نویسنده: دکتر کاوه سعیدی ـــ
بررسی: شاهرخ احکامی ـــ
میراث ایران، شماره ۱۱۲- تابستان ۱۴۰۳ ـــ
نزدیک به نیم قرن است که از آشوب خمینی و تغییر رژیم ایران میگذرد و هیچ ایرانی فکر این را نمیکرد که گروهی عمامه بر سر و نعلین به پا، روزی همهکاره این مملکت بشوند و در آغاز قرن بیستویکم، یک رژیم فاشیست مذهبی در ایران حکمفرما و یک سیستم منفور خلیفه گری روی کار آید و همه چیز به سوی قهقرا رود که علت اصلی و اساسی آن همانا ندانمکاری خود ایرانیان بود و بس و یا بنا بر گفته فردوسی «از آن زشت کردار ایرانیان». من کلمه انقلاب را به کار نبردم و به جای آن لغت آشوب را بر گزیدم چون معمولأ انقلاب رو به بهبود رفتن یک جامعه میباشد و نه عکس آن.
در آن ایام ویلیام سالیوان، به عنوان سفیرآمریکا در ایران انتخاب و یکی از دستاندرکاران این دگرگونی تاریخی بوده است.
کتاب مورد بحث ما تحت عنوان مأموریت در ایران میباشد که بعدها توسط ویلیام سالیوان نوشته شده و انتشار مییابد و سپس توسط محمود طالعی به فارسی ترجمه و چاپ میشود و چاپ دوم آن که مورد مطالعه اینجانب بوده است، توسط انتشارات علم در سال ۱۳۷۳ در تهران منتشرشده است.
امکان دارد که بعضی از مطالب این کتاب و اظهار نظر نویسنده آن مغرضانه و دور از حقیقت باشد و یا اینکه در بعضی از موارد، نویسنده نخواسته باشد که به درج بعضی از مطالب سری زمان خود بپردازد ولی در مجموع و در اکثر موارد، این کتاب، ما را در جریان واقعیت سیاسی آن زمان میگذارد که بسی حائز اهمیت است و در اغلب موارد با کتابهای خاطرات کارتر رئیسجمهور آمریکا، سر آنتونی پارسوئز سفیر انگلیس در ایران و بریژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در زمان کارتر هماهنگی دارد و از نظر من خواندن این کتاب و یا کتابهای نظیر آن برای نسل جوان ایرانی ضروری است و درسی است برای آینده کشورمان. من بعضی از مطالب این کتاب را که قابل اهمیت دیدهام دستچین نموده و به نقل آن بهگونه خلاصه در این نوشتار میپردازم.
ویلیام سالیوان قبل از اینکه به ایران بیاید، برای مدتی سفیر آمریکا در فیلیپین بود که بنا بر گفته خود، نقش مهمی را در خاتمه جنگ ویتنام و خروج آمریکا از آن کشور، ایفا کرده بود (صفحه ۲۲). پست سفارت آمریکا در ایران، در آن زمان، به مدت شش ماه خالی مانده بود، یعنی از دسامبر ۱۹۷۶ و کارتر رئیسجمهور آمریکا از طرف حزب دمکرات، تمایل داشت که شخص با تجربه و با اطمینانی را برای این سمت برگزیند.
سالیوان مینویسد که قبل از حرکت به ایران با بسیاری از دستاندر کاران سیاسی چون سازمان سیا، سفیر قبلی آمریکا در ایران، وزیر امور خارجه آمریکا، اردشیر زاهدی سفیر ایران در آمریکا، برژینسکی مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریکا و بسیاری دیگر از افراد مؤثر ملاقاتائی داشته و مذاکره نموده است و همینطور با رؤسای بسیاری از شرکتها که با ایران روابطی داشتند، دیدن نموده و اطلاعات فراوانی را به دست میآورد.
سالیوان در مورد ملاقات خود با کارتر که با حضور برژینسکی انجام میپذیرد، یادآور میشود که کارتر شاه ایران را به عنوان یک دوست نزدیک و یک متحد قابل اطمینان برای آمریکا، میداند (صفحه ۲۷). از اطلاعاتی که سالیوان در کتاب خود نام میبرد یکی این است که در سال ۱۹۷۷ سیوپنجهزار نفر آمریکائی در ایران زندگی میکردند که بیشتر آنها افراد مؤسسات و شرکتهای مختلف بودند که در ایران فعالیت داشتند، به خصوص شرکت بل هلیکوپتر که بزرگترین واحد صنعتی آمریکائی در ایران بود.
تعداد کارکنان سفارت آمریکا در تهران به اضافه مأمورین آمریکائی که در قسمت نظامی کار میکردند، بالغ بر دو هزار نفر میشد که با اعضاء خانواهایشان به پنج هزار نفر میرسید که خود رقم بزرگی است. سفارت آمریکا در تبریز، شیراز و اصفهان کنسولگری داشت که شعبات آن در مشهد، اهواز و همدان هم بود. سالیوان مینویسد پس از ورودش به ایران، در همان ماه اول اقامتش، از تمامی آنها بازدید کرده بود. سالیوان این را هم مینویسد که در آن زمان به علت اهمیت و اعتبار ایران به عنوان یک کشور مهم تو لیدکننده نفت و یک قدرت منطقهای، ایران اسم و رسمی در جهان داشته و بیش از هفتاد سفیر خارجی در تهران حضور داشتند.
سفیر آمریکا این مسأله را هم یادآوری مینماید که قبل از آمدن به ایران، شیوع فساد و ناآرامی و به طور کلی شرایط ناسالم اقتصادی ایران را، بعضی از رؤسای شرکتهای آمریکائی به وی گفته بودند (صفحه ۳۷). طرز فکر سالیوان را نسبت به ایران و ایرانی که مبنی بر واقعیت بوده، که آن را از خواندن کتابهائی در مورد ایران کسب کرده بود (صفحه ۵۰)
چنین میبینیم:ملت ایران در طول قرنها به وسیله اقوام و ملل مختلف از قبیل یونانیها، رومیها، عربها، ترکان غزنوی و سلجوقی، مغولها، انگیسیها و روسها مورد تهاجم قرار گرفته و اشغال شده است. معهذا این ملت توانسته است که در همه احوال بر تمامی عوارض این هجومها و اشغال بیگانگان فائق آید و همیشه هویت ملی خود را حفظ نماید. آنها همیشه خود را با قدرت غالب و حاکم، دمساز و همآهنگ ساخته و هر وقت که قدرت حاکم رو به ضعف و زوال نهاد از آن روی تافتهاند.
سالیوان مینویسد که در قرن نوزدهم، ایران در مرکز رقابت دو ابر قدرت زمان یعنی امپراطوری روسیه و امپراطوری انگلیس قرار گرفته بود. روسیه در آرزوی رسیدن به آبهای گرم خلیج فارس و انگلیس در جهت تحکیم قدرت و سلطه خود در هندوستان بود. قدرت سیاسی ایران در آن تاریخ و حاکمیت سلاطین قاجار، به زحمت از خود پایتخت یعنی تهران تجاوز نمینمود و باقیمانده کشور به دست رؤسای قبایل و خوانین اداره میشد که خود آنان، در واقع، آلتی در دست روسها یا انگلیسیها بودند و با گرفتن رشوه از آنان در جهت اجرای مقاصد و مطالع آنها عمل میکردند.
در واقع در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم اوضای ایران به حدی آشفته بود که حکومت مرکزی عملاً اختیاری در اداره امور کشور نداشت. در شمال کشور، بریگاد قزاق که تحت فرمان عوامل و افسران روسیه تزاری اداره میشد که عوامل و افسران محلی را هم به کار گرفته بودند، قدرت حکومت را به دست داشتند و از طرف دیگر یعنی در قسمت شرقی و جنوبی کشور هم تفنگدارانی بودند که خود تحت فرمان افسران انگلیسی فعالیت داشته و نظم و قوانین آن مناطق را اداره مینمودند.
سالیوان خاطر نشان میسازد که با مطالعات شخصی خود چنین دریافته بود که ایرانیان بهطور کلی تصور میکردند آنچه را که در کشورشان روی میدهد همه ساخته و پرداخته خارجیهاست و دستهای نامرئی بیگانه در مسائل مربوط به زندگی آنها، دخالت دارد و این بدگمانی و سوءظن تمام بافت جامعه ایرانی را از دهقان ساده تا شخص خود شاه در بر گرفته بود (صفحه ۵۱).
سالیوان در کتاب خاطرات خود اشاره به این موضوع دارد که در اولین برخورد خود با شاه که برای ارائه فرمان سمت سفیری خود به دربار رفته بود؛ از شاه خوشش آمده و تعریف زیادی هم از وی میکند و میگوید که این ملاقات به مدت یک ساعتونیم به طول انجامید ولی در چند صفحه بعد (صفحه ۵۷ کتاب) به این نوشته برمیخوریم:
در بحران سیاسی سال ۱۹۵۳ شاه در برابر نخستوزیر وقت خود، دکتر محمد مصدق، مردی ضعیف و بیاراده به نظر رسیده بود و این ضعف و بیتصمیمی را یک بار دیگر در سال ۱۹۷۹ نشان داد که بحران سیاسی آن زمان به سقوط وی منجر شد.
در ملاقاتهای بعدی خود با شاه و بهخصوص در زمان بحرانی (که چند بار در هفته این ملاقاتها تکرار میشد) سالیوان مینویسد:
شاه زمامداری نبود که بتواند توانائی و قابلیت رهبری کشورش را در آن شرایط بحرانی داشته باشد.
در صفحات ۶۶ و ۶۷ کتاب به این نکته برمیخوریم که طبق روایت سالیوان، مجریان طرحهای صنعتی و برنامههای اقتصادی برای حل مشکلات خود به آنچه در ایران حلال مشکلات خوانده میشد، یعنی پول و رشوه متوصل میشدند؛ میزان این رشوهها و حق و حسابها گاه ارقام عظیمی را تشکیل میداد و چندی نگذشت که فساد چنان اوج گرفت که بسیاری از مقامات بلند دولتی و بد تر از همه، اعضاء خانواده سلطنتی را هم آلوده ساخت که یکی از نقاط اساسی ضعف رژیم و از عوامل مهم سقوط آن بود.
تضاد و فاصله طبقاتی بهاندازهای بود که بسیاری از جوانان ایرانی را از نومیدی به سوی الکلیسم و مواد مخدره کشانید و در موارد دیگر به گونه یک عقده و عقیده درآمده بود که میتوان آن را زمینه اولیه روبروی نظام موجود به شمار آورد.
سالیوان مینویسد که روزی در ضمن یک ملاقات با شاه، نظریات خود را درباره برنامهریزیهای صنعتی وی که واقعبینانه به نظر نمیآمد، اظهار کرده بود که شاه چندان خوشش نیامده بود و در جوابگوئی برآمد و پس از آن تعداد ملاقاتها کمتر شد و هر بار فقط به مدت ده دقیقه بود.
در صفحه۸۴ کتاب، سالیوان مینویسد که به نظر وی شخص شاه ذاتاً مردی جبون و ضعیف بود و این جبن و ضعف او بیشتر از هر چیز دیگر ناشی از خشونت پدرش در وی ایجاد شده بود و ترس و واهمهای که از دوران کودکی از پدر خود داشت و اغلب اوقات این ضعف درونی خود را با زرق و برق و تشریفات ظاهری میپوشانید.
طبق نوشته این کتاب، سازمان ساواک را سیا طراحی و به وجود آورده بود و در ابتدا، مأمورین ساواک تعلیمات خود را در اسرائیل و یا در خود آمریکا میدیدند. سالیوان مینویسد که هرگز نتوانستند تعداد واقعی اعضای رسمی ساواک را بدانند و رقم تخمینی آن در حدود ششهزار نفر میشد، ولی هزاران عامل وابسته دیگر در همه جای ایران، به خصوص در دانشگاهها پراکنده بودند. رفتار ساواک بسیار خشونتآمیز بود و روشنفکران و بعضی از سیاستمداران از آزار ساواک مصون نبودند.
طبق نوشته کتاب، اعمال ساواک، در سراسر جهان انعکاس بدی یافته بود و گاه با اعتراضات شدیدی همراه بود. ولی بایستی تأکید کرد که سیا نه در عملیات ساواک بر ضد مخالفان سیاسی رژیم دخالتی داشت و نه در بازداشتهای خودسرانه و اعمال شکنجه و قتل در زندانهای ساواک.
سیستم دانشگاهی ایران بیشتر از کشور فرانسه اقتباس شده بود و اساتید قدیمی آن نیز بیشتر تحصیلکرده فرانسه بودند. نکته جالب توجه اینکه سیستم دانشگاهی اروپا و مخصوصاً فرانسه که برای رواج فرهنگ غربی و مدرنیزه کردن ایران مورد استفاده قرار گرفته بود، خود ریشه ایرانی داشت و محققین اروپائی که قرنها پیش از مرکز دانشگاهی ابوعلی سینا در همدان دیدن کرده بودند، سیستم دانشگاهی اروپا را بر اساس همین مطالعات بنیان نهاده بودند (صفحه ۱۰۷).
در آن روزهای بحرانی و جریانات تظاهرات روزافزون در تهران و بعضی از شهرستانها بر ضد رژیم، سالیوان یک روز در میان با شاه ملاقات داشت که در اکثر موارد سفیر انگلستان هم آنجا بود و در این ملاقاتها، شاه از نقشهها و برنامههای خود برای آینده صحبت میکرد و میگفت که دیگر قصد بازگشت به حکومت مطلقه را ندارد و به این نتیجه رسیده بود که دیگر نمیتواند با زور مقاصد خود را به جامعه تحمیل نماید و عقیده داشت که سطح بالای جامعه ایرانی خود به عدم لیاقت ملاها در امور کشوری پی خواهد برد و به این واقعیت خواهد رسید که یک حکومت مذهبی فرصتهای تازهای برای نشو و نمای کمونیسم فراهم خواهد آورد.
طبق اظهار نظر سالیوان، شخص شاه طبعاً مخالف قوه قهریه بود و طریقه مدارا را ترجیح میداد (صفحه ۱۵۵) و میگفت که بهزودی مقام سلطنت را به پسرش تفویض خواهد کرد و این موضوع را چند بار دیگر هم در ملاقاتهای بعدی یادآوری کرده بود.
در جریان روزهای حاد بحرانی و پس از تعویض مجدد دولت و به سر کار آمدن شریف امامی به عنوان نخستوزیر در اواخر سال ۱۹۷۸، شاه تصمیم میگیرد که حکومت نظامی را به کار بیاورد و در این باره از سالیوان میپرسد که نظر آمریکا چیست! و سالیوان مسأله را به واشنگتن گزارش داده و در عرض ۴۸ ساعت جواب میرسد که نظر دولت آمریکا این است که بقای شاه حائز کمال اهمیت میباشد و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتخاذ کند حمایت خواهد کرد.
سالیوان در ملاقات بعدی خود با شاه، تصریح میکند که آمریکا بهطور جدی میخواهد که شاه را حمایت نماید (صفحه ۱۵۸).
بعد از آن و بهفاصله کوتاهی برژینسکی به سالیوان تلفن کرده و بدو میگوید که تلفنی با شاه صحبت کرده و پشتیبانی کامل کارتر را از هر اقدامی که وی برای حل مشکلات کنونی ضروری تشخیص دهد، اعلام داشته است. حتی اردشیر زاهدی هم به سالیوان تلفن کرده، میگوید که با برژینسکی ملاقاتی داشت و وی گفته است که جهت حفظ شاه حمایتهای لازم خواهد شد.
طبق نوشته کتاب، شاه در ملاقات بعدی با سالیوان از وی میخواهد که آمریکا باید در مکتوبی، این حمایت را تأئید نماید و سفیر آمریکا هم میگوید که که جریان مذاکره را به واشنگتن مخابره خواهد کرد. در آن زمان، تظاهرات عظیم و هر روزه تهران همراه با اغتشاش و آتشسوزیهائی هم بوده است و حتی روزی سفارت انگلیس را هم به آتش میکشند،ولی قبل از آتش زدن ساختمان آن به کارمندان انگلیسی و ایرانی سفارت انگلیس فرصت داده شده بود که از ساختمان سفارت خارج شوند و مهاجمین پس از آتش زدن قسمت اداری سفارت، فراتر نرفته و به محل اقامت سفیر صدمهای نزده بودند.
به درخواست شاه در روز دیگر سالیوان به کاخ نیاوران میرود و شاه از وی میخواهد که به فوریت با واشنگتن تماس بگیرد تا از حمایت آمریکا جهت روی کار آوردن یک حکومت نظامی اطمینان داشته باشد که سالیوان در جواب میگوید که درباره این موضوع قبلأ تماس گرفته است و پشتیبانی آمریکا هم تأئید شده است. آنوقت شاه آسوده خاطر شده و سفارش ویسکی میدهد و در ادامه صحبتش میگوید که نمیداند چرا رادیو تلویزیون بیبیسی در مقابل او جبهه گرفته است و دائمأ صحبت از انتقاد حکومت وی و تبلیغ از مخالفان مینماید که در همان موقع سفیر انگلیس هم وارد میشود و شاه از وی میخواهد که نظرش را در باره روی کار آوردن یک حکومت نظامی بگوید که پارسوئز جواب میدهد که در این مورد شخصأ نمیتواند نظر بدهد (صفحه ۱۶۶).
در صفحه ۱۷۶ کتاب میآید که انگیسیها در تأئید حکومت نظامی خودداری میکنند و شاه دیگر تمایلی به حضور سفیر انگلیس در ملاقاتهای بعدی با سالیوان نشان نمی دهد.
سالیوان در کتاب خود مینویسد که در طول ماههای نوامبر و دسامبر ۱۹۷۸ دیگر برای شخص وی تردیدی باقی نمانده بود که حفظ شاه بر سریر قدرت امکانپذیر نیست و میبایستی بهطور جدی آماده اوضاع ایران پس از شاه بود (صفحه ۱۶۹).
(از این قسمت از نوشته سفیر آمریکا چنین استنباط میشود که برداشت و نظریات خود سفیر یعنی شخص سالیوان درباره اوضاع سیا سی ایران با برداشت و نظریات رئیسجمهور کارتر و مشاورین او چون برژینسکی کاملاً متفاوت میباشند. چون آنان در تمام مدت خواهان حمایت از شاه و نگهداری حکومت او بودهاند و لی خود سفیر به گونه خودسرانه و بدون اجازه واشنگتن تصمیماتی اتخاذ و دست به کارهائی هم میزند که در نتیجه رئیسجمهور و مشاورینش را در یک موقعیت انجام شده و اجباری قرار میدهد).
در همین ایام فرستادههائی هم از واشنگتن به تهران میآیند. از جمله سناتور روبرت بایرد که به همراه مشاورین و اعضاء دفتر خود و با یک هواپیمای خصوصی به تهران آمده و با سالیوان ملاقات و از اوضاع و احوال مطلع میشود و به سالیوان میگوید آنچه را که در واشنگتن درباره اوضاع ایران شنیده با آنچه که سالیوان میگوید تفاوت کلی دارد و بعد از قول برژینسکی میگوید که شاه آماده اقدامات قاطعی برای دفاع از تاج و تخت خود میباشد و اضافه میکند که به وی توصیه شده است که شاه را از پشتیبانی کامل آمریکا مطمئن سازد و دولت آمریکا از هر اقدامی که شاه ضروری بداند حمایت خواهد کرد (صفحه ۱۸۱).
ولی پس از آنکه سناتور بایرد به واشنگتن برمیگردد، سالیوان بدون اجازه از واشنگتن و از سر خود با آیتاللـه بهشتی تماس برقرار نموده و سپس به واشنگتن مخابره میکند که وقت آن رسیده است که آمریکا خود را با وقایع آینده ایران و رژیم دیگری آماده نماید (صفحه ۱۸۴).
کارتر پس از خواندن این گزارش آخری، برای اولین بار متوجه میشود که نکند واقعأاًحفظ شاه بر سریر قدرت امکانپذیر نباشد و با خط خود یادداشتی نوشته و آن را جهت ونس (وزیر امور خارجه آمریکا)، برژینسکی (مشاورامنیت ملی)، براون (وزیر دفاع آمریکا) و ترنر (رئیس سازمان سیا ) میفرستد و از آنها توضیح میخواهد که چرا تا کنون وی را در جریان وخامت اوضاع ایران نگذاشتهاند که این نوشته به خارج هم درز پیدا میکند و در صفحات مطبوعات آمریکا، با سر و صدای زیادی، منعکس میشود (صفحه ۱۸۷).
در همین ایام یک هیئت غیر رسمی به تهران میروند که ریاست آن بر عهده رمزی کلارک وزیر دادگستری پیشین آمریکا بود و با سالیوان مذاکره و نظر او را میخواهند که میگوید که به نظر او احتمال پیروزی آشوبیان و مخالفان شاه زیاد میباشد. بعداً این گروه جهت ملاقات خمینی به پاریس میروند (صفحه ۱۹۰). شاه بالاخره متوصل به حکومت نظامی شده و ژنرال ازهاری را به نخسستوزیری میگمارد و خود وی در اواخر ماه دسامبر تصمیم میگیرد که برای مدت نامعلومی از ایران خارج شود و یک شورای سلطنتی درغیاب خود، برای انجام وظایف سلطنت، تعیین نماید.
در ۲۱ دسامبر به درخواست ژنرال ازهاری، نخستوزیر، سالیوان پیش او میرود و میبیند که ازهاری در روی یک تخت سفری با پیژامه راه راه دراز کشیده است و یک کپسول بزرگ اکسیژن در کنار تخت میباشد. ازهاری میگوید که یک حمله قلبی سبک کرده است و منتظر ویزیت پزشک خود میباشد و در این شرایط کاری از او ساخته نیست و سپس میگوید که با دستورات و تأکید مکرر شاه در پرهیز از شدت عمل و خونریزی، حکومت نظامی به یک اسم بیمعنی تبدیل شده است و توانائی استقرار نظم نیز از وی سلب گشته است و اضافه میکند از نظر وی شاه قدرت اراده و تصمیم خود را از دست داده است و این مملکت دارد از دست میرود.سالیوان پس از باز گشتن به سفارت، جریان این ملاقات تکاندهنده را به واشنگتن مخابره و در پیرو آن میگوید که سقوط شاه اجتنابناپذیر است و وی لازم میبیند که که با گروههای مخالف و فرماندههای نظامی وارد مذاکره شود و چون دستوری نمیرسد، این سکوت را علامت رضا تلقی نموده، به ابتکار خود دست به اقداماتی در این زمینه زده و با رهبران مخالف و مقامات نظامی تماس برقرار میکند.
پس از ازهاری، شاپور بختیار به نخستوزیری میرسد که آخرین نخستوزیر شاه میباشد و از سوی دیگر و با پیشنهاد سالیوان، رئیس قسمت سیاسی سفارت آمریکا در پاریس، وارن زیمرمن چند بار با ابراهیم یزدی ملاقات برقرار میکند و در همین اوقات در واشنگتن جرج بال به عنوان مشاور مخصوص کارتر در امور ایران تعیین و به تهران عزیمت میکند. وی سلسله پهلوی را رو به زوال مییابد و در صدد نوعی مکانیسم انتقالی با عناصرسیاسی معتدل میماند.
سالیوان مینویسد که لیست بیش از صد افسر بالا رتبه ارتش را، گروههای مخالف در اختیارش گذارده بودند که میبایستی تمامی آنها پس از خروج شاه، از پست خود استعفا داده و از ایران خارج شوند (صفحه ۲۰۱).
از طرف دیگر تئودور آلیوت از واشنگتن مأموریت مییابد که در پاریس مذاکراتی با خمینی نموده و اطمینان بدهد که دولت آمریکا همکاری و کمکهای لازم را در آینده هم ادامه خواهد داد.
بالاخره در کنفرانس سران چهار کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان غربی (۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹) که در گوادولوپ مکزیک برقرار شده بود تصمیم گرفته میشود که راهی برای نجات شاه باقی نمانده و غرب باید برای حفظ منافع حیاتی خود چاره دیگری بیندیشد و کارتر این تصمیم نهائی را به اطلاع سالیوان میرساند که شاه را در جریان بگذارد و سفیر هم به پیش شاه میرود و بدو میگوید که دولت آمریکا مصلحت شخص شاه و مصالح کلی ایران را در این میبیند که شاه هر چه زودتر ایران را ترک نماید و پس از گوش کردن این پیام، شاه میپرسد که آیا پیامی هم آمده است که به کجا باید برود! (صفحه ۲۱۰) و سرانجام ایران را ترک و به مصر میرود.
در تلفن دیگری که برژینسکی به سالیوان میکند نظر او را درباره یک کودتای نظامی میپرسد که سالیوان هم در جواب او حرف رکیکی را بر زبان رانده تلفن را قطع میکند. بعد ژنرال هایزر بیسر صدا و با لباس شخصی به تهران میرود و پس از آنکه سران ارتش ایران را خنثی و مانع از یک کودتای نظامی میشود به و اشنگتن برمیگردد و بعد از آن خمینی به ایران میآید.