گفتگو با بانو عشرت‌آغا احکامی (مؤید قرشی)

محمد معین‌فر (سردبیر مجله باغ خبوشان) ـــ 

همکار گرامی جناب محمد معینفر، نویسنده، پژوهشگر، ادیب و سردبیر مجله وزین و ارزنده «باغ خبوشان»، محبت کرده و به مناسبت صدویکمین سالگرد تولد خانم عشرت مؤید قرشی (احکامی)، مادر، همسر، دبیر و فعال امور فرهنگی و اجتماعی، گفتگویی انجام دادند که دریغم آمد آن را چاپ نکنم و یادی از کهنسالان فعال کشورمان نکرده باشم.

شاهرخ احکامی

به نام حضرت دوست. درود بر شما و خاندان محترم و بزرگتان. 

خانم احکامی لطفاً بفرمایید دوران کودکی، نوجوانی و جوانی شما چگونه گذشت؟

من در سال 1301 در قوچان در خانواده روشنفکر و باسوادی متولد شدم. پدرم پزشک بود، مجید مؤید قرشی، معروف به میرزا آقا، از فرزندان حاج میرزا حسن حافظ‌الصحه، نصرت‌الحکما که در قوچان به طبابت اشتغال داشتند. طبابت از قدیم در خانواده پدری موروثی شده بود. پدرم یکی از مالکین بزرگ قوچان بود. او بین خانواده‌های قوچان از احترام و اعتماد زیادی برخوردار بود. پدرم حدوداً در سال ۱۳۴۱ در سن هشتاد سالگی وفات یافت. و مادرم بی‌بی جان از سربداران سبزواری بود و خواندن و نوشتن نیز می‌دانست.

من دو خواهر و سه برادر داشتم. برادر بزرگم احمد مؤید قرشی مهندس مکانیک بود. برادر دوم‌، دکتر محمود مؤید قرشی چشم پزشک بود. مهندس احمد و دکتر محمود مؤید قرشی اولین قوچانی‌هایی بودند که وارد دانشگاه تهران شدند و از آ‌ن دانشگاه فارغ‌التحصیل شدند. برادر سوم‌ هم، سعید مؤید قرشی دبیر تاریخ و جغرافیا در دبیرستان‌های قوچان و مشهد بود.

خانم احکامی نکته جالبی را به خاطرم آوردید. سربداران نام نهضتی از تبارایرانی با اتکا به مذهب شیعه دوازده امامی است که در قرن هشتم خورشیدی به رهبری شیخ خلیفه و مریدش شیخ حسن جوری علیه ظلم و دفع ظالمان در باشتین سبزوار علیه حاکمان مغول قیام و خراسان را فتح کردند. داستان جالبی است.  چندی پیش خاطره جالبی از شیخ حسن جوری با عنوان «مرا عاشقی آموز»، درباره رهبر نهضت سربداران خواندم. بسیار جالب بود و نشان میداد که این سربداران از کدام تبار بودند.

 بگذریم. علت وقفهای که شما در زمان تحصیل داشتید چه بود؟

من کلاس نهم را داشتم و حدود شش ماه بیکار بودم. در همان زمان پیگیر شدم، گفتند در حال آموزش تعدادی ماما هستند که من هم در آن کلاس‌های آموزشی ثبت‌نام کردم. شش ماه آموزش دیدم اما در زمان دوره عملی رغبتی به تماس با بیماران نداشتم، به همین خاطر پدرم توصیه کرد تا معلم شوم.

خانم احکامی شما یک دورهای دانشجو بودید و در بین استادان شما استاد شاخص و شناخته شدهای وجود داشت به نام دکتر شریعتی، که به نوعی رهبر انقلاب بودند و شما دانشجوی ایشان بودید. درباره آن دوران اگر خاطراتی دارید بفرمایید و اینکه نسبت به دکتر شریعتی چه حسی داشتید؟

من به مشهد رفتم و امتحان دانشسرا را دادم. بعد از  گذراندن دوره دوساله دانشسرا، باید معلم روستا می‌شدم.

در درس جبر و مثلثات ضعیف بودم. آقای بزرگ‌نیا، پدر ریاضی ایران، به عنوان معلم خصوصی جبر و مثلثات به خانه می‌آمدند، اما باز هم در این درس ضعیف بودم و آن دو سال را چهار ساله به پایان رساندم.

ششم ادبی را در مشهد با ششمی‌ها امتحان دادم و قبول شدم. همان موقع، خودم مدیر دبیرستان دخترانه قوچان شده بودم…

بعد برادرم دکتر محمود مؤید قرشی گفت که باید در کنکور شرکت کنم. من هم در رشته جغرافیا در دانشکده ادبیات ادامه تحصیل دادم.

استاد ما در دانشکده دکتر علی شریعتی بود. از قبل هم با دکتر شریعتی دوستی داشتیم. دکتر شریعتی وقتی در دانشگاه فردوسی شروع به درس دادن می‌کرد، دانشجویان از تمام نقاط مشهد جمع می‌شدند تا از بیاناتش استفاده کنند. من یکی از بهترین‌ شاگردهای دکتر بودم و در تمام سمینارهایی که برگزار می‌شد همراهش بودم. از تمام صحبت‌هایش نت‌برداری می‌کردم…

من بی‌نهایت دکتر را دوست داشتم. چون تمام حرف‌های دکتر از روی راستی و صداقت و درستی بود و چشم‌هایش را بر روی دنیا بسته بود. در آن زمان  پدرم خانه‌ای در نزدیکی حرم داشت به نام کوچه حوض مندلی خان، پدرم به آخوندهایی که وضع مالی بدی داشتند خانه و پول می‌داد.

در نهایت پدرم این خانه را به پدر آقای خامنه‌ای داد. آقای خامنه‌ای در همان خانه‌ به دنیا آمد.

خانم احکامی کمی از همسرتان برای ما صحبت کنید، اصلا چطور آقای احکامی همسر شما شد؟

آقای احکامی پسرعمه پدرم بود. از طرفی با برادرم دکتر محمود دوست صمیمی بودند. همسرم مردی مهربان، ساکت و مبادی آداب و مهمان‌دوست بود. پدر خوب و شایسته‌ای هم بود و در تربیت فرزندانش نقش بسزایی داشت.

خانم احکامی، لطفاً ما را با فرزندان تان آشنا کنید… .

من سه پسر به نام‌های شاهرخ و بهزاد (هر دو پزشک) و پیروز (مهندس) و دو دختر به نام‌های سیمین و مینا دارم و ده تا نوه که خوشبختانه همگی با تحصیلات عالی و در کارهای خودشان موفق هستند. همه عروس‌ها و دامادم آدم‌های خوب و مفید برای  خانواده و اجتماع بوده‌اند. مثلا عروس بزرگم ناهید، نه تنها همسری مهربان و مادری شایسته است، بلکه از فعالان اجتماعی و فرهنگی ایرانیان در نیوجرسی است که رژه نوروزی ایرانیان نیویورک به همت او و دوستانش درآن منطقه به مردم آمریکا معرفی شده است و هر سال برگزار می‌شود. عروس دیگرم لاله هم زن نمونه و مهربان و همسری شایسته است و همین‌طور دکتر فریده رحمانی عروس سومم که استاد دانشگاه است. دامادم دکتر رضا فرید حسینی را هم که می‌شناسید، استادی سرشناس و مرد بسیار شریف و خانواده‌دوستی است.

من با داشتن این فرزندان، عروس‌ها و دامادها و نوه‌ها، زن خوشبختی هستم و به وجود تک تک آنها افتخار می‌کنم و خودم را آدم خوش شانسی می‌دانم.

خانم احکامی چه چیزی باعث شد که شغل معلمی را انتخاب کنید؟

در سن هفت سالگی به مدرسه‌ای که در قوچان به همت آقای آقازاده تأسیس شد رفتم. مدیر و معاون آن مدرسه مادربزرگ آقای یزدیان بودند. تا کلاس ششم خواندم. در امتحانات پایان کلاس ششم شاگرد اول شدم. شادروان دکتر قمر آریان هم از همکلاسی‌های من بودند. زبان فرانسه را هم از بچگی در منزل از برادرم محمود آموختم. در سه ماه تعطیلی تابستان به مشهد رفتم و با تجدیدی‌های کلاس نهم امتحان دادم و قبول شدم، یعنی در سه ماه تعطیلی تصدیق کلاس نهم را گرفتم…

من از مامایی و ارتباط با بیماران خوشم نمی‌آمد به همین دلیل از مشهد به قوچان برگشتم و در مدرسه‌ای به نام گوهری که مؤسس آن خانم انیس‌الشریعه آقازاده، همسر شیخ محمدحسن آقازاده قوچانی یکی از فرزندان آخوند ملامحمدکاظم خراسانی که اولین معلم در قوچان بود مشغول به تحصیل شدم. شش سال در آن مدرسه درس خواندم .در واقع من شاگرد مادربزرگ آقای هاشم یزدیان بودم. البته خواهرم قبل از من در آن دبستان تدریس می‌کرد. همان دبستان مختلط بعد از چند سال به دبیرستان دخترانه هفده دی تبدیل شد و آن موقع بود که من در آنجا مشغول تدریس شدم و بعد از مدتی مدیر همین دبیرستان  شدم. در این دبیرستان سه رشته ادبی و طبیعی و خانه‌داری درس داده می‌شد. رشته خانه‌داری را خودم اداره می‌کردم.

من از اداره فرهنگ درخواست کردم که معلمان این مدرسه فقط مرد باشند. یکی از آن دبیران آقای ابوالقاسم بزرگ‌نیا بود که در سال‌های اخیر به لقب «پدر آمار» ایران موسوم شد. دیگری آقای ابراهیم عابدی دبیر علوم اجتماعی، و آقای صادق‌زاده دبیر ریاضی، و آقای خسروانی رئیس دبیرستان بودند، خانم کریم‌زاده دبیر ورزش و … یادم می‌آید که نخست وزیر وقت دکتر اقبال برای بازدید آمده بودند و با دیدن کارهای ما برای همه همکاران تقدیرنامه‌های زیادی فرستادند.

خانم احکامی چه شد که به فکر کنکور و دانشگاه افتادید؟

توصیه برادرم بود که به دانشگاه بروم. برادرم مرا برای کنکور ثبت‌نام کرده بود. من با دخترم سیمین هم‌زمان در کنکور شرکت کردیم و با هم آزمون دادیم. من رشته تاریخ قبول شدم. دو بار در کنکور دانشگاه مشهد شرکت کردم و هر دو بار قبول شدم و بار دوم در رشته جغرافیا به تحصیل پرداختم.

خانم احکامی یکی از کارهایی که شما تا آن زمان انجام دادید تشکیل سازمان زنان بوده، درباره تشکیل این سازمان کمی صحبت کنید؟ چه چیزی باعث شد که به این فکر بیفتید؟ نوع فعالیتهاتون چه بود؟

من و چند نفر دیگر برای تشکیل یک دفتر از شعبه‌های سازمان زنان در قوچان تصمیم گرفتیم که در قوچان هم فعالیتی برای آموزش زنان و خانواده‌ها داشته باشیم. سازمان زنان یک موسسه آموزشی بود برای زنان. من هم قصد داشتم در این سازمان، زنان باسواد شوند و با تمدن روز بشریت آشنا گردند.

این سازمان چه تعداد عضو داشت؟

تقریبا حدود ده نفر.

خانم احکامی چه شد که شما به عنوان مادر نمونه انتخاب شدید؟

به خاطر فعالیت‌های آموزشی و اجتماعی ام، در سال 1356 آقای ولیان استاندار خراسان، مرا به عنوان مادر نمونه خراسان انتخاب کرد. بعد از خراسان قرار شد یک نفر به عنوان نماینده زنان خراسان به تهران برود، اما من از رفتن به تهران منصرف شدم.

یکی از کارهایی که شما در دوران معلمیتان با دانشآموزان انجام میدادید کار تئاتر بوده. نمایشنامه تهیه میکردید و اجرا میکردید. آیا خودتان هم در نمایش بازی میکردید؟

خیر، فقط با دانش‌آموزان کار می‌کردیم و از آنها مراقبت می‌کردیم تا مشکلی پیش نیاید.

آیا نمایشنامه را هم خودتان مینوشتید؟

خیر، پیس را آقای اسماعیلی می‌نوشت و خود دانش‌آموزان با استعداد بودند و همکاری می‌کردند

خانم احکامی در جایی از گفت وگوی چند سال پیش، شما اشارهای کردهاید که عمهای داشتید به نام «بی بی آغا قرشیه» که شاعر بوده و دیوان شعری هم داشته است. آیا نمونهای از آن دستخط و شعر ایشان را دارید که به ما ارائه کنید؟

عمه من شاعر مذهبی‌ایی بود. بیشتر در مدح ائمه و بعضی وقت‌ها هم شعر اجتماعی می‌گفت. یکی دو نمونه از سروده‌های عمه‌ام را تقدیم شما خواهم کرد.

خانم احکامی در طول این یک قرنی که به عنوان زن نمونه، مادر نمونه، معلم نمونه زندگی کردید، و سرد و گرم روزگار را کاملا چشیدید. زندگی تلخی و شیرینیهای بسیار داشته و دارد. لطفاً شیرینترین و تلخترین خاطرهتان را برای ما تعریف کنید؟

بهترین خاطراتم، در طول این صد سال زندگی، به دنیا آمدن فرزندان و بچه‌هایم بوده، هر وقتی ‌که فرزندی به ‌دنیا می‌آمد کار مدرسه را تعطیل می‌کردم و برای تدریس به مدرسه نمی‌رفتم. به ویژه برای فرزند اولم که به دنیا آمد، تا چهار سالگی‌اش به مدرسه نرفتم، یعنی بعد چهار سال به اداره فرهنگ رفتم و تقاضای برگشت به کار دادم.

و تلخترین خاطرات در این صد سال از نظر شما چه بوده؟

درگذشت هر یک از عزیزانم برای من خاطره تلخ است. اما فوت برادرم دکتر محمود مؤید قرشی تلخ‌ترین خاطره است زیرا او بسیار مهربان، دلسوز و خیّر بود. یادم می‌آید که: «روزنامه ستاره طوس در شماره هشتم مورخ ۲۹ بهمن ماه ۱۳۴۵ درباره درگذشت برادرم چنین نوشته بود که بعضی از محققان بارها آن را چاپ کرده‌اند:

 «استادی ارجمند، مردی پاک‌سرشت و پزشکی خدمتگزار درگذشت. او انسان بزرگی بود، مردی بود قابل ستایش و شایان تقدیر، نمونه پاکی و پاک دامنی، مظهر متانت و بردباری، دنیای او دنیائی بود لبریز از وظیفه‌شناسی و خدمتگزاری.

عظمت روح و علو طبع، او را واقعاً انسان ممتازی ساخته بود. همه همکاران او، همه شاگردان او، و بالاخره همه کسانی که او را می‌شناختند و بر سرشت پاک و سجایای اخلاقی و شخصیت معنوی او آگاهی داشتند در مرگ او اشک ریختند، و از فقدان جانسوزش عمیقاً اندوهگین شدند. او استادی بود که تا دم واپسین حیات، جان در کف در راه انجام وظیفه فداکاری کرد، هیچیک از استادان دانشگاه پزشکی هرگز او را فراموش نخواهند کرد… »

شما به مصر و هند و انگلستان و آمریکا و چند کشور دیگر سفر کردهاید.

بله. علاقه زیادی داشتم تا شب‌های رود نیل، قاهره، مصر و … را از نزدیک ببینم، به همین دلیل هم به سمینارهای علمی می‌رفتم و هم سیاحت می‌کردم.

خانم احکامی بفرمایید که با این تجربه صدساله، امروز چه پیامی برای جوانان این روزگار و تمام کسانی که از شما و نزد شما آموختند، دارید؟

من توصیه می‌کنم، مردم بردبار و صبور ما، به خصوص جوانان با شهامت و شجاعت زیر بار  زور و دستورات ناحق نروند و با ظلم و زورگویی مبارزه کنند و  صداقت و صفا و دوستی و نیکی را پیشه سازند. همین…

خانم احکامی بنده به نمایندگی از طرف هیئت تحریریه فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان به خاطر اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما قرار دادید و این گفت وگوی صمیمانه را با ما داشتید از شما بسیار سپاسگزاری میکنم و برای شما آروزی سلامتی دارم و امیدوارم همچنان شاد و تندرست باشید.

تا گفت وگوی سال بعد شما را به خداوند میسپارم.

ایدون باد. بدرود