سخنی درباره حکومت‌ها و یا دودمان‌های غیرایرانی

متن سخنرانی دکتر شاهرخ احکامی 

در بنیاد فرهنگی دماوند، تاریخ۲۴ جولای ۲۰۲۲ ـــ

شرح حالی فشرده

دکتر شاهرخ احکامی در شهر قوچان به دنیا آمد و دورۀ دبستان و دبیرستان را در آن شهر و در مشهد به پایان رسانید. وی سپس وارد دانشکدۀ پزشکی دانشگاه تهران شد و دانشنامۀ پزشکی خود را از آن دانشگاه دریافت داشت. در سال آخر پزشکی برای دیدن دوره‌ای در رابطه با بیماری‌های عفونی که در دوران دانشجویی موضوع تحقیق و پژوهش او بود به پاریس اعزام شد. پس از دریافت دانشنامه پزشکی، در حین گذراندن خدمت نظام، آزمایشگاه تحقیقاتی بیماری‌های انگلی را در پادگان سلطنت‌آباد که مورد بازدید محمدرضاشاه قرار گرفت دایر کرد و هم‌زمان مسؤولیت انتشار نشریه انگل‌شناسی را نیز عهده‌دار شد.

دکتر احکامی سپس برای تحصیلات تخصصی در رشتۀ زنان و مامایی عازم انگلستان شد، ولی چندی بعد برای تکمیل تحصیلات خود به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا موفق به دریافت دانشنامۀ تحصصی خود در این رشته شد و طبابت در رشتۀ تخصصی‌اش را در شهر پَسِیک نیوجرسی آغاز کرد که تا به امروز ادامه دارد.

دکتر احکامی در ایام تحصیل در دبیرستان یک روزنامۀ دیواری تهیه می‌کرد و آرزو داشت روزی بتواند مجلّه‌ای با روی جلد رنگی و کیفیت مرغوب مانند مجلّۀ تایم منتشر کند. او با وجود اشتغال وقت‌گیر و سنگین پزشکی خود سرانجام در سال 1375 (1996) این آرزو را با انتشار فصل‌نامۀ دو زبانۀ «میراث ایران»(Persian Heritage)با همان کیفیتی که می‌خواست جامۀ عمل پوشاند و تا کنون صد و پنج شماره از آن بدون وقفه انتشار یافته است. رسالت این فصلنامه

همانگونه که از نام آن پیداست ترویج فرهنگ ایران است و دورۀ بیست‌وچند سالۀ آن در برگیرندۀ مجموعۀ با ارزشی از مقالات عمیق و پژوهشی در این زمینه توسط استادان و صاحبنظران بر جسته است.

دکتر احکامی در کار حرفه‌ای خود از طبیبان برجسته و صاحب نام است، اما آنچه که به شخصیت وی برجستگی ویژه داده و او را در جامعۀ برون مرزی ایرانیان به چهره ای شاخص تبدیل کرده است، فعالیت گسترده‌اش در عرصۀ فرهنگی و اجتماعی است.

درود

دوستان و بینندگان گرامی، مطلبی را که امروز می‌خواهم برایتان بیان کنم، درباره حکومت‌ها و یا دودمان‌های غیر ایرانی است که در ایران حکومت کرده‌اند. با وقت محدودی که داریم، چاره‌ای نیست تا جایی که زمان اجازه دهد به اختصار نکاتی را یادآور شوم. اصولاً اگر به تاریخ کهن ایران تا به امروز بنگریم به دوره‌های زیر  برمی‌خوریم:

  1. از دوران دیرینه سنگی ایران تا ۸۰۰۰ سال پیش از میلاد تا منائیان  ۱۲سلسله وجود داشتند (۱۲۴۶۲ سال).
  2. دوران باستان کلاسیک شامل 17 سلسله است که مهم‌ترین آنها مادها، هخامنشیان، امپراتوری سلوکی، اشکانیان، و ساسانیان می‌باشند.

دوران میانه، از خلافت راشدین تا حکومت آق‌قویونلو 45 سلسله که مهم‌ترین آنان خلفای عباسی، سامانیان، صفاریان، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان، و تیموریان می‌باشند.

دوران معاصر اولیه 4 سلسله از ایران صفوی تا ایران زندی که شامل صفویه، افشاریه و زندیه می‌شود. و بالاخره دوران معاصر شامل 4 سلسله: ایران قاجاری، پهلوی، دولت موقت ایران و بالاخره جمهوری اسلامی می‌باشد. (البته این دو  آخری سلسله و دودمان  نیستند.)

زبان برگشاد اردشیر جوان

که ای نامداران روشن روان

کسی نیست زین نامدار  انجمن

ز فرزانه و مردم رای‌زن

که نشنید کاسکندر بدگمان

چه کرد از فرومایگی در جهان

نیاکان ما را یکایک بکشت

به بیدادی آورد گیتی به مشت

اسکندر مقدونی که سلسله هخامنشیان را برانداخت، پس از مرگش قلمرو سیاسی او بین سردارانش تقسیم شد و ایران به سلوکوس رسید. با روی‌ کار آمدن سلوکوس در ایران و تشکیل حکومت، جانشینان او به سلوکیان شهرت یافتند. سلوکیان مدت 248 سال بر ایران حکومت کردند. 60 سال اول تمامی قلمرو ایران زیر نفوذ آنها بود و بعد از آن به مرور با گسترش قلمرو پارت‌های اشکانی سلوکیان از بین رفتند. سلوکوس شهری در نزدیکی بابل برای خود ساخت و آن را به عنوان پایتخت خود سلوکیه نامید. او در ساخت این شهر غنائم فرهنگی و معماری یونان را که به فرهنگ هلنی شهرت داشتند، پیاده کرد. بعدها در نزدیکی شام نیز شهری بنا کرد به نام انطاکیه و پایتخت خود را به آن شهر منتقل کرد. (سلوکی‌ها BC312) از کشورگشایی‌ها و خرابی‌ها و کشتار این سلسله‌ها جز چند نکته‌ای چشم‌پوشی می‌کنیم و در تأثیر فرهنگی و هنری و معماری آنان و آمیختن و سازش با ایرانیان و فرهنگ و آداب آنان بیشتر سخن می‌گوییم. سلوکیان به عقاید ایرانی‌ها به دیده احترام می‌نگریستند. مکان و محل زیست نداشتن خداوند، اعتقاد به جاودانگی روح، راستگویی و اعتقاد آنها به بهشت و دوزخ برای مقدونی‌ها جذاب بود. پادشاهان سلوکی با خاندان‌های شاهی ازدواج کردند تا علاوه بر مستحکم کردن جای خود از فرّه ایزدی که شرط اصلی حکومت در ایران بود برخوردار شوند. با وجود تسلط فرهنگ و اعتقادات یونانی که با عنوان فرهنگ هلنی به کار می‌رفت، دین زرتشتی، دین اکثریت مردم ایران در دوران سلوکی بود. سلوکیان برای رضایت ایرانی‌ها، خدایان خود را با خدایان محلی یکی کرده و زئوس را برابر با اهورامزدای ایرانیان می‌دانستند. در دوره سلوکی به فرهنگ حاکم بر ایران  که از فرهنگ و معماری ایرانیان گرفته شده بود، فرهنگ هلنی می‌گفتند. سلوکی‌ها در ایران، شهرهای زیادی را بنا کردند. شهرهای سلوکیه، دوراارپوس، انطاکیه و لائودیسه که طبق معماری و فرهنگ هلنی ساخته شد. و در آن معابدی برای زئوس و آرتمیس بنا شد. در حفاری‌هایی که در تپه‌های شرقی و شمالی کنگاور صورت گرفته، نشان می‌دهد بخشی از این مکان از پایان دوره هخامنشی، محل دفن اموات بوده است و سلوکیان از این مکان برای دفن اموات خود استفاده می‌کردند و  اجساد را در تابوت‌های سفالی  می‌گذاشتند. در بلخ شهری به نام آی خانم در عصر سلوکیان ساخته شد. برخی آن را به دوره اسکندر و برخی به سلوکوس نسبت می‌دهند. لوح نهاوند از کتیبه‌های سلوکیان در نهاوند، در جاده بین بابل و اکباتان، به ۱۹۳ پیش از میلاد تعلق دارد و بیانگر تمرکز سلوکیان در منطقه مادها است.

کتیبه شوش: متن این کتیبه‌ها، یونانی و متعلق به آپولون و آرتمیس هستند که هر دو در آنجا ستایش می‌شدند. پیکره هرکول در بیستون کرمانشاه است. این مجسمه به‌صورت لمیده در حال حفاظت از جاده ابریشم است. سلوکیان در زمان حکومت خود بر ایران با غالب کردن فرهنگ یونانی در معماری ایران سبب شدند که فرهنگ ایرانی دوره هخامنشی کم‌رنگ شود (زهرا آذرنیوش، کجارو).

محمد شهبازی می‌گوید: ایرانیان فرهیخته عناصر اخلاقی، فلسفی و کلام میراث هلنی و ملل گوناگون از جمله یهودیت را گرفتند و با مهارتی بی‌نظیر و اندیشه‌ای ناب آن را بومی خود کردند چنانچه از هلنیسم جز در دالان‌های تاریخ، چندان اسم و رسمی نماند. عباسیان از حاکمان دوران میانه هستند. در زمان منصور از کوفه به بغداد در نزدیکی تیسفون پایتخت باستانی‌ شاهنشاهی ایران منتقل شد. انبار پس از کوفه، بر کرانه فرات در شمال عراق توسط ابوالعباس پایتخت شد. انبار دارای گروه‌های تندرو بود.  منصور شهر بغداد را در سال ۱۴۵ ق بنیان نهاد و به عنوان پایتخت برگزید، شهری که از سرزمین پیشین امویان تا شام دور بود و به ایران نزدیک. در دوره عباسیان کانون ثقل امپراطوری به شرق منتقل شده بود در حالی که امویان گرایش به مدل های معماری بیزانس داشتند، عباسیان از ساسانیان الگوبرداری می کردند حتی نقشه مدور پایتخت جدید بغداد احتمالاً تقلیدی از شهر سلطنتی ساسانی فیروزآباد در فارسی بود.

در دوران عباسی دیوان‌سالاران ایرانی نظیر خاندان برمکی قدرت امپراتوری اسلامی را به دست گرفتند که همین مسئله باعث شد تا نقش مسلمانان غیرعرب در امت اسلامی افزایش پیدا کند. در این دوره طبقه حاکم سنت‌های ایرانی را پذیرفتند، به پشتیبانان هنر و دانش تبدیل گردیدند (Canfield Robert L. (2002) turko-Persia in Historical perspective, Cambridge university. 978-0-521-52291-5 press. P.5. ISBN) و بغداد به مرکز جهانی علم، فرهنگ، فلسفه و نوآوری بدل شد. به همین دلیل دوره عباسی به دوران طلایی اسلامی مشهور است.

تازی و ترک و مغول و ترکمان

جمله بریدند از ایران امان

نای ببستند به مرغ سحر

بال شکستند ز طاووس نر

دوران خلفای عباسی و دوران طلایی اسلام با حمله مغول‌ها و سقوط بغداد در ۱۲۵۸، در زمان حمله هلاکوخان، به پایان رسید. (Holt Peter M (1984)“Some observation the Abbasid Caliphate Cairo) روی‌هم‌رفته ۵۰۸ سال خلافت عباسی حکومت کرد. در دوان عباسی مسلمانان غیرعرب شیوه‌های نگرش و رسوم پیشین خود که مغایرتی با اصول قرآنی نداشت را نگه داشتند. در مسایل اسلامی پرسمان می‌کردند و آن را با آیین پیشین خود می‌سنجیدند و بحث‌های نوینی را شکل می‌دادند مانند «تفریق میان ذات خدا و صفات او»، «بحث درباره‌ی بهشت و دوزخ»، «اعمال انسان» جنبش اعتزال، (مراد از اعتزال خلوت گزینی، تنهایی و با مردم در نیامیختن است. این مکتب فکری معروف در اسلام طرفدرانش را متعزله می گفتند) برخی دولتمردان عباسی به این جنبش اعتراض داشتند و آن را نوعی آزادی فکری می‌دانستند که به زیان سیاست‌ها و برنامه‌هایشان بود و اصطلاح «زندیق» (یعنی  منتقدان اسلام و خداباوری و مطالعه کنندگان مزدک و مانی و زردشت را که کافر و مرتد می‌دانستند و مجازات آنها مرگ بود) در این عصر تعریف شد.

در نهضت علمی این دوره،  نهضت ترجمه در درجه نخست توسط نیروهایی ایجاد شد که با سلسله اموی مخالف بودند و به دنبال احیای حاکمیت و شکوه ایران قبل از اسلام بودند. گروه‌های ایرانی در خراسان یکی از این نیروها بودند که برای این کار مبارزه کردند. به ‌عنوان بخشی از این تلاش‌ها و در نتیجه‌ تغییرات آهسته‌ زبانی در ایران، اعضای ایرانی جنبش ضداموی از جمله کسانی بودند که برای احیای فرهنگ ساسانی و زرتشتی جنگیدند و از این‌ رو در برابر هرگونه حکومت اسلامی ـ عربی، ترجمه را به‌ عنوان یکی از ابزارهای سیاسی و فرهنگی خویش برگزیدند و بر سابقه ساسانی و بلاغت فرهنگی و مذهبی ضد مقدونی تأکید کردند. تصمیم مهدی (خلیفه عباسی) بخشی از یک استراتژی سیاسی برای حفظ و تحکیم قدرت عباسی در برابر احیای مباحث دکترین ایران قبل از اسلام و ظهور گرایش‌های شدید غیراسلامی میان اعضای دیوانی عباسی بود (مهدی دستور ترجمه طوبیقای، یکی از ۶ کتاب ارسطو درباره منطق را داد). در گزارش‌های مورّخان مسلمان مانند مسعودی، در توصیف سیاست مهدی آمده که مخالف پیروان آموزه‌های مذهبی مرقیونیه (گروهی از  مسیحیان اولیه با اندیشه‌های نزدیک به مانوی‌گرایی بودند که کانون‌شان خراسان بود. مرقیون مؤسس این فرقه و دوگانه‌انگار بودند)، ابن دیصان و مانی بوده است. مهدی دستور داد که متکلمان کتاب‌هایی را علیه این آموزه‌ها بنویسند. در آن زمان برخی از ملت‌های مسلمان احساس وابستگی به قومیت عرب داشتند، ترک‌ها، ایرانیان و رومیان این امر برگرفته از زبان عربی بود حتی غیرمسلمانان و اهل ذمه نیز به عربی شدن گرایش داشتند، مثلاً کنیه عربی برای خود می‌گزیدند. و بالاخره در دوران دست‌نشاندگی خلفا، با فتح بغداد توسط آل بویه در ۳۳۴ هجری قمری شروع می‌شود و تا ۵۹۰ هجری که سلجوقیان در عراقین مضمحل شدند به طول انجامید. هر زمان امرا و سلاطین مقتدر بودند، خلیفه بیشتر یک منصب نمادین به ‌شمار می‌رفت و هر وقت آن‌ها ضعیف می‌شدند، خلیفه قدرت می‌گرفت.

بعد عرب هم نشد این ملک شاد

رسته شد از چاله و در چه فتاد

شد عرب و، ترک به جایش نشست

مست بیامد، کت دیوانه بست

بست عرب دست عجم را به پشت

هرچه توانست از آن قوم کشت

دودمان غزنوی یا غزنویان یک سلسله ترک‌تبار پارسی‌گوی و مسلمان در بخش‌های شرقی ایران بزرگ به ویژه فرارود و خراسان بزرگ بود. شهرت این سلسله، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده ‌است. بنیانگذار این دودمان سلطان محمود غزنوی بود (به خاطر شهر غزنین آنها را غزنویان می‌خوانند). پدران او از غلامان ترک دربار ساسانی در خراسان بودند که به خراسان کوچ کردند. ثروتی که محمود از لشکرگشی‌های هند به غزنی می‌آورد، بسیار زیاد بود و مورخان مثل ابوالفضل بیهقی و شاعرانی مثل فردوسی توصیف درخشانی از عظمت پایتخت و حمایت شگرف فاتح غزنوی از ادبیات ارائه می‌دهند.

نوزایی (رنسانس) زبان، فرهنگ و ادبیات فارسی در دوره ترکان غزنوی در قرن یازدهم میلادی صورت گرفت. (209 سال) دربار امپراتوری غزنوی به دلیل حمایت از ادبیات فارسی چنان مشهور بود که شعرایی همچون فرخی سیستانی برای ادامه فعالیت به نزد آنان سفر کردند. سلطان محمود، غزنی را به مرکز آموزش علوم تبدیل کرد و فردوسی و ابوریحان بیرونی را به دربار خود دعوت نمود. او ترجیح داد که شهرت و جلالش به زبان فارسی ثبت گردد و صدها شاعر پارسی‌گوی در دربار او جمع شدند. وی کتابخانه‌های زیادی از ری و اصفهان به پایتخت خود آورد. با فتح ری و اصفهان به دست سلطان محمود، ادبیات فارسی در آذربایجان و عراق عجم گسترش یافت. غزنویان نوشته‌های تاریخی به زبان فارسی تدوین کردند. تاریخ بیهقی که در نیمه دوم قرن یازدهم نوشته شده‌است، نمونه‌ای از آن است. با فتح شمال هند توسط سلطان محمود غزنوی، فرهنگ و ادبیات فارسی به لاهور راه یافت شد، که بعدها شعرای مشهوری همچون مسعود سعد سلمان در هندوستان پرورش یافتند. لاهور، تحت حکومت غزنویان در قرن یازدهم، دانشمندان پارسی را از خراسان، هند و آسیای مرکزی جلب کرد و به یک مرکز مهم فرهنگی زبان و ادبیات پارسی تبدیل شد.

اگرچه پادشاهان غزنوی و فرماندهان نظامی آنها اصالتاً ترک بودند، ولی از نظر ترویج زبان فارسی و حمایت از شاعران پارسی‌گوی، اهتمام شاهان غزنوی برای گسترش زبان و ادب پارسی، بیشتر از رقبای ایرانی خود یعنی سلسله آل بویه بود که از شعرای عرب تمجید کرده و حامی بزرگ و مروج زبان و ادبیات عربی بودند.

نصف زبان را عرب از بین برد

نیم دگر لهجه به ترکان سپرد

رفته بُد از بین کلام دری

گر نگشودند در شاعری

پادشهانی به خراسان بدند

کز گهر فرخ ساسان بدند

اهل سخن را صله پرداختند

دفتر از اشعاری دری ساختند

از پس ایشان ملکان دگر

جایزه دادند به اهل هنر

ربع زبان ماند از آنان به جای

ورنه نماندی اثری زان بجای

یافت ز فردوسی شهنامه گوی

شاعری و شعر و زبان آبروی

عصر ملوک صفوی زان تبر

؟؟؟؟؟؟

پهلوی اندر همدان و جبال

آذری اندر قطعات شمال

رفت در این دوره به کلی ز یاد

نصف زبان، پاک ز کار اوفتاد

دودمان سلجوقی (آل سلجوق ـ سلاجقه)، عقاب دوسر به عنوان نماد توسط بیشتر حاکمان سلجوقی استفاده می‌شد (از ویکی‌پدیا دانشنامه آزاد). دودمانی از ترکمانان غُز  سنی بودند که در سده‌های پنجم تا ششم هجری قمری با ایجاد یک امپراتوری بر بخش‌های پهناوری در آسیای غربی و آسیای صغیر نظیر ایران، افغانستان، شام (سوریه و فلسطین) و ارمنستان امروزی فرمان می‌راندند. مؤسس این سلسله طغرل بیک نام داشت که خود از نوادگان سلجوق بود و با شکست دادنِ سلطان مسعود غزنوی، در نیشابور به تخت نشست و تحت سلطنت وی، سلجوقیان با ایجاد تسلط سیاسی بر خلافت عباسی در بغداد، رهبری جهان اسلام را به دست گرفتند. سلجوقیان 157 سال حکومت کردند. در زمان سلطنت ملکشاه سلجوقی این قلمرو به اوج قدرت رسید. این محدوده از شرق تا ماوراءالنهر و از غرب تا دریای مدیترانه امتداد یافت. سلجوقیان زبان فارسی را زبان رسمی و درباری قرار دادند و وزیران این دوره به‌ ویژه عمیدالملک کندری و خواجه نظام‌الملک توسی خدمات مهمی به این زبان و عمران و آبادانی شهرها و گسترش فنون و دانش‌ها نمودند.

ملکشاه پسر آلب ارسلان بعد از مرگ پدرش به کمک خواجه نظام‌الملک به سلطنت رسید فراست و دانایی خواجه نظام‌الملک توانست به تمام رقیبان سلطنتی خود از جمله شاهزادگان سلجوقی مدعی غلبه کند. ماندگارترین میراث وی  تنظیم تقویم جلالی است که به نام وی و توسط گروهی از ریاضی‌دانان برجسته‌ زمان او به سرپرستی عمر خیام انجام گرفت. ملکشاه علاقه زیادی به ادبیات، علم و هنر نشان داد. از سلطنت او به خاطر مساجد باشکوه پایتخت خود (اصفهان)، اشعار عمر خیام و اصلاح تقویم (تقویم جلالی) یاد می‌شود. در دوره پادشاهی وی، مردم او از صلح داخلی و بردباری مذهبی برخوردار بودند.

خواجه نظام‌الملک پس از برکناری از صدارت در نهاوند به دست یکی از اسماعیلیان به نام ابوطاهر اوانی در سال 485 هجری کشته شد. البته بنا به روایتی دیگر خواجه نظام‌الملک به دست یکی از غلامان خود و به تحریک تاج‌الملوک که پیشکار ترکان خاتون همسر زیبایی ملکشاه بود با ضربت دشنه کشته شد. ملکشاه نیز در همان سال و تنها سی و پنج روز پس از مرگ خواجه نظام‌الملک، در حالی‌که در بغداد مهمان خلیفه عباسی بود، دچار زردی گردید و زندگی را بدرود گفت.

بنیادگذاری مدارس نظامیه، در بغداد، بلخ، نیشابور، اصفهان و ایجاد کتابخانه‌ها و خانقاه‌ها و مدارس گوناگون از کوشش‌های فرهنگی این دوره‌ است.

نویسندگان و مشاهیری مانند، امام فخر رازی، امام محمد غزالی، ابوالفرج بن جوزی، شیخ شهاب‌الدّین سهروردی، امام‌الحرمین جوینی و … در این روزگار می‌زیستند. زبان فارسی در این دوره رواج کامل یافت و بیشتر پادشاهان سلجوقی در گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و سخن فارسی و تشویق و ترغیب شعرا و نویسندگان فارسی زبان کوشش فراوان کردند. ملکشاه سلجوقی هم اشعار فارسی حفظ داشت و هم خود به فارسی شعر می‌گفت و همچنین طغرل سوم آخرین پادشاه این سلسله شاعر فارسی گوی بوده‌ است. گروهی از شعرای این دوره هم‌چون: امیرالشعرا معزی، انوری و خاقانی و نظامی در شمار استادان و پیشکسوتان بزرگ شعر و ادب فارسی قرار دارند و سخن‌سرایان و نویسندگانی نظیر: ابوالفضل بیهقی، خواجه عبداللـه انصاری، اسدی طوسی، حکیم ناصر خسرو، عمر خیام، سنایی، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی و … . سبک ویژه عراقی در این دوران پدید آمد. آثاری چون کتاب «الابنیه عن حقایق الادویه» در داروشناسی و مفردات دارو، «زادالمسافرین» ناصرخسرو در حکمت نظری و «کیمیای سعادت» غزالی در حکمت عملی به فارسي نوشته شدند؛ زمخشری و شهرستانی، کتب فراوانی به زبان عربی که زبان دینی به شمار می‌رفت تألیف کردند.

نوآوری‌های معماران ایرانی در این دوره از هند تا آسیای صغیر، نتایج و پی‌آمدهای وسیعی در برداشت؛ و هنرمندان در گستره‌ی وسیعی از هنرها، شامل نساجی و سفالگری، عاجکاری، فلزکاری با ویژگی‌های منطقه‌ای آثار ماندگاری را خلق کردند.

ظلم مغول قابل گفتار نیست

شرح وی البته سزاوار نیست

بود مغول جانوری بی‌بدیل

پیش مغول بود عرب جبرئیل

ایلخانان نام سلسله‌ای مغول است که از سال 1256-1335 میلادی به مدت 79 سال در ایران حکومت می‌کردند. لشکریان چنگیزخان نخستین بار در سال 1219 میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان در سال 1227 میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا مرد و در سال 1251 میلادی منگوقاآن (خاقان امپراتوری مغول) با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای به ترتیب به ایران و چین پیروزی‌های مغولان را تکمیل و هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیان نهادند. ایلخانان یعنی بزرگان محلی و منظور از این عنوان، آن بوده است که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به خاقان برساند و این احترام همیشه از طرف ایلخانان ایران رعایت می‌شده است. هلاکوخان به کار اسماعیلیان (166 سال) پایان داده و حکومت عباسیان را منقرض کرد. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان، خود را مسلمان نامیده و نام‌های اسلامی برگزیدند.

در قتل فرستاده چنگیز به ایران و گریزناپذیری جنگ می‌خوانیم که چنگیزخان تجارت با شاه خوارزم را وسیله‌ای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت. به‌طوری‌که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح‌آمیز اعلام نمود. در جریان سفر هیئت پانصد نفره بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتل‌عام همگی این تجار و سوءتدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب‌ناپذیر ساخت. در ابتدا این کاروان بازرگانانی توسط حاکم شهر اترار در مرزهای شرقی امپراتوری خوارزمشاهیان به ظن جاسوسی مورد حمله قرار گرفته و دستگیر شدند. سپس چنگیز خان سه سفیر شامل دو مغول و یک مسلمان به درگاه علاءالدین محمد خوارزمشاه فرستاد با درخواست آزادی کاروان بازرگانان مغول و نیز قتل حاکم اترار به عنوان تنبیه. پادشاه دو سفیر مغول را سر تراشید و سر از گردن سفیر مسلمان جدا کرد و سر وی را به همراه دو سفیر مغول به نزد چنگیزخان بازگرداند. از طرفی خان مغول که از سوء رفتار سلطان خوارزم به خشم آمده بود در سال ۱۲۱۷ میلادی، به ایران لشکر کشید. طوری که یورش وحشیانه مغول، فرار مفتضحانه سلطان از مقابل وی، و رفتن از شهری به شهر دیگر را به‌دنبال داشت. ویرانی این تهاجم را چند برابر کرد. مغولان به هر دیار که وارد می‌شدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادی‌ها می‌پرداختند. به نحوی که در کوتاه مدتی ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال‌الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیزخان جلوگیری کند. ده سال حضور این قوم مهاجم، بخش‌های عظیمی از ایران را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در سال ۱۲۲۷ میلادی درگذشت و فاجعه عمیق انسانی را در پس این حادثه باقی گذاشت.

چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاکوخان دوباره به ایران آمدند. اما این گروه برخلاف اعقاب خویش چنگیزخان، تفاوت بسیاری داشتند و از غارتگری و وحشی‌گری عهد چنگیز، به مراتب معتدل‌تر و مجرب‌تر به نظر می‌رسیدند. هلاکو در سر راه خود، پل‌ها و گذرگاه‌ها را بازسازی کرده و با تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، بایستی بساط خلافت عباسیان و اسماعیلیه را براندازد و آنها بایستی به جای کشتار و تخریب بیهوده و بی‌نقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبه مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران به‌شمار می‌آمدند، بردارد. در سال 635 شمسی با سقوط قلعه الموت دولت خداوندان الموت به پایان راه رسید. از سوی دیگر خلیفه عباسی، علی‌رغم کوشش‌هایی که در ترساندن مغولان از عواقب شوم درافتادن با خاندان عباسیان انجام داد. با محاصره تختگاه عباسیان، مستعصم خلیفه ناچار به اردوگاه هلاکو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد. خلیفه و اولادش نیز با عده کثیری از رجال دولت به قتل رسیدند و به عطا ملک جوینی، که از والیان مسلمان بود، امارت بغداد و عراق سپرده شد.

هلاکو در آبادی ویرانی‌هایی که لشکرکشی‌های او، موجب آن شده بود، اهتمام ورزید. به‌طوری‌که تعدادی ابنیه از جمله معبد بودایی در خوی، قصری در دامنه جبال آلاغ و رصدخانه‌ای در مراغه ساخت.

دودمان ایلخانی زندگی چادرنشینی را برتر می‌شمردند و تا نیمه دوم سده هفتم/سیزدهم جز بناهای معدودی از معماری غیرمذهبی، دست‌آوردی در معماری نداشتند. بناهایی که آنها در پایتخت‌های خود مراغه، تبریز، بغداد و سلطانیه بنا نهادند، بعدها از زلزله، یورش‌ها و دوره‌های متوالی اشغال مصون نماند. در دوره ایلخانان مجموعه‌ای از انواع بناها، قالب‌ها، مصالح و فنون معماری ادوار پیشین ایران را به ارث بردند و در این دوره مساجد جامع با شکل کهن خود یعنی صحن چهار ایوانی در چهار جهت و گنبدخانه در سمت قبله به کمال خود رسید و این نقشه در انواع بناهای مذهبی از جمله مدرسه، خانقاه و بناهای غیرمذهبی مثل کاروانسراها به کار می‌رفت. در این دوره، آجرکاری، گچ‌بری، کاشی معرق و سفال‌های لعاب‌دار و مقرنس‌کاری که با گچ و تخته ساخته می‌شدند. در ضمن بناهای منفرد در مجتمع‌های یادمانی به گرد هم آورده می‌شدند و به این مجموعه بناها که اغلب پیرامون مقبره‌ی بانی مجتمع یا فردی محترم پدید می‌آمد، اَرسَن می‌گویند. در این دوران علاقه به عمودیت بنا با حس ظریفی از فرم ترکیب‌یافته و در مدخل‌های تزیینی بناهای سترگ همراه با دو مناره‌ی سر به فلک کشیده، جلوه پیدا کرده ‌است. آجر پخته همچنان از مصالح عمده‌ی بناسازی بود. در این دوره رنگ اهمیت ویژه‌ای داشت؛ داخل بنا را با آجرهای لعاب‌دار می‌پوشاندند و بیرون آن را با کاشی تزئین می‌کردند و از گچ‌بری منقوش هم بهره می‌گرفتند.

یکی از نخستین اقدامات ایلخانان پس از فتح بغداد، تأسیس رصدخانه‌ای در مراغه، پایتخت تابستانی آنها در شمال غرب ایران بود. بنای این رصدخانه در بالای تپه‌ای در پانصد متری شمال شهر، در سال ۱۲۵۹ میلادی شروع شد. کاوش‌های باستان‌شناسی در این نقطه شانزده واحد معماری را مشخص کرده‌است. از جمله یک برج مرکزی، یک کارگاه ریخته‌گری برای ساخت ابزار و وسائل نجومی، پنج برج مستقل و چند بنای بزرگ. جای وسیع و کیفیت مواد به کار رفته در رصدخانه مراغه مثل سنگ، آجر پخته و کاشی‌های لعاب‌دار و زرین‌فام نشان‌دهنده‌ی اهمیت اخترشناسی و اخترگویی در نزد مغولان شمن باور است.

در حکومت ایلخانان دو نتیجه مهم برای نقاشی ایران داشت: یکی انتقال سنت‌های هنر چینی به ایران که منبع تازه‌ای برای نگارگران شد؛ و دیگری بنیان‌گذاری نوعی هنرپروری که سنت کار گروهی هنرمندان در کتابخانه ـ کارگاه سلطنتی را پدید آورد. در محیط فرهنگی جدید فعالیت نقاشان در عرصه کتاب‌نگاری وسعتی قابل ملاحظه یافت. کوشش آنان بیش از پیش معطوف شد به حل مشکل ناهمخوانی سنت‌ها و تأثیرات مختلف هنری و بلندپروازی یا علاقه‌مندی حامیان نیز آنان را در رسیدن به این هدف یاری کرد. تداوم این وضع در زمان اینجوریان، مظفریان و جلایریان، به شکل‌گیری یک سبک نومایه در نگارگری ایرانی انجامید. کتاب‌نگاری در زمینه علمی و تاریخی رونق گرفت. برخی متون قدیم چون شاهنامه فردوسی نیز به سفارش آنان بازنویسی و مصور شد. کارگاه‌های تولید نسخه‌های مصور عمدتاً در مراغه و تبریز (پایتخت غازان خان) قرار داشتند. یکی از محصولات کارگاه تبریز، یک شاهنامه مصور بزرگ اندازه بود که امروزه به نام کسی که آن را در اوایل سده بیستم تصاحب کرد، به شاهنامه دموت مشهور شده ‌است. نسخه مزبور احتمالاً در اصل حدود ۱۲۰ نگاره داشته که توسط چند نقاش (احتمالاً، متعلق به دو نسل) اجرا شده بودند؛ ولی چند تصویر پراکنده از آن باقی مانده ‌است.

بیشتر ایرانیان در زمان فتح مغولان، اهل سنت بودند. اقلیت‌های کوچک زرتشتی، مسیحیان و یهودیان هم در ایران بودند. در زمان هلاکوخان، برای اولین مرتبه در تاریخ اسلام، بخش بزرگی از ممالک اسلامی تحت حاکمیت غیر مسلمانان در آمده ‌است و در ابتدا عملاً اسلام‌ستیز بودند. با برداشتن اسماعیلیه‌ها و نابودی خلافت بغداد برای اولین بار اهل سنت قدرت ظاهری سیاست رها کرده و این تنها به سود تشیع بود. تاریخ‌دانان و ادبیات سنی آن را چون بلایی آسمانی توصیف کرده‌اند.

در حالی‌که در ابتدا هجوم مغول به ایران در سال ۶۱۶ ه‍. ق، موجب ویرانی بسیاری از نهادهای علمی و فرهنگی ایران گردید؛ اما پس از یک دوره فترت فرهنگی، دوباره برخی از شاخه‌های دانش، هم‌زمان با حاکمیت ایلخانان و همت اندیشمندان ایرانی، شکوفا شد. در عصر مغولان طب، اخترشناسی و ریاضیات در ایران توسعه یافت. بی‌توجهی این قوم به زبان فارسی با علاقه زیادشان به تاریخ جبران شد و جامع التواریخ (تاریخ رشیدی) نخستین تجربه موفق در نگارش دسته‌جمعی و گروهی تاریخ است.

امپراتوری تیموری یا امپراتوری گورکانی (137 سال) 1506-1370 میلادی دودمانی ترک‌تبار با فرهنگی ایرانی (جوامع ایرانی‌مآب) بود. بنیان‌گذار این دودمان تیمور بود که مدعی بود نسبش به چنگیزخان می‌رسد و در قبیله‌ ترکی ـ مغولی برلاس به دنیا آمد. تیمور از ۱۳۷۷م تا هنگام مرگش ۱۴۰۵م، به مدت ۲۹ سال، بخش عظیمی از جهان متمدن آن زمان را زیر فرمان خود آورد ولی پس از مرگش، زوال و تجزیه آن آغاز شد. فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشت‌بار و ویرانی‌های بسیار به دست آمده بود چندان پایدار نماند. تیمور ۳۱ فرزند، نوه، نتیجه و نبیره مذکر داشت. ۱۵ سال پس از درگذشت تیمور به ‌تدریج قدرت پسر او شاهرخ بر سایر امیرزادگان فزونی یافت و به خارج از مرزهای خراسان راه پیدا کرد.

در دوره تیموریان، صوفی‌گری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید از نقشبندیان حمایت می‌کردند. از دیگر سلسله‌های مهم صوفیه در این دوره نوربخشیه بودند فرقه‌ی حروفیه نیز در همین دوره شکل گرفت. حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گسترده‌ای بوده و بنا بر منابع، در سوء قصد به شاهرخ در ۸۳۰ه‍.ق نیز نقش اساسی داشته‌اند.

تیمور با اینکه بسیار خونریز بود ولی به دانش و هنر علاقه نشان می‌داد. هنرمندان و صنعتگران از کشتارهایش در امان بودند. فرزندانش هم سیاست او را پی گرفتند. راه‌اندازی رصدخانه، مسجد و مدرسه و هنر نگارگری یا نقاشی ایرانی و نیز خوشنویسی در این دوره از تاریخ ایران به شکوفایی قابل توجهی دست یافت. دوره هنر دوره آرامگاه احمد یسوی یکی از آثار ارزنده این دوره است. از زمان سلطنت تیمور نسخه‌ی مصوری باقی نمانده ‌است. طبق اشاره‌ی سیاحان، دیوار کاخ‌های تیموری و کوشک‌های باغ‌هایش با نقاشی‌های تیمور، خاندان، درباریان و ملازمانش نقاشی شده بود. بهزاد در زمان سلطنت حسین بایقرا به هرات آمده نگاره‌های نسخه مصور ظفرنامه را که امضا ندارد به او نسبت داده‌اند. بهزاد بعدها به تبریز مهاجرت و رئیس کتابخانه‌ی سلطنتی سلاطین صفوی شد. نگاره‌های بوستان سعدی که بهزاد آن را برای کتابخانه حسین بایقرا تهیه کرد، در مواردی دارای امضای بهزاد هستند. تمامی نگاره‌ها دارای سبکی مشابه و کیفیتی عالی‌اند. رنگ‌های آبی و سبز در نگاره‌ها غلبه دارند و پیکره‌ها سرزنده اغلب طنزآمیزند و در فعالیت‌های روزانه همچون بنایی، خوردن و نوشیدن نمایان شده‌اند که پیش‌تر معمول نبوده ‌است.

شاهرخ پسر تیمور پیرو جدی علوم و صنایع بود و مسجد گوهرشاد و حرم امام رضا، زیارتگاه شیعیان از اوست. پسر شاهرخ، الغ‌بیگ فرمان داد زیجی (زیج یا زیگ، جدول یا کتابی است برای تعیین احوال و حرکات ستارگان) ترتیب دادند. برادران الغ‌بیگ یعنی بایسنقر میرزا و تاحدی برادر او ابراهیم میرزا که نوه تیمور بودند خود از خوش‌نویسان طراز اول و از حامیان هنری مهم در تاریخ ایران به‌شمار می‌روند. بایسنقر به خاطر هنر خطاطی که به چهار سبک می‌نوشته و قرآن بایسنقری‌اش و بعدها به خاطر علاقه زیادی در کتاب‌سازی و کتاب‌آرایی نام بزرگی دارد و شاهنامه یایسنقری که جعفر بایسنقری آن را نوشته و نسخه‌ای از آن در کاخ گلستان تهران نگهداری می‌شود بایستی یاد کرد. بایسنقر میرزا در اثر افراط در مشروب در 37 سالگی در هرات فوت کرد و در مسجد گوهرشاد مشهد دفن شده است.

دوره تیموریان با همه‌ی نابسامانی‌ها و منازعات داخلی و درگیری‌ها، دوره رونق فرهنگ، ادبیات، تاریخ، ریاضی و نجوم بود. دربارهای هرات، سمرقند، شیراز، تبریز و اصفهان به سبب هنرپروری و هنرمندی فرمانروایان تیموری، محل تجمع و آمد و شد هنرمندان و ادیبان برجسته بود.

در پایان خواستم کمی به عقب بازگردم و داستانی از شیخ حسن جوری از رهبران قیام سربداران که نهضتی از تبار ایرانی با اتکاء به مذهب شیعه دوازده امامی در قرن هشتم خورشیدی با رهبری شیخ خلیفه و مریدش شیخ حسن جوری در باشتین و سبزوار خراسان بر علیه طغاتیمور مغول قیام و با شکست او خراسان را فتح کردند و به مدت 35 سال سلطنت کردند.

شیخ حسن جوری می‌گوید: در سالی که گذارم به «جندی شاپور» افتاد سخنی از «خواجه محمد مهتاب» شنیدم که تا گور بر من تازیانه می‌زند. دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ می‌ریسید و ترانه زمزمه می‌کند. باو گفتم ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را عاشقانه عبادت کنم. مهتاب گفت: نخست بگو آیا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچه‌ی خانه‌ات تو را از غصه‌های بی‌شمار فارغ کرده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟ گفتم: نه. گفت: هرگز زیر نم‌نم باران، آواز خوانده‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز به آسمان نگریسته‌ای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرو نشانی؟

گفتم: نه. گفت: هرگز خنده‌ی کودکی نازنین، تو را به خلسه‌ی شوق برده است، گفتم: نه. گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بی‌خود کرده است که اگر نشسته‌ای برخیزی و اگر ایستاده‌ای بنشینی؟ گفتم: نه. گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا کوشش مورچه‌ای، اشک شوق ازدیده‌ی تو سرازیرکرده است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز شده است که بخندی چون دیگری خندان است؛ و بگری چون دیگر گریان است؟ گفتم: نه. گفت: هرگز بر سیبی یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف می‌کنی، چشم دوخته‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز عاشق کتابی یا نقشی یا نگاری یا آموزگاری شده‌ای؟ گفتم: نه. گفت: هرگز دست بر روی خویش کشیده‌ای و با چشم و گوش و ابروی خویش معاشقت کرده‌ای؟ گفتم: نه. گفت: از من دور شو، که سنگ را عاشقی می‌توان آموخت، تو را نه.

سپاس از صبر و بردباری شما عزیزان برای شنیدن گفتار طولانی من، ولی امیدوارم تا جایی که مقدور بود توانسته باشم گوشه‌ای از تاریخ کشورمان را که قسمت اعظم حیات خود را زیر سلطه بیگانگان برده و توانسته تا حد امکان فرهنگ و موجودیت خود را حفظ کند، برای‌تان بازگو کرده باشم.

در این نوشته، سروده اول از فردوسی و بقیه سروده‌ها از ملک‌الشعرای بهار و مأخذ نوشته ویکی‌پدیا (دانشنامه آزاد) است.

منظومه‌ها «چهارخطابه» و خطابه دوم ملک الشعرا