ایرج قهرمانلو ـــ
بارها اینجا و آنجا برخی از متولدین پس از انقلاب و بینندگان بیبیسی، شبکه «من و تو» و «صدای آمریکا» و توابین رژیم گذشته از روى ناآگاهى کامنتهایى میگذارند که حتا مغایر سخنرانى اعلیحضرت محمد رضا شاه در آبان ماه ۱۳۵۷ است که گفت «من صداى انقلاب شما را شنیدم»و توبه کرد. یعنی پذیرفت که قانون اساسی را که بدان قسم خورده بود زیر پا گذاشته بود؛ او پذیرفت که سالها فساد همهجانبه دامنگیر خود او و حکومتش بوده است؛ او پذیرفت که آزادی بیان نبود و جوانان را بهخاطر گفتن عقیدهشان شکنجه و اعدام میکرده است. ولی با همه اینها، او گناه را به گردن همه آنهایى که یار غارش بودند و هر کار کثیفى را بهخاطر او و به دستور او انجام داده بودند، انداخت و سپس آنها را براى فریب مردم به زندان افکند و فرار کرد. البته سگش را با خودش برد. ولى اینکه برخى آرزوى زمان شاه را دارند هم از همان برداشت غلطى است که ٤٠ سال است بهوسیله استمرارطلبان یا اصلاحطلبان گریبانگیر مردم ایران شده است: انتخاب بین بد و بد تَر، انتخاب میان شیخ و شاه، انگار گزینهاى به نام گزینه خوب وجود ندارد.انگار ما آیندهاى نداریم و همواره باید به گذشته نگاه کنیم و راه رهایى از بدبختىها را از گذشته بگزینیم. شاهنشاهى را برداشتیم، ولى به ١٤٠٠ سال پیش برگشتی.، اکنون برخى از ایرانىها بر این باورند رژیم جمهورى اسلامى را بردارند و رژیم کهنه دیکتاتورى شاهى که موجب این تراژدى بوده است را جانشین کنند. برخی در حالیکه شعار مرگ بر دیکتاتور را فریاد میکشند، همزمان شعار «رضاشاه روحت شاد» یعنی یک دیکتاتور بیرحم دیگر را سر میدهند. البته بماند که این شعار «رضا شاه روحت شاد» ساخته سپاه پاسداران است و برای نخستین بار در مشهد در پناه علمالهدی و سپس در قم توسط گروهی که بهوسیله سپاه محافظت میشدند سر داده شد. سپاه به خاطر بیزاری مردم از آخوندها، این گمان غلط را دامن میزد و میزندکه تنها یک نظامی مانند رضا شاه میتواند کشور را از این بحران برهاند. البته باید یادآور شد که رضا شاه را آخوندها بر سر کار آوردند و او در حالیکه همه میهندوستان و آزادیخواهان را کشت یا زندانی کرد و یا فراری داد، با آخوندها مدارا کرد.او همان کاری را کرد که آخوندها آرزو داشتند.بزرگترین دسته عزاداری مربوط به رضاخان بود. او در روز عاشورا گِل بر سرش میمالید و شمع در دست سینهزنان بههمراه قزاقها در خیابانها عزاداری میکرد (خاطرات عبدالله مستوفی). مفاد اعلامیه رضاخان پس از کودتا چنین بود:
«من حکم میکنم مواد مطروحه ذیل را مردم تهران نصبالعین قرار داده و فرداً فرد تشریک مساعی نمایند و در صورت تخلف شدیداً عقوبت خواهند شد. تمامی اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع امر نظامی باشند. حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر غیر از افراد نظامی و ماموران انتظامی شهر کسی نباید در معابر عبور نماید. کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد. … تا دستور ثانوی تمام مغازههای مشروبفروشی و تئاترها و قمارخانهها و کلوپها تعطیل است و هر کسی مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد ».
رضاخان پس از بستن مشروبفروشیها، یک روسپی را هم در میدان شهر شلاق زد. پس از این اعلامیه، آیات عظام پشت سرش ایستادند، از آن جمله آیتاللـه عبدالکریم حایری مؤسس مدرسه فیضیه که تا پایان سلطنت رضا شاه مورد حمایت او بود. گفتنی است که مدرسه فیضیه چند ماه پس از کودتا تأسیس شد.کارهای شبه مدرنیته رضاخان (مانند بازکردن دانشگاه، محدود کردن فعالیتهای مذهبی، تدوین قوانین حقوقی و غیره )به دست مشروطهخواهانی مانند محمدعلی فروغی، تیمورتاش، داور، فیروز، سردار اسعد و چندین نفر دیگر، همه از وزیران خوداو، انجام شد که همگی هم به گونهای فجیع کشته شدند وتنها فروغی خانهنشین شد.اینان از گروهی از مشروطهخواهان بودند که آزادی و مدرنیته را فدای امنیت و شبهتجدد کردند که نه به امنیت رسیدند و نه به مدرنیته.
براستى چرا ایرانىها در اندیشه رژیم جمهورى سکولار قانونمدار نیستند؟ و چرا همیشه دنبال یک دیکتاتور مى گردند؟ چرا جوانان ما، آینده شان را در گذشته میبینند؟
در این جا براى روشن شدن چرایى پدیدار شدن حکومت ویرانگر واپسگرا ى اسلامى، من فهرستوار نکاتى را براى جوانانى که زمان شاه را ندیدهاند بازگو میکنم:
١. بله اگر رژیم شاه را با رژیم جمهورى اسلامى مقایسه کنید، رژیم شاه که هیچ، حتا عقبماندهترین حکومتها هم رو سفید میشوند. ولى اگر بجاى منطق قیاسى از منطق علت و معلولى کمک بگیریم آنگاه درمىیابیم که راستى چه شد که سر از چاه فاضلاب چمکران در آوردیم.
هممیهن عزیز، اگر همه چیز خوب بود مردم دیوانه نبودند که در سرتاسر ایران به خیابانها بریزند و جانشان را به خطر بیندازند و خواهان سرنگونى رژیم مستبد شاه گردند. برخی از سلطنتطلبها میگویند تعداد زندانیان و کشتهشدگان مبارزین کمتر از شمار دوران جمهوری اسلامی بوده است. یعنی میپذیرند که اوضاع سیاسی ایران « بد» بوده است، ولی به بدی امروز نبوده است. از دید سلطنت طلبها شمار زندانیها و کشتهشدهها مهم است نه دیکتاتوری. این شعار، همان نیرنگی است که اصلاحطلبان سالها مردم را به بهانه انتخاب میان بد و بدتر فریبکارانه به پای صندوق رأی میبرند.آنها میگویند مردم ایران شایستگی حکومت خوب را ندارند و باید به رژیم «بد »بسنده کنند. ناگفته نماند که این «بد» است که همیشه تبدیل به «بدتر» میشود. یعنی رژیم جمهوری اسلامی بخوان «بد تر» از درون رژیم شاهنشاهی بخوان «بد» سر برآورد.
٢. میگویند کارتلهاى نفتى بهخاطر یکبار اعتراض شاه به کمپانیهاى نفتى موجب سرنگونى او را فراهم کردند. این دروغى بیش نیست.
نخست، غرب هرگز خواهان براندارى رژیمى که تا بن استخوان بدان وابسته است نمیباشد. شاه ایران هر آنچه را که غرب میخواست انجام میداد.او ژاندارم منطقه خاورمیانه به نیابت آمریکا بود.همچنانکه رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی برای آفریقا و برزیل برای آمریکای جنوبی و اندونزی به رهبری دیکتاتور ژنرال سوهارتو در خاور دور ژاندارمی مناطق یاد شده را بر عهده داشتند. به دستور آمریکا، شاه فریبکارانه به کردهای عراقی اسلحه داد تا رجزخوانیهای صدام بر علیه آمریکا در منطقه را خاموش کند و او را سر جایش بنشاند. پس از قرارداد الجزیره ۱۹۷۵ شاه مرزها را بر کردها بست و آنها را در برابر ارتش صدام تنها گذاشت. کردها در پشت مرزهای بسته ایران کشتار شدند. آنها از این رو این خیانت شاه را هرگز فراموش نکردند. بهدستور آمریکا چریکهای ظفار را که تهدیدی علیه شیوخ عرب و نتیجتا آمریکا بودند با تلفات سنگین وارده بر لشگر خراسان سرکوب کرد. شاه به ملک حسن، ملک حسین و پادشاه افغانستان، پادشاه مخلوع یونان، و نیز به مصر (یک میلیارد دلار: اردشیر زاهدی، آخرین روزهای شاه)به دستور غرب کمک مالی کرد. کمپانی ورشکسته کروپ را با پول ایران خرید و از ورشکستگی نجات داد، در حالیکه استانهای کردستان و بلوچستان مدرسه کافی نداشتند و همزمان حلبیآبادها بزرگتر میشد. به دولت انگلیس بهخاطر بحران مالی سالهای ۷۰-۷۵ کمک مالی کرد تا نفت دریای شمال را استخراج کند.بنابراین غرب هیچ دلیلی نداشت متحد خود را سرنگون کند. علاوه بر آن هیچکس نمیتواند انقلاب را مانند کودتا ایجاد یا طرحریزی کند. انقلاب محصول بحرانهای سالها تلمبار شده درون جامعه است.عامل خارجی میتواند به نفع خود همانند انقلاب ۵۷ جنبش مردم را دستکاری کند.
دوم، شاه با پول نفت چه میکرد؟ بخش بزرگ درآمد نفت صرف خرید اسلحههاى پیچیده غرب میشد. یعنى پولها از کیسه کمپانىهاى نفتى به جیب کمپانىهاى اسلحهسازى میرفت. از این جهت بدان petro-dollars (دلارهای نفتى) میگفتند. بخش بزرگ پول نفت هرگز به ایران برنمیگشت. بخش دیگر پول صرف هزینه ارتش بزرگی میشد که به بیش از ۴۰۰ هزار نفر رسید.
سوم، رجزخوانىهاى شاه علیه نفتىها دستوری بود که به او داده بودند وگرنه او شهامت آن را نداشت. این رجزخوانیها طبق رهنمودهایى بود که یکى از کارشناسان وزارت امور خارجه کندى بهنام آقاى بولینگ (Bowling) به او داده بود. انقلاب سفید شاه بر مبناى همین پیشنهاد ١٤ مادهاى وزارت خارجه آمریکا بود. آقاى بولینگ آشکارا میگوید که این پیشنهادها جنبه مردمفریبى داشت ولى شاه میتوانست با مهارت آنها را به اجرا در آورد بدون اینکه نماى مردمفریبى آنها آشکار گردد. من چند تا از آنها را مىآورم:
الف: اصلاحات ارضى. این برنامه شکست خورد و موجب بیکاری روستاییان و مهاجرت بزرگ آنان به شهرها شد که در حاشیه شهرها تلمبار شدند. ایران، که در گذشته از نظر غلات خودکفا بود، در سال ۱۳۴۷ برای نخستین بار در تاریخ، به خاطر افت کشاورزی در نتیجه شکست اصلاحات ارضی گندم وارد کرد.
ب: دستگیرى تنى چند از دولتیان بهجرم فساد، اگرچه هیچ مدرکی بر علیه آنان نباشد. این کار را امینى به دستور شاه انجام داد، و شاه نیز در سال ۵۷ همین کار را تکرارکرد.
پ: به شاه دستور دادند که «ژست ضد کارتلهاى نفتى بگیرد و قراردادى را با کارتلهاى نفتی امضاء کند که به ظاهر نشان دهد که آنها را به زانو آورده است تا شاید شاه، آبروی از دست رفته پس از ۲۸ مرداد را به دست بیاورد.
ج: تربیت نیروهاى ویژه براى سرکوب مبارزات داخلى بهویژه شورشهای دهقانی. ( نمونه انقلابهای چین و کوبا )
اعلیحضرت شاه کم و بیش همه چهارده پیشنهاد را انجام داد.نگاه کنید به:
- W. Bowling US Department of State. “the current situation in Iran pp 8-9”
٣. وجود ناموزونى اقتصادى که منجر به اختلاف ژرف طبقاتی شد، یعنى عده اى فربه شدند ولى بسیارى در فقر و نادارى بسر مى بردند. سازمان بینالمللی کار، ایران را یکی از کشورهایی اعلام کرد که بزرگترین شکاف طبقاتی را در میان مردم خود دارد (international labor office” employment and income policies for Iran , unpublished report, Geneva, 1972,Appendix C,p,6). از سوی دیگر امپراطوریهای مالی سرمایه داران که با دربار گره خورده بودند، زندگیهای افسانهای بهم داشتند و فساد و رشوه خواریها حداقل سر به یک میلیارد دلار میرسید. (The crisis in iran: armed forces journal international, January 1979 Pp.33-34. وابسته به پنتاگون).
در سال ۱۳۵۳ تورم شدیدی بهخاطر افزایش قیمت نفت دامن ایران را گرفت و ایران وارد بحران اقتصادی شد. شاه برای برون رفت از این بحران، دو راه در پیش داشت:
راه اول: دمکراتیزه کردن اقتصادی و سیاسی یعنی رعایت قانون اساسی، دادن اختیارات به نمایندگان مردم و آزادیهای سیاسی و مطبوعاتی مطابق قانون اساسی مشروطیت،بههمراه کارهای عمرانی و کمکهای اقتصادی به مردم فرودست مانند خانهسازی برای ایرانیان کم درآمد. راه دوم، تشدید دیکتاتوری و سرکوب اقتصادی و سیاسی.
متأسفانه شاه راه دوم را در پیش گرفت. احزاب دستنشانده خود را منحل کرد و مانند کشورهای کمونیستی و اسلامی سیستم تکحزبی را پیاده کرد و همه را مجبور کرد عضو آن شوند. شاه که پیش از آن باور داشت «هرکس بر علیه ما نیست پس با اوست » را کنار گذاشت و شعار «هرکه با ما نیست بر علیه ماست» را جایگزین کرد و بدین ترتیب دست به دستگیریهای گسترده زد. تشدید شکنجه مخالفین و بستن راه خروجی زندان از نتایج آن سیاست بود.از آن بهبعد هیچ زندانی سیاسی، حتا پس از پایان محکومیت از زندان نمیتوانست آزاد شود. همچنین دستگیریهای گسترده و پاکسازی دادگاههای نظامی برای محکوم کردن مخالفین از قاضیانی که کاملاً از دستورات ساواک پیروی نمیکردند مثل سرتیپ بهرون، همه بخشی از همان سیاست بود. در زندان اوین، بندی بود معروف به بند ملیکشی. زندانیانی که محکومیتشان پس از سالها اسیری، ساک بهدست چشم به راه آزادی بر رویهم تلمبار شده بودند که سرانجام با انقلاب آزاد شدند
٤. شاه بخش بزرگی از بودجه را صرف خرید اسلحههاى فوق مدرن و دستگاه شکنجه ساواک میکرد. البته کمپانیهای اسلحهسازی به خاطر خریدهای بزرگش میلیونها دلار به او پاداش میدادند که حتا در یک مورد در سنای آمریکا به این رشوه دادنها اعتراض شد. دلال این معاملات ژنرال فاسد ارتشبد طوفانیان معروف به آقای پنج در صد بود، (۵٪ مزد دلالی او بود). شایان گفتن است که کمپانیهای اسلحهسازی هر بهایی که پیشنهاد میکردند، شاه میپذیرفت و چه بسا گرانبهاتر از دیگر کشورها به شاه میفروختند. نا گفته نماند که در همان زمان روستاها نه آب نه برق، نه گاز و جاده داشتند.
مخارج خریدهاى نظامى به ٢٠-۱۸ میلیارد دلار در سال ١٣٥٧ رسید. با این پول او میتوانست تمام ایران را جاده بکشد و براى مردم خانه و مترو بسازد، دانشگاهها را گسترش دهد که این به نوبه خود موجب ایجاد اشتغال براى مردم هم میشد.
۵. بله ازبرکت بالا رفتن قیمت نفت، ایران پیشرفت اقتصادى هم کرد و بخشى از جامعه شهری بهسمت تجدد پیش رفت، ولى فقر را هم بههمراه استبداد مدرنیزه کرد. براى اولین بار در تاریخ ایران، شهرکهاى حلبىآباد و زاعهنشینها بهوجود آمدند، یعنى کارتونخوابى رواج پیدا کرد. همین حاشیهنشینهای رانده شده از روستاها پس از شکست برنامه اصلاحات ارضی شاه بودند که لشکر خمینى را در سال ۵۷ تشکیل دادندو بعدها از کمیتهها و سپاه پاسداران و بسیج سر درآوردند. در مقایسه با کشورهای همسایه، نسبت تختهای بیمارستانی به جمعیت بسیار پایین، و مرگ و میر کودکان بالا بود. ۶۸درصد بزرگسالان بیسواد بودند. شمار بیسوادان از ۱۳به ۱۵ میلیون رسید. بهعلت فقر خانوادهها،کمتر از ۴۰درصد کودکان دوره دبستان را بهپایان میرساندند. ایران همچنان کمترین درصد افراد دارای تحصیلات عالی در منطقه بود (کتاب « شاخصهای اجتماعی ایران »:ص ۲۵۰-۲۹۳:احمد اشرف). از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ درصد خانوادههایی که در یک اطاق با هم زندگی میکردند از ۳۶به۴۳ رسید.در آستانه انقلاب ۴۲درصد خانوادههای تهرانی مسکن مناسب نداشتند. برای ۴ میلیون جمعیت تهران با وجود درآمد سرشار نفت، سیستم فاضلاب، مترو و حمل و نقل عمومی درستی وجود نداشت. (ایران بین دو انقلاب: آبراهامیان)
٦. شاه که نمیدانست یا نمىتوانست بفهمد زیرا که دیپلم دبیرستانش را نتوانست بگیرد (نگاه کنید به کتاب نگاهى به شاه: عباس میلانى) ولى همه کاره بود و در همه کارها دخالت میکرد. یعنى وزیر همه بخشهاى حکومتى بود و به هیچ کارشناسی گوش نمیداد (نگاه کنید به مصاحبه شاه با اوریانا فالاچی که با افتخار میگوید او با هیچکس در امور مملکت مشورت نمیکند، و نیز مصاحبه عالیخانی در یوتیوپ و مصاحبه عبدالمجید مجیدی وزیر سازمان برنامه در ده ساله پایان دوره شاه با حبیب لاجوردی در تاریخ شفاهی هاروارد). در این مصاحبه آقای مجیدی حضوراً به هویدا و شاه هشدار میدهد که اگر این پول نفت از روی عدالت مصرف نشود، در آینده به انفجار اجتماعی منجر میشود،ولی شاه با خشم نشست را ترک کرد. همین عدم پذیرش انتقادها و نبود توانایی اندیشه درست او باعث شد تا درآمد نفت را بجاى اینکه صرف کارهاى عمرانی بکند، صرف خرید اسلحه که هیچ لزومى نداشت و یا صرف ساختن قصرهاى داخل و خارج ایران و یا جشنهاى مسخره تاجگذارى و ۲۵۰۰ ساله میکرد، در حالیکه همزمان در بلوچستان و بخشهایى از آستان فارس قحطى بود. این ولخرجىهاى بىبرنامه باعث تورم وحشتناک و به دنبالش رکوداقتصادى گردید.
٧. شاه میخواست کشور را به روش ۲۵۰۰ سال پیش اداره کند، او نمیخواست یا نمیتوانست بفهمد پیشرفت اقتصادى بدون پیشرفت سیاسى به بنبست میرسد، در تاریخ معاصر دیده نشده یک رژیم دیکتاتورى قرون وسطایى که مردم را رعیت خود میداند نه شهروند،پایدار بماند. او میخواست با مدیریت سلطانى بههمراه شکنجه گران ساواک و اسلام عزیز، ایران را به دروازه تمدن برساند. تمام زندانهای سیاسی جمهوری اسلامی در زمان رژیم پهلوی درست شده است. آخرین آنها،زندان گوهردشت را اندکی پیش از فرارش پایهریزی کرد که جمهوری اسلامی از آن بهره برد. زندانهای مدرن و مخوف سیاسی و مدرنیزه کردن و روشهای نوین انواع شکنجهها از دستاوردهای رژیم پهلوی بود (مصاحبه ایرج قهرمانلو با تلویزیون برابری و نیز نگاه کنید به کتاب «گذر از آتش»). همین دیکتاتورى قرون وسطایى یا «ارتجاع مدرن» شاه باعث شد قشر متوسط که از فشار و اختناق سالها تلمبار شده سیاسى به تنگ آمده بود، وقتى کمى فشار سیاسى برداشته شد، سر به شورش بزند و به مبارزه ضد دیکتاتورى بپیوندد. هنگامى که رکوداقتصادی بهدنبال تورم در اثر نادانی مدیریت او در سال۱۳۵۶-۱۳۵۷ پدیدار شد، مبارزه طبقاطى هم اضافه شد. خمینى هم این را درک کرد و شعار چپها (کار، نان، مسکن، آزادى)را دزدید و گفت ما حکومت مستضعفین را مستقر مى کنیم، و به همه آب، برق،نان و مسکن مجانی میدهیم و بدین گونه در نبود یک نیروی مترقی که همه بهوسیله شاه نابود شده بودند،خمینی جلودار جنبش میلیونى مردم به تنگآمده از حکومت خودکامه آریامهرى شد. یعنى کارگران و زاغه نشینها یا همه تهیدستان هم به جنبش ضد دیکتاتورى پیوستند.
هممیهن سلطنت طلب، نمونه کره جنوبی را نگاه کن، تا وقتى حکومت سرهنگها با دیکتاتورى اداره کشور را بهدست داشتند، جامعه ایستاده بود، هیچ رشدى نداشت. هنگامى که سرهنگها کنار رفتند و دموکراسى یعنى شرکت مردم در اداره امور زندگیشان مستقر شد، آنوقت جامعه پیشرفت کرد.در حالیکه در کره شمالى بهخاطر دیکتاتورى گفته مى شود هم اکنون قحطى وجود دارد. چین با باز کردن فضای سیاسی آهسته آهسته بهسوی دموکراسی گام برمیدارد و همین باعث صنعتی شدن و شکوفایی اقتصادی شد.
دموکراسى، یعنى مسؤلین باید پاسخگو باشند و رأى مردم ارزش داشته باشد، ملت میتواند با رأی خود حکومت و مجلس را عوض کند، ولى در حکومتهاى دیکتاتورى مردم دارای این حق نیستند و تنها با شورش میتوانند حکومت را عوض کنند که چه بسا میتواند با تلفات بزرگ انسانى و مالى همراه باشد و یا مانندانقلاب ایران به کجراهه برود.هرگز جامعهای با مدیریت کهنه سلطانی به مدرنیته نمیرسد، بلکه از درون میپوسد و به فساد کشیده میشود، زیرا دیکتاتوری خود زاینده فساد و خرافات است.
۸. میگویند پهلویها جاده و دانشگاه ساختند و لباسهای ایرانیها را مدرن کردند و روسری را به زور از سر پیرزن ۶۰ ساله برداشتند (نمونه رضاشاه). اگر ساختن جاده و دانشگاه نمونه پیشرفت است، جمهوری اسلامی بیش از دو رژیم پهلوی جاده و دانشگاه ساخت. جمهوری اسلامی حتا آب و برق و گاز به دورترین روستاهای ایران رسانید و برای اولین بار مترو در تهران و شهرستانها درست کرد.اگر اینها نمونه پیشرفت است جمهوری اسلامی از دو رژیم پهلوی پیشرفتهتر است.
۹. دیکتاتوری به هر شکلش در عصر مدرنیته به شکست کشیده میشود. دیکتاتوری سرمایهداری آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی که پایهگذار صنعت این دو کشور بودند، نه تنها هر دو کشور را تا سر حد نابودی پیش بردند، بلکه جهان را به آتش کشیدند و میلیونها نفر جانشان را از دست دادند. مردم آلمان و ایتالیا با بیزاری از دیکتاتوری هیتلر و موسولینی با برقراری دمکراسی، راه پیشرفت و ترقی اجتماعی را در پیش گرفتند.همچنین اردوگاه سوسیالیسم که حکومت دیکتاتوری زحمتکشان را بر پا کرده بود به خاطر گسترش فساد و توقف پیشرفت جامعه که زاییده دیکتاتوری است، سر انجام از درون پوسید و متلاشی شد.
هم میهن، اگر دیکتاتوری بهترین راه پیشرفت جامعه است چرا غرب این راه را نرفت؟ چرا غرب نسخه دموکراسی را برای خود روا میدارد، ولی دیکتاتوری را برای کشورهای جهان سوم تجویز میکند؟ آیا این بدان سبب نیست که غرب تنها از طریق دیکتاتورهاست که میتواند از پیشرفت و خودکفایی کشورهای جهان سوم جلوگیری کند و آنها را همچنان مصرفکننده باقی گذارد؟
۱۰. خرافات یعنى مذهب همیشه در سیستمهاى خفقان دیکتاتورى که پیشرفت فکرى را (بخوان روشنفکران) دشمن خود میدانند رشد میکند. دموکراسى پادزهر رشدخرافات یعنى مذهب است.در دمکراسی مردم در احزاب و گروها گرد میآیند و با یکدیگر گفتگو میکنند. در رژیمهای دیکتاتوری درب هر گفتگویی بسته است و بهدنبال آن مردم از رشد سیاسی باز میمانند. برای نمونه: پس از برافتادن حکومت دیکتاتوری زحمتکشان شوروی پس از ۷۰ سال آموزشهای ضد خرافات، درست در فردای آزادی، مردم به تنها کلیسای سن پترزبورگ هجوم بردند و از خدا آمرزش خواستند. مهاجران کمونیستهای سابق روسی به هر کشوری که رفتند، کلیسای ارتدوکس خودشان را درست کردند.
شاه اسلام پناه در تمام طول حیاتش به دنبال ریشهکن کردن روشنفکران و آزادى خواهان میهن دوست ایران بود. دستگاه جهنمی ساواک از دستاوردهاى پلید دوران پهلوى است. ساواک پیامآوران روشنایى را در سیاهچالهاى ظلمت به زنجیر بسته بود، در حالیکه آخوندهاى تاریکاندیش به تبلیغ خرافات آزادانه در میان مردم مشغول بودند. او سگهاىهار را آزاد گذاشته بود و آزادی خواهان را بهزنجیر بسته بود. تعداد آخوندها از ٨٨٠ نفر در سال ١٣٢٠ در سایه سیاست آخوندپروری یا خرافهپروری شاه، به یکصدو سی هزار نفر در سال ۱۳۵۷ رسید. یک سپاه عظیم که بهوسیله شصتهزارمسجد و دست کم پنجاههزار هیئتهای زینبیه، قاسمیه،فاطمیه، حسینیه،اصغریه،… و صدها مدرسه دینى مانند فیضیه قم در سرتاسر ایران سازماندهى شده بود. (نود هزار نفر آخوند ثبت شده رسمی و چهل تا پنجاههزار نفر پراکنده در روستاها، نگاه کنید به کتاب « صدایی که شنیده نشد، پژوهش رادیو تلویزیون در زمان شاه). این در حالی بود که در دوران پهلوى یک سازمان، گروه، محفل سکولار مستقل اجازه فعالیت نداشت. شاه در همان آغاز سلطنتش در سال ۱۳۲۰ فرصت را از دست نداد و زینالعابدین رهنما، نویسنده کتاب پیغمبر و حسین را به عراق فرستاد تا آیتاللـه قمى را به ایران برگرداند. قمى بهخاطر نشان دادن ناخشنودی خویش با تغییر کلاه و لباس، پس از کشتار مسجد گوهرشاد بهدستور رضاشاه، به میل خود در نجف سکنا گزیده بود. او بهشرطى به ایران بازگشت که شاه دروس شرعیات و تعلیمات دینى و نیز آموزش عربى را در برنامه آموزشى دبستان و دبیرستان بگنجاند. در حالیکه پیش از سال ۱۳۵۰ کتاب خواندن حداقل سه ماه ،و پس از سال ۱۳۵۰، سه سال و پس از ١٣٥٣سالها زندانى به دنبال داشت. ولى مجله «مکتب اسلام» به سرپرستى آخوند ناصر مکارم شیرازی (آیتاللـه کنونى)شصتهزار در ماه تیراژ داشت که میتوانست تا دویستهزار هم برسد. ( نگاه کنید به کتاب صدایى که شنیده نشد، از گروه پژوهشى تلویزیون ایران سالهاى ۱۳۵۰). پول انتشارمجله را هم اداره اوقاف میداد. این مجله از طرف دربار به عنوان مجله سال شناخته شد و آیتاللـه ناصر مکارم شیرازی کنونی در سال ۱۳۳۹ از دست پادشاه اسلامپناه جایزه بهترین مجله سال را دریافت کرد.البته آیات عظام هم سالانه میلیونها تومان برای گسترش خرافات از نخستوزیرى پول دریافت مىکردند (اعتراف هویدا به سفیر انگلیس، the pride & the fall: anthony person). ساختن مسجد دانشگاه تهران یا لانه خرافات با منارههاى بلندش از کارهاى دیگر شاه براى ترویج اسلام و شیعهگرى بود. فراموش نکنیم که بزرگترین مرکز ترویج اسلام «حسینیه ارشاد»به سبک مدرن در سال ۱۳۴۶ زیر چشم ایشان با کمک مالی ساواک گشایش یافت.( گفتگو با سید حسین نصر در youtube ). آیتاللـه مطهرى، دکتر سید حسین نصر از روشنفکران درباری،جزء هیئت مدیره حسینیه ارشاد وسپس على شریعتی سالها آزادانه بلندگوى خرافات اسلام بودند و جوانان بیشمارى را به گمراهه مذهب کشاندند. در آن سالها همه جا انجمنها و گردهمایىهاى مذهبى برای اشاعه اسلام عزیز داغ بود ولى در همان زمان هیچ حزب و سندیکای مستقلى از جمله نویسندگان اجازه فعالیت نداشت. فقط یک حزب بود، آنهم حزباللـه یا حزب شاهنشاهى رستاخیز که گردانندگانش همه ساواکى بودند. این حزب منفور که ادامه بازوى ساواک بود، در تارو پود زندگى مردم دخالت میکرد.
موساد و سازمان سیا در سال ١٣٥٧گزارش دادند «تنها سازمانى که وجود دارد سازمان آخوندها بهرهبرى خمینى است، سازمانهای چپ و ملیون هیچ نقشی در تظاهرات میلیونى ندارند»( ایران بین دو انقلاب: آبراهامیان).گزارش درست میگفت، آنها یا در زندان به زنجیر بودند، یا کشته شده بودند و یا فرارى.ولی سلطنتطلبها برای فرار از این ننگ که یک آخوند بیسواد از هزاران کیلومتر فاصله، اعلیحضرت بزرگ ارتشتاران شاهنشاه آریامهر را با اردنگی از کشور بیرون انداخت، میگویند شاه را چپها و روشنفکران ساقط کردند، در حالیکه سازمانهای چپ و تشکیلات روشنفکری که در زمان شاه از هم گسیخته و حتا نابود شده بودند،و تنها پس از برداشتن حکومت استبداد و در زمان کوتاه بهار آزادی توسط تنی چند از جان بدر بردگان زندانهای شاه، تجدید سازمان شدند. این زندانیان بهوسیله نخستوزیر بختیار یک ماه پیش از انقلاب پس از فرار شاه از زندان آزاد شده بودند.
۱۳. رژیم شاه با زیر پا گذاشتن قانون اساسى که شاه باید سلطنت کند نه حکومت، دست به یک خیانت تاریخى زد. او با همکارى و نوکرى سازمان سیا و امآی۶ انگلیس و آیات عظام کاشانى و بهبهانی به نفع کمپانىهاى نفتى در مقابل منافع مردم ایران دست به کودتا زد و حکومت ملی مصدق را سرنگون کرد. او بزرگترین ضربه را به جنبش نوپاى مستقل سکولاریسم – دموکراسى جوان زد. بدین گونه نطفه انقلاب ۵۷ و برآمدن خمینی پس از شکست دموکراسی در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲بسته شد. از آن به بعد او به شاه خائن و «ممد نفتی» معروف شد و بدین ترتیب مشروعیتش را از دست داد. البته آیات عظام به او لقب پادشاه اسلامپناه را داده بودند،آیتاللـه بروجردى مرجع تقلید شیعهها به شاه تبریک گفت، و خمینى هم خوشنود شد، زیرا همواره میگفت اسلام از ملیون سیلى خورده است. اشاره او به بىآبرو شدن آیتاللـه کاشانى و نیز رشد جنبش سکولاریسم و مدرنیته به رهبرى مصدق بود.رژیم شاه پس از کودتا، خودکامگی خود را تثبیت کرد و رسماً ریاست فائقه قوه مجریه را در دست گرفت، از آن پس نخستوزیران و وزرا، غلامان زیر دست او شدند (یادداشتهای علم، ص ۷۱،۸۲،۹۱). دو نسل، این خیانت و توهین شاه و سازمان جاسوسى آمریکا به مردم ایران را فراموش نکردند. دخالت غرب در سپهر سیاسی ایران بازتاب اندیشههای نا هنجاری را در روان بسیاری از ایرانیها بر جای گذاشت. برخلاف اندیشمندان مشروطه خواه طرفدار تمدن غرب، برخی از روشنفکران با رد سیاست غارتگری غرب و دیکتاتوری برآمده از کودتا، شوربختانه تمام دستاوردهای تمدن غرب را نیز مردود شماردند و این زمینهای شد برای رشد اندیشههای نادرستی که جلال آل احمد و سپس علی شریعتی و فردید آن را تئوریزه کردند. از آن پس داستان بازگشت به خویش توسط شریعتی مطرح شد و آل احمد شیخ فضلاللـه نوری دشمن مشروطهخواهان را تطهیر کرد. این برگشت و واپس رفتن اندیشه ناشی از زخم عمیق دخالت آمریکا و تحمیل رژیم دیکتاتوری محمدرضا شاه، قشر متوسط را به سوی مذهب کشاند و آنها را دعوت به بازگشت به خویش کرد.
۱۴. سلطنتطلبها میگویند آمریکا به شاه دستور داد که ایران را ترک کند، و سپس آمریکا (کارتر) رژیم شاه را برداشت.اولاً شاه مگر نوکر آمریکا بود که با یک تلفن از ایران فرار کند؟
دوماً،هر کودکی میداند که میلیونها مردمی که در خیابانها فریاد مرگ بر شاه سر میدادند، هیچکدام آمریکایی نبودند و آنها از آمریکا دستور نمیگرفتند.انقلاب آغاز شده بود و غرب بهخاطر پیشگیری از درغلطیدن جنبش در دامن نیروهای چپ، میکروفونها و بلندگوها را به آخوندها سپرد.
۱۵. شاه اگر کمى سواد و درایت میداشت و کمى از نخوت و خودبزرگبینىاش میکاست و بختیار را در سال ۵۳، و یا حتی در مرداد ۱۳۵۶ بهجاى آموزگار مىآورد، اکنون ما این بدبختىها را نداشتیم. هنوز آن نامه کذایى را در اطلاعات علیه خمینى ننوشته بود و نامى هم از خمینى نبود، ولى قدرت و خودبزرگبینى او بههمراه توهمات مذهبیاش، آن تهمانده توانایى اندیشیدن را از او گرفته بود و دچار پریشان روانى شده بود. بىسبب نبود که کندى دربارهاش گفته بود: A corrupt petty tyrant (یک خودکامه ستمگرفاسد حقیر). در آبان ١٣۵۶، نیروهای امنیتی و چماقداران حکومت به میتینگ جبهه ملی در کاروانسرا سنگی هجوم بردند که در این یورش، داریوش فروهر و شاپور بختیار هم مجروح شدند.
افزایش فعالیتهای جبهه ملی باعث واکنش خشن ساواک شد تا آنجا که در فروردین ۵۷ بمبی در خانه فروهر و بمبی روبهروی خانه سنجابی منفجر کردند. شاه در اوایل سال ۵۷ به آمریکارفت و پس از اطمینان یافتن از پشتیبانی کارتر به ایران بازگشت و سرکوب را تشدید کرد و آن نامه توهینآمیز به خمینی را نوشت.
پس از انتشار آن نامه توسط شاه،گروهی اندک از چند طلبه روستایی به گمان اینکه آزادی سیاسی داده شده درست است، در قم تظاهرات کردند، ولی شاه تظاهرات را به خون کشید و تعدادی را هم دستگیر کرد. از آن پس مراسم چهلم کشتهشدگان در شهرهای مختلف یکی پس از دیگری برگزار میشد و هر بار رژیم شاه این مراسم را به خون میکشید. تظاهرات از مسجد شروع میشد و به خیابان کشیده میشد. بدین ترتیب به خاطر کارکرد شاه، مبارزه استبدادی از دانشگاه به مسجد منتقل شد و بهدنبال آن رهبری جنبش ضد استبدادی به دست آخوندها افتاد. پس از کشتار هفده شهریور سال ۵۷ برخی از رهبران دینی مانند شریعتمداری و گلپایگانی که تا آنوقت خواهان برقراری حکومت مشروطه بودند، به سوی خمینی رانده شدند و بدین گونه شاه همه مخالفین را در برابر خودش متحد کرد.
۱۶. به غلط گفته میشود که شاه دل رحم بود و دستور کشتار را نداد. این یک دروغ بزرگی است.
نخست اینکه او در جریان جزییات شکنجه ساواک بود و ارتشبد نصیری رئیس دستگاه شکنجه ساواک، هفتهای دوبار جزئیات کار ساواک را حضوراً به شاه گزارش میداد و از او دستور میگرفت. ناخن کشیدنها، آویزان کردنها و کابل زدن به بدن آزادیخواهان تا پای مرگ (رجوع کنید به کتاب گذر از آتش نوشته ایرج قهرمانلو و نیز مصاحبه من در یوتیوب: نگاهی به زندگی و مبارزه ایرج قهرمانلو زندانی سیاسی رژیم شاه ) و خوابانیدن میهندوستان بر روی منقل آتش (برای نمونه زندهیاد فاطمه امینی که بر اثر سوختگیهای وارده بر پشتش زیر شکنجه شاه کشته شد و علی اصغر بدیعزادگان که در اثر سوختگی فلج شد و بدن سوخته اش را شاه دل رحم تیرباران کرد) رژیم پهلوی ۷۸ نفر را در زیر شکنجه کشت ( نگاه کنید به کتاب turture confession نوشته یرواند آبراهامیان) آیا این وحشیگریها از روی دل رحمی شاه بود؟
در سال ۱۳۵۶ وقتی بازرسان سازمان حقوق بشر به زندانهای سیاسی آمدند، اعلام کردند: ما ۱۴ سال است که تلاش میکردیم از زندانها بازدید کنیم ولی هرگز اجازه داده نمیشد. سر انجام امسال توانستیم بدینجا بیاییم. ما در بررسیهایی که کردهایم مطمئن شدهایم که شاه در جریان همه کارهای ساواک است و ساواک از او دستور میگیرد. بدینجهت ما گزارش خود را به شخص شاه میدهیم. من خود شاهد این نطق بازرس و نیز یکی از مصاحبه شوندگان بهوسیله نمایندگان حقوق بشر بودم.
شاه بهکرات دستور تیراندازی داد، اما سربازان رفتهرفته از شلیک به مردم سرباز میزدند و حتی هفتهای هزار نفر از پادگانها فرار میکردند، (خاطرات ارتشبد قرهباغی ریاست ستاد ارتش) از اینجهت تیر اندازی بهوسیله افسران از بالای سر سربازان به تظاهرکنندگان انجام میشد.
در سال ۵۷ شاه بههنگام ملاقات با فرمانده لشگر خراسان به ایشان گفت، هرکس به خیابان آمد فوری به او شلیک کنید. فرمانده لشگر خراسان پاسخ داد: اعلیحضرت، ارتش برای دفاع از میهن آموزش دیده است نه برای خاموش کردن آشوبها. سربازان به علت نداشتن آموزش دچار اشتباه میشوند و بیگناهان را میکشند، این وظیفه شهربانی است که برای خوابانیدن شورشهای شهری آموزش دیده است. شاه با اخم دیدار را پایان داد ولی پیش از بیرون رفتن از دفتر فرماندهی،برگشت و دو باره جملهاش را تکرار کرد.(نقل از یک شاهد زنده که در آنجا حضور داشت)
طبق آمار بنیاد شهید شمار کشتهشدگان به دوازده هزار میرسید.(ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان، و نیز گفته کروبی سرپرست بنیاد شهید به من در یک دیدار در دفتر بنیاد). در اسناد زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری معروف به «کمیته» ۱۲هزارنفر از سال ۵۰-۵۷ دستگیر شدند. همه زندانهای جمهوری اسلامی در زمان شاه درست شدهاند.
۱۷. در کشورهاى متمدن هنگامى که یک کمپانی ورشکست میشود و یا از جانب دولتی که در اثر اشتباهات سیاستهایش زیانهایى متوجه مملکت میشود، رئیس کمپانى یا رهبر مملکت گناه را به گردن دیگران نمیاندازد زیرا که خود او مسؤول است و از مردم پوزش میخواهد و حتا استعفا میدهد. اگر ما به اینجا رسیدهایم به خاطر اشتباهات بزرگ، اگر نگوییم خیانت شاه و پایمال کردن قانون اساسى بوده است. زیرا او ناخداى کشتى و سکان در دست بود. شاه پایههای حکومتش را به جای تکیه بر مردم، بر ارتش، ساواک و قدرتهای بیگانه گذاشته بود. در سال ۵۷ پس از تظاهرات ملیونی، هر سه این نیروها نا کارآمد شدند و شاه همانند پدرش از کشور فرار کرد.باز تکرار میکنم شاه اگر کمى درایت داشت، زمانى که نامى از خمینى نبود، اداره کشور را بجاى آموزگار به میهندوستان میداد، میهن ما در چاه فاضلاب چمکران نیفتاده بود. بىتردید در آینده رژیم شاه سرنگون میشد، از همین رو غرب شتابان مداخله کرد و انقلاب را زودرس کرد تا حکومت به دست میهندوستان نیفتد. اکنون شاهىها باید از مردم ایران نه تنها به خاطر کشتن و زندانى کردن فرزندان آنها، بلکه به خاطر این که شاه، کشور را به آخوندها سپرد نه به سکولارها پوزش بخواهند نه اینکه طلبکار باشند.
فشرده ریشههای انقلاب ایران،
نوشتاری برای نسل پس از انقلاب
ایرج قهرمانلو
میراث ایران، شماره ۱۰۵، تابستان ۱۴۰۱
بارها اینجا و آنجا برخی از متولدین پس از انقلاب و بینندگان بیبیسی، شبکه «من و تو» و «صدای آمریکا» و توابین رژیم گذشته از روى ناآگاهى کامنتهایى میگذارند که حتا مغایر سخنرانى اعلیحضرت محمد رضا شاه در آبان ماه ۱۳۵۷ است که گفت «من صداى انقلاب شما را شنیدم»و توبه کرد. یعنی پذیرفت که قانون اساسی را که بدان قسم خورده بود زیر پا گذاشته بود؛ او پذیرفت که سالها فساد همهجانبه دامنگیر خود او و حکومتش بوده است؛ او پذیرفت که آزادی بیان نبود و جوانان را بهخاطر گفتن عقیدهشان شکنجه و اعدام میکرده است. ولی با همه اینها، او گناه را به گردن همه آنهایى که یار غارش بودند و هر کار کثیفى را بهخاطر او و به دستور او انجام داده بودند، انداخت و سپس آنها را براى فریب مردم به زندان افکند و فرار کرد. البته سگش را با خودش برد. ولى اینکه برخى آرزوى زمان شاه را دارند هم از همان برداشت غلطى است که ٤٠ سال است بهوسیله استمرارطلبان یا اصلاحطلبان گریبانگیر مردم ایران شده است: انتخاب بین بد و بد تَر، انتخاب میان شیخ و شاه، انگار گزینهاى به نام گزینه خوب وجود ندارد.انگار ما آیندهاى نداریم و همواره باید به گذشته نگاه کنیم و راه رهایى از بدبختىها را از گذشته بگزینیم. شاهنشاهى را برداشتیم، ولى به ١٤٠٠ سال پیش برگشتی.، اکنون برخى از ایرانىها بر این باورند رژیم جمهورى اسلامى را بردارند و رژیم کهنه دیکتاتورى شاهى که موجب این تراژدى بوده است را جانشین کنند. برخی در حالیکه شعار مرگ بر دیکتاتور را فریاد میکشند، همزمان شعار «رضاشاه روحت شاد» یعنی یک دیکتاتور بیرحم دیگر را سر میدهند. البته بماند که این شعار «رضا شاه روحت شاد» ساخته سپاه پاسداران است و برای نخستین بار در مشهد در پناه علمالهدی و سپس در قم توسط گروهی که بهوسیله سپاه محافظت میشدند سر داده شد. سپاه به خاطر بیزاری مردم از آخوندها، این گمان غلط را دامن میزد و میزندکه تنها یک نظامی مانند رضا شاه میتواند کشور را از این بحران برهاند. البته باید یادآور شد که رضا شاه را آخوندها بر سر کار آوردند و او در حالیکه همه میهندوستان و آزادیخواهان را کشت یا زندانی کرد و یا فراری داد، با آخوندها مدارا کرد.او همان کاری را کرد که آخوندها آرزو داشتند.بزرگترین دسته عزاداری مربوط به رضاخان بود. او در روز عاشورا گِل بر سرش میمالید و شمع در دست سینهزنان بههمراه قزاقها در خیابانها عزاداری میکرد (خاطرات عبدالله مستوفی). مفاد اعلامیه رضاخان پس از کودتا چنین بود:
«من حکم میکنم مواد مطروحه ذیل را مردم تهران نصبالعین قرار داده و فرداً فرد تشریک مساعی نمایند و در صورت تخلف شدیداً عقوبت خواهند شد. تمامی اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع امر نظامی باشند. حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر غیر از افراد نظامی و ماموران انتظامی شهر کسی نباید در معابر عبور نماید. کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد. … تا دستور ثانوی تمام مغازههای مشروبفروشی و تئاترها و قمارخانهها و کلوپها تعطیل است و هر کسی مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد ».
رضاخان پس از بستن مشروبفروشیها، یک روسپی را هم در میدان شهر شلاق زد. پس از این اعلامیه، آیات عظام پشت سرش ایستادند، از آن جمله آیتاللـه عبدالکریم حایری مؤسس مدرسه فیضیه که تا پایان سلطنت رضا شاه مورد حمایت او بود. گفتنی است که مدرسه فیضیه چند ماه پس از کودتا تأسیس شد.کارهای شبه مدرنیته رضاخان (مانند بازکردن دانشگاه، محدود کردن فعالیتهای مذهبی، تدوین قوانین حقوقی و غیره )به دست مشروطهخواهانی مانند محمدعلی فروغی، تیمورتاش، داور، فیروز، سردار اسعد و چندین نفر دیگر، همه از وزیران خوداو، انجام شد که همگی هم به گونهای فجیع کشته شدند وتنها فروغی خانهنشین شد.اینان از گروهی از مشروطهخواهان بودند که آزادی و مدرنیته را فدای امنیت و شبهتجدد کردند که نه به امنیت رسیدند و نه به مدرنیته.
براستى چرا ایرانىها در اندیشه رژیم جمهورى سکولار قانونمدار نیستند؟ و چرا همیشه دنبال یک دیکتاتور مى گردند؟ چرا جوانان ما، آینده شان را در گذشته میبینند؟
در این جا براى روشن شدن چرایى پدیدار شدن حکومت ویرانگر واپسگرا ى اسلامى، من فهرستوار نکاتى را براى جوانانى که زمان شاه را ندیدهاند بازگو میکنم:
١. بله اگر رژیم شاه را با رژیم جمهورى اسلامى مقایسه کنید، رژیم شاه که هیچ، حتا عقبماندهترین حکومتها هم رو سفید میشوند. ولى اگر بجاى منطق قیاسى از منطق علت و معلولى کمک بگیریم آنگاه درمىیابیم که راستى چه شد که سر از چاه فاضلاب چمکران در آوردیم.
هممیهن عزیز، اگر همه چیز خوب بود مردم دیوانه نبودند که در سرتاسر ایران به خیابانها بریزند و جانشان را به خطر بیندازند و خواهان سرنگونى رژیم مستبد شاه گردند. برخی از سلطنتطلبها میگویند تعداد زندانیان و کشتهشدگان مبارزین کمتر از شمار دوران جمهوری اسلامی بوده است. یعنی میپذیرند که اوضاع سیاسی ایران « بد» بوده است، ولی به بدی امروز نبوده است. از دید سلطنت طلبها شمار زندانیها و کشتهشدهها مهم است نه دیکتاتوری. این شعار، همان نیرنگی است که اصلاحطلبان سالها مردم را به بهانه انتخاب میان بد و بدتر فریبکارانه به پای صندوق رأی میبرند.آنها میگویند مردم ایران شایستگی حکومت خوب را ندارند و باید به رژیم «بد »بسنده کنند. ناگفته نماند که این «بد» است که همیشه تبدیل به «بدتر» میشود. یعنی رژیم جمهوری اسلامی بخوان «بد تر» از درون رژیم شاهنشاهی بخوان «بد» سر برآورد.
٢. میگویند کارتلهاى نفتى بهخاطر یکبار اعتراض شاه به کمپانیهاى نفتى موجب سرنگونى او را فراهم کردند. این دروغى بیش نیست.
نخست، غرب هرگز خواهان براندارى رژیمى که تا بن استخوان بدان وابسته است نمیباشد. شاه ایران هر آنچه را که غرب میخواست انجام میداد.او ژاندارم منطقه خاورمیانه به نیابت آمریکا بود.همچنانکه رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی برای آفریقا و برزیل برای آمریکای جنوبی و اندونزی به رهبری دیکتاتور ژنرال سوهارتو در خاور دور ژاندارمی مناطق یاد شده را بر عهده داشتند. به دستور آمریکا، شاه فریبکارانه به کردهای عراقی اسلحه داد تا رجزخوانیهای صدام بر علیه آمریکا در منطقه را خاموش کند و او را سر جایش بنشاند. پس از قرارداد الجزیره ۱۹۷۵ شاه مرزها را بر کردها بست و آنها را در برابر ارتش صدام تنها گذاشت. کردها در پشت مرزهای بسته ایران کشتار شدند. آنها از این رو این خیانت شاه را هرگز فراموش نکردند. بهدستور آمریکا چریکهای ظفار را که تهدیدی علیه شیوخ عرب و نتیجتا آمریکا بودند با تلفات سنگین وارده بر لشگر خراسان سرکوب کرد. شاه به ملک حسن، ملک حسین و پادشاه افغانستان، پادشاه مخلوع یونان، و نیز به مصر (یک میلیارد دلار: اردشیر زاهدی، آخرین روزهای شاه)به دستور غرب کمک مالی کرد. کمپانی ورشکسته کروپ را با پول ایران خرید و از ورشکستگی نجات داد، در حالیکه استانهای کردستان و بلوچستان مدرسه کافی نداشتند و همزمان حلبیآبادها بزرگتر میشد. به دولت انگلیس بهخاطر بحران مالی سالهای ۷۰-۷۵ کمک مالی کرد تا نفت دریای شمال را استخراج کند.بنابراین غرب هیچ دلیلی نداشت متحد خود را سرنگون کند. علاوه بر آن هیچکس نمیتواند انقلاب را مانند کودتا ایجاد یا طرحریزی کند. انقلاب محصول بحرانهای سالها تلمبار شده درون جامعه است.عامل خارجی میتواند به نفع خود همانند انقلاب ۵۷ جنبش مردم را دستکاری کند.
دوم، شاه با پول نفت چه میکرد؟ بخش بزرگ درآمد نفت صرف خرید اسلحههاى پیچیده غرب میشد. یعنى پولها از کیسه کمپانىهاى نفتى به جیب کمپانىهاى اسلحهسازى میرفت. از این جهت بدان petro-dollars (دلارهای نفتى) میگفتند. بخش بزرگ پول نفت هرگز به ایران برنمیگشت. بخش دیگر پول صرف هزینه ارتش بزرگی میشد که به بیش از ۴۰۰ هزار نفر رسید.
سوم، رجزخوانىهاى شاه علیه نفتىها دستوری بود که به او داده بودند وگرنه او شهامت آن را نداشت. این رجزخوانیها طبق رهنمودهایى بود که یکى از کارشناسان وزارت امور خارجه کندى بهنام آقاى بولینگ (Bowling) به او داده بود. انقلاب سفید شاه بر مبناى همین پیشنهاد ١٤ مادهاى وزارت خارجه آمریکا بود. آقاى بولینگ آشکارا میگوید که این پیشنهادها جنبه مردمفریبى داشت ولى شاه میتوانست با مهارت آنها را به اجرا در آورد بدون اینکه نماى مردمفریبى آنها آشکار گردد. من چند تا از آنها را مىآورم:
الف: اصلاحات ارضى. این برنامه شکست خورد و موجب بیکاری روستاییان و مهاجرت بزرگ آنان به شهرها شد که در حاشیه شهرها تلمبار شدند. ایران، که در گذشته از نظر غلات خودکفا بود، در سال ۱۳۴۷ برای نخستین بار در تاریخ، به خاطر افت کشاورزی در نتیجه شکست اصلاحات ارضی گندم وارد کرد.
ب: دستگیرى تنى چند از دولتیان بهجرم فساد، اگرچه هیچ مدرکی بر علیه آنان نباشد. این کار را امینى به دستور شاه انجام داد، و شاه نیز در سال ۵۷ همین کار را تکرارکرد.
پ: به شاه دستور دادند که «ژست ضد کارتلهاى نفتى بگیرد و قراردادى را با کارتلهاى نفتی امضاء کند که به ظاهر نشان دهد که آنها را به زانو آورده است تا شاید شاه، آبروی از دست رفته پس از ۲۸ مرداد را به دست بیاورد.
ج: تربیت نیروهاى ویژه براى سرکوب مبارزات داخلى بهویژه شورشهای دهقانی. ( نمونه انقلابهای چین و کوبا )
اعلیحضرت شاه کم و بیش همه چهارده پیشنهاد را انجام داد.نگاه کنید به:
- W. Bowling US Department of State. “the current situation in Iran pp 8-9”
٣. وجود ناموزونى اقتصادى که منجر به اختلاف ژرف طبقاتی شد، یعنى عده اى فربه شدند ولى بسیارى در فقر و نادارى بسر مى بردند. سازمان بینالمللی کار، ایران را یکی از کشورهایی اعلام کرد که بزرگترین شکاف طبقاتی را در میان مردم خود دارد (international labor office” employment and income policies for Iran , unpublished report, Geneva, 1972,Appendix C,p,6). از سوی دیگر امپراطوریهای مالی سرمایه داران که با دربار گره خورده بودند، زندگیهای افسانهای بهم داشتند و فساد و رشوه خواریها حداقل سر به یک میلیارد دلار میرسید. (The crisis in iran: armed forces journal international, January 1979 Pp.33-34. وابسته به پنتاگون).
در سال ۱۳۵۳ تورم شدیدی بهخاطر افزایش قیمت نفت دامن ایران را گرفت و ایران وارد بحران اقتصادی شد. شاه برای برون رفت از این بحران، دو راه در پیش داشت:
راه اول: دمکراتیزه کردن اقتصادی و سیاسی یعنی رعایت قانون اساسی، دادن اختیارات به نمایندگان مردم و آزادیهای سیاسی و مطبوعاتی مطابق قانون اساسی مشروطیت،بههمراه کارهای عمرانی و کمکهای اقتصادی به مردم فرودست مانند خانهسازی برای ایرانیان کم درآمد. راه دوم، تشدید دیکتاتوری و سرکوب اقتصادی و سیاسی.
متأسفانه شاه راه دوم را در پیش گرفت. احزاب دستنشانده خود را منحل کرد و مانند کشورهای کمونیستی و اسلامی سیستم تکحزبی را پیاده کرد و همه را مجبور کرد عضو آن شوند. شاه که پیش از آن باور داشت «هرکس بر علیه ما نیست پس با اوست » را کنار گذاشت و شعار «هرکه با ما نیست بر علیه ماست» را جایگزین کرد و بدین ترتیب دست به دستگیریهای گسترده زد. تشدید شکنجه مخالفین و بستن راه خروجی زندان از نتایج آن سیاست بود.از آن بهبعد هیچ زندانی سیاسی، حتا پس از پایان محکومیت از زندان نمیتوانست آزاد شود. همچنین دستگیریهای گسترده و پاکسازی دادگاههای نظامی برای محکوم کردن مخالفین از قاضیانی که کاملاً از دستورات ساواک پیروی نمیکردند مثل سرتیپ بهرون، همه بخشی از همان سیاست بود. در زندان اوین، بندی بود معروف به بند ملیکشی. زندانیانی که محکومیتشان پس از سالها اسیری، ساک بهدست چشم به راه آزادی بر رویهم تلمبار شده بودند که سرانجام با انقلاب آزاد شدند
٤. شاه بخش بزرگی از بودجه را صرف خرید اسلحههاى فوق مدرن و دستگاه شکنجه ساواک میکرد. البته کمپانیهای اسلحهسازی به خاطر خریدهای بزرگش میلیونها دلار به او پاداش میدادند که حتا در یک مورد در سنای آمریکا به این رشوه دادنها اعتراض شد. دلال این معاملات ژنرال فاسد ارتشبد طوفانیان معروف به آقای پنج در صد بود، (۵٪ مزد دلالی او بود). شایان گفتن است که کمپانیهای اسلحهسازی هر بهایی که پیشنهاد میکردند، شاه میپذیرفت و چه بسا گرانبهاتر از دیگر کشورها به شاه میفروختند. نا گفته نماند که در همان زمان روستاها نه آب نه برق، نه گاز و جاده داشتند.
مخارج خریدهاى نظامى به ٢٠-۱۸ میلیارد دلار در سال ١٣٥٧ رسید. با این پول او میتوانست تمام ایران را جاده بکشد و براى مردم خانه و مترو بسازد، دانشگاهها را گسترش دهد که این به نوبه خود موجب ایجاد اشتغال براى مردم هم میشد.
۵. بله ازبرکت بالا رفتن قیمت نفت، ایران پیشرفت اقتصادى هم کرد و بخشى از جامعه شهری بهسمت تجدد پیش رفت، ولى فقر را هم بههمراه استبداد مدرنیزه کرد. براى اولین بار در تاریخ ایران، شهرکهاى حلبىآباد و زاعهنشینها بهوجود آمدند، یعنى کارتونخوابى رواج پیدا کرد. همین حاشیهنشینهای رانده شده از روستاها پس از شکست برنامه اصلاحات ارضی شاه بودند که لشکر خمینى را در سال ۵۷ تشکیل دادندو بعدها از کمیتهها و سپاه پاسداران و بسیج سر درآوردند. در مقایسه با کشورهای همسایه، نسبت تختهای بیمارستانی به جمعیت بسیار پایین، و مرگ و میر کودکان بالا بود. ۶۸درصد بزرگسالان بیسواد بودند. شمار بیسوادان از ۱۳به ۱۵ میلیون رسید. بهعلت فقر خانوادهها،کمتر از ۴۰درصد کودکان دوره دبستان را بهپایان میرساندند. ایران همچنان کمترین درصد افراد دارای تحصیلات عالی در منطقه بود (کتاب « شاخصهای اجتماعی ایران »:ص ۲۵۰-۲۹۳:احمد اشرف). از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ درصد خانوادههایی که در یک اطاق با هم زندگی میکردند از ۳۶به۴۳ رسید.در آستانه انقلاب ۴۲درصد خانوادههای تهرانی مسکن مناسب نداشتند. برای ۴ میلیون جمعیت تهران با وجود درآمد سرشار نفت، سیستم فاضلاب، مترو و حمل و نقل عمومی درستی وجود نداشت. (ایران بین دو انقلاب: آبراهامیان)
٦. شاه که نمیدانست یا نمىتوانست بفهمد زیرا که دیپلم دبیرستانش را نتوانست بگیرد (نگاه کنید به کتاب نگاهى به شاه: عباس میلانى) ولى همه کاره بود و در همه کارها دخالت میکرد. یعنى وزیر همه بخشهاى حکومتى بود و به هیچ کارشناسی گوش نمیداد (نگاه کنید به مصاحبه شاه با اوریانا فالاچی که با افتخار میگوید او با هیچکس در امور مملکت مشورت نمیکند، و نیز مصاحبه عالیخانی در یوتیوپ و مصاحبه عبدالمجید مجیدی وزیر سازمان برنامه در ده ساله پایان دوره شاه با حبیب لاجوردی در تاریخ شفاهی هاروارد). در این مصاحبه آقای مجیدی حضوراً به هویدا و شاه هشدار میدهد که اگر این پول نفت از روی عدالت مصرف نشود، در آینده به انفجار اجتماعی منجر میشود،ولی شاه با خشم نشست را ترک کرد. همین عدم پذیرش انتقادها و نبود توانایی اندیشه درست او باعث شد تا درآمد نفت را بجاى اینکه صرف کارهاى عمرانی بکند، صرف خرید اسلحه که هیچ لزومى نداشت و یا صرف ساختن قصرهاى داخل و خارج ایران و یا جشنهاى مسخره تاجگذارى و ۲۵۰۰ ساله میکرد، در حالیکه همزمان در بلوچستان و بخشهایى از آستان فارس قحطى بود. این ولخرجىهاى بىبرنامه باعث تورم وحشتناک و به دنبالش رکوداقتصادى گردید.
٧. شاه میخواست کشور را به روش ۲۵۰۰ سال پیش اداره کند، او نمیخواست یا نمیتوانست بفهمد پیشرفت اقتصادى بدون پیشرفت سیاسى به بنبست میرسد، در تاریخ معاصر دیده نشده یک رژیم دیکتاتورى قرون وسطایى که مردم را رعیت خود میداند نه شهروند،پایدار بماند. او میخواست با مدیریت سلطانى بههمراه شکنجه گران ساواک و اسلام عزیز، ایران را به دروازه تمدن برساند. تمام زندانهای سیاسی جمهوری اسلامی در زمان رژیم پهلوی درست شده است. آخرین آنها،زندان گوهردشت را اندکی پیش از فرارش پایهریزی کرد که جمهوری اسلامی از آن بهره برد. زندانهای مدرن و مخوف سیاسی و مدرنیزه کردن و روشهای نوین انواع شکنجهها از دستاوردهای رژیم پهلوی بود (مصاحبه ایرج قهرمانلو با تلویزیون برابری و نیز نگاه کنید به کتاب «گذر از آتش»). همین دیکتاتورى قرون وسطایى یا «ارتجاع مدرن» شاه باعث شد قشر متوسط که از فشار و اختناق سالها تلمبار شده سیاسى به تنگ آمده بود، وقتى کمى فشار سیاسى برداشته شد، سر به شورش بزند و به مبارزه ضد دیکتاتورى بپیوندد. هنگامى که رکوداقتصادی بهدنبال تورم در اثر نادانی مدیریت او در سال۱۳۵۶-۱۳۵۷ پدیدار شد، مبارزه طبقاطى هم اضافه شد. خمینى هم این را درک کرد و شعار چپها (کار، نان، مسکن، آزادى)را دزدید و گفت ما حکومت مستضعفین را مستقر مى کنیم، و به همه آب، برق،نان و مسکن مجانی میدهیم و بدین گونه در نبود یک نیروی مترقی که همه بهوسیله شاه نابود شده بودند،خمینی جلودار جنبش میلیونى مردم به تنگآمده از حکومت خودکامه آریامهرى شد. یعنى کارگران و زاغه نشینها یا همه تهیدستان هم به جنبش ضد دیکتاتورى پیوستند.
هممیهن سلطنت طلب، نمونه کره جنوبی را نگاه کن، تا وقتى حکومت سرهنگها با دیکتاتورى اداره کشور را بهدست داشتند، جامعه ایستاده بود، هیچ رشدى نداشت. هنگامى که سرهنگها کنار رفتند و دموکراسى یعنى شرکت مردم در اداره امور زندگیشان مستقر شد، آنوقت جامعه پیشرفت کرد.در حالیکه در کره شمالى بهخاطر دیکتاتورى گفته مى شود هم اکنون قحطى وجود دارد. چین با باز کردن فضای سیاسی آهسته آهسته بهسوی دموکراسی گام برمیدارد و همین باعث صنعتی شدن و شکوفایی اقتصادی شد.
دموکراسى، یعنى مسؤلین باید پاسخگو باشند و رأى مردم ارزش داشته باشد، ملت میتواند با رأی خود حکومت و مجلس را عوض کند، ولى در حکومتهاى دیکتاتورى مردم دارای این حق نیستند و تنها با شورش میتوانند حکومت را عوض کنند که چه بسا میتواند با تلفات بزرگ انسانى و مالى همراه باشد و یا مانندانقلاب ایران به کجراهه برود.هرگز جامعهای با مدیریت کهنه سلطانی به مدرنیته نمیرسد، بلکه از درون میپوسد و به فساد کشیده میشود، زیرا دیکتاتوری خود زاینده فساد و خرافات است.
۸. میگویند پهلویها جاده و دانشگاه ساختند و لباسهای ایرانیها را مدرن کردند و روسری را به زور از سر پیرزن ۶۰ ساله برداشتند (نمونه رضاشاه). اگر ساختن جاده و دانشگاه نمونه پیشرفت است، جمهوری اسلامی بیش از دو رژیم پهلوی جاده و دانشگاه ساخت. جمهوری اسلامی حتا آب و برق و گاز به دورترین روستاهای ایران رسانید و برای اولین بار مترو در تهران و شهرستانها درست کرد.اگر اینها نمونه پیشرفت است جمهوری اسلامی از دو رژیم پهلوی پیشرفتهتر است.
۹. دیکتاتوری به هر شکلش در عصر مدرنیته به شکست کشیده میشود. دیکتاتوری سرمایهداری آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی که پایهگذار صنعت این دو کشور بودند، نه تنها هر دو کشور را تا سر حد نابودی پیش بردند، بلکه جهان را به آتش کشیدند و میلیونها نفر جانشان را از دست دادند. مردم آلمان و ایتالیا با بیزاری از دیکتاتوری هیتلر و موسولینی با برقراری دمکراسی، راه پیشرفت و ترقی اجتماعی را در پیش گرفتند.همچنین اردوگاه سوسیالیسم که حکومت دیکتاتوری زحمتکشان را بر پا کرده بود به خاطر گسترش فساد و توقف پیشرفت جامعه که زاییده دیکتاتوری است، سر انجام از درون پوسید و متلاشی شد.
هم میهن، اگر دیکتاتوری بهترین راه پیشرفت جامعه است چرا غرب این راه را نرفت؟ چرا غرب نسخه دموکراسی را برای خود روا میدارد، ولی دیکتاتوری را برای کشورهای جهان سوم تجویز میکند؟ آیا این بدان سبب نیست که غرب تنها از طریق دیکتاتورهاست که میتواند از پیشرفت و خودکفایی کشورهای جهان سوم جلوگیری کند و آنها را همچنان مصرفکننده باقی گذارد؟
۱۰. خرافات یعنى مذهب همیشه در سیستمهاى خفقان دیکتاتورى که پیشرفت فکرى را (بخوان روشنفکران) دشمن خود میدانند رشد میکند. دموکراسى پادزهر رشدخرافات یعنى مذهب است.در دمکراسی مردم در احزاب و گروها گرد میآیند و با یکدیگر گفتگو میکنند. در رژیمهای دیکتاتوری درب هر گفتگویی بسته است و بهدنبال آن مردم از رشد سیاسی باز میمانند. برای نمونه: پس از برافتادن حکومت دیکتاتوری زحمتکشان شوروی پس از ۷۰ سال آموزشهای ضد خرافات، درست در فردای آزادی، مردم به تنها کلیسای سن پترزبورگ هجوم بردند و از خدا آمرزش خواستند. مهاجران کمونیستهای سابق روسی به هر کشوری که رفتند، کلیسای ارتدوکس خودشان را درست کردند.
شاه اسلام پناه در تمام طول حیاتش به دنبال ریشهکن کردن روشنفکران و آزادى خواهان میهن دوست ایران بود. دستگاه جهنمی ساواک از دستاوردهاى پلید دوران پهلوى است. ساواک پیامآوران روشنایى را در سیاهچالهاى ظلمت به زنجیر بسته بود، در حالیکه آخوندهاى تاریکاندیش به تبلیغ خرافات آزادانه در میان مردم مشغول بودند. او سگهاىهار را آزاد گذاشته بود و آزادی خواهان را بهزنجیر بسته بود. تعداد آخوندها از ٨٨٠ نفر در سال ١٣٢٠ در سایه سیاست آخوندپروری یا خرافهپروری شاه، به یکصدو سی هزار نفر در سال ۱۳۵۷ رسید. یک سپاه عظیم که بهوسیله شصتهزارمسجد و دست کم پنجاههزار هیئتهای زینبیه، قاسمیه،فاطمیه، حسینیه،اصغریه،… و صدها مدرسه دینى مانند فیضیه قم در سرتاسر ایران سازماندهى شده بود. (نود هزار نفر آخوند ثبت شده رسمی و چهل تا پنجاههزار نفر پراکنده در روستاها، نگاه کنید به کتاب « صدایی که شنیده نشد، پژوهش رادیو تلویزیون در زمان شاه). این در حالی بود که در دوران پهلوى یک سازمان، گروه، محفل سکولار مستقل اجازه فعالیت نداشت. شاه در همان آغاز سلطنتش در سال ۱۳۲۰ فرصت را از دست نداد و زینالعابدین رهنما، نویسنده کتاب پیغمبر و حسین را به عراق فرستاد تا آیتاللـه قمى را به ایران برگرداند. قمى بهخاطر نشان دادن ناخشنودی خویش با تغییر کلاه و لباس، پس از کشتار مسجد گوهرشاد بهدستور رضاشاه، به میل خود در نجف سکنا گزیده بود. او بهشرطى به ایران بازگشت که شاه دروس شرعیات و تعلیمات دینى و نیز آموزش عربى را در برنامه آموزشى دبستان و دبیرستان بگنجاند. در حالیکه پیش از سال ۱۳۵۰ کتاب خواندن حداقل سه ماه ،و پس از سال ۱۳۵۰، سه سال و پس از ١٣٥٣سالها زندانى به دنبال داشت. ولى مجله «مکتب اسلام» به سرپرستى آخوند ناصر مکارم شیرازی (آیتاللـه کنونى)شصتهزار در ماه تیراژ داشت که میتوانست تا دویستهزار هم برسد. ( نگاه کنید به کتاب صدایى که شنیده نشد، از گروه پژوهشى تلویزیون ایران سالهاى ۱۳۵۰). پول انتشارمجله را هم اداره اوقاف میداد. این مجله از طرف دربار به عنوان مجله سال شناخته شد و آیتاللـه ناصر مکارم شیرازی کنونی در سال ۱۳۳۹ از دست پادشاه اسلامپناه جایزه بهترین مجله سال را دریافت کرد.البته آیات عظام هم سالانه میلیونها تومان برای گسترش خرافات از نخستوزیرى پول دریافت مىکردند (اعتراف هویدا به سفیر انگلیس، the pride & the fall: anthony person). ساختن مسجد دانشگاه تهران یا لانه خرافات با منارههاى بلندش از کارهاى دیگر شاه براى ترویج اسلام و شیعهگرى بود. فراموش نکنیم که بزرگترین مرکز ترویج اسلام «حسینیه ارشاد»به سبک مدرن در سال ۱۳۴۶ زیر چشم ایشان با کمک مالی ساواک گشایش یافت.( گفتگو با سید حسین نصر در youtube ). آیتاللـه مطهرى، دکتر سید حسین نصر از روشنفکران درباری،جزء هیئت مدیره حسینیه ارشاد وسپس على شریعتی سالها آزادانه بلندگوى خرافات اسلام بودند و جوانان بیشمارى را به گمراهه مذهب کشاندند. در آن سالها همه جا انجمنها و گردهمایىهاى مذهبى برای اشاعه اسلام عزیز داغ بود ولى در همان زمان هیچ حزب و سندیکای مستقلى از جمله نویسندگان اجازه فعالیت نداشت. فقط یک حزب بود، آنهم حزباللـه یا حزب شاهنشاهى رستاخیز که گردانندگانش همه ساواکى بودند. این حزب منفور که ادامه بازوى ساواک بود، در تارو پود زندگى مردم دخالت میکرد.
موساد و سازمان سیا در سال ١٣٥٧گزارش دادند «تنها سازمانى که وجود دارد سازمان آخوندها بهرهبرى خمینى است، سازمانهای چپ و ملیون هیچ نقشی در تظاهرات میلیونى ندارند»( ایران بین دو انقلاب: آبراهامیان).گزارش درست میگفت، آنها یا در زندان به زنجیر بودند، یا کشته شده بودند و یا فرارى.ولی سلطنتطلبها برای فرار از این ننگ که یک آخوند بیسواد از هزاران کیلومتر فاصله، اعلیحضرت بزرگ ارتشتاران شاهنشاه آریامهر را با اردنگی از کشور بیرون انداخت، میگویند شاه را چپها و روشنفکران ساقط کردند، در حالیکه سازمانهای چپ و تشکیلات روشنفکری که در زمان شاه از هم گسیخته و حتا نابود شده بودند،و تنها پس از برداشتن حکومت استبداد و در زمان کوتاه بهار آزادی توسط تنی چند از جان بدر بردگان زندانهای شاه، تجدید سازمان شدند. این زندانیان بهوسیله نخستوزیر بختیار یک ماه پیش از انقلاب پس از فرار شاه از زندان آزاد شده بودند.
۱۳. رژیم شاه با زیر پا گذاشتن قانون اساسى که شاه باید سلطنت کند نه حکومت، دست به یک خیانت تاریخى زد. او با همکارى و نوکرى سازمان سیا و امآی۶ انگلیس و آیات عظام کاشانى و بهبهانی به نفع کمپانىهاى نفتى در مقابل منافع مردم ایران دست به کودتا زد و حکومت ملی مصدق را سرنگون کرد. او بزرگترین ضربه را به جنبش نوپاى مستقل سکولاریسم – دموکراسى جوان زد. بدین گونه نطفه انقلاب ۵۷ و برآمدن خمینی پس از شکست دموکراسی در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲بسته شد. از آن به بعد او به شاه خائن و «ممد نفتی» معروف شد و بدین ترتیب مشروعیتش را از دست داد. البته آیات عظام به او لقب پادشاه اسلامپناه را داده بودند،آیتاللـه بروجردى مرجع تقلید شیعهها به شاه تبریک گفت، و خمینى هم خوشنود شد، زیرا همواره میگفت اسلام از ملیون سیلى خورده است. اشاره او به بىآبرو شدن آیتاللـه کاشانى و نیز رشد جنبش سکولاریسم و مدرنیته به رهبرى مصدق بود.رژیم شاه پس از کودتا، خودکامگی خود را تثبیت کرد و رسماً ریاست فائقه قوه مجریه را در دست گرفت، از آن پس نخستوزیران و وزرا، غلامان زیر دست او شدند (یادداشتهای علم، ص ۷۱،۸۲،۹۱). دو نسل، این خیانت و توهین شاه و سازمان جاسوسى آمریکا به مردم ایران را فراموش نکردند. دخالت غرب در سپهر سیاسی ایران بازتاب اندیشههای نا هنجاری را در روان بسیاری از ایرانیها بر جای گذاشت. برخلاف اندیشمندان مشروطه خواه طرفدار تمدن غرب، برخی از روشنفکران با رد سیاست غارتگری غرب و دیکتاتوری برآمده از کودتا، شوربختانه تمام دستاوردهای تمدن غرب را نیز مردود شماردند و این زمینهای شد برای رشد اندیشههای نادرستی که جلال آل احمد و سپس علی شریعتی و فردید آن را تئوریزه کردند. از آن پس داستان بازگشت به خویش توسط شریعتی مطرح شد و آل احمد شیخ فضلاللـه نوری دشمن مشروطهخواهان را تطهیر کرد. این برگشت و واپس رفتن اندیشه ناشی از زخم عمیق دخالت آمریکا و تحمیل رژیم دیکتاتوری محمدرضا شاه، قشر متوسط را به سوی مذهب کشاند و آنها را دعوت به بازگشت به خویش کرد.
۱۴. سلطنتطلبها میگویند آمریکا به شاه دستور داد که ایران را ترک کند، و سپس آمریکا (کارتر) رژیم شاه را برداشت.اولاً شاه مگر نوکر آمریکا بود که با یک تلفن از ایران فرار کند؟
دوماً،هر کودکی میداند که میلیونها مردمی که در خیابانها فریاد مرگ بر شاه سر میدادند، هیچکدام آمریکایی نبودند و آنها از آمریکا دستور نمیگرفتند.انقلاب آغاز شده بود و غرب بهخاطر پیشگیری از درغلطیدن جنبش در دامن نیروهای چپ، میکروفونها و بلندگوها را به آخوندها سپرد.
۱۵. شاه اگر کمى سواد و درایت میداشت و کمى از نخوت و خودبزرگبینىاش میکاست و بختیار را در سال ۵۳، و یا حتی در مرداد ۱۳۵۶ بهجاى آموزگار مىآورد، اکنون ما این بدبختىها را نداشتیم. هنوز آن نامه کذایى را در اطلاعات علیه خمینى ننوشته بود و نامى هم از خمینى نبود، ولى قدرت و خودبزرگبینى او بههمراه توهمات مذهبیاش، آن تهمانده توانایى اندیشیدن را از او گرفته بود و دچار پریشان روانى شده بود. بىسبب نبود که کندى دربارهاش گفته بود: A corrupt petty tyrant (یک خودکامه ستمگرفاسد حقیر). در آبان ١٣۵۶، نیروهای امنیتی و چماقداران حکومت به میتینگ جبهه ملی در کاروانسرا سنگی هجوم بردند که در این یورش، داریوش فروهر و شاپور بختیار هم مجروح شدند.
افزایش فعالیتهای جبهه ملی باعث واکنش خشن ساواک شد تا آنجا که در فروردین ۵۷ بمبی در خانه فروهر و بمبی روبهروی خانه سنجابی منفجر کردند. شاه در اوایل سال ۵۷ به آمریکارفت و پس از اطمینان یافتن از پشتیبانی کارتر به ایران بازگشت و سرکوب را تشدید کرد و آن نامه توهینآمیز به خمینی را نوشت.
پس از انتشار آن نامه توسط شاه،گروهی اندک از چند طلبه روستایی به گمان اینکه آزادی سیاسی داده شده درست است، در قم تظاهرات کردند، ولی شاه تظاهرات را به خون کشید و تعدادی را هم دستگیر کرد. از آن پس مراسم چهلم کشتهشدگان در شهرهای مختلف یکی پس از دیگری برگزار میشد و هر بار رژیم شاه این مراسم را به خون میکشید. تظاهرات از مسجد شروع میشد و به خیابان کشیده میشد. بدین ترتیب به خاطر کارکرد شاه، مبارزه استبدادی از دانشگاه به مسجد منتقل شد و بهدنبال آن رهبری جنبش ضد استبدادی به دست آخوندها افتاد. پس از کشتار هفده شهریور سال ۵۷ برخی از رهبران دینی مانند شریعتمداری و گلپایگانی که تا آنوقت خواهان برقراری حکومت مشروطه بودند، به سوی خمینی رانده شدند و بدین گونه شاه همه مخالفین را در برابر خودش متحد کرد.
۱۶. به غلط گفته میشود که شاه دل رحم بود و دستور کشتار را نداد. این یک دروغ بزرگی است.
نخست اینکه او در جریان جزییات شکنجه ساواک بود و ارتشبد نصیری رئیس دستگاه شکنجه ساواک، هفتهای دوبار جزئیات کار ساواک را حضوراً به شاه گزارش میداد و از او دستور میگرفت. ناخن کشیدنها، آویزان کردنها و کابل زدن به بدن آزادیخواهان تا پای مرگ (رجوع کنید به کتاب گذر از آتش نوشته ایرج قهرمانلو و نیز مصاحبه من در یوتیوب: نگاهی به زندگی و مبارزه ایرج قهرمانلو زندانی سیاسی رژیم شاه ) و خوابانیدن میهندوستان بر روی منقل آتش (برای نمونه زندهیاد فاطمه امینی که بر اثر سوختگیهای وارده بر پشتش زیر شکنجه شاه کشته شد و علی اصغر بدیعزادگان که در اثر سوختگی فلج شد و بدن سوخته اش را شاه دل رحم تیرباران کرد) رژیم پهلوی ۷۸ نفر را در زیر شکنجه کشت ( نگاه کنید به کتاب turture confession نوشته یرواند آبراهامیان) آیا این وحشیگریها از روی دل رحمی شاه بود؟
در سال ۱۳۵۶ وقتی بازرسان سازمان حقوق بشر به زندانهای سیاسی آمدند، اعلام کردند: ما ۱۴ سال است که تلاش میکردیم از زندانها بازدید کنیم ولی هرگز اجازه داده نمیشد. سر انجام امسال توانستیم بدینجا بیاییم. ما در بررسیهایی که کردهایم مطمئن شدهایم که شاه در جریان همه کارهای ساواک است و ساواک از او دستور میگیرد. بدینجهت ما گزارش خود را به شخص شاه میدهیم. من خود شاهد این نطق بازرس و نیز یکی از مصاحبه شوندگان بهوسیله نمایندگان حقوق بشر بودم.
شاه بهکرات دستور تیراندازی داد، اما سربازان رفتهرفته از شلیک به مردم سرباز میزدند و حتی هفتهای هزار نفر از پادگانها فرار میکردند، (خاطرات ارتشبد قرهباغی ریاست ستاد ارتش) از اینجهت تیر اندازی بهوسیله افسران از بالای سر سربازان به تظاهرکنندگان انجام میشد.
در سال ۵۷ شاه بههنگام ملاقات با فرمانده لشگر خراسان به ایشان گفت، هرکس به خیابان آمد فوری به او شلیک کنید. فرمانده لشگر خراسان پاسخ داد: اعلیحضرت، ارتش برای دفاع از میهن آموزش دیده است نه برای خاموش کردن آشوبها. سربازان به علت نداشتن آموزش دچار اشتباه میشوند و بیگناهان را میکشند، این وظیفه شهربانی است که برای خوابانیدن شورشهای شهری آموزش دیده است. شاه با اخم دیدار را پایان داد ولی پیش از بیرون رفتن از دفتر فرماندهی،برگشت و دو باره جملهاش را تکرار کرد.(نقل از یک شاهد زنده که در آنجا حضور داشت)
طبق آمار بنیاد شهید شمار کشتهشدگان به دوازده هزار میرسید.(ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان، و نیز گفته کروبی سرپرست بنیاد شهید به من در یک دیدار در دفتر بنیاد). در اسناد زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری معروف به «کمیته» ۱۲هزارنفر از سال ۵۰-۵۷ دستگیر شدند. همه زندانهای جمهوری اسلامی در زمان شاه درست شدهاند.
۱۷. در کشورهاى متمدن هنگامى که یک کمپانی ورشکست میشود و یا از جانب دولتی که در اثر اشتباهات سیاستهایش زیانهایى متوجه مملکت میشود، رئیس کمپانى یا رهبر مملکت گناه را به گردن دیگران نمیاندازد زیرا که خود او مسؤول است و از مردم پوزش میخواهد و حتا استعفا میدهد. اگر ما به اینجا رسیدهایم به خاطر اشتباهات بزرگ، اگر نگوییم خیانت شاه و پایمال کردن قانون اساسى بوده است. زیرا او ناخداى کشتى و سکان در دست بود. شاه پایههای حکومتش را به جای تکیه بر مردم، بر ارتش، ساواک و قدرتهای بیگانه گذاشته بود. در سال ۵۷ پس از تظاهرات ملیونی، هر سه این نیروها نا کارآمد شدند و شاه همانند پدرش از کشور فرار کرد.باز تکرار میکنم شاه اگر کمى درایت داشت، زمانى که نامى از خمینى نبود، اداره کشور را بجاى آموزگار به میهندوستان میداد، میهن ما در چاه فاضلاب چمکران نیفتاده بود. بىتردید در آینده رژیم شاه سرنگون میشد، از همین رو غرب شتابان مداخله کرد و انقلاب را زودرس کرد تا حکومت به دست میهندوستان نیفتد. اکنون شاهىها باید از مردم ایران نه تنها به خاطر کشتن و زندانى کردن فرزندان آنها، بلکه به خاطر این که شاه، کشور را به آخوندها سپرد نه به سکولارها پوزش بخواهند نه اینکه طلبکار باشند.