رادیو زمانه ـــ مهرنوش هاتفی − جراحی میکنند. و آن کس را که در خیابان لب به اعتراض میگشاید بیماری قلمداد میکنند که خیر خود را تشخیص نمیدهد. دستیاران جراح با چماق و تفنگ به وی حمله میکنند.
به راستی از چه هنگام گرم شدن زمین (global warming) جای خود را به عبارت تغییرات آب و هوایی (climate change) داد؟ گرم شدن زمین یک عبارت مشخص در رابطه با توضیح وضعیت گلخانهای زمین بود. بالارفتن درجه حرارت عمومی زمین که با اختلالات بسیاری در زمینه بارش ها، خشکسالی ها، آتش سوزی و گردبادها همراه شده، در سالهای اخیر کاملا شناخته شده است. چنانکه دانشمندان مرزهای مشخصی برای این میزان تعیین کردهاند و بالاتر رفتن از آن حد را مرز برگشت پذیری/ناپذیری وضعیت دانستهاند. چه کسی این عبارت مشخص را بدل به یک اصطلاح خنثی کرد؟ چه رسانههایی گرم شدن زمین را که میتوانست به طور مستقیم قصور و کوتاهی شرکتهای بزرگ ماشین سازی، نفتی و انرژی دانسته شود، به تغییرات آب و هوایی تغییر نام داد؟ یا اینکه چگونه صدمه زدن به غیرنظامیان در جنگهای نامتقارن (به خصوص حملات پهبادی) که میتواند یک جنایت جنگی باشد، در رسانههای غربی بدل به یک عبارت بی طرف و حداکثر غم انگیز شده است؟ از کی تا به حال کشته شدن زنان و کودکان در جنگی که به آنها هیچ ربطی ندارد، خسارت جانبیcollateral damage نام گرفته است؟ تکه تکه شدن غیرنظامیان در یک جشن خانوادگی آیا فقط یک خسارت، تازه از نوع جانبی آن است؟ تقلیل کشتن یک انسان به عبارتی چون خسارت، آن هم گریزناپذیر، از یک ذهن هوشمند برآمده است. رسانههای حاکم در تلاش بر محدود کردن “خسارتهای جانبیِ” حملات پهبادی و حفظ آبرو و اعتبار “دمکراسیهای مسئول و قانون مند” آن را خلق کردند. به چنین روشی یوفومیسم Euphemism)، تلطیف) یا شکرپوش کردن کلمات میگویند. مغزهای متفکر و اتاقهای فکری در پس این عبارت پردازیها وجود دارد که این اصطلاحها را در بستر نزاکت سیاسی مطرح میکند و رسانههای انداموار (در رابطهای ارگانیک با سیستم) آن را تکرار میکنند و آنقدر به آن پژواک میدهند تا هول عظیم آن رقیق شود و مخالفتها در بستر آن به غر زدن تقلیل یابد. سیاستهای اقتصادی طبقه حاکم نیز از این شکرپوشیها بی نصیب نیست و اتاقهای فکر در پی یافتن کلمات و عبارات مناسب برای روندهای سخت و طاقت فرسا هستند.
نئولیبرالیسم و پوششهای آن
سیاستهای اقتصادی نئولیبرال به جز استثناهایی (مثلا در شیلی ۱۹۷۳) از دهه ۱۹۸۰ سکه رایج روز شدند. شکست و فروپاشی اتحاد شوروی همچون هدیه الهی برای معتقدان به این راه نویافته بود، مسیری که در جمهوریهای اردوگاه پیشین شرق به سرعت پیش گرفته شد و شهروندان بسیاری را به فلاکت کشاند. نئولیبرالیسم در بستر ناکامی انقلابهای پوپولیستی برای تغییر مناسبات واقعی میان حاکمان و محکومان به جهان سوم هم رسید و بر ذهن دولت مردان و سیاست سازان آن کشورها نیز نشست. اما سیاستهای اقتصادی برای اجرا و یا موفقیت به نرم افزارهایی نیاز دارند تا آنها بر ذهن شهروندان نیز حک کرده و آنها را به سیاستهای ابدی و ازلی بدل کند. پس بر بستر اجرای سیاستهای نئولیبرال نیز اتاقهای فکر به کار افتادند. مجلات معتبر جریان اصلی که در ناکارآمدی “سازماندهی” اقتصاد و سروری بازار قلمفرسایی میکردند، شروع به خلق واژههایی کردند تا این سیاستهای ضد اجتماع را بدل به غذایی مطلوب کنند.
پزشکی یکی از دیرینترین شغلهای جهان است. فرهنگ حول و حوش آن ریشه دار و قوی است. فرهنگ پزشکی تا آن حد قدرتمند است که روحانیون برای تاکید بر لزوم تبعیت مقلِد از مقلَد رابطه بیمار و پزشک را مثال میزنند و این رابطه را خیرخواهانه و کاربردی میدانند. درباره قدرت این گفتمان میتوان فقط به فتوای خمینی در رابطه با تغییر جنسیت افراد تراجنسیتی بسنده کرد. خمینی در فتوای مشهورش نه تنها لزوم انجام این جراحی را در ید قدرت و تجویز پزشک میداند، که خود نیز پزشکان مرد را به حریم اتاق خوابش راه میدهد. پزشکی میتواند شراب کهنه را در صورت بهبود درد و رنج بیمار، حلال کرده و محرم و نامحرمی را برای لحظهای هم که شده تعلیق کند. آیا این پزشکی قدرتمند توان این را دارد که به سیاستهای اقتصادی را نیز شکرپوش کرده و به هضم آن از سوی مخاطبان کمک کند؟
آغاز این روند معلوم نیست. اما احتمالا از همان دهه ۱۳۷۰ این شکرپوش کردن سیاستهای نئولیبرال شروع شد. در ابتدا نام آن را سیاستهای تعدیل اقتصادی گذاشتند. تعدیل از هم خانوادههای عدالت و عدل است. در دل خود معنای میانه روی را پنهان کرده است. گویی در این سیاستهای اقتصادی قرار نیست تندرویهای پیشین تکرار شود. رتوریکی که دولت اول هاشمی سخت تلاش داشت در عرصه فرهنگ و سیاست نیز آن را جا بیندازد. اما هیچ کس معنای واقعی اعتدال و میانه روی را از ساکنان اسلامشهر و کوی طلاب مشهد و حاشیههای قزوین نشنید. چون طنین گلولهها جایی برای صدای اعتراض این فرودستان نگذاشته بود.
اما این پایان ماجرا نبود. پزشکی ایران که از قید و بند ژنریک و بیمههای پایه جسته بود و برای خودگردانی و آزادسازی خیز برمی داشت، به کمک دولتمردان آمد. سیاستهای تعدیل در گفتمان پزشکی معادلهایی قدرتمند یافتند. همه میدانند که چاقی در پزشکی امری مذموم است. چاقی با تعاریف جدید خود یک بیماری است. چاقی معادل کندی و نفس نفس زدن است. این چربیهای اضافه را باید با رژیمهای سخت و شربتهای ناگوار آب کرد. اگر رژیم غذایی سخت جواب ندهد، پزشکان چارهای جز دست به چاقو بردن ندارند. پزشکان صلاح و خیر بیمار را میخواهند. پزشکان صاحب صلاحیت و توانمندی هستند. بیمار باید اندکی سختیهای رژیم و جراحی را تحمل کند تا فردای شادمانی را به چشم ببیند وگرنه مرگی ناگزیر در پی است! کور است کسی که این را نمیبیند و جرات مخالفت دارد!
دولتمردان و اتاقهای فکر و نئولیبرالهای نشسته در رسانههای جمعی از این گفتمان بهره گرفتند. دولتها بزرگ و چاق و از نفس افتاده معرفی شدند. آنها باید رژیم چربی سوزی میگرفتند. چربیهای اضافه آنها باید دور ریخته میشد. دولتها باید چابک و راهوار میشدند. پس اخراج کارمندان اضافه، خصوصی سازی و برون سپاری مشروع و معتبر است و در راستای چابک سازی! یارانههای پیدا و پنهان باری هستند بر دوش دولت. چربی اضافهای هستند که آنقدر کهنه و مانده شده که دیگر نمیتوان آن را با روشهای معمول آب کرد. پس باید شربتهای تلخ و قرصهای چربی سوز تجویز کرد. اضافه شدن قیمتها تلخ است اما برِ شیرین دارد. در عوض با یک دولت چابک و سریع روبه رو خواهیم بود. اگر بیمار از فرط چاقی روبه موت باشد و قدرت تحرک نداشته باشد، دیگر چارهای نیست که باید جراح دست به چاقو شود و چربیها را ببرد. البته که برداشتن یارانهها سخت است اما همه باید به این جراحی تن بدهند چون اقتصاد دولتی در حال مرگ است! پزشک (در این جا مغز اقتصادی دولت) خیر و صلاح همه را میخواهد. پس چارهای ندارد که راه حلهای سخت را برگزیند و برای بیمار نسخه بپیچد. این گونه است که نئولیبرالیسم شکرپوش به قابلگی پزشکان متولد میشود و با فریاد کر کننده خود راه گفتمانهای رهایی بخش را سد میکند.
آن وقت کسانی که در خیابان به اعتراض مشغولند را میتوان ابله نامید. میتوان بی بصیرت خواند. میتوان بیماری ناآگاه دانست که خودش از خوبیهای عملی که برایش انجام میشود خبر ندارد… این گونه است که ماشینِ سرکوب دلیلی منطقی برای پاکسازی خیابان دارد. آنها هم دستیار جراح هستند. آنها هم دارند به جراحی کمک میکنند که خیر بیمار را میخواهد و اگر بیمار نفهم خیر و صلاح خود را تشخیص نمیدهد، با کمک تفنگ ساچمهای و گاز اشک آور آن را باید به او حقنه کرد…اینگونه است که از دی ماه به آبان میرسیم و از آبان به اردیبهشت و دوره میکنیم شب و روز را…