نیاز جهان به نگاه «مهری»

فرهاد یزدی ـــ

پیشکش به کامبیز زندنیا که از او بسی آموختم

از سده هفدم میلادی، برخی از کشورهای دمکرات جهان برای اداره امور خود، روی به دمکراسی لیبرالی نهادند. این امر به ویژه در کشورهای تازه‌تأسیس «مشترک‌المنافع» که برپایه دمکراسی نسبی انگلیس شکل گرفته بودند، در آمریکا، کانادا و استرالیا رایج گردید. اداره سرزمین‌های تازه‌تأسیس که مردمان‌شان زیر فشار حکومت‌های خودکامه، جبار و مذهبی مجبور به ترک کشورشان شده بودند و از قوم‌های گوناگون با زبان، مذهب و سنت متفاوت شکل گرفته، و در سرزمین جدید موهبت پدیده ملت را تجربه نکرده بودند، بیش از دیگر نظام‌ها از طریق نظام لیبرالی، قابل اجرا بود. از آنجا که شالوده نظام لیبرالی، «رواداری، احترام به حقوق فردی و حکومت قانون» می‌باشد، فضای مناسب برای رشد در این سرزمین‌ها و به‌تدریج در جهان پیشرفته صنعتی، را به‌وجود آورد. حکومت خودکامه، اکثریت ملت را زیر یوغ اقلیت درمی‌آورد. دمکراسی، اکثریت را قادر کرد که دستگاه حکومتی را از چنگ اقلیت خارج کند. لیبرالیسم تضمینی است که نه تنها اکثریت، بلکه اقلیت نیز همانند اکثریت از تمام حقوق انسانی برخوردار باشند. از این رو، می‌توان ادعا کرد که لیبرالیسم تنها تضمین موجود در برابر هر نوع خودکامگی است.

بنا به نظر بسیاری از پژوهشگران در این رشته، در سال‌های اخیر لیبرالیسم در جهان عقب‌نشینی کرده است. از سوی دیگر، با پیشرفت پرشتاب تکنولوژی، جهان، از افزایش درآمد برخوردار شده و به‌همراه آن بر اثر فراغت از تأمین نیازهای اولیه، تلاش برای آزادی‌های سیاسی نیز از استحکام بیشتر بهره‌مند خواهد شد. چین با بیشترین جمعیت و دومین اقتصاد بزرگ جهان، نامزد بزرگی در این راه است. گرچه چین هنوز یک حکومت خودکامه حزبی است، با این وجود در چهل سال گذشته آزادی فردی رو به افزایش گذاشته که سبب امیدواری است. اما شاید هیچ کشور خودکامه‌ای در حرکت به سوی دمکراسی لیبرالی از شرایط موجود داخلی مناسب، به اندازه ایران برخوردار نباشد. دیدگاه لیبرالی برای ایران و ایرانیان بیگانه و وارداتی نیست. گرچه ایران سده‌های دراز از این جهان‌بینی به دور افتاده است، اما ریشه‌های آن هیچ‌گاه در تاریخ دراز این سرزمین خشگ نگردید.

جهان‌بینی «مهری»، که سال‌ها در ایران باستان حاکم بود، و نظرات لیبرالی حاکم در حال حاضر در جهان دمکرات، یکسان می‌باشند. شالوده هردو جهان‌بینی بر پایه رواداری، حقوق فردی و حکومت قانون، بنا شده است. با نگاه به تاریخ، به نظر می‌رسد که نخستین دولت لیبرال در جهان در ایران باستان برپا شد. نموداری از آن تا دوران هخامنشیان و پس از فترتی چند، شاید در دوران اشکانیان، ادامه یافت. منشور کورش نخستین اعلامیه حقوق بشر در جهان می‌باشد. این منشور، تنها به‌خاطر شخصیت والای کورش تنظیم نگردید. این منشور بازتابی بود از نگاه ایران به آنچه در جهان می‌گذشت. لغو برده‌داری، آزادی در مذهب، زبان، سنت و شاید از همه بالاتر، حقوق فردی، در این کشور جا افتاده بود. حقوق شهروندی حاکم بر ایران، آزادی‌های فردی را تضمین می‌نمود که در دوران خود یک استثنا بود که تا دوهزار سال پس از خود، در جهان تکرار نشده و حتا به مخیله فیسوفان و سیاسیون نیز راه نیافت. هرچند ایران امپراتوری بود، یعنی بسیاری از قومیت‌های دیگر با مذهب، زبان، شیوه‌های حکومت، سنت‌های گوناگون در آن زندگی می‌کردند، رواداری حاکم بر نظام اجازه می‌داد که آنان نیز، همانند تیره‌های ایرانی از حقوق یکسان برخوردار باشند. این امری است بسیار قابل توجه که در زمان خود و تا سده‌ها پس از آن، نگاهی یگانه به انسان و حقوق او، داده می‌شد. زیرا در آن دوران، رسم حاکم در جهان این بود که شکست‌خوردگان در جنگ بایستی به عنوان برده و کنیز، در دستگاه حاکم خدمت کنند. در سه کشور باستانی مصر، یونان و رم، برده‌داری نهادینه شده در نظام حکومتی، خود را با تمام قوا حفظ کرده و در سایه نظم برده‌داری، دست به ساخت یادمان‌های پابرجا زدند. نیاز به یادآوری‌ست که پس از کم رنگ شدن آموزه‌های مهری، ایران تا پیش از اسلام، هیچگاه از نیروی کار برده استفاده نکرد. در سرزمین‌های زیر سلطه ایران، قوانین حاکم محلی، نمی‌توانست در مغایرت با فرهنگ مهری باشد. از این رو، فرد در سرزمین‌های گوناگون در امپراتوری ایران از آزادی‌های هم‌سنگ با شهروندان ایران، برخوردار بود. از آن رو می‌توان گفت که قدرت نرم پر دوام ایران به‌خاطر نگاه آن فرهنگ به انسان و مسؤولیت فرد در برابر جامعه می‌باشد.

در دیدگاه مهری، انسان جایگاه ویژه ای دارد. انسان آزاد است و برده و بنده هیچ مقامی نیست، حتا خداوند. از این رو در این مکتب، بنده خدا و یا عبداللـه وجود ندارد. در این مکتب، انسان دست بسته، خار شده و در عجز و ناتوانی، دیگر انسان نیست. همراه با این آزادی، به طور طبیعی، مسؤولیت شکل می‌گیرد. انسان آزاد مسؤول اعمال خود می‌باشد. انسان، بنا بر تجربه در زندگی، باید راه خود را مشخص کند. کتاب راهنما برای یک یک اعمال انسان، مانند آنچه مذاهب ابراهیمی مقرر می‌کنند، وجود ندارد. تنها راهنما، خرد، وجدان فرد و تفکر مهری است. این تفکر نگاه به جمع (ما) دارد و نه به من. از این رو انسان، نمی‌تواند مسؤولیت اعمال خود را به دوش افراد و یا مقام دیگر انداخته و نسبت به منافع جامعه، بی‌اعتنا باشد. در رویارویی رستم با اسفندیار این مطلب به طور آشکار نشان داده شده است. رستم نمی‌تواند به عنوان یک انسان آزاد، دست بسته به دربار شاه برده شود. او مجبور است که لکه کشتن فرزند شاه و عذاب وجدان ناشی از نابود کردن شاهزاده پهلوان را بپذیرد، اما به خواری دست‌بندی، تن ندهد. در غیر آن صورت، انسان به خود و جامعه پشت کرده است.

رابطه انسان با پروردگار‌، رابطه‌ای‌ست آزاد. یعنی انسان مهری از آفریدگار، تصویری خشن و انتقام‌جو که به کوچک‌ترین تخلف از «فرمان خداوند»، مستوجب هزاران کفاره در دو جهان می‌گردد، ترسیم نکرده است. بلکه براین نظر است که هستی شرایطی برای ما ایجاد می‌کند که بر مبنای آن هرکس باید راه خود را بجوید. براساس این دیدگاه، رابطه انسان با قانون و با حکومت روشن می‌گردد. قانون نه بر پایه عقاید دیکته‌شده آسمانی بلکه بر پایه نیازهای انسانی در درازای زمان باید تدوین گردد. بدین سان برخلاف قانون خداوندی، قانون وضع شده توسط انسان ثابت و مطلق نبوده و همیشه پویاست. شالوده قانون وضع شده توسط انسان، «دادگری» است. می‌توان تاریخ را، جستجوی بشر در دستیابی به داد و دادگری، خلاصه کرد. از دیدگاه مذاهب، دادگری و دیگر مسایل جهانی، در هریک با دیگری اختلاف دارد. در این مذاهب قوانین آسمانی را وسیله واسطه‌ها تعریف می‌کنند و قانون از دید هواداران هر مذهب، مطلق است. مطلق بودن قوانین در هر مذهب، در درازای زمان موجب بروز جنگ‌های متعدد گردیده است که تا نسل کنونی نیز ادامه دارد. در دیدگاهی و دورانی دیگر، برابری افراد در استفاده از تولیدات، به عنوان دادگری نهایی عنوان می‌شد. این امر در عمل نابودی میلیون‌ها انسان را به همراه آورد. قوانین دادگری در نظام دمکراسی لیبرالی وسیله انسان آزاد و برای انسان آزاد و برای زندگی بهتر در این جهان وضع می‌گردد و همیشه قابل ارزیابی‌ست. وظیفه حکومت دیکته کردن شیوه زندگانی نیست، بلکه به عنوان نهادی که بر مبنای قانون وظیفه آن، ایجاد فضای آزاد و امن برای بحث و ابراز عقاید فرد و اجتماعات در هر مبحثی می‌باشد، ایجاد گردیده است. از این رو، فرد و دولت در برابر یکدیگر مسؤول هستند.

البته در دوران باستان، روش برگزیدن فرمانروا بر مبنای دمکراسی، یعنی اشتراک همگان در برگذیدن دولت وجود نداشت. اما در ایران، فرمانروا یا پادشاه بایستی در راه حفظ آزادی و منافع اکثریت کوشا باشد، تا «فره ایزدی» از او سلب نگردد. پادشاه در خدمت ملت بود و نه خلق برای خدمت پادشاه. فردوسی می‌فرماید «چو خسرو شوی، بندگی را بکوش.» پادشاه ظالم و یا خودپسند نمی‌توانست فره ایزدی را همراه داشته باشد. فره ایزدی، بازتاب اقبال عمومی بود از پادشاه.

هم‌زمان در برابر پادشاهان و برای حفظ موازنه قدرت، پهلوانان قرار داشتند که هرچند به طور انفرادی زیر دست پادشاه بودند، اما به عنوان یک طبقه در برابر قدرت پادشاه موازنه ایجاد می‌کردند. این طبقه که از میان پهلوانان و شاهان ناحیه‌ای تشکیل شده بودند، در برابر مردم ناحیه خود و تمامی ملت ایران مسؤول بودند. شاید دوام ایران و حکومت آن در درازای زمان به‌خاطر اقبال عمومی بود از نظامی که آزادی، رواداری و حقوق بشر برای همه را در نظر داشت. این نگاه یگانه در دورانی است که جهان با حکومت‌های جبری اداره می‌گردید. این نگاه، نگاهی جهانی بود. به این معنا که از آن دیگاه، تمامی بشریت می‌بایست از حقوقی که مردم ایران برخوردار بودند، بهرمند گردند.

در تاریخ ایران، بزرگان ادب و معرفت همواره مورد احترام ملت و حتا فرمان فرمایان دادگر قرار داشتند. آنان پاسداران و اشاعه‌دهندگان فرهنگ مهری، که نگاه به آزادی انسان و رواداری داشت، می‌بودند. در دورانی که قشریون نه تنها در این سرزمین، بلکه در سراسر جهان حکم می‌راندند و به کوچک‌ترین امور فردی انسان‌ها دخالت می‌کردند، این بزرگان از فردوسی گرفته تا سعدی، حافظ خیام، عطار، مولوی و بسیاری دیگر، نه تنها والاترین شاهکارهای ادبی گیتی، بلکه گنجینه‌ای از آموزه‌های مهری که انسان در کانون آن قرار داشت، را برای جهان به یادگار نهادند. گروه دیگر از پاسداران فرهنگ مهری، دیوان سالاران و مستوفیان بودند که همیشه مورد احترام ملت و مشورت پادشاه قرار می‌گرفتند. در تمامی دوره تاریخ ایران تا سده بیستم، دیوان سالاران به عنوان پیشگامان آزادی و حقوق ملت عمل می‌کردند.

ناسیونالیسم ایران، پدافندی‌ست. امری استثنایی که برخلاف دیدگاه‌های دیگر در جهان می‌باشد. جهان‌بینی مهری، گرچه با خود ارزش‌های جهانی همراه می‌آورد، هم‌زمان برای این که ایران مهاجم نگردد، مهارهای سنگین به کار می‌برد. همین وضعیت در جهان لیبرالیستی کنونی برقرارست. میان کشورهای غیر دمکرات جنگ امری‌ست عادی. میان دمکراسی‌ها با خودکامگان نیز جنگ رواج دارد. اما میان دو کشور دمکرات هنوز جنگ درنگرفته است. در این سده جنگ دل نگرانی اصلی جهان می‌باشد. برای نخستین بار در تاریخ، انسان توانسته خوراک برای تمامی بشریت تولید نماید. توانسته تا مقدار زیادی مشکل نبود مسکن را نیز حل نماید. بهداشت و آموزش و پرورش برای همگان و نه تنها ثروتمندان در بسیاری از نقاط در دسترس است. اما همچنان مساله خودکامگی و ایجاد جنگ، با تمام شوربختی که به همراه می‌آورد، پابرجاست. در سه دهه گذشته، جنگ، حتا جنگ ناحیه‌ای، دارای این قابلیت گردید که به فوریت و ناگهانی به جنگ فراگیر جهانی بدل شود. جنگ‌های جهانی نخست و دوم، با تمام کشتار و فجایعی که به وجود آورد، در برابر توان بالقوه فاجعه جنگ فراگیر در سده بیست و یکم، ناچیز به نظر می‌رسد. امروزه بشر به این توان دست یافته که قابلیت زیست در روی کره زمین را از میان بردارد. از این رو نیاز به لیبرالیسم و گرویدن به این آئین کشور داری نیازیست رو به افزایش.

میان پژوهندگان، همیشه بحث و تفاوت نظر در مورد کشورهایی که در این رده‌بندی با درجات مختلف می‌توانند قرار داشته باشند، در جریان است. اما به‌طور کلی کشورهای عضو اتحادیه اروپا، منهای لهستان و مجارستان (آنهم به خاطر سیاست‌های سخت‌گیرانه در مورد پناهندگان غیر اروپایی) قرار دارند. همچنین انگلستان، نروژ، ایسلند، سوئیس،ژاپن، آرژانتین، برزیل، شیلی، کره جنوبی، تایوان، ایالات متحده، هندوستان، کانادا، اروگوئه، کوستاریکا،اسرائیل، آفریقای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند.

در آن دوران بقیه جهان بیش از آن بدوی بود که این جهان بینی بتواند رشد نماید. اما نمی‌توان غفلت ایرانیان در پاسداری از چنین نظم پیش رفته را از نظر دور داشت.

بر مبنای اسناد به دست آمده در تخت جمشید و دیگر یادمان‌های ایران باستان، کارگران، مانند دیگر اقشار ملت، دستمزد و از حقوق و مزایای انسانی برخوردار بودند. همین واقعیت نشان می‌دهد که دیگاه‌های مهری تا چه اندازه در جامعه و دولت جا افتاده بوده. این واقعیت، باز هم به یاد ما می‌آورد که کشور در آن زمان به‌قدری آباد و دارای درآمد اضافی بوده که خزانه دولت می‌توانست چنین دستمزدی را پرداخت کند.

برای آگاهی از اجرای حقوق فردی در سرزمین‌های دوردست از کانون، افزون بر دیگر امور کشور، پست تندرو برای کنترل فرماندهان محلی، در ایران شکل گرفت که نظیر آن در دیگر نقاط جهان وجود نداشت. در دیگر امپراتوری‌ها و به ویژه رم، فرماندهان هر ناحیه رمی بوده و از سوی آن امپراتوری برگزیده می‌شدند. ایران تلاش می‌کرد که فرمانده هر ناحیه و یا کشور، از مردم محلی باشند.

قدرت را می‌توان به نوع سخت (نظامی، سیاسی و اقتصادی) و قدرت نرم تقسیم کرد. قدرت نرم جذابیت فرهنگ و دیدگاه یک ملت در جهان می‌باشد. هرمقدار فرهنگ حاکم بر یک ملت از دید دیگر ملت‌ها جذاب باشد و یا برعکس، به همان مقدار، قدرت بالقوه کشور افزایش و یا کاهش می‌یابد. فرهنگ نازیسم نه برای همه آلمان‌ها و دیگر ملت‌ها جذابیت نداشت و از این رو انگیزه مقاومت در برابر آن را افزایش داد. دیدگاه مهری کورش برای همه، جذابیت داشت.

نخستین تلاش موفقیت آمیز برای ایجاد موازنه قدرت، در اروپا در سال ۱۲۱۵ میلادی براثر جنگ میان جان پادشاه انگلستان و زمینداران بزرگ دستینه شد. این سند قدرت پادشاه را محدود می‌کرد. بسیاری، این سند را آغاز فرآیند دمکراسی در انگلستان و اروپا می‌دانند. در ایران بسیار پیش تر از این تاریخ، مهار قدرت چنانکه گفته شد برقرار بود. افزون بر پهلوانان و پادشاهان محلی، انجمن مهستان (جایگاه بزرگان) که از دانایان و بزرگان تشکیل شده بود، به عنوان نهاد پر قدرت مشاورتی پادشاه عمل می‌کردند.