گلزار بهار ـــ گزیده‌ای از ابیات ناب شعر فارسی

گردآورنده: هادی بهار

www.Amazon.com

بررسی: شاهرخ احکامی

دکتر بهار در مقدمه «گلزار بهار» می‌نویسد: ابیات برگزیده در این مجموعه را می‌توان به چند گروه تقسیم کرد. ضرب‌المثل‌های منظوم، داستان‌های کوتاه منظوم، پند و اندرزها، اشعار عاشقانه و عارفانه، اشعار طنزآلود و فکاهی….

الف:

آه ای مردی که لب‌های مرا

از شرار بوسه‌ها سوزانده‌ای

این کتابی، بی‌سرانجام است و تو

صفحه کوتاهی از آن خوانده‌ای

فروغ فرخزاد

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

خیام

اشکم، ولی به پای عزیزان چکیده‌ام

خارم، ولی به سایه‌ی گل آرمیده‌ام

با یاد رنگ و بوی تو، ای نوبهار عشق

همچون بنفشه، سر به گریبان کشیده‌ام

رهی معیری

ب:

برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو

راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر من خاک ره پیر مغان خواهد بود

حافظ

بدین افسونگری، وحشی نگاهی

مزن بر چهره رنگ بی‌گناهی

شرابی تو، شراب زندگی‌بخش

شبی می‌نوشمت، خواهی نخواهی

فریدون مشیری

بر گوش بشر پیام بودا صلح است

انگیزه تصلیب مسیحا صلح است

هر کس ز خدای خود نیازی دارد

ما را ز خدای خود تمنا صلح است

غوغا خلعتبری

پ:

پای امید ما همه جا می‌خورد به سنگ

سِرّی‌ست در مجادله سنگ و پای لنگ

صبا

ت:

تا کجا می‌برد این نقش به دیوار مرا

تا بدانجا که فرومی‌ماند

چشم از دیدن و لب نیز ز گفتار مرا

شفیعی کدکنی

تا کی در انتظار قیامت توان نشست

برخیز تا هزار قیامت به پا کنی

دانی که چیست حاصل انجام عاشقی

جانانه را ببینی و جان را فدا کنی

فروغی بسطامی

تو منتظری رشوه در ایران رود از یاد؟

آخوند ز قانون و ز عدلیه شود شاد؟

اسلام ز رمال و ز مرشد شود آزاد؟

یک‌دفعه بگو مرده شود زنده آکبلای

هستی تو چه یک‌پهلو و یک دنده آکبلای

علی اکبر دهخدا

آکبلای (آقای کربلایی، اشاره به دخو).

ث:

ثنا و حمد تو گویند مرغان

به هرگونه میان باغ و بستان

عطار

ج:

جز مفت‌خوری، مرده‌خوری، نوحه‌سرایی

مردم هنر دیگری از شیخ ندیدند

یک مشت گدازاده از راه رسیدند

در میهن پر رونق ما خانه گزیدند

سیمین بهبهانی

چ:

چشم دلجویی، دلم از مردم عالم نداشت

داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت

من که غمخوار دلم، از من مپرس احوال او

عالمی غم داشت دل، اما غم عالم نداشت

کلیم کاشانی

خ:

خیام بیا که جام جان‌ها خالی است

امروز جهان از می معنا خالی است

این دشت پراز همهمه و فریاد است

هیهات که از مغز سخن‌ها خالی است

دکتر ژاله رادمرد

د:

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

کس جای در این خانه ویرانه ندارد

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد

کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

پژمان بختیاری

دیگر سخن از عشق مگو، یادم نیست

در سینه به جز یک دل ناشادم نیست

چون گویمت ای دوست که حالم چون است؟

فریاد شدم، توان فریادم نیست

پیرایه یغمایی

ذ:

ذوق مستی و حال می‌خواری

نازکانه از او بپرسیدم

گفت ناخورده می، چه دانی چیست؟

داد جامی و کل بنوشیدم

شاه‌نعمت‌اللـه ولی

ر:

رسید وقت آن که جغد جنگ را

جدا کنند سر به پیش پای او

بهار طبع من شکفته شد، چو من

مدیح صلح گفتم و ثنای او

بر این چکامه آفرین کند کسی

که پارسی شناسد و بهای او

«جغد جنگ » ملک الشعرای بهار

ز:

ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانی

به تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانی

ز تو دیده چون بدوزم؟ که تویی چراغ دیده

ز تو کی کناره گیرم؟ که تو در میان جانی

خواجوی کرمانی

ش:

شهری و دیاری که در آن هم‌نفسی نیست

گر لندن و پاریس بود جز قفسی نیست

وثوق‌الدوله

ع:

عشق من شد سبب شهرت و زیبایی او

داد رسوایی من رونق رعنایی او

بس که کردم همه جا شرح دلارایی او

شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی‌سر و سامان دارد

وحشی بافقی

عقل می‌گفت که دل، منزل و ماوای من است

عشق خندید که یا جای تو یا جای من است

نکنم رنجه ز شرح غم خود خاطر دوست

که گواه دل محنت‌زده سیمای من است

احمد قوام‌السطلنه

و بالاخره شعری از سعیدی سیرجانی:

وطن امروز اسیر دو سه تن بی‌وطن است

انهدام وطن از نکبت این چند تن است

این یکی لاشخور و آن دگری جغد سیاه

این یکی مرده‌خور و آن دگری گورکن است

آن شده پیشنماز چمن دانشگاه

واقعاً قصه او قصه خر در چمن است

دکتر هادی بهار با ذوق و ابتکار خارق‌العاده این مجموعه را تنظیم و تدوین کرده است.