ایرج قهرمانلو ـــ
جناب آقای دکتر احکامی، دوست گرامی: نگارش آقای دکتر قهرمانلو در شماره تابستانی فصلنامه میراث ایران (شماره ۱۰۵)، «فشرده ریشههای انقلاب ایران» برای من بسیار جالب بود. فکر میکنم که یک مورخ، اگر مطالبی برای تاریخ مینویسد، باید بداند که تا آنجاکه امکان دارد از مطرح کردن دید شخصی خویش در حذر باشد. کاملاً آشکار است که چنین کاری بسیار دشوار و در برخی از موارد غیرقابل انجام میباشد. در چنین صورتی نوشتار دارای ارزش تاریخی نبوده و ابراز گمان نویسنده خواهد بود. خواهشمندم که در صورت امکان، مطالب زیر در پاسخ بخشی از نگارش آقای قهرمانلو در آن مجله منعکس فرمایید. با سپاس فراوان. گیلک
مطالعه نگارش ایشان، مرا وادار نمود که چند کلمهای درباره برداشت مطالب گفتگو شده را مورد مداقه قرار دهم و برخی از نکاتی را که مورد بحث قرار داده بودند برای خوانندگان روشن نمایم. بدین روی نوشتار مزبور را چندین بار بهدقت مطالعه نمودم. در نخستین برخورد، آنچه که بیش از هر چیز جلب توجه میکند، و تا حدود زیادی نامأنوس میباشد نفرت بسیار شدید نگارنده است نسبت به شاهان سلسله پهلوی. اینطور میتوان استنباط نمود که در زمان شاه صدمه زیادی به ایشان وارد آمد که شاید درایجاد این طرز تفکر نقشی داشته باشد. این تنفر شدید چنان در ایشان جایگزین شد که یک بررسی منصفانه را برای وی غیر ممکن نموده است.
نتیجه حاصل از مطالعه نوشتار آقای دکتر برای من این بود که بخشی از آنچه را که مورد گفتگو قرار دادند صحیح و بخشی نادرست و بخشی در سرحد بین سیاه و سفید قرار داشتند. اشتباهات تاریخی زیادی در این نگارش دیدم و نکات نسبتاً زیادی را که آقای قهرمانلو در آن صفحات آوردند، منتسب به اسنادی هستند که دارای ارزش تاریخی نیستند و باید آنها را فرآورده نفرت و تنفر ایشان از رضا شاه و محمدرضا شاه دانست تا بحث و گفتگو در واقعات انجام یافته. در این ره، از دید احساسات، کوچکترین ایراد و سرزنشی نمیتوان بر نگارنده گرفت، زیرا چنین فرآوردهای، در برخی از موارد بر حقیقت غلبه میکند و خرد از کنترل چنین وضعی عاجز میماند. بسیاری از نکات مورد گفتگوی اّقای دکتر را در نگارشات خود، بویژه در بلاگ خویش آورده و مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ام. کوشش میکنم که فقط نکاتی چند از مقاله ایشان را که به دید من بر پایه اسناد تاریخی استوار نیستند مورد گفتگو قرار دهم:
ایشان مینویسند: «کارهای شبه مدرنیته رضاخان، مانند بازکردن دانشگاه، محدودکردن فعالیتهای مذهبی، تدوین قوانین حقوقی و غیره، به دست مشروطهخواهان مانند محمد علی فروغی، تیمورتاش، داور، فیروز، سردار اسعد و چند نفر دیگر…. انجام شد، که همه به طور فجیعی کشته شدند…مگر فروغی …». گفتاری شگفتآور و نادرست. آیا این کسانی را که آقای دکتر نام میبرد واقعاً همه از میهنپرستان بودند؟ و یا اینکه به قول معروف، کسانی بودند که «نان را به نرخ روز میخوردند و هر یک مأموریتی داشتند. نباید فراموش کرد که رضاخان آنروز، وارث کشوری شده بود که درحدود ۱۲۹سال زیر سلطه پادشاهان قاجار بود و دول انگلیس و روس در آن سرزمین به تاخت و تاز مشغول و بیشترین بزرگان وقت ایران، چه سیاسی و چه دینی، یا نوکر انگلیس بودند و یا روس. باز هم نباید فراموش کرد که به سبب فقر فرهنگی حکمفرما در کشور «قحطالرجال» به معنی واقعی وجود داشت، رضا شاه چارهای نداشت، جز اینکه از همان افراد برای اداره کشور استفاده نماید.
اندکی دیگر در گفتار آقای قهرمانلو تأمل نماییم. دید نگارنده از اینکه ایجاد دانشگاه تهران «شبه مدرنیته» بود چیست؟ آیا ایشان در ایجاد دانشگاه تهران شک دارند؟ دانشگاه تهران از روی اصول جاری زمان، و با درخواست نمایندگان مجلس آغاز گردید، از روی دقت و با پیروی از قوانین وقت ساخته شد. نقش رضا شاه در ایجاد آن غیرقابل انکار است. من به تفصیل در این باره در بلاگ خود زیر عنوان ایجاد دانشگاه تهران، تمامی این موضوع را مورد گفتگو قرار دادم و مدارک لازم را تا آنجاییکه در دسترس بود برای خوانندگان آوردم. کسانی که مایلند از جریان آگاهی کامل به دست بیاورند به بخش پارسی بلاگ من رجوع کنند (guilsofguilan.org).
مطلب دوم:برخی از کسانی را که ایشان به عنوان میهنپرست نام بردهاند، نمونهای کاملی هستند از خیانتکاران و خائنین به کشور. اجازه میخواهم که نکاتی را درباره آنانی که آقای دکتر فکر میکنند که به دست جنایتکار!! رضا شاه به قتل رسیدهاند برای شما توجیه کنم. نخست: فیروز: نصرتالدوله فیروزفرمانفرما، فرزند فرمانفرما که خود از حقوقبگیران انگلیس بود. فیروز، یکی از خائنین بنام کشور و در کابینه وثوقالدوله وزارت خارجه را به عهده داشت و یکی از عوامل اصلی امضاء قرارداد ننگین ۱۹۱۹ بود. چنین کاری را با همکاری صارمالدوله پسر ظلالسلطان و نوه ناصرالدین شاه قاجار، به دستور نخست وزیر وقت، وثوقالدوله، و بر طبق درخواست انگیس انجام دادند.
این سه نفر مبلغ چهار صدهزارتومان از دولت انگلیس رشوه گرفتند: دویست هزار تومان برای نخستوزیر و صد هزار تومان برای هر یک از این دو نفر. وثوق الدوله، فیروز و صارمالدوله، معروف شدند به «عاملین سه گانه». سفیر وقت انگلیس (سر پرسی کاکس) از سوی دولت خود نامهای به این سه نفر میفرستد که اگر روزی دولت ایران آنان را به پای محاکمه کشاند، آنان میتوانند در هر نقطهای از امپراتوری انگلیس که بخواهند، زیر لوای آن دولت زندگی کنند. قرارداد ۱۹۱۹ کشور ایران را بصورت «تحتالحمایه» دولت انگلیس در میآورد. این خیانت برای آن مرد باعث دریافت مدالهای «صلیب سنت مایکل سنت جورج» از سوی دولت انگلیس شد.
فیروز هنگام تصدی وزارت دارایی با دکتر میلسپو، در مأموریت نخستین وی (۱۹۲۲-۱۹۲۷)، دشمنی واضح نشان داده و دایما با او در جدال بود. این هم مطلبی دیگر است که او بهدستور انگلیس در ایجاد سدی در برابر کارهای مستشار آمریکایی ایجاد مینمود تا باعث تعلل در پیشرفت کارهای کشور که بسود ایران بود گردد.
شرح حال فیروز در این است که در هنگام خدمت به رضا شاه هم مرتکب خیانتهایی میشود که به زندانی شدن و مرگش منتهی میشود. تنها اشتباه بزرگ رضا شاه در این بود که آنان را در دادگاه عمومی به محاکمه نکشانید. علل این امر را برخی از مورخین بر این اصل میدانند که شاه نسبت به موقعیت کشور و خودش بسیار حساس بود و نمیخواست که اذعان به وجود خائنانی در دولتش بکند. این کاری بود نادرست که صدمه اصلی را بهخود رضا شاه وارد آورد، و باعث فریب خوردن افرادی بمانند آقای قهرمانلو گردید.
دوم: عبد الحسین تیمورتاش: فردی بود خوش ذوق و خوش سلیقه و عیاش و قمارباز و الکلی. از دانشگاه نظامی نیکولایف در سنپترزبورگ روسیه فارغالتحصیل شد و زبانهای روسی و فرانسه را میدانست و سپس انگلیسی را میآموزد وی با لقب «سردارمعظم خراسانی» از سوی وثوقالدوله به حکومت گیلان منصوب میگردد. جنایاتی در گیلان انجام میدهد که منفور اهالی آن سامان میشود. بزرگترین عمل وحشیانه این عنصر هنگامی رخ میدهد که به دکتر حشمت از همراهان میرزا کوچک خان جنگلی را در صورت تسلیم تأمین جانی میدهد. اما همین که گروه دکتر حشمت تسلیم میشوند او را دستگیر و تحت شکنجه قرار داد و سپس به دار میآویزد. از قرار معلوم، حتی وثوق الدوله نیز با این کار وی موافقتی نداشته است. پس از آن بدرفتاری را با مردم گیلان آغاز میکند و گروه بیشماری از کشاورزان را مورد ضرب و شتم قرار داده و عدهای را به قتل میرساند.
تیمورتاش با رضاخان دوست و از طرفداران او میگردد. پس از رسیدن به سلطنت، رضا شاه او را به سمت وزیر دربار معین میکند که مسؤولیتی بسیار مهم و حتی بیش از نخستوزیری را شامل میشد. چون رضا شاه نمیتوانست و نمیخواست که با خارجیان برخورد داشته باشد، اینکار را بهعهده تیمورتاش گذاشته بود.
این جریان دوستی، با اخباری که بهزودی از روسیه میرسد کمکم عوض میشود. در سال ۱۳۰۹ – بوریس باژانوف منشی استالین از روسیه فرار و از قرار معلوم مدت کوتاهی را در مشهد بسر میبرد. وی در آن موقع به لشکر شرق گزارش میدهد که تیمورتاش جاسوس روسیه است. فرمانده لشکر، اماناللـه جهانبانی، این خبر را به رضا شاه میدهد. تاریخ میگوید که وابستگی تیمورتاش با روسیه توسط شخصی به نام اکاکی خوشتاریا و معرفی او به گیورگی پیتاکوف عضو مرکزی حزب کمونیست انجام گرفته است. دولت تزاری با دادن قرار داد نفتی با ایران به خوشتاریا، این شخص با در دست داشتن آن برای ایران درد سر بزرگی ایجاد نمود.
در سال ۱۳۱۱ شمسی رضاشاه تیمور تاش را برای مذاکره در باره اختلافات مالی با شرکت نفت «ایران و انگلیس» به لندن میفرستد. که پس از اتمام آن مذاکره، وی از طریق روسیه به ایران برمیگردد. مطابق آنچه که قاسم غنی مینویسد، انگلیسیها از ضعف او در مقابل زنان استفاده نموده و دو بانوی جاسوس آسوری خود را مأمور گرفتن اطلاعات کامل از وی میکنند. یکی از آنان به تیمورتاش بسیار نزدیک میشود و در چنین موقعیتی تیمورتاش کیف اسناد خود را گم میکند. بعدها بخشی از آنچه که بهدست میآید توسط دولت انگلیس به رضا شاه تحویل داده میشود. این اخبار در همان زمان در روزنامه تایمز لندن نیز به چاپ میرسد.
تیمورتاش در مسکو با «کلمنت یرفرموویچ وروسیلو »، رئیس شورای نظام اتحاد جماهیر شوروی ملاقاتی میکند و این امر را از رضا شاه مکتوم میدارد، که وی از این موضوع با خبر میگردد. بالاخره قضیه دزدی از بانک ملی ایران پیش میآید. که کار به دادگاه و محکومیت تیمورتاش میکشد و آن داستانی که آّقای دکتر بدان اشاره نمودند. با کمال تأسف، بیشترین افرادی را که آقای قهرمانلو در نگارش خود نامبردهاند، حتی در یک بررسی بسیار سطحی آشکار میشود که بهنحوی از انحا بر علیه حکومت و برای منفعت بیگانگان گام برداشته بودند. حتی کسانی چون سردار اسعد که بسیار به رضاشاه نزدیک و از دوستانش بودند. اگر آقای قهرمانلو بهخود اندک زحمتی را میدادند و درباره این اشخاص تفحصی میکردند به کنه مطلب پی میبردند و شاید چنین قضاوتی را نمیکردند!
برخلاف اظهارات آقای دکتر، رضا شاه از ایران فرار نکرده بود و این سخن ایشان کاملاً عاری از حقیقت است. رضا شاه را از ایران تبعید کرده بودند، آن روزها را بهخوبی بهخاطر دارم و میدیدم که چگونه مردم بهاصطلاح میهن پرست و ابنالوقت ایران فحش و ناسزا به آن مرد میگفتند و ایراداتی میگرفتند که بیشترین آنان مستند بر برهانی نبود. بازهم بر خلاف گفتار آقای دکتر، رضا شاه آخوندها را بر سر کار نیاورد. در زمان او بود که از قدرت ملایان بهطور محسوس کاسته شده بود.
آقای قهرمانلو میفرمایند که آخوندها بهمراتب بیشتر راه ساختند تا رضا شاه. شاید این سخن ایشان تا حدودی درست باشد. اما رضاشاه فقط شانزده سال در قدرت بود و کشوری را که در نتیجه فساد شاهان قاجار در قعر توحش و بربریت جای داشت از آن منجلاب و گندآب بیرون آورد. ارتشی را ایجاد نمود، ژاندرمری را سرو صورتی داد، دست انگلیسیها از کنترل مالی ایران خارج کرد، بانک ملی را تشکیل داد، دانشگاه را تأسیس نمود که بدون پرداخت پشیزی آموختن در رده بالا را برای همگان امکانپذیر نمود، و شاید که خود آقای قهرمانلو یکی از همان دانشجویان باشند. کشف حجاب را انجام داد ، اگر چه بدید من اینکار اخیر از روی اصول درستی نبود ولی گامی بود در راه درست. کشوری که دارای کوچکترین امنیتی نبود، بهویژه در جادههای بیرون شهر، امنیت کامل داد. راهآهن سرتاسری کشور را، با مخالفت شدید انگلیس و روس، و بدون یک شاهی وام از دول خارجی ایجاد نمود . بسیاری از جادههای مالرو را تبدیل به جاده شوسه نمود. او کوشش نمود تا دست خائنان و جاسوسان بیگانه را از اداره مملکت کوتاه کنند بمانند شیخ خزعل که بهدستور انگلیس دولتی در دولت، در خوزستان تشکیل داده بود و از سوی عمال انگلیسی تقویت و پشتیبانی میشد او دوبار از دولت انگلستان مدال گرفت (ک.سی.ای.ی و ک.سی.ای.سئ).
از سال ۱۳۰۷ شمسی، تا گشایش دانشگاه تهران، بهدستور رضا شاه هر سال گروهی دانشجو به خرج دولت برای تحصیلات عالی به اروپا فرستاده میشدند. گامی بسیار بزرگ برای پیشرفت فرهنگ عمومی کشور. با کمال تأسف همین دانشجویان بودند که برخی از آنان پس از اتمام تحصیل خیانت به میهن را در خدمت به آن ترجیح دادند. یکی از کارهای بهداشتی بسیار مهم او این بود که حمامهای خزینهای را به حمامهای دوش تبدیل نمود. این امر با مخالفت شدید آخوندها انجام گرفت و فقط توانایی رضا شاه را میرساند که موفق گردید تا مردمی بمانند پدران و مادران ما، در آبهای آلوده به انواع میکروبها (سوزاک و امثال آنها) غسل نکنند و آلوده نشوند.
رضا شاه برای اینکه کشور را از شر انگلیسیها رهایی دهد، دست بدامن آمریکاییها زد و کوشش بسیار نمود که آنان را راضی نماید تا در پروژههای استخراج نفت شمال و راهسازی کشور شرکت کنند. وی در هیچیک از این اقدام موفق نشد زیرا قدرت انگلیس بر دولت آمریکا بهحدی بود که وزارت خارجه آمریکا به گزارشات رسیده از وزارت خارجه انگلیس ارزشی بیشتر میگذاشتند تا آنچه که سر کنسول آنان از تهران به واشینگتن میفرستاد. در موردی که قرارداد استخراج نفت شمال با کمپانی سینکلر و راهسازی را با کمپانی اولن در حال امضاء بود، انگلیس با ایجاد نقشه «سقاخانه آشیخهادی» و طرح قتل معاون کنسول آمریکا، سرگرد رابرت ایمبری ازانجام اینکار جلوگیری میکند و برخی محققین بر این باورند که دو نفر که نقش اساسی را در این کار داشتند خمینی و برادرش پسندیده بودند با عموی آنان که رابط بین آنان و سفارت انگلیس بود. چنین امری باعث شد که رابطه تجاری ایران و آمریکا بطور کامل از هم گسیخته گردد تا انگلیس بتواند فعل مایشاء باقی بماند.
در اینجا بیموقع نمیدانم که نکتهای را که رابطهای با نگارش آقای قهرمانلو ندارد ولی از خامه گروهی بزرگی از افراد به اصطلاح مورخ ایرانی تراوش میکند و رضاشاه را متهم به دوستی با هیتلر و دنبال روی «آریانیسم او میدانند» چند کلمهای بگویم. در طی تحقیقات نسبتاص وسیع خود درباره روابط ایران و آمریکا و بررسی مدارک بیشماری از نمایندگی آمریکا در ایران و وزارت خارجه آن کشور باید بهطور قطع اظهار نمایم که بر طبق گزارشات نمایندگان آمریکا در ایران رضاشاه کوچکترین تمایل و وابستگی به هیتلر نداشته و بهقول یکی از نمایندگان، او هیتلر را عضوی بیپرنسیپ میدانسته است.
همانطوری که در پیش نوشتم، رضا شاه چند اشتباه بزرگ نموده بود. یکی اینکه خائنین را بجای محاکمه در دادگاههای عمومی بطور غیرقانونی از بین میبرد و دیگرکارش که باعث ناراحتی بیشترین مردم شمال ایران بود، نوعی غصب اموال مردم آن نواحی بود بدون پرداخت بهاء رایج آنها. نمیدانم که فلسفه وی در این کارها چه بوده؟ من همچنین نمیگویم که همه کارهای رضا شاه درست بودند ولی در هنگام بررسی باید تمام آنچه را که شخصی انجام داده است در کفه ترازو گذاشته شود و بد و خوب آنها مورد بررسی قرار گیرد. من بر این باورم که کارهای خوب رضا شاه در کفه سنگین ترازو جای دارد و بیانصافی محض است که بهدلایل شخصی او را بر زمین زنیم. بر این باورم که در تاریخ معاصر کمتر کسی در ایران بود که به اندازه رضا شاه برای بهبود و ترقی فرهنگی مردم کشور کمک کرده باشد.
راجع به محمد رضاشاه مایلم و توصیه میکنم که آقای قهرمانلو نگاهی به نگارشات من در زیر تیتر «علت و معلول» و همچنین «کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم» در بلاگ من بکنند. تفکر من درباره ایشان از آنجا بهخوبی آشکار میشود.
راجع به اصلاحات ارضی، این نیز یک برنامه آمریکایی بود که میخواستند با چنین کاری جلوی پیشرفت کمونیسم را در ایران بگیرند. برای نخستین بار این امر توسط آقای «ویلیام دوگلاس» در ملاقاتی که با شاه در سال ۱۹۵۰ داشت در میان آورده شد. اصلاحات ارضی بالاخره در نخستین سالهای دهه شصت میلادی توسط نخستوزیر وقت ایران آقای امینی با بردن لایحه تقسیم اراضی به مجلس و تصویب آن عملی میشود. کاری بود لازم، اما انجام آن بدون پایه اساسی و بدون نقشه لازم، که بهشکست پایان یافت.
توصیه میکنم که آقای دکتر، حتما، یک مطالعهای در باره نقش رئیس جمهور وقت فرانسه ، ژیسکاردستن در براندازی شاه بکنند و اینطور بهنظر میآید که نگارنده، نقش سردمداران اروپا را در انقلاب ایران کاملا فراموش کردهاند. آقای قهرمانلو ، در نتیجهگیری خود که میگویند: بیتردید در آینده شاه سرنگون میشد، از همین رو غرب مداخله شتابانه کرد و انقلاب را زود رس کرد…«با کمال تأسف این نتیجهگیری ایشان نیز با حقیقت وفق نمیدهد و بر منابع معتبری استوار نیست. اسناد موجود دال بر آن هستند که نقشه برداشتن شاه توسط چهار دولت بزرگ وقت: آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان پیریزی و بهمورد اجرا گذاشته شده بود.
متأسفانه، آقای قهرمانلو بمانند بسیاری از هم میهنان دیگر فراموش کرده و میکنند که بدبختی اصلی کشور زادگاهی ما مولود اعمال افراد به اصطلاح تحصیل کرده ما میباشد که دانسته و یا ندانسته خیانت را بر خدمت ترجیح میدهند و منافع خود را از آن ملت برتر میدانند. اینان هستند که در هر رژیمی جایگزین میشوند و با پیروی اصل حفظ کردن خود، ملت و کشور را بهنابودی رهسپار میکنند.