نادر مجد، اكتبر ١٩٩٦ ـــ
یک روز زیباى بهارى در تهران بود. نم باران چند تکه ى ابر از شب قبل، خیابانهاى خلوت شهر را شسته بود. اغلب تهرانىها به ولایات دیگر رفته بودند. شهر دور ازغوغا و هیاهوى ماشینها نفسى تازه کرده خود را براى تابستانى طولانى و پر از دود و گرد وغبار آماده میکرد. کوههاى البرز کماکان پراز برف بودند و آن «دیو سپید پاى در بند»، آن دماوند، چون گوهرى تابناک بر کف دست زمین میدرخشید که به گفتهى سهراب سپهرى گوهرى «که رسولان همه از دیدن آن خیره شدند».
در معیت فرهنگ شریف نازنین براى عید دیدنى خدمت على تحویدى، موسیقیدان بزرگ معاصر، میرفتیم. استاد تجویدى نمینویسم، چرا که توهینى است به این عاشق پیشهى دیرپا، چراکه استاد به کسى میگویند که مدرس است و و محیط بر همهى جوانب امرواین تعارفى بیش نیست به دور از شأن یک هنرمند چون اوست که همواره میپوید و میجوید. چه هنگامی که ویولن در دست دارد، یا تار و سه تار، و یا میخواند، با آن دو دانگ صداى گرمش، چون طفلى است که سراپا میجوشد، منظورم آن شیطنت کودکانه است.
همسر نازنینش برایمان چاى میآورد. خانه پر است از دوستان هنرمند و او چون «پیرى» به آتشافروزى است. و خانه پر است از مظاهر فرهنگى: عکسهایى از استاد ابوالحسن صبا، حاج آقا محمد ایرانى مجرد، احمد عبادى و… سازهاى مختلف که بر در و دیوار آویخته شده است، یک کمانچه اینجا، یک ویولن آنجا و چند تار تکیه داده بر دیوار، آثار خوشنویسى و مینیاتور از کارهاى برادرش که به تازگى جهان خاکى سفر کرد و داغى بر روح آن بزرگوار نهاد.
کسى پرسید آیا شما آقاى تجویدى را میشناسید؟ گفتم بیش از چهل سال است او را میشناسم. او که هر بار حرفى تازه براى گفتن دارد. او را که نغمههایش از تبار عارف و محجوبى است. و آن دیگرى میگفت که راه تجویدى تکامل یافتهى راه عارف و محجوبى است، اما من در پاسخ گفتم در موسیقى تکامل وجود ندارد. یک نغمه یا تکلمل یافته هست یا نیست. شاید منظورش تکامل از نظر فن آهنگسازى و هارمونى و… بود. شاید نتوانم منظورم را به خوبى بیان کنم. در یک کلام منظورم این بود که موسیقی تجویدى از تیره و تبار موسیقى عارف و محجوبى است.
بافت ملودى، حرکت متین آهنگ به سمت پردههاى بالاى یک دستگاه، بیان مؤثر دردى و احساسى عمیق و یا حرفى از درون ژرف هستى، خاطرهاى از گذشتههاى دور. میگوئید نه. سه قطعهى «چه شورها» از عارف، «کاروان» از محجوبى، و «مرا عاشقى شیدا» از تجویدى را در یک زمان یکى پس از دیگرى گوش کنید، شاید بدانید چه میگویم. هرسه آهنگ با صداى گرم غلامحسین بنان و ارکستر گلها اجرا شده، بنابراین جاى بهانهاى باقى نمیگذارد. سپس متوجه تشابه عمیق این سه آهنگ از سه مؤلف خواهید شد. بعدها فرصت مجدد دیدار بزرگوار على تجویدى دست داد. قطعهاى در ویولن نواخته بود که با صداى خودش و کلام بیژن ترقى همراه بود. بعدها این قطعه توسط محمد رضا شجریان به همراهى ارکستر سازهاى ملى به رهبرى فرهاد فخرالدینى در تالار وحدت اجرا شده است. باید بگویم، پس از مدتى طولانى، گوش دادن به ساز او که همچنان گرم و دلنشین بود مرا به عالم دیگرى برد.
ویولن تجویدى با دیگر نوازندگان این ساز چندین فرق عمده دارد. یکى آنکه در راستاى نوازندگى ابوالحسن صبا، استادش است که شامل تأکید بر یک سیم و کمتر استفاده کردن از سیمهاى دیگر براى آکورد از مشخصات بارز سبک تجویدى می باشد. عبارات منسجم و نغمهها کشیده و پر از تأمل است. شتابى براى رفتن از نکتهاى به نکتهى دیگر و یا عبارتى دیگر نیست. جملات تا پایان دقیق و شمرده مطرح می شود. اگر کمی دقت کنیم خواهیم دید که ساز تجویدى در یک دیالوگ دائمی «گفتم، گفت» با خود است. پارهاى از یک قطعه میپرسد و پارهاى دیگر پاسخ میدهد. سفرى صعودى با چند دولاچنگ و گاه آرپژیو در طول یک دانگ (تتراکورد) و یا یک اکتاو بعد کمی خستگى در کردن در پردهاى بعدى، یک سکوت و سپس بازگشت نزولى با چند نت چنگ و بالاخره پاسخگویى به جملهى نخست در سفرى صورى مجدد منتهى این بار از پردهى پایینتربه طراوت و پاکیزگى ساز او میافزاید. کاش میتوانستم به شکل نوت برایتان طرحى ارائه دهم.
على تجویدى از بازماندگان فرزانهى نسل موسیقیدانان موسیقى تحول یافته اانقلاب مشروطیت به بعد است. دورهاى که با علینقى وزیرى آغاز میشود. دوره اى که شعر و موسیقى پا به پاى یکدیگر می روند تا نگاهى تازه و بیانى نو به جامعهى متحول ارائه دهند. نیما یوشیج در شعر و وزیرى در موسیقى بىشک قافله سالاران این دورهاند. موسیقى ایرانى براى نخستین بار در محتوا و قالب نو معرفى میشود. «من بىمایه که باشم که خریدار تو باشم» سنتها را میشکند. قطعه ابتدا به ساکن از گوشهى «راک» در ماهور آغاز و در یک سیر نزولى سریع به درآمد ماهور ختم میشود. نگاهى بىنظیر و منحصر به فرد، یک تحول تازه، مبانى نو و معاصر. وزیرى سبک و روش تازه را به پیروانش چون روحاللـه خالقى، ابوالحسن صبا، موسى و جواد معروفى و چند تن دیگر میسپارد که آنان نیز این نگاه و بیان سبز و شاداب را به شاگردانى چون على تجویدى، مهدى خالقى، حبیب اللـه بدیعى، همایون خرم و دیگران منتقل میکنند.
آهنگهاى تجویدى چه در برنامى گلها و چه در ارکسترهاى رادیو ایران با صداى خوانندگان مختلف از آثار ماندنى موسیقى ایرانى به شمار میآیند. آهنگهایى چون «سفر کرده» و «میگذرم» در چهارگاه، «روزگار کودکى» در ماهور، «دیدى که رسوا شد دلم» در دشتى، «مرا عاشقى شیدا» در سه گاه تنها چند نمونهى کوچک از آثار جاویدان این موسیقیدان معاصر هستند که جاى خود را در جامعه به نحو بارزى باز کردهاند.
على تجویدى چوم هنرجویى پرتلاش همچنان سعى داشت به فضاهاى نو دست یابد و تجربههاى تازه را بیازماید. ذهن کنجکاو او لحظهاى او را رها نمیکرد. احساسش همچنان شاداب و سرشار از لطافت بود. در جلسهاى که خصوصى با او داشتم میگفت این موسیقى است که او را سرپا و زنده نگه داشته است.
در روزهاى دیگر بهار آن سال نیز سرى به منزل تجویدى میزنم. و از چشمهى جوشان درون او تن میشویم. چه حرفهاى گفتنى و چه خاطرات پربار و شیرینى دارد. در آن زمان سرگرم تهیهى چند کتاب موسیقى و نتنویسى و گردآورى پارتى تور از آثار خود بود که مسلماً به غناى رپرتوارموسیقى ایرانى خواهد افزود و به یقین افزوده است. دو کتاب از آثار خود را با امضاى این بزرگوار به من هدیه داد که در تدریس و نیز کنسرتهاى گروه چکاوک از آنها استفاده کرده و در آینده نیز از آنان بهره خواهم برد. یادش همواره گرامی است.