ماراتُن

گردآورنده: ژاله دفتریان

هر ساله پیرامون ۵۰۰ آوَرد (مسابقه) ماراتن در شهرهای گوناگون، جهان برگزار می‌شود. بیشترینِ دوَندگان، این کار را برای سرگرمی انجام می‌دهند از همین رو هم همه کس می‌تواند آن را انجام دهد.

در روز مهرشیدِ (یکشنبه) این هفته، در شهرِ پاریس برنامه‌ی دو ماراتن برگزار شد. من به نام یک ایرانی، هر سال به هنگامِ برگزاریِ برنامه‌ی ماراتن در شهر پاریس افسرده و غمگین می‌شوم. امسال برای نوشتن این نوشته، در بررسی‌هایی که انجام می‌دادم، به این برخوردم که در ایران نیز دو ماراتن برگزار می‌شود. به راستی دردی ناگفتنی بر دلم نشست و آه از نهادم برخاست. این نمایانگر آن است که ما تا چه اندازه دنباله‌روی دیگران و از خود بیگانه هستیم!؟ ‪و دلقک‌وار کارهایی را انجام می‌دهیم. این همه از خود‌بیگانگی به راستی بسیار دردآور است.

شکستِ لشگر ایران، از لشگر یونان، در جنگ ماراتن، دروغی است تاریخی و نادرست.

از همیشه چنین بوده؛ آنانی که زر و زور دارند، می‌توانند راستی‌ها را دگرگون کنند. این دگرگون کردن‌ها کارِ امروز و دیروز سیاستمداران و سیاست‌بازان نبوده و نیست. همیشه دَر بر همین پاشنه چرخیده است. و ما ایرانیان پیوسته چوبِ این ناراستی‌ها را خورده‌ایم. زیرا که از گذشته‌ی خود آگاهی نداریم و تاریخ‌مان را نمی‌شناسیم. یکی از آن ناراستی‌ها داستان همین ماراتن است.

‫ماراتن نام دهکده‌ای است در ۴۰ کیلومتری آتن. در سالِ ۴۹۰ پیش از زایش، جنگی میان ایرانیان و یونانیان روی داد. در آن زمان داریوش بزرگ بر ایران فرمانروایی می‌کرد.

در دانشنامه‌ی ایرانیکا در باره‌ی ماراتن چنین نوشته شده: « در سال ۴۹۰ پیش از زایش جنگی میان ایران و یونان درگرفت. این جنگ در جایی به نام ماراتن در یونانِ کنونی رخ می‌دهد و ارتش هخامنشی از یونان شکست می‌خورد. این نبرد نخستین پیروزی یونان بر ایران در خشکی بود.

شوربختانه دانشنامه‌ی ایرانیکا بی‌آنکه به بررسیِ ژرفی دست بزند و آگاهانه از این رخداد مِهین تاریخی چیزی بنویسد، طوطی‌وار نوشته‌های دشمنان ایران‌زمین را بازگو کرده است.

داستان ماراتن برای ما ایرانیان داستانی است آب به چشم.

 گفته شده که چراییِ نام گذاری این دو به ماراتن از آن روست که پس از پیروزی لشگر آتن بر سپاهیان ایران، یکی از سپاهیانِ آتنی هنگامی که می‌بیند لشگر ایران پَس‌رَوی می‌کند، به گمان اینکه ایرانیان شکست خورده و رو به فرار گذاشته‌اند، درازای دشتِ ماراتن را به تندی می‌دَوَد تا مژده دهد که سپاهِ یونان بر سپاه ایران پیروز شده است. او پس از رسانیدن این پیام، جا به جا، جان به جهان آفرین وامی‌سپارد.

به تازگی درستیِ این داستان که به خوردِ جهانیان داده شده است، با به میان کشیدنِ بنچاک‌های (اسناد)استوار در پرده‌ای از دو دلی رفته است. برایِ روشن شدن راستادی (حقیقت)، به تاریخ نگاهی می‌اندازیم.روانشاد حسن پیرنیا (مشیرالدوله)تاریخ ایران باستان را در دَه پوشینه نوشته و از خود یادگار ارزنده‌ای به جا گذاشته است.

نسک سوم ویژه‌ی پادشاهی داریوش بزرگ و خشایارشا است، در بخش ماراتن می‌خوانیم (در اینجا واژه به واژه آنچه در این بخش نوشته شده است را می‌آورم) او چنین می‌نویسد: «داریوش که از شرکتِ آتنی‌ها در آتش زدنِ معبدِ مقدسِ سارد سخت مکدر بود، در صدد بود یونانی‌ها را تنبیه کند.آتنی‌ها چون از آمدن قشون پارس به ماراتن آگاه شدند، بدانجا شتافتند. لشگر یونان چند روز در مقابل ایرانی‌ها ایستاد، بی‌آنکه مبادرت به جنگ کند. ایرانی‌ها هم مبادرت به جنگ نکردند، زیرا این وضع به نفع آنان بود، چه هیپ پیاس همواره به آنها می‌گفته، که او طرفداران زیاد در آتن دارد و بنا بر این ایرانی‌ها منتظر بوده‌اند، که نفاق درونی، این شهر را بی‌جنگ به تصرفِ آنان بدهد. میل تیاد می‌گفت؛ سپاهیان ایرانی تیراندازان ماهری هستند، ولی به جنگ تن به تن عادت ندارند. بنا بر این باید چنان کنیم، که آنها از مهارت خودشان نتیجه نگیرند و با حملات سخت و ضربت‌های شدید، سریع آنها را از پای درآوریم.

بنا بر این همین‌که اکثریت به جنگ رأی داد، یونانی‌ها از بلندی، دوان و بی‌محابا به ایرانی‌ها هجوم آوردند، با وجود این، سپاهِ ایران پافشرد و جنگ طول کشید، تا اینکه قلبِ قشونِ ایران قلبِ قشونِ یونان را شکافت و آن را از جا کند. بعد پارسی‌ها و سکاها که در قلب بودند یونانی‌های فراری را دنبال کردند.»

تا اینجا نوشته‌های مورخین قدیم روشن است. ولی بعد چه شد که قشونِ ایران به قولِ آنها شکست خورد، مطلب درست مفهوم نیست. هرودوت گوید که جناحین یونانی غلبه کرده پس از آن به کمک قلب شتافتند و در نتیجه قلب و جناحینِ قشونِ ایران شکست خورد. پس از آن سپاه یونان لشگر ایران را تعقیب کرد و آنها به کشتی نشسته به دریا رفتند و فقط هفت کشتی به دست یونانی‌ها افتاد. اگر شکست خورده بودند و بی‌نظم فرار می‌کردند، چگونه توانستند به کشتی‌ها بنشینند؟ می‌بایست همه کشته شده یا به دریا ریخته شده باشند. زیرا برفرض این که شش هزار نفر از ایرانی‌ها کشته شده بودند، باز سه یا چهار برابر این عده سالم مانده بودند و نشانیدن این عده به کشتی‌ها، آن‌هم در جایی که بندر دارای اسکله نباشد، چیزی نیست که فوراً انجام شود. این کار مستلزم فرصت کافی نظم و ترتیب است و قشونی که در تحتِ تعقیبِ دشمنِ فاتح فرار می‌کند، کدام‌یک از شرایط مذکور را واجد است؟

این نوع تناقضاتی که در نوشته‌های هرودوت و بعضِ مورخینِ دیگرِ عهدِ قدیم دیده می‌شود، باعث شده که بعضِ محققین در صحتِ روایتِ آنها تردید کنند. چنانکه نی بور گوید: «نوشته‌های یونانی‌ها راجع به این جنگ و جنگ‌های دیگرِ ایران با یونان، به شعر و افسانه‌گویی و داستان‌سرایی از تاریخ نویسی، شبیه‌تر است. آتنی‌ها به طور غیرمترقب بهره مندی داشته‌اند، ولی کیفیات را نمی‌دانیم.»

بنا بر این، آنچه به حقیقتی که نمی‌دانیم، نزدیک‌تر به نظر می‌آید، این است که قشون ایران در ماراتن شکست نخورده، بَل عقب نشسته و جهتِ آن باید چنین بوده باشد: یکی از نواقص عمده‌ی سپاهیانِ ایران در دوره‌ی هخامنشی این بود که به جز آن قسمتِ زُبده که به جاویدان‌ها موسوم بودند، اسلحه‌ی دفاعی نداشتند. مثلاً سپرهایشان از ترکه‌ی نَبید بافته شده بود. جاویدان‌ها، سپاهیان زُبده هم، غالباً در قلب جا می‌گرفتند. این‌ها دلیرانه جنگیده، خیلی پیش می‌رفتند. گاهی هم، چنانکه در ماراتن روی داد، قلبِ قشونِ طرف را می‌شکافتند. ولی چون جناحینِ لشگرِ ایران نمی‌توانستند، به واسطه‌ی نداشتنِ اسلحه‌ی دفاعی، همانقدر پیش بروند. سپاهیانِ قلب مجبور می‌شدند برای مساوی داشتنِ صفِ خود با صفوفِ جناحین، عقب بنشینند، زیرا اگر جز این می‌کردند، ممکن بود جناحینِ دشمن آنها را احاطه کنند. در این مورد هم گمان می‌رَوَد که چنین شده باشد. در ابتدای قلب پیش رفته و قلبِ دشمن را شکافته، بعد که دیده جناحینِ قشون نمی‌توانند همانقدر پیش روند، عقب نشسته و سپس چون سردارِ ایرانی حس کرده که از فزونیِ عده‌ی خود، به واسطه‌ی باریک بودنِ عرضِ میدانِ جنگ (دو کیلومتر)، نمی‌تواند استفاده کند و سواره نظام هم میدانِ عمل ندارد، فرمان عقب نشینی داده تا از طرفِ بندرِ آتن که آن شهر، که مدافع ندارد، حمله کند و شاید پیاده شدنِ قشونِ ایران در ماراتن از همین نظر بوده، که ساخلوی شهر را به اینجا بکِشانَند و بعد به شهرِ بی‌مدافع هجوم بَرند. هفت کشتی هم که یونانی‌ها گرفته‌اند، کشتی‌هایی بوده که به واسطه‌ی کشته شدنِ قسمتی از قشونِ ایران خالی مانده بود و آن دسته از قشونِ ایران که در آخر به کشتی نشسته، مجال نیافته این کشتی‌ها را نجات بدهد.

علاوه بر دلائلی که گفته شد، یک چیز هم این نظر را تأیید می‌کند. هرودوت هیچ نمی‌نویسد که یونانی‌ها اسیر گرفتند. حال آنکه در جنگی که به فرار منتهی می‌شود، ممکن نیست عده‌ای اسیر نگردند. این نکته هم دلالت می‌کند بر اینکه قشونِ ایران عقب می‌نشسته و چون در تحت فشارِ یونانی‌ها بوده، زیاد تلفات می‌داده. چون مدارکی به جز نوشته‌های یونانی‌ها راجع به این جنگ نیست، حقایق را نمی‌دانیم، ولی در این که این جنگ، چنانکه یونانی‌ها نوشته‌اند، سایه‌ای به نام ایرانی در تاریخ افکنده، حرفی نیست. چه پارسی‌ها تا این زمان، به هر جا که رفته بودند،فاتح بیرون آمده بودند.