شاهرخ احکامی، میراث ایران، شماره ۱۱۳، پاییز ۱۴۰۳ ـــ
باز هم مجله «میراث ایران» یکی دو هفتهای از زمان انتشارش به خاطر نگرانیهای بیش از اندازه از دگرگونیهای خطرناک و هولانگیز وهراسآور خاورمیانه به تأخیر افتاد. حتی در این لحظات پایانی شب که بهزودی به دنبالش طلوع آفتاب خواهد بود، چند باری با نگرانی به آخرین اخبار جهان، بهخصوص ایران و خاورمیانه نگاه کردم تا بتوانم از آنچه که بایستی با خوانندگان وفادار میراث ایران در میان بگذارم، با خبر شوم. متأسفانه مردم رنجکشیده و سختیدیده ما، سالهاست که برای رسیدن به پیشپا افتادهترین و انسانیترین حقوق خود یعنی آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی پوشش تلاش نموده و چه تعداد جوانان برومندی که تا به حال جان شیرین خود را برای آن خواستهها از دست دادهاند. چرا کشوری که از بسیاری جهات، چه از نظر منابع طبیعی، و چه از نظر منابع انسانی یکی از ثروتمندترین کشورهای روی زمین است، بایستی چنین درمانده و مستأصل باشد؟ کشوری که جوانانش در سایر کشورهای دنیا جزو شایستهترین شخصیتهای علمی، اقتصادی و فنی هستند، در کشور خود بایستی با حداقل شرایط زندگی روز را به شب برسانند. همین امروز میخواندم که جوان ۱۴سالهای در مسابقات جهانی پینگپنگ قهرمان المپیک و بازیکن نفر اول جهان را شکست داد. چنین جوانی و نظیر او در آن سرزمین باستانی ما فراوان هستند. همزمان با دیدن عکس این قهرمان، ناگهان در جلوی این ورقههای کاغذ که برای درد دل با شما زیر دستانم هستند، تصویر ۶ جوان دیگر را میبینم که در اخبار رادیو زمانه با تیتر «اعدام دست کم ۱۹ زندانی در کمتر از دو هفته تنها در یک زندان ایران» را نشان میدهد که در لیست این ۱۹ نفر، ۱۴ مرد به جرم مواد مخدر یا قتل در زندان عادل آباد شیراز اعدام شدهاند. ولی سازمان حقوق بشر ایران میگوید شمار زندانیان اعدامشده در زندان عادل آباد در دو هفته گذشته ۳۶ نفرند. اما این سازمان نتوانسته ۱۷ اعدام دیگر را تأیید کند. رادیو زمانه مینویسد: «تیم کارشناسان سازمان ملل متشکل از مایساتو گزارشگر ویژه این سازمان در امور ایران اعلام کرد، بر اساس اطلاعات دریافت شده، جمهوری اسلامی درماه اوت دست کم، ۸۱ نفر را اعدام کرده است که تقریباً دو برابر ۴۵ اعدام گزارش شده در ماه ژوئیه است. به تأیید سازمان ملل در سال جاری میلادی، حکومت ایران حداقل ۴۰۰ نفر شامل ۱۵ زن را اعدام کرده است. حکومت ایران تنها در هفت ماه نخست سال نزدیک به ۳۰۰ تن و بنا به یک تحلیل دیگر ۳۷۰ نفر را به دار آویخته است. در سال گذشته میلادی نیز بیش از ۸۰۰ نفر را اعدام کرده است که بخش قابل توجهی از اعدامشدگان را اقلیتهای قومی از جمله بلوچها، کردها و عربها تشکیل میدهند.» به گفته رادیو زمانه و سایر رسانههای خبری، زندانیان سیاسی و غیرسیاسی دست کم در ۲۱ زندان ایران در ۳۵ هفته گذشته با پیوستن به کارزار «سهشنبهها نه به اعدام» و اعتصاب غذای دستهجمعی به صدور و اجرای احکام اعدام در دستگاه قضایی حکومت ایران اعتراض کردهاند. در بیانیه مشترک مجموعه فعالان حقوق بشر و بنیاد برومند، رکورد یک دههای اعدام در ایران شکسته شده است (صدای آمریکا).
بنا به گفته معین خزائلی (صدای آمریکا)، جمهوری اسلامی هر وقت خود را در خطر میبیند، تعداد اعدامها را زیادتر میکند… کشوری که بزرگان دینیاش از اسلام و از مهربانی و عطوفت، بخشش و چشمپوشی از انتقام حرف میزند، بهجای هدایت و راهنمایی، بهجای درمان و بهبودسازی فقر و جهالت و نادانی و گمراهی از روی ضعف و درماندگی، با کینه و عداوت تنها علاج و درمان این کجراهیها را اعدام و هلاکت یک مشت جوان که بسیاری از آنها به دلیل فقر و استیصال، ناامیدی و فشارهای اجتماعی و خانوادگی به اعتیاد و قاچاق و گمراهی و شاید قتل و جنایت روی آوردهاند. جوانانی که برای آزادی انتخاب پوشش و عقیده و مسلک خود دست به اعتراض میزنند یا با ساچمههای سرد به کوری و نقص عضو دچار و یا به زندان انداخته و احتمالاً به بهانههای گوناگون اعدام میشوند. این روزها که بحران گرانی، کمبود منابع غذایی و پوشاک و ناتوانی مردم برای تأمین نان و خوراک و پوشاک روزانهشان به هر کاری دست می زنند، ناگهان خبر انفجار مهیب و سهمناک معدن طبس و جان باختن ۵۲ جوان شایسته و ارزنده را میشنویم که به قول قهرمان شایسته و دلاور خراسانی ما، که به گفته بسیاری از جوانان ایرانی تختی زمان است. این جوانان فقط درباره جهان پهلوان تختی خوانده و شنیدهاند، ولی فداکاریها و کارهای سخت پهلوان نامدار و انسان شایسته ما رسول خادم را هر روز در منابع خبری و رسانهای گوناگون میبینند و میخوانند که چگونه در بلوچستان و سیستان پا به پای انسانهای خوب آن خطه در حال کمک و یاری به درماندگان است. پهلوان رسول خادم می گوید: کارگران جان باخته در طبس برای لقمه نانی حلال «بردهوار» به خدمت گرفته شده بودند و در عمق ۸۰۰ متری زیرزمین کار میکردند. بسیاری از این انسانها و جوانان جانباخته به دلیل عدم تخلیه سایر بخشهای معدن پس از انفجار دچار گازگرفتگی شدید شدند و از دنیا رفتند.
به قول پهلوان رسول خادم، بیش از ۵۰ خانواده بیپدر، بیهمسر و بیفرزند شدند. این مردان برای تأمین مخارج زندگی کودکانشان به حداقل دریافتی ممکن راضی بودند که به جایی نمیرسید.
یکی از این قربانیان بیگناه، فرهاد پیرزاد از قوچان بود که رتبه ۱۸۰ در کنکور انسانی سال ۹۱ بود. او در رشته حقوق دانشگاه فردوسی مشهد درس میخواند. منتهی از فرط تنگدستی و تأمین زندگی فرزند ۴ سالهاش میبایست در این معدن که بارها از میزان گاز متان آن به مقامات بالا و مسئول گزارش شده بود و هیچگونه اعتنا و توجهی به آن نشده بود، کار کند. این جوان شایسته و نخبه و سایر کارگران به این آسانی به خاطر سودجویی و نادرستی و ناپاکی مسئولان امر، زندگی شیرین خود را از دست دادند. چه بسا که خانوادههای مفلوک و فقیر آنها نیز از فرط گرسنگی و درماندگی محکوم به زندگی مرگبار و هراسناکی باشند.
در همان زمان که مملکت ۵۲ نفر قربانی بیگناه داشت، هیچگونه اظهارنظر یا اظهار تأسفی از طرف مسئولان امر دیده نشد و از این کارگران جانباخته همه جا به عنوان قربانی و یا به هلاکترسیده یاد کردند. چه بسا از طرف حکومت دستور سانسور و کنترل اخبار درباره این فاجعه داده شده بود. همزمان آقای رئیسجمهور تازه انتخاب شده و همراهانش عازم نیویورک بودند. آقای پزشکیان در نیویورک از تسلیم و کنار گذاشتن اسلحه حرف زد و با نهایت تأسف هیچگونه توجه و پوششی از سفر بیحاصل ایشان و همراهانش در نیویورک انجام نگرفت. همزمان خبر دزدیهای کلان و سرمایههای برداشته شده از خزانه توسط عدهای که کنترل اقتصاد و منابع مالی کشور را دارند، در برخی رسانهها منتشر شد.
صدای برخی از نخبگان ورزشی ما که شاید از بسیاری فرهیختگان ما شهامت و مردانگی بیشتری داشته باشند، درآمده است. صدای اعتراض علی دایی، که محبوب بسیاری از ایرانیان است، درباره بیتوجهی مقامات جمهوری اسلامی به کشتهشدن کارگران بیگناه در طبس و صرف هزینههای کلان و بیحساب برای «غزه و لبنان و عراق» دربر خی از جراید منتشر شد و در مصاحبهای که با صدا و سیما داشت، به وی گوشزد شد که نباید از غزه و لبنان و عراق صحبت میکرد.
در این ایام بحرانی، هواپیماهای بسیاری با محمولههای بسیار بزرگ غذا و دارو و پوشاک عازم لبنان هستند. نیمی از صندوق خمس امام، مطابق دستور رهبر و برخی رهبران دینی صرف قربانیان لبنانی میشود. البته کسی از مبلغ و میزان این نیمی از خزانه بیحساب امام آگاهی درستی ندارد. و همینطور از اینکه چه حد و مبلغی از پولها وارد حسابهای شخصی در لندن و دبی و امارات و سایر کشورهای خواهد شد و چه مقدار دیگر هم به مردم لبنان و غزه خواهد رسید، کسی آگاه نیست. به قول معروف چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. این بیشرمی است که خزانه خالی کشور هر روز خالیتر و کیسه یک مشت آقازاده و وابستگان پرتر گردد.
سرگرم کردن مردم و انداختن آنها در هول و هراس جنگ، از یک طرف، و از طرف دیگر به راه انداختن گشت ارشاد با یک مشت رجاله و لات و آدمکش در خیابانها، شاید تنها وسیلهای است که توانسته و خواهد توانست دوران حکمرانی یک مشت نالایق و ناشایست را در این کشور طولانیتر کند.
نمیدانم ۴۵ سال نابهسامانی و هراس، ۴۵ سال نگرانی و اضطراب، ۴۵ سال ترس و وحشت که شاید فردایی نباشد، تا کی و چه زمانی ادامه خواهد یافت.
این روزها در هر جایی قدرتهای خارجی با نفوذ با امکانات تبلیغاتی خود از ایران و ایرانی چهرهای ساختهاند که بهمراتب از زمان گروگانگیری کریهتر و زشتتر است و در هر توطئه و عمل تروریستی نه تنها پای ایران، و نه تنها پای حاکمان، بلکه پای هر ایرانی متنفر از جنگ و خرابی و ویرانی را نیز به وسط میکشند. اقوام و ملیتهای دیگر باهم می جنگند، حاکمان ایران با خالی کردن خزانه مملکت به یاری آنها شتافته و کشور و مردم خود را از هر جهت در محاصره اقتصادی، سیاسی و امنیتی قرار دادهاند و هر آن ممکن است جنگ هراسانگیزی ایران و خاورمیانه و همه جهان را در بر بگیرد. در این میان، خانم کامالا هریس معاون رئیسجمهوری در مصاحبهای وقیحانه و مبالغهآمیز گفت: بزرگترین دشمن آمریکا ایران است نه چین.
حاکمان ایران شاید چون با ۸ سال جنگ و ویرانی و قربانی شدن یک میلیون ایرانی، توانستند حکومت خودشان را حفظ کنند، این بار هم تصور میکنند آغاز یک جنگ، ادامه حکومت و قدرت آنها را تضمین خواهد کرد. جالب این است که این روزها ایران به بیوهزنان عراقی کمک هزینه میدهد و جوانان خودش در عمق ۸۰۰متری جان شیرین خود را از دست میدهند و اعتنایی به مردم خود ندارند…
با این گرانی لبنیات، گرانی احتمالی بنزین، گرانی ۵۵درصدی قیمت آب، گرانی مواد غذایی و پوشاک، پایین آمدن ارزش پول و کاهش قدرت خرید مردم، شاید روزی برسد که اعتراض به این سختیها، به این نابسامانیها و ظلمها پایان بخشد و مردم شریف ایران به آنچه شایسته آن هستند، یعنی یک زندگی آرام، شرافتمندانه و بینیاز برسند. این روزها چنان شکاف اختلاف طبقاتی در ایران عمیقتر و بزرگتر شده است که مانند معدن طبس که از فشار گاز متان منفجر شد، ایران عزیز هم در نتیجه این فشار، بهجای آنکه به دست بیگانگان با بمب و موشک به تل خاکی تبدیل شود، با انفجار مهیب مردمی از داخل از این ظلم و ستم، اجحاف و حکومت عشیرهای و قبیلهای نجات یابند و به آنچه که میخواهند برسند و آزادی، برابری، انتخاب پوشش و عقیده و زندگی شرافتمندانهای را آغاز کنند.
جهانگیر صداقتفر چه خوب گفته است:
من نگفتم که از آغاز بر آفاق سپهر
پردهای سرخ ز خون شفق آویختهاند؟
من نگفتم به فراخ نمط مسلخ خاک
سر به سر خون شقایق به زمین ریختهاند؟
من نگفتم که خدایان جهان از سر مکر
قوم با قوم به پیکار برانگیختهاند؟
و نگفتم که همه راهبران، خرد و کلان
به جنم خِنگ و به ظاهر همه فرهیختهاند؟
گفتم آری که به هر رهگذری مینگری
پاسداران ستم تیغ برآهیختهاند
این ابرقدرتیان درپی اهداف پلید
آز و زور و ستم و کین بههم آمیختهاند
در پی سود خود این گلهی روبهصفتان
هرگز از حیلت و تزویر نپرهیختهاند
بر حذر باش که این توطئهچینان چموش
«آب در خوابگه مورچگان ریختهاند»