زمین یا روی شاخه درخت‌ها نشسته‌اند و لحظه به لحظه تعداد آنها زیادتر و زیادتر می‌‌شد. جز نغمه‌‌های ساز، کمترین صدائی از هیچ طرف به گوش نمی‌رسید و فضا آن چنان روحانی و پرصفا بود که من قادر به توصیف آن نیستم. در آن زمان، من نسبتاً جوان بودم و صفای بهاری و عطر گل‌ها و شکوفه‌ها برایم مفاهیم خاصی داشت. با شوق بسیار و بدون احساس خستگی مدت زیادی نوازندگی کردم.

پس از یکی دو ساعت موسیقی روحانی ما به پایان رسید و در نهایت شگفتی دیدیم که به یک باره همه پرنده‌ها پر زدند و رفتند.

*  *  *  *  *

هنگامی که نگارنده این سطور مصاحبه استاد عبادی را از رادیو شنیدم، به یاد آوردم که در سال 1329 که در دانشکده کرج تحصیل می‌کردم، این داستان را عیناً از زبان استاد دامپروری دانشکده ،که دکتر تقی بهرامی نام داشت و از اساتید دانشمند محسوب می‌شد، شنیدم ولی در آن هنگام به حکم جوانی و دیرباوری و غرور بی‌جا آن را اغراق‌آمیز و دور از حقیقت انگاشتم.

پس از شنیدن سخنان عبادی متوجه شدم که کمترین اغراقی در بین نبوده و دکتر بهرامی نیز در آن محفل حضور داشته و هر دو روایت بی‌کم و کاست با هم یکسان است.

گفتنی است که موسیقی برای بسیاری از جانداران جذابیت داشته و از آن جمله شترها به الحان خوش دلبستگی شگفت‌انگیزی از خود نشان می‌دهند و در این زمینه داستان‌های بسیار گفته و نوشته شده است. نمی‌دانم آنها که با نغمه‌های آسمانی موسیقی دشمنی دارند، چه فکر می‌کنند؟

18. هنر و مسائل انسانی:

بسیاری از هنرمندان برجسته موسیقی ایران، اخلاق و معنویت را برتر از هنر پنداشته و به گفته «حسین تهرانی»، نوازنده نامدار تنبک: موفقیت هنرمند ترکیبی است از 99 درصد اخلاق و 1 درصد هنر. داستان زیر به نقل از کتاب خاطراتی از هنرمندان (صفحه ۳۴) این مقوله را روشن می‌کند: اسماعیل مهرتاش، بنیان‌گذار جامعه باربد که از شاگردان مکتب «درویش خان» نوازنده بزرگ تار و سه‌تار بود این داستان را روایت کرد:

در ایام جوانی که من و علی اکبر شهنازی برای یادگیری تار به مکتب درویش خان می‌رفتیم، روزی از بخش روابط فرهنگی ایران و فرانسه پاکتی برای درویش خان آوردند که محتوی 100 تومان پول بود. در آن زمان یکصد تومان فوق‌العاده ارزش داشت و اگر کسی صد تومان پول داشت، کوچه‌ای که خانه وی در آنجا بود به کوچه صد تومانی‌ها شهرت می‌‌یافت.

درویش خان از حامل پاکت پرسید این پول برای چیست؟ جواب داد برای نوازندگی شما در محل روابط فرهنگی ایران و فرانسه. درویش خان گفت گمان نمی‌کنم که کار فرهنگی پاداش داشته باشد و از قبول پول امتناع ورزید.

پس از ساعاتی، استاد از علی اکبر شهنازی که از خاندان نسبتاً ثروتمندی بود و هر ماه مبلغ 3 تومان شهریه می‌پرداخت، پرسید می‌توانی شهریه ماه بعد خود را امروز بپردازی؟ وی گفت بله و سه تومان به درویش خان داد. استاد خدمتگزار مکتب را صدا کرد و سه تومان را به وی داد تا به همسایه ارمنی که امروز همسرش درگذشته و پولی برای کفن و دفن ندارد بدهد.

چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.